آیه 124 سوره بقره

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۲:۴۳ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|۞ وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

۞ وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<123 آیه 124 سوره بقره 125>>
سوره : سوره بقره (2)
جزء : 1
نزول : مدینه

ترجمه های فارسی

و (به یاد آر) هنگامی که خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند می‌دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید.

و [یاد کنید] هنگامی که ابراهیم را پروردگارش به اموری [دشوار و سخت] آزمایش کرد، پس او همه را به طور کامل به انجام رسانید، پروردگارش [به خاطر شایستگی ولیاقت او] فرمود: من تو را برای همه مردم پیشوا و امام قرار دادم. ابراهیم گفت: و از دودمانم [نیز پیشوایانی برگزین]. [پروردگار] فرمود: پیمان من [که امامت و پیشوایی است] به ستمکاران نمی رسد.

و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» [ابراهيم‌] پرسيد: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمى‌رسد.»

و پروردگار ابراهيم او را به كارى چند بيازمود و ابراهيم آن كارها را به تمامى به انجام رسانيد. خدا گفت: من تو را پيشواى مردم گردانيدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پيمان من ستمكاران را در بر نگيرد.

(به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)».

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When his Lord tested Abraham with certain words and he fulfilled them, He said, ‘I am making you the Imam of mankind.’ Said he, ‘And from among my descendants?’ He said, ‘My pledge does not extend to the unjust.’

And when his Lord tried Ibrahim with certain words, he fulfilled them. He said: Surely I will make you an Imam of men. Ibrahim said: And of my offspring? My covenant does not include the unjust, said He.

And (remember) when his Lord tried Abraham with (His) commands, and he fulfilled them, He said: Lo! I have appointed thee a leader for mankind. (Abraham) said: And of my offspring (will there be leaders)? He said: My covenant includeth not wrong-doers.

And remember that Abraham was tried by his Lord with certain commands, which he fulfilled: He said: "I will make thee an Imam to the Nations." He pleaded: "And also (Imams) from my offspring!" He answered: "But My Promise is not within the reach of evil-doers."

معانی کلمات آیه

«إبْتَلَی»: آزمود. امتحان کرد. «کَلِمَاتٍ»: تکالیف و اوامر. از آن جمله: ترک فرزند یگانه و دلبندش به همراه مادر در بیابان برهوت و خالی از سکنه حجاز، و فرمان دادن بدو به این که فرزند یگانه خود اسماعیل را قربانی کند (نگا: صافّات / - . «أَتَمَّهُنَّ»: آنها را به تمام و کمال انجام داد (نگا: نجم / ). «جَاعِلٌ»: سازنده.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


{{{1}}}

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذِ ابْتَلى‌ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124)

بعد از ذكر احوال حضرت موسى عليه السلام و امت او، بيان حضرت ابراهيم عليه السلام را فرمايد:

وَ إِذِ ابْتَلى‌ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ‌: و ياد بياور و منتهى شود علم تو اى پيغمبر زمانى را كه امتحان فرمود ابراهيم عليه السلام را پروردگارش، بِكَلِماتٍ‌: به سخنان و سننى كه متعبّد نمود او را، فَأَتَمَّهُنَ‌: پس حضرت ابراهيم عليه السلام به اتمام رسانيد و قيام نمود به آن، چنانكه بايد و وانگذاشت چيزى از آن را. در آيه شريفه سه مطلب است:

مطلب اول: معنى ابتلا- ابتلا در اصل، مأخوذ از بلا به معنى تكليف به امر شاق و مرادف با اختيار و امتحان ذكر مى‌شود نسبت به كسى كه جاهل باشد به عاقبت امر، لكن نسبت به ذات علام الغيوب، اطلاق آن خلاف واقع، و جايز نيست. بنابراين مراد تكليف است به امرى كه نزد آن اطاعت و مخالفت مكلّف در خارج محقق و ظهور يابد، و امتحان انبياء علوّ درجه و رفع مرتبه و ثبوت جلالت آنها به عالميان معرفى گردد، و لذا تعبير شده به اوامر امتحانيه.

مطلب دوم: بيان كلمات- مفسرين را اقوالى است:

اول- على بن ابراهيم قمى فرمايد: سنن حنيفيه عشره است: پنج در سر:

1- گرفتن شارب. 2- گذاشتن ريش. 3- تراشيدن سر. 4- مسواك.

5- خلال. و پنج در بدن: 1- ازاله موى بدن. 2- ختنه كردن. 3- ناخن گرفتن. 4- غسل جنابت. 5- طهور به آب.

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 248

دوم- تفسير برهان- مفضل روايت نموده كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم از كلمات؟ فرمود: همان كلماتى كه به آدم عليه السلام تلقين نمود اسئلك بحقّ محمّد و علىّ و فاطمة و الحسن و الحسين الّا تبت علىّ.

گفتم: معنى فاتمّهنّ چيست؟ فرمود: اتمام آن نمود تا به قائم عجل اللّه فرجه دوازده نفر امام، نه نفر از اولاد حضرت حسين عليه السلام. پرسيدم از آيه‌ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ‌ فرمود: خدا معين و مقرر ساخت امامت را در عقب حضرت حسين عليه السلام تا روز قيامت. گفتم: چگونه خداى تعالى امامت را در اولاد حضرت حسين عليه السلام وضع فرمود نه در اولاد حضرت حسن عليه السلام و حال آنكه هر دو سبط حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلم و سيد جوانان اهل بهشتند؟ فرمود: حضرت موسى و هارون عليهما السلام نبى مرسل و برادر يكديگر بودند، خدا نبوت را در صلب هارون عليه السلام نهاد نه در صلب موسى عليه السلام و كسى را نرسد كه چرا حق تعالى چنين كرد، زيرا در ضمن آن حكمت و مصلحتى هست كه بندگان به آن علمى ندارند و حق سبحانه در جميع افعال حكيم است‌ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ‌ «1».

سوم- در منهج- از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه مراد به كلمات كه حضرت ابراهيم عليه السلام را ابتلا فرمود، ذبح حضرت اسماعيل عليه السلام بود.

چهارم- طبرسى در مجمع فرمايد: امور متعدده در تحت كلمات مندرج است هر گاه مراد از آن معانى باشد: 1- يقين. 2- معرفت به توحيد. 3- شجاعت. 4- حلم. 5- سخاوت. 6- عزلت. 7- امر به معروف و نهى از منكر. 8- توكل. 9- صبر. 10- محنت در نفس. 11- محنت در ولد.

12- محنت در اهل. 13- دفع سيئه به حسنه. 14- جمع نمودن شروط طاعات. 15- استجابت دعا. 16- اصطفاى او در دنيا. 17- اعطاى مقام خلت. 18- اقتداى انبياء به او. 19- خشوع و خضوع در طاعت. 20- مرتبه امامت، چنانچه بعد مى‌فرمايد:

«1» تفسير برهان، جلد اوّل، صفحه 147، ذيل آيه 124 بقره.

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 249

مطلب سوم: خصايص آن حضرت- از سعيد بن مسيب منقول است كه حضرت ابراهيم عليه السلام اول كسى بود كه مهمان را ضيافت نمود، و اول كسى بود كه شارب را چيد، و اول كسى بود كه ختنه نمود، و اول كسى بود كه موى بدن ازاله كرد، و اول كسى بود كه چون موى سفيد در محاسن خود ديد گفت: خداوند اين چيست؟ خطاب آمد: اين وقار است. عرض كرد: زياد فرما وقار مرا، و اول كسى بود كه مقاتله نمود در راه خدا، و اول كسى بود كه اخراج خمس نمود، و اول كسى بود كه نعلين پوشيد، و اول كسى بود كه اخذ رايات كرد.

قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً: فرمود خدا بدرستى كه من قرار دهنده‌ام تو را اى ابراهيم براى مردمان پيشواى در دين كه همه صلحا بعد از تو اقتدا نمايند به تو. امامت حضرت ابراهيم عليه السلام عام بود به تمام عالميان، زيرا هيچ پيغمبرى بعد از او مبعوث نشد مگر آن كه مأمور بود به اتباع، و لذا حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلم مأمور شد كه: وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً: و امت مرحومه را نيز امر فرمود كه: مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ‌. و چون خداى تعالى حضرت ابراهيم عليه السلام را به شرف امامت مشرف ساخت، قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي‌: گفت و از بعضى فرزندان مرا نيز امام گردان. قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‌: فرمود خدا نمى‌رسد عهد مرا كه امامت باشد به ستمكاران، يعنى گناهكاران. اين اجابت ملتمس حضرت ابراهيم عليه السلام و تنبيه است بر آنكه بعضى از ذريه او ظالم باشند و امامت به ايشان نرسد، زيرا امامت امانت و عهد الهى، و ظالم قابليت آنرا ندارد.

ليس من اذنب يوما بامام‌

كيف من اشرك دهرا و كفر

تبصره: آيه شريفه را دلالاتى است:

1- دليل است بر آنكه پيغمبر و امام بايد معصوم باشند از گناه كبيره و صغيره و خطا و سهو و نسيان تا شايستگى مقام نبوت و امامت را داشته باشند.

2- آنكه فاسق البته ظالم است، و ظالم را ممنوع فرموده از اعطاى عهد امامت.

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 250

3- آنكه امام بايد منصوص باشد از جانب حق تعالى بدليل: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، زيرا حضرت ابراهيم عليه السلام را خداوند برگزيده براى امامت.

بنابراين منصب امامت تخصص باشد نه تخصيص، و به هيچ وجه مردم را در آن دخالتى نخواهد بود.

در كتاب كافى- كلينى از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده فرمود: بدرستى كه خداى تعالى اتخاذ فرمود حضرت ابراهيم عليه السلام را بنده پيش از آنكه اتخاذ نمايد او را پيغمبر، و اتخاذ نمود او را نبى پيش از آنكه فراگيرد او را رسول، و اتخاذ فرمود او را رسول پيش از آنكه اتخاذ نمايد او را خليل، و اتخاذ نمود او را خليل پيش از آنكه فرا گيرد او را امام، پس وقتى جمع شد در او اين صفات فرمود: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً «1».

زمخشرى- از علماى عامه در كشاف گفته: آيه شريفه دال است بر آنكه فاسق صلاحيت امامت ندارد، و چگونه او سزاوار امامت باشد و حال آنكه جايز نيست براى او حكومت، و شهادت و اطاعت او واجب نباشد، و خبر او مقبول نيست و او را مقدم نتوان داشت براى نماز تحقيق: ظالم اگرچه توبه كند، از تحت آيه شريفه‌ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» خارج نشود، زيرا ظالم يعنى كسى كه ثابت شده بر او ظلم. و اين معنى بر او صادق است دائما، پس نفى رسيدن به آن موجب حكم است به اينكه نمى‌رسد مرتبه امامت به ظالم و نخواهد رسيد به آن. حاصل آنكه:

امامت شايسته نيست كسى را كه ظلم به خود يا به غير نموده اگرچه آنى باشد. و آيه مقيّد به وقتى دون وقتى نيست، پس واجب است حمل بر جميع اوقات، پس امامت او را نرسد اگرچه توبه هم نمايد. و نيز در اطلاق حقيقى اسم مشتق بقاى مشتق منه شرط نيست و الا لازم آيد اطلاق مؤمن بر نائم در حال خواب مجاز باشد، و مسلوب الايمان شود و حال آن كه چنين نيست، بلكه ايمان بر او صادق است دائما، لذا نائم را مؤمن گويند، زيرا ايمان او را

«1» اصول كافى، كتاب الحجّة، جلد اوّل، صفحه 175، حديث 4.

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 251

ثابت است در وقت خواب، اگرچه تصديق او را حاصل نيست.

دليل عرفى: فطرت و عقل جميع ملل و نحل و تمام حكومات متمدنه عالم، حكم كند و از قوانين سياسيه خود مقرر دارند به اينكه كسى كه به سبب جرم و جنايتى حكم شد بر خيانت او و عقوبت و جزائى بر او، اگرچه حبس كمى باشد، اين شخص از حقوق اجتماعى محروم مى‌باشد و وظيفه او مداخله در امور عامه نيست؛ چه برسد به رياست كليه و فرمانفرمائى جامعه بشريه و خلافت الهيه.

تفسير بلاغى: از امالى شيخ مسند او مناقب ابن المغازلى مرفوعا از ابن مسعود از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم در آيه شريفه از قول خدا به حضرت ابراهيم عليه السلام مى‌فرمايد كسى كه سجده نمود «صنم» را قرار ندهم او را امام.

و فرمود حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم منتهى شد دعوت به من و برادرم على عليه السلام كه سجده ننمود هيچيك از ما بتى را هرگز «1».

و محقق است كسانى كه قبل از اسلام مدتى بت پرستى نموده باشند، سزاوار و شايسته مقام خلافت الهيه و امامت كليه را نخواهند بود! تتمه: در احتجاج طبرسى رحمه الله حضرت رضا عليه السلام در ذيل حديثى فرمايد: و بدانيد امامت اجل است در قدر، و اعظم در شأن، و اعلى در مكانت، و دور باشد از آنكه مردمان به عقول خود به آن رسند و به اختيار خود امامى تعيين كنند. خداى تعالى حضرت ابراهيم عليه السلام را مخصوص گردانيد به امامت بعد از اعطاء نبوت و خلت، و آن را مرتبه سوم گردانيد و به آن او را مشرف و مفضل گردانيد: كه‌ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً. حضرت ابراهيم عليه السلام به آن مبتهج و مسرور شده گفت: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي‌، خطاب آمد: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‌؛ پس به اين آيه امامت ظالم باطل شد تا قيامت‌ «2».

«1» تفسير آلاء الرحمن، صفحه 124.

«2» اصول كافى، كتاب الحجّة، باب نادر فى فضل الامام (جلد اوّل صفحه 199)

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 252


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذِ ابْتَلى‌ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124)

ترجمه‌

و هنگاميكه آزمايش نمود ابراهيم را پروردگارش بكلماتى پس تمام نمود آنها را گفت همانا من قرار دهنده ام تو را براى مردم امام گفت و از نسل من گفت نميرسد عهد من بستمكاران.

تفسير

قمى فرموده كه آزمايش الهى آن بود كه در خواب نمود حضرت ابراهيم (ع) را كه فرزند خود را ذبح مى‌كند و او از عهده امتحان برآمد و مصمم بكشتن پسر خود گشت و مقدمات آنرا فراهم نمود و در مقام امتثال برآمد در آنوقت خداوند براى پاداش انقياد تامى كه از آنحضرت بروز نمود فرمود من تو را امام مردم نمودم او عرض كرد امامت را در ذريه من نيز مقرر فرما فرمود لا ينال عهدى الظالمين يعنى نميباشد در عهد من امام ظالم پس نازل فرمود بر او حنيفيت را و آن پاك بودن است در ده موضع پنج از آن در سر است كه زدن شارب و گذاردن ريش و چيدن مو و مسواك نمودن و خلال كردن است و پنج از آن در بدن است كه ازاله مو از بدن و گرفتن ناخن و ختنه نمودن و غسل جنابت و وضو است و اين حنيفيه طاهره است كه حضرت ابراهيم آورده و تا روز قيامت باقى است و در خصال از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه كلمات همان بود كه حضرت آدم (ع) تلقى نمود از خداوند و توبه‌اش قبول شد و آن آنستكه گفت خداوندا ميخواهم از تو بحق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين‌

جلد 1 صفحه 169

كه توبه مرا قبول فرمائى پس خداوند قبول فرمود راوى سؤال ميكند پس معنى قول خدا كه فرموده پس تمام كرد آنكلمات را چيست امام صادق (ع) فرمود يعنى تمام كرد آن كلمات را تا قائم دوازده امام را كه نه امام از اولاد حسين (ع) است و در كافى از حضرت صادق روايت نموده كه خداوند تعالى اولا حضرت ابراهيم را بنده خود قرار داد ثانيا نبيّش فرمود ثالثا رسولش گردانيد رابعا خليلش خواند خامسا امامش قرار داد و چون به مقام جامع مقامات پنجگانه رسيد براى عظمت اين مقام و بزرگى اين منصب در نظر آنحضرت از خداوند تعالى مسئلت نمود كه اين مقام را در ذريه‌اش برقرار فرمايد خداوند فرمود منصب الهى بظالم نميرسد سفيه امام تقى نميشود كسيكه پرستش بت كرده قابل امامت نيست فيض ره فرموده اين كنايه است بخلفاى ثلاثه چونكه آنها قبل از اسلام بت پرست بودند حقير عرض مى‌كنم اما امير المؤمنين (ع) را اهل سنت هم قائلند كه سجده بغير خداوند يگانه نفرموده به اين جهت نسبت بآنحضرت كرم اللّه وجهه ميگويند و نسبت بساير خلفاء رضى اللّه عنه و در عيون قريب بمضمون اين حديث را از حضرت رضا (ع) نقل نموده و ذيلا آنحضرت تصريح فرموده بآنكه اين آيه دلالت دارد بر بطلان امامت هر ظالمى تا روز قيامت لذا بعضى از علماء اصول از اين راه خواسته‌اند استدلال نمايند بر آنكه مشتق حقيقت است در اعم از متلبس بمبدء در حال و ماضى زيرا اگر اختصاص بمتلبس در حال داشته باشد استدلال باين آيه براى ابطال خلافت خلفاى ثلاث تمام نميشود زيرا آنها در حين تصدى امر خلافت بر حسب ظاهر بت پرست نبودند و در كفاية الاصول مفصلا تعرض بشبهه و جوابش شده است و خلاصه جواب آنستكه ظاهر آيه دلالت دارد بر آنكه كسيكه ظالم باشد و لو در يك آن از ازمنه سابقه قابل تصدى امامت نيست ابدا و بنظر حقير اينمعنى از مناسبت حكم با موضوع استفاده ميشود چون معلوم ميشود عدم نيل بامامت معلول ظلم است و در مقام اعطاء منصب اگر بگويند اين منصب بظالم نميرسد معلوم ميشود ظلم سوء سابقه ايست كه مانع از رسيدن بمقام است و اين مقام حسن سابقه لازم دارد و نيز معلوم ميشود كه بايد امام معصوم باشد چنانچه در ذيل روايت عيون هم اشاره شده است چونكه عاصى ظالم بر نفس است و نيز معلوم ميشود كه امامت منصب الهى است و بايد از خداوند بهر كس قابل باشد برسد و بدست مردم نيست و الا حضرت ابراهيم از خدا مسئلت نمينمود كه اين مقام را در ذريه او

جلد 1 صفحه 170

قرار دهد با آنكه علم بعصمت نميتوان پيدا كرد مگر بعد از علم بامامت چگونه ميشود خداوند اختيار مقامى را كه مشروط بامرى است كه احراز آن براى خلق ممكن نيست بعهده مردم بگذارد به اين جهت است كه فخر رازى در اين مقام از بيچارگى اقرار عجيبى نموده ميگويد شيعه باين آيه تمسك نموده‌اند بر وجوب عصمت امام از گناه ظاهرا و باطنا و اماما قائليم به اين كه مستفاد از آيه اينست ولى ترك كرديم اعتبار عدالت باطنى را پس باقى ماند اعتبار عدالت ظاهرى غافل از آنكه خداوند جزاى كسانى را كه ايمان آوردند ببعضى از كتاب و كافر شدند ببعضى در آيه هشتادم اين سوره بيان فرموده است و نيز معلوم ميشود كه مقام امامت فوق مرتبه عبوديت و نبوت و رسالت و خلّت است كه در مرتبه پنجم طلب شده است و ظاهرا مراد مقام ولايت كليه الهيه است كه فوق تمام مراتب است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذِ ابتَلي‌ إِبراهِيم‌َ رَبُّه‌ُ بِكَلِمات‌ٍ فَأَتَمَّهُن‌َّ قال‌َ إِنِّي‌ جاعِلُك‌َ لِلنّاس‌ِ إِماماً قال‌َ وَ مِن‌ ذُرِّيَّتِي‌ قال‌َ لا يَنال‌ُ عَهدِي‌ الظّالِمِين‌َ (124)

(و ياد كن‌ زماني‌ ‌را‌ ‌که‌ ابراهيم‌ ‌را‌ پروردگارش‌ بكلماتي‌ آزمايش‌ نمود ‌پس‌ ‌آن‌ كلمات‌ ‌را‌ باتمام‌ رسانيد، خداوند فرمود همانا ترا پيشواي‌ مردم‌ قرار دادم‌ ابراهيم‌ ‌گفت‌ ‌از‌ ذريه‌ ‌من‌ ‌هم‌ پيشوا قرار ده‌، فرمود عهد امامت‌ ‌من‌ بستمكاران‌ نميرسد.

كلام‌ ‌در‌ تفسير ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ ‌در‌ چند مقام‌ ‌است‌:

(مقام‌ اول‌ ‌در‌ تفسير الفاظ ‌آيه‌) اذ ظرف‌ زمان‌ ماضي‌ و متعلق‌ بمحذوف‌ ‌است‌ ‌يعني‌ و اذكر إذ ابتلي‌ و ابتلاء بمعني‌ اختبار و امتحان‌ ‌است‌، و امتحان‌ الهي‌ نه‌ ‌براي‌ كشف‌ باطن‌ و حقيقت‌ ‌است‌ زيرا خداوند عالم‌ السر و الخفيات‌ بوده‌ و ‌از‌ سرائر و ضمائر ‌هر‌ كس‌ آگاه‌ ‌است‌ بلكه‌ ‌براي‌ اثبات‌ و اظهار باطن‌ شخص‌ ممتحن‌ «بفتح‌ حاء» ‌براي‌ ‌خود‌ و ديگران‌ ‌است‌.

إِبراهِيم‌َ اسم‌ پيغمبر بزرگواري‌ ‌است‌ ‌که‌ پدر اسحق‌ و اسمعيل‌ بوده‌ و نسب‌ قريش‌ و بني‌ اسرائيل‌ باو منتهي‌ ميشود و قرآن‌ اعتناء بسيار بشأن‌ ‌اينکه‌ پيغمبر داشته‌ و ‌او‌ ‌را‌ بسيار عظيم‌ الشأن‌ معرفي‌ نموده‌ چنانچه‌ مذكور خواهد شد.

و ‌در‌ ‌اينکه‌ كلمه‌ (اذ) ‌بين‌ قراء اختلاف‌ ‌است‌ و چهار لغت‌ ‌در‌ ‌آن‌ گفته‌اند بلكه‌ ‌آيه‌ ‌را‌ باين‌ لغات‌ مختلفه‌ قرائت‌ نموده‌اند ولي‌ بنا ‌بر‌ مسلك‌ ‌ما ‌در‌ تفسير

جلد 2 - صفحه 179

همان‌ قرائت‌ سياهي‌ معتبر ‌است‌ و ابراهيم‌ مفعول‌ ابتلي‌ و فاعل‌ ‌آن‌ ربّه‌ مي‌باشد.

بكلمات‌ مفسرين‌ ‌در‌ تفسير كلمات‌ اختلاف‌ نموده‌ بعضي‌ ‌از‌ جنس‌ اقوال‌ دانسته‌ و برخي‌ ‌از‌ جنس‌ افعال‌، و اخباري‌ ‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ و غيره‌ ذكر نموده‌اند ‌که‌ نزد ‌ما معتبر نيست‌ و ‌ما اخباري‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌از‌ ائمه‌ اطهار ‌در‌ ‌اينکه‌ مورد رسيده‌ ذكر خواهيم‌ نمود.

فَأَتَمَّهُن‌َّ بعضي‌ فاعل‌ اتم‌ّ ‌را‌ ربّه‌ دانسته‌ و جمله‌ إِنِّي‌ جاعِلُك‌َ لِلنّاس‌ِ إِماماً ‌الي‌ آخر ‌را‌ تفسير كلمات‌ ذكر نموده‌اند ولي‌ مشهور فاعل‌ اتم‌ّ ‌را‌ ابراهيم‌ گفته‌اند و مراد ‌از‌ اتمام‌ كلمات‌ خوب‌ ‌در‌ آمدن‌ ‌از‌ جميع‌ امتحانات‌ الهي‌ و كاملا عمل‌ نمودن‌ بآنهاست‌.

قال‌َ إِنِّي‌ جاعِلُك‌َ لِلنّاس‌ِ إِماماً خداوند پروردگار ابراهيم‌ فرمود ‌که‌ ‌من‌ ترا پيشوا و مقتداي‌ مردم‌ قرار دادم‌ (چون‌ مراتب‌ كمال‌ ‌را‌ پيمودي‌ و ‌از‌ بوته‌ امتحان‌ درست‌ بيرون‌ آمدي‌) ‌از‌ ‌اينکه‌ جمله‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ اولا جعل‌ امامت‌ بدست‌ خداست‌ و بشر ‌را‌ نميرسد ‌که‌ امام‌ و پيشوا ‌براي‌ ‌خود‌ انتخاب‌ كند و ثانيا اعطاء ‌اينکه‌ مقام‌ بهركسي‌ شايسته‌ نيست‌ و ‌تا‌ مراحل‌ كمال‌ عبوديت‌ ‌را‌ نه‌ پيمايد و بدرجات‌ عاليه‌ انسانيت‌ نائل‌ نشود خلعت‌ امامت‌ ‌بر‌ قامت‌ ‌او‌ پوشيده‌ نشود و ثالثا مقام‌ امامت‌ بالاترين‌ مقامات‌ ‌است‌ زيرا ابراهيم‌ ‌پس‌ ‌از‌ آنكه‌ داراي‌ مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ و اولو العزمي‌ و خلت‌ شد بمقام‌ امامت‌ نائل‌ گرديد و امام‌ بطور اطلاق‌ پيشوايي‌ و مقتدائيست‌ و همه‌ امور ‌را‌ شامل‌ ميشود و ذكر كلمه‌ للناس‌ قبل‌ ‌از‌ ‌آن‌ مفيد اينست‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ پيشوايي‌ ‌بر‌ همه‌ افراد انسان‌ ‌حتي‌ انبياء و اولياء ‌است‌ و همه‌ موظفند ‌که‌ ‌از‌ ابراهيم‌ متابعت‌ نمايند باندازه ‌که‌ پيغمبر اسلام‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌که‌ ‌از‌ ابراهيم‌

جلد 2 - صفحه 180

افضل‌ ‌است‌ مأمور بمتابعت‌ ‌از‌ ملت‌ ابراهيم‌ ميشود ثُم‌َّ أَوحَينا إِلَيك‌َ أَن‌ِ اتَّبِع‌ مِلَّةَ إِبراهِيم‌َ حَنِيفاً«1» قال‌َ وَ مِن‌ ذُرِّيَّتِي‌ مراد ‌از‌ ذريّه‌ اولاد طاهرين‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ‌يعني‌ اسمعيل‌ و اسحق‌ و احفاد طاهرين‌ آنهاست‌ چنانچه‌ ظاهر ‌در‌ ‌اينکه‌ معني‌ ‌است‌ اخبار مانند خبري‌ ‌که‌ ‌در‌ كافي‌ ‌از‌ ‌عبد‌ العزيز ‌بن‌ مسلم‌ ‌از‌ حضرت‌ رضا (ع‌) روايت‌ نموده‌«2» و ‌غير‌ ‌آن‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ معني‌ دلالت‌ دارد و مصداق‌ اتم‌ّ و اكمل‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌محمّد‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و اوصياي‌ طاهرين‌ اوست‌ چنانچه‌ ‌در‌ چند ‌آيه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ ميفرمايد رَبَّنا وَ اجعَلنا مُسلِمَين‌ِ لَك‌َ وَ مِن‌ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسلِمَةً لَك‌َ ‌الي‌ ‌ان‌ ‌قال‌ رَبَّنا وَ ابعَث‌ فِيهِم‌ رَسُولًا مِنهُم‌ يَتلُوا عَلَيهِم‌ آياتِك‌َ وَ يُعَلِّمُهُم‌ُ الكِتاب‌َ وَ الحِكمَةَ وَ يُزَكِّيهِم‌«3» و همچنين‌ خبر سابق‌ الذكر ‌بر‌ ‌اينکه‌ معني‌ دلالت‌ دارد.

قال‌َ لا يَنال‌ُ عَهدِي‌ الظّالِمِين‌َ مراد ‌از‌ عهد ‌خدا‌ همان‌ امامت‌ ‌است‌ و ظالم‌ اعم‌ ‌است‌ ‌از‌ ظلم‌ بحق‌ ‌که‌ شرك‌ و كفر و ضلالت‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ظلم‌ بغير ‌که‌ انواع‌ آزار و تجاوزات‌ ‌را‌ شامل‌ ميشود و ظلم‌ بنفس‌ ‌که‌ فسق‌ و فجور و مطلق‌ معاصي‌ ‌باشد‌ بنا ‌بر‌ ‌اينکه‌ ‌هر‌ ‌غير‌ معصومي‌ ظالم‌ ‌است‌ و عهد ‌خدا‌ و امامت‌ تنها بمعصومين‌ ميرسد و ‌غير‌ معصوم‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ فيض‌ محروم‌ ‌است‌.

علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ ‌اينکه‌ مقام‌ منيع‌ بحضرت‌ ابراهيم‌ ‌بعد‌ ‌از‌ اتمام‌ كلمات‌ و تحصيل‌ قابليت‌ داده‌ ‌شده‌ و ‌در‌ ذريه‌ ‌او‌ نيز بكساني‌ ‌که‌ واجد قابليت‌ بوده‌ و مدارج‌ كمال‌ عبوديت‌ و بندگي‌ ‌را‌ پيموده‌ باشند اعطاء ميشود.

«مقام‌ دوم‌» ‌در‌ ذكر اخبار وارده‌ ‌در‌ تفسير كلمات‌ و غيره‌:

‌در‌ مجمع‌ البيان‌ ‌از‌ تفسير ‌علي‌ ‌بن‌ ابراهيم‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌

1‌-‌ ‌سورة‌ النحل‌ ‌آيه‌ 124

2‌-‌ كتاب‌ الحجة صفحه‌ 198‌-‌ 230 طبعة جديده‌

3‌-‌ ‌سورة‌ البقره‌ ‌آيه‌ 127

جلد 2 - صفحه 181

نموده‌ ‌که‌ فرمود

(انه‌ ‌ما ابتلاه‌ اللّه‌ ‌به‌ ‌في‌ نومه‌ ‌من‌ ذبح‌ ولده‌ اسمعيل‌ ابي‌ العرب‌ فاتمها ابراهيم‌ و عزم‌ عليها و ‌سلّم‌ لامر اللّه‌ ‌تعالي‌ فلما عزم‌ ‌قال‌ اللّه‌ ثوابا ‌له‌ لمّا صدق‌ و عمل‌ ‌بما‌ امره‌ اللّه‌ اني‌ جاعلك‌ للناس‌ اماما ثم‌ّ انزل‌ اللّه‌ ‌عليه‌ الحنيفية و هي‌ الطهارة و هي‌ عشرة اشياء خمسة منها ‌في‌ الرأس‌ و خمسة منها ‌في‌ البدن‌ فامّا ‌الّتي‌ ‌في‌ الرأس‌ فاخذ الشارب‌ و اعفاء اللحي‌ و طم‌ّ الشعر و السواك‌ و الخلال‌ و امّا ‌الّتي‌ ‌في‌ البدن‌ فحلق‌ الشعر ‌من‌ البدن‌ و الختان‌ و تقليم‌ الاطفار و الغسل‌ ‌من‌ الجنابة و الطهور بالماء فهذه‌ الحنيفية الظاهرة ‌الّتي‌ جاء بها ابراهيم‌ فلم‌ تنسح‌ و ‌لا‌ تنسح‌ ‌الي‌ يوم القيمة و ‌هو‌ ‌قوله‌ وَ اتَّبَع‌َ مِلَّةَ إِبراهِيم‌َ حَنِيفاً

.

و نيز ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ ‌از‌ ابو جعفر ‌إبن‌ بابويه‌ ‌از‌ مفضل‌ روايت‌ نموده‌ ‌که‌ ‌گفت‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ سؤال‌ كردم‌ مراد ‌از‌ ‌اينکه‌ كلمات‌ چيست‌ فرمود:

هي‌ الكلمات‌ ‌الّتي‌ تلقاها آدم‌ ‌من‌ ربه‌ فتاب‌ ‌عليه‌ و ‌هو‌ انه‌ ‌قال‌ ‌ يا ‌ رب‌ّ اسئلك‌ بحق‌ ‌محمّد‌ و ‌علي‌ و فاطمة و الحسن‌ و الحسين‌ الّا تبت‌ ‌علي‌ فتاب‌ اللّه‌ ‌عليه‌ انه‌ ‌هو‌ التواب‌ الرحيم‌ فقلت‌ ‌له‌ ‌ يا ‌ ‌بن‌ ‌رسول‌ اللّه‌ فما ‌يعني‌ بقوله‌ فاتمهن‌ ‌قال‌ اتمهن‌ ‌الي‌ القائم‌ اثني‌ عشر اماما تسعة ‌من‌ ولد الحسين‌ ‌قال‌ فقلت‌ ‌له‌ ‌ يا ‌ ‌بن‌ ‌رسول‌ اللّه‌ اخبرني‌ ‌من‌ قول‌ اللّه‌ و جعلها كلمة باقية ‌في‌ عقبه‌ ‌قال‌ ‌يعني‌ بذلك‌ الامامه‌ جعلها اللّه‌ ‌في‌ عقب‌ الحسين‌ ‌الي‌ يوم القيمة فقلت‌ ‌له‌ فكيف‌ صارت‌ الامامة ‌في‌ ولد الحسين‌ دون‌ ولد الحسن‌ و هما جميعا ولدا ‌رسول‌ اللّه‌ و سبطاه‌ و سيدا شباب‌ اهل‌ الجنة ‌فقال‌ ان‌ّ موسي‌ و هارون‌ نبيّان‌ مرسلان‌ اخوان‌ فجعل‌ اللّه‌ النبوة ‌في‌ صلب‌ هارون‌ دون‌ صلب‌ موسي‌ و ‌لم‌ يكن‌ لاحد ‌ان‌ تقول‌ ‌لم‌ فعل‌ اللّه‌ ‌ذلک‌ و ‌ان‌ الامامة خلافة اللّه‌ ليس‌ لاحد ‌ان‌ يقول‌ ‌لم‌ جعلها اللّه‌ ‌في‌ صلب‌ الحسين‌ دون‌ صلب‌ الحسن‌ لان‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌هو‌ الحكيم‌ ‌في‌ افعاله‌ ‌لا‌ يسئل‌ عما يفعل‌ و ‌هم‌ يسئلون‌

«

» و ‌از‌ صدوق‌ قدس‌ سره‌ ‌در‌ مجمع‌ كلام‌

جلد 2 - صفحه 182

طويلي‌ نقل‌ نموده‌ و كلمات‌ ‌را‌ باموري‌ چند تفسير نموده‌ و ‌از‌ ‌براي‌ ‌هر‌ يك‌ استشهاد بآيه‌ نموده‌ ‌که‌ حاصل‌ و خلاصه‌ ‌آنها‌ اينست‌.

1‌-‌ معرفت‌ بتوحيد و تنزيه‌ حق‌ ‌تعالي‌ إِنِّي‌ وَجَّهت‌ُ وَجهِي‌َ لِلَّذِي‌ فَطَرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِن‌َ المُشرِكِين‌َ 2‌-‌ يقين‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ وَ كَذلِك‌َ نُرِي‌ إِبراهِيم‌َ مَلَكُوت‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لِيَكُون‌َ مِن‌َ المُوقِنِين‌َ 3‌-‌ «شجاعت‌، ‌قوله‌ ‌تعالي‌ فَجَعَلَهُم‌ جُذاذاً إِلّا كَبِيراً لَهُم‌ 4‌-‌ حلم‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ إِن‌َّ إِبراهِيم‌َ لَحَلِيم‌ٌ أَوّاه‌ٌ مُنِيب‌ٌ 5‌-‌ سخاوت‌ هَل‌ أَتاك‌َ حَدِيث‌ُ ضَيف‌ِ إِبراهِيم‌َ المُكرَمِين‌َ 6‌-‌ عزلت‌ و كناره‌گيري‌ ‌از‌ بستگان‌ ‌خود‌ بواسطه‌ شرك‌ بخدا، ‌قوله‌ ‌تعالي‌ وَ أَعتَزِلُكُم‌ وَ ما تَدعُون‌َ مِن‌ دُون‌ِ اللّه‌ِ 7‌-‌ دفع‌ سيئة بحسنه‌ لَئِن‌ لَم‌ تَنتَه‌ِ لَأَرجُمَنَّك‌َ وَ اهجُرنِي‌ مَلِيًّا قال‌َ سَلام‌ٌ عَلَيك‌َ سَأَستَغفِرُ لَك‌َ رَبِّي‌ 8‌-‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر يا أَبَت‌ِ لِم‌َ تَعبُدُ ما لا يَسمَع‌ُ وَ لا يُبصِرُ الآيات‌ 9‌-‌ محنت‌ ‌در‌ نفس‌ بواسطه‌ القاء ‌او‌ ‌در‌ آتش‌ قُلنا يا نارُ كُونِي‌ بَرداً وَ سَلاماً عَلي‌ إِبراهِيم‌َ 10‌-‌ محنت‌ ‌در‌ اولاد ‌در‌ قضيه‌ ذبح‌ اسمعيل‌ يا بُنَي‌َّ إِنِّي‌ أَري‌ فِي‌ المَنام‌ِ أَنِّي‌ أَذبَحُك‌َ 11‌-‌ محنت‌ ‌در‌ اهل‌ 12‌-‌ صبر ‌بر‌ سوء خلق‌ سارة 13‌-‌ كوچك‌ دانستن‌ نفس‌ ‌خود‌ وَ لا تُخزِنِي‌ يَوم‌َ يُبعَثُون‌َ 14‌-‌ زلفة و تقرب‌ بخدا ما كان‌َ إِبراهِيم‌ُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصرانِيًّا الاية 15‌-‌ جمع‌ شروط طاعت‌ إِن‌َّ صَلاتِي‌ وَ نُسُكِي‌ وَ مَحياي‌َ وَ مَماتِي‌ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِين‌َ 16‌-‌ استجابت‌ دعاء رَب‌ِّ أَرِنِي‌ كَيف‌َ تُحي‌ِ المَوتي‌ 17‌-‌ اصطفاء وَ لَقَدِ اصطَفَيناه‌ُ فِي‌ الدُّنيا 18‌-‌ اقتداء انبياء باو وَ وَصّي‌ بِها إِبراهِيم‌ُ بَنِيه‌ِ وَ يَعقُوب‌ُ 19‌-‌ خير عاقبت‌ وَ إِنَّه‌ُ فِي‌ الآخِرَةِ لَمِن‌َ الصّالِحِين‌َ 20‌-‌ حنيفيه‌ ثُم‌َّ أَوحَينا إِلَيك‌َ أَن‌ِ اتَّبِع‌ مِلَّةَ إِبراهِيم‌َ حَنِيفاً

جلد 2 - صفحه 183

و ‌از‌ كافي‌ كليني‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ بنا ‌بر‌ نقل‌ الميزان‌ ‌که‌ فرمود:

ان‌ّ اللّه‌ عز و جل‌ اتخذ ابراهيم‌ عبدا قبل‌ ان‌ّ يتخذ نبيا و ‌ان‌ اللّه‌ اتخذه‌ نبيا قبل‌ ‌ان‌ يتّخذه‌ رسولا و ان‌ّ اللّه‌ اتّخذه‌ رسولا قبل‌ ‌ان‌ يتخذه‌ خليلا و ‌ان‌ اللّه‌ اتخذه‌ خليلا قبل‌ ‌ان‌ يتخذه‌ اماما فلمّا جمع‌ ‌له‌ الاشياء ‌قال‌ اني‌ جاعلك‌ للناس‌ اماما ‌قال‌ ‌عليه‌ السّلام‌ فمن‌ عظمها ‌في‌ عين‌ ابراهيم‌ ‌قال‌ و ‌من‌ ذريتي‌ ‌قال‌ ‌لا‌ ينال‌ عهدي‌ الظالمين‌ ‌قال‌ (ع‌) ‌لا‌ ‌يکون‌ السفيه‌ امام‌ التقي‌

«

» و همين‌ مضمون‌ ‌را‌ بطريق‌ ديگر نيز نقل‌ نموده‌، و ‌از‌ مفيد قدس‌ سره‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ نيز نقل‌ ‌شده‌ و ‌از‌ كليني‌ ره‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر (ع‌) ‌هم‌ نقل‌ ‌شده‌، و ‌از‌ شيخ‌ مفيد ‌از‌ درست‌ و هشام‌ ‌از‌ ائمه‌ (ع‌) نقل‌ كرده‌ ‌که‌ فرمود:

‌قد‌ ‌کان‌ ابراهيم‌ نبيا و ليس‌ بامام‌ ‌حتي‌ ‌قال‌ اللّه‌ تبارك‌ و ‌تعالي‌ انّي‌ جاعلك‌ للناس‌ اماما ‌قال‌ و ‌من‌ ذريتي‌ ‌فقال‌ اللّه‌ تبارك‌ و ‌تعالي‌ ‌لا‌ ينال‌ عهدي‌ الظالمين‌ ‌من‌ ‌عبد‌ صنما ‌او‌ وثنا ‌او‌ مثالا ‌لا‌ ‌يکون‌ اماما

«

» و ‌از‌ امالي‌ شيخ‌ طوسي‌ و مناقب‌ ‌إبن‌ المغازلي‌ ‌از‌ ‌إبن‌ مسعود ‌از‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌از‌ قول‌ خداوند فرمود «

‌من‌ سجد لصنم‌ دوني‌ ‌لا‌ اجعله‌ اماما

و سپس‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود «

و انتهت‌ الدعوة ‌الي‌ و ‌الي‌ اخي‌ ‌علي‌ ‌لم‌ يسجد احدنا لصنم‌ قطّ

» و ‌از‌ تفسير عياشي‌ ‌از‌ صفوان‌ جمال‌ روايت‌ كرده‌ ‌در‌ تفسير فَأَتَمَّهُن‌َّ ‌که‌ فرمود: فاتمهن‌ بمحمد و ‌علي‌ و الأئمة ‌من‌ ولد ‌علي‌ ‌في‌ قول‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ذرية بعضها ‌من‌ بعض‌ «مقام‌ سوم‌» ‌در‌ شرح‌ مفاد اخبار: ‌از‌ اخبار مذكوره‌ اموري‌ چند استفاده‌ ميشود:

جلد 2 - صفحه 184

1‌-‌ اختلاف‌ اخبار مذكوره‌ ‌در‌ تفسير كلمات‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌از‌ اينجهت‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آنها‌ بيان‌ مصاديق‌ كلمات‌ ‌شده‌ و ‌از‌ حيث‌ عموم‌ معني‌ شامل‌ همه‌ ‌اينکه‌ مصاديق‌ ميشود و ممكن‌ ‌است‌ ‌در‌ بعضي‌ موارد حمل‌ ‌بر‌ معني‌ باطني‌ شود زيرا چنانچه‌ گذشت‌ قرآن‌ داراي‌ هفتاد بطن‌ ‌است‌.

2‌-‌ ابتلاء ابراهيم‌ ‌در‌ موارد متعدده‌ موجب‌ قابليت‌ افاضه‌ مقام‌ امامت‌ باو گرديد و ‌اينکه‌ ابتلاء ‌هم‌ بجان‌ ‌بود‌ ‌در‌ القاء ‌او‌ ‌در‌ آتش‌ و ‌هم‌ بفرزند ‌بود‌ ‌در‌ امر بذبح‌ اسمعيل‌ و ‌هم‌ بگذشت‌ ‌از‌ مال‌ ‌بود‌ ‌در‌ نداي‌ جبرئيل‌ ‌که‌ ‌گفت‌:

سبوح‌ قدوس‌ ربنا و رب‌ّ الملائكة و الروح‌

«

» و ‌هم‌ بترك‌ عيال‌ و اولاد ‌بود‌ ‌در‌ ساكن‌ نمودن‌ ‌در‌ وادي‌ مكّه‌ رَبَّنا إِنِّي‌ أَسكَنت‌ُ مِن‌ ذُرِّيَّتِي‌ بِوادٍ غَيرِ ذِي‌ زَرع‌ٍ و ‌هم‌ بگذشت‌ عشيره‌ ‌بود‌ وَ أَعتَزِلُكُم‌ وَ ما تَدعُون‌َ مِن‌ دُون‌ِ اللّه‌ِ و ‌هم‌ بپافشاري‌ ‌در‌ توحيد ‌بود‌ بشكستن‌ بتها و ‌هم‌ بدعا و انابه‌ و تضرع‌ ‌بود‌ إِن‌َّ إِبراهِيم‌َ لَحَلِيم‌ٌ أَوّاه‌ٌ مُنِيب‌ٌ و ‌هم‌ بتوسل‌ ‌به‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و خاندان‌ ‌او‌ ‌بود‌ و بالجمله‌ ابتلاء ‌او‌ بجميع‌ وظائف‌ عبوديت‌ ‌بود‌ ‌تا‌ قابل‌ مقام‌ امامت‌ گرديد و ‌از‌ اينجهت‌ تفسير كلمات‌ بهر كدام‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ امتحانات‌ صحيح‌ ‌است‌.

3‌-‌ حضرت‌ ابراهيم‌ واجد چهار مقام‌ ‌بود‌ عبوديت‌، نبوت‌، رسالت‌، و امامت‌، و مراد ‌از‌ عبوديت‌ قهريّه‌ ذاتيه‌ ‌که‌ جميع‌ افراد بشر نسبت‌ بحق‌ دارند و همه‌ مخلوق‌ و مملوك‌ و تحت‌ تصرف‌ و اراده‌ و مشيت‌ ‌او‌ هستند، نيست‌ بلكه‌ مراد عبوديت‌ اختياري‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌خود‌ هيچ‌ اراده نداشته‌ و قلب‌ ‌او‌ ظرف‌ اراده‌ حق‌ و اراده‌ ‌او‌ تابع‌ اراده‌ حق‌ ‌است‌.

(‌لا‌ يشاءون‌ الا ‌ان‌ يشاء اللّه‌) و درجه‌ اعلاي‌ ‌اينکه‌ عبوديت‌ ‌را‌ پيغمبر اكرم‌ (ص‌) دارا ‌بود‌ (اشهد ‌ان‌ محمدا عبده‌ و رسوله‌) و سپس‌ ائمه‌ طاهرين‌ و انبياء و اولياء ‌ثم‌ الامثل‌ فالامثل‌، و مقام‌ نبوت‌ مقام‌ وحي‌ الهي‌ و الهام‌ ملكي‌ و ارتباط ‌با‌ ملكوت‌

جلد 2 - صفحه 185

عالم‌ ‌است‌ وَ كَذلِك‌َ نُرِي‌ إِبراهِيم‌َ مَلَكُوت‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ و مقام‌ رسالت‌، مأموريت‌ بدعوت‌ و ارشاد و هدايت‌ و تبليغ‌ احكام‌ و دلالت‌ بمعرفت‌ حق‌ و وظائف‌ بندگي‌ و ساير شئون‌ پيغمبري‌ ‌است‌، و مراد ‌از‌ امامت‌ مقتدايي‌ نسبت‌ بمردم‌ ‌است‌ و البته‌ ‌هر‌ پيغمبري‌ ‌اينکه‌ مقام‌ ‌را‌ دارا بوده‌ لكن‌ محدود بمردمي‌ بوده‌ ‌که‌ مأمور بدعوت‌ و ارشاد آنان‌ بوده‌ و امامت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ (ع‌) امامت‌ مطلقه‌ كليه‌ ‌بر‌ جميع‌ افراد بشر بوده‌ ‌است‌.

4‌-‌ دعاي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ‌که‌ درخواست‌ امامت‌ ‌در‌ ذريه‌اش‌ ‌باشد‌ مصداق‌ اتم‌ ‌آن‌ ‌که‌ امامت‌ مطلقه‌ كليه‌ ‌باشد‌ ‌در‌ حق‌ پيغمبر اسلام‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و خاندان‌ گرام‌ ‌او‌ ائمه‌ طاهرين‌ مستجاب‌ شد ولي‌ انبياء بني‌ اسرائيل‌ و ساير انبياء ‌از‌ ذريّه‌ ابراهيم‌ داراي‌ مقام‌ امامت‌ تامه‌ ‌بر‌ جميع‌ افراد بشر نبودند و امامت‌ ‌آنها‌ تنها ‌بر‌ قومي‌ ‌که‌ مأمور بدعوت‌ آنان‌ بودند ميبود.

5‌-‌ كسي‌ ‌که‌ معصوم‌ نباشد و اندكي‌ ظلم‌ و گناهي‌ ‌در‌ دوران‌ زندگيش‌ مرتكب‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ قابل‌ مقام‌ امامت‌ نيست‌ ‌تا‌ چه‌ رسد بكساني‌ ‌که‌ سالهاي‌ دراز عبادت‌ صنم‌ و وثن‌ نموده‌ باشند ‌که‌ ولايت‌ ‌بر‌ فرزند ‌خود‌ ‌هم‌ ندارند ‌تا‌ چه‌ رسد بولايت‌ ‌بر‌ افراد امّت‌.

186

برگزیده تفسیر نمونه


اشاره

(آیه 124)- «امامت» اوج افتخار ابراهیم (ع). از این آیات به بعد سخن از ابراهیم قهرمان توحید و بنای خانه کعبه و اهمیّت این کانون توحید و عبادت است که ضمن هیجده آیه این مسائل را بر شمرده است.

هدف از این آیات در واقع سه چیز است: نخست این که مقدمه‌ای برای مسأله تغییر قبله است، و دیگر این که یهود و نصاری ادعا می‌کردند ما وارثان ابراهیم و آیین او هستیم و این آیات مشخص می‌سازد که آنها تا چه حد از آیین ابراهیم بیگانه‌اند.

سوم این که مشرکان عرب نیز پیوند ناگسستنی میان خود و ابراهیم قائل

ج1، ص119

بودند، باید به آنها نیز فهمانده شود که برنامه شما هیچ ارتباطی با برنامه این پیامبر بزرگ بت شکن ندارد.

در این آیه به مهمترین فرازهای زندگی ابراهیم (ع) اشاره کرده، می‌گوید:

«به خاطر بیاورید هنگامی را که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او را عهده آزمایش به خوبی بر آمد» (وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ).

خداوند می‌باید جایزه‌ای به او بدهد «فرمود: من تو را امام و رهبر و پیشوای مردم قرار دادم» (قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً).

«ابراهیم تقاضا کرد که از دودمان من نیز امامانی قرار ده» تا این رشته نبوّت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی).

اما خداوند در پاسخ او «فرمود: پیمان من، یعنی مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسید» (قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ).

تقاضای تو را پذیرفتیم، ولی تنها آن دسته از ذریّه تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند! از آیه فوق اجمالا چنین استفاده می‌شود: مقام امامتی که به ابراهیم بعد از پیروزی در همه این آزمونها بخشیده شد. فوق مقام نبوّت و رسالت بود. این حقیقت اجمالا در حدیث پر معنی و جالبی از امام صادق علیه السّلام نقل شده، آنجا که می‌فرماید:

«خداوند ابراهیم را بنده خاصّ خود قرار داد پیش از آن که پیامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبی انتخاب کرد پیش از آن که او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آن که او را به عنوان خلیل خود برگزیند، و او را خلیل خود قرار داد پیش از آن که او را امام قرار دهد، هنگامی که همه این مقامات را جمع کرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، این مقام به قدری در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرض نمود: خداوندا! از دودمان من نیز امامانی انتخاب کن، فرمود: پیمان من به ستمکاران آنها نمی‌رسد ... یعنی شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد».

ج1، ص120

نکته‌ها:

1- منظور از «کلمات» چیست؟

از بررسی آیات قرآن چنین استفاده می‌شود که مقصود از «کلمات» (جمله‌هایی که خداوند ابراهیم را به آن آزمود) یک سلسله وظایف سنگین و مشکل بوده که خدا بر دوش ابراهیم گذارده بود.

این دستورات عبارت بودند از: بردن فرزند به قربانگاه و آمادگی جدّی برای قربانی او به فرمان خدا! بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بی‌آب و گیاه مکّه! قیام در برابر بت‌پرستان بابل و شکستن بتها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخی و قرار گرفتن در دل آتش! مهاجرت از سرزمین بت‌پرستان و پشت پا زدن به زندگی خود، و مانند اینها که هر یک آزمایشی بسیار سنگین بود، اما او با قدرت و نیروی ایمان از عهده همه آنها برآمد و اثبات کرد شایستگی مقام «امامت» را دارد.

2- فرق نبوت و امامت و رسالت:

اشاره

بطوری که از آیات و احادیث بر می‌آید کسانی که از طرف خدا مأموریت داشتند دارای مقامات مختلفی بودند:

مقام نبوت

یعنی دریافت وحی از خداوند، بنابراین «نبی» کسی است که وحی بر او نازل می‌شود.

مقام رسالت

یعنی مقام ابلاغ وحی و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت نفوس از طریق تعلیم و آگاهی بخشیدن، بنابراین رسول کسی است که موظف است در حوزه مأموریت خود به تلاش و کوشش برخیزد، و برای یک انقلاب فرهنگی و فکری و عقیدتی تلاش نماید.

مقام امامت

یعنی رهبری و پیشوایی خلق، در واقع امام کسی است که با تشکیل یک حکومت الهی سعی می‌کند احکام خدا را عملا اجرا و پیاده نماید.

به عبارت دیگر وظیفه امام اجرای دستورات الهی است در حالی که وظیفه رسول ابلاغ این دستورات می‌باشد.

3- امامت یا آخرین سیر تکاملی ابراهیم

مقام امامت، مقامی است بالاتر و حتی برتر از نبوت و رسالت، این مقام نیازمند شایستگی فراوان در جمیع جهات

ج1، ص121

است که ابراهیم پس از امتحان شایستگی از طرف خداوند دریافت داشت و این آخرین حلقه سیر تکاملی ابراهیم بود.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

روایات مرتبط با تفسیر آیه

۲۵ - زید شحام مىگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مىفرمود: «ان اللّه تبارک و تعالى اتخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتخذه نبیاً و ان اللّه اتخذه نبیاً قبل ان یتخذه رسولا و ان اللّه یتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان اللّه اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماماً فلما جمع له الاشیاء قال: «إنى جاعلک للناس إماماً» قال: فمن عظمها فى عین ابراهیم «قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین» قال: لایکون السفیه امام التقى; [۱] خداوند تبارک و تعالى ابراهیم(ع) را عبد خود قرار داد قبل از اینکه نبى قرار دهد، و او را نبى قرار داد قبل از اینکه او را رسول قرار دهد، و او را رسول قرار داد قبل از اینکه او را خلیل قرار دهد، و خداوند او را خلیل قرار داد قبل از اینکه او را امام قرار دهد. پس آن گاه که این مقامات (عبودیت، نبوت، رسالت و خلّت) در او جمع شد، فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار مىدهم» امام صادق(ع) فرمودند: سپس این مقام در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد و گفت: آیا از دودمان من نیز امام خواهند شد؟ خداوند فرمود: عهد (امامت) من به ستمگران نمىرسد; یعنى، انسان سفیه و نادان پیشواى انسان پرهیزگار نمىشود».

۲۶ - «قال ابوعبداللّه(ع): فى قوله تعالى: ...«لاینال عهدى الظالمین» من عبد صنماً او وثناً لایکون إماماً ...;[۲] از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند تعالى که مىفرماید: ... «لاینال عهدى الظالمین» روایت شده: کسى که بت پرستیده باشد نمىتواند امام شود ...».

۲۷ - امام رضا(ع) [در ضمن حدیثى ]فرمودند: ... «قال اللّه تبارک و تعالى «لاینال عهدى الظالمین» فابطلت هذه الایة إمامة کل ظالم إلى یوم القیامة و صارت فى الصفوة ...;[۳] خداوند مىفرماید: «لاینال عهدى الظالمین» و این آیه امامت هر ستمگرى را تا قیامت مردود دانسته و امامت را در [انسانهاى ] پاک و برگزیده قرار داد ...».

۲۸ - «هشام بن الحکم عن ابى عبداللّه فى قول اللّه عز و جل: «إنى جاعلک للناس إماماً» قال: فقال: لو علم اللّه ان اسماً أفضل منه لسمانا به;[۴] هشام بن حکم از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عز و جل فرموده «إنى جاعلک للناس إماماً» روایت کرده، اگر خداوند بهتر و مناسبتر از لغت «امام» کلمه‌اى را مىیافت هر آینه ما (ائمه) را به آن اسم، نام مىنهاد».

۲۹ - از على (ع) روایت شده که از رسول خدا(ص) شنیدم که مىفرمود: «ان جبرئیل أتى إلىّ بسبع کلمات، و هى التى قال اللّه تعالى: «و إذ ابتلى إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن» ... و هى ... یا اللّه یا رحمان یا رب یا ذالجلال و الاکرام یا نور السماوات و الأرض یا قریب یا مجیب ...;[۵] جبرئیل هفت کلمه نزد من آورد و این همان کلماتى بود که خداوند درباره ابراهیم(ع) فرموده (و إذ ابتلى إبراهیم ربه کلمات فأتمهن) ... و آن کلمات ... عبارت بود از: یا اللّه، یا رحمان، یا رب، یا ذالجلال و الاکرام، یا نور السماوات و الأرض، یا قریب، یا مجیب ...».

پانویس

  1. کافى، ج ۱، ص ۱۷۵، ح ۲; نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۲۱- ، ح ۳۴۲.
  2. کافى، ج ۱، ص ۱۷۵، ح ۱; نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۲۱- ، ح ۳۴۱.
  3. کمال الدین صدوق، ج ۲، ص ۶۷۶، ح ۳۱، باب ۵۸; نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۲۱، ح ۳۴۰.
  4. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۵۸، ح ۹۰; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۵۰، ح ۸.
  5. بحارالأنوار، ج ۹۴، ص ۵۲، ح ۴۲.

منابع