آیه 2 سوره یونس

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه 2 یونس)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ ۗ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَٰذَا لَسَاحِرٌ مُبِينٌ

مشاهده آیه در سوره


<<1 آیه 2 سوره یونس 3>>
سوره : سوره یونس (10)
جزء : 11
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آیا مردم تعجب کردند از اینکه ما یکی از افراد آنها را به وحی و رسالت خود برگزیدیم (و گفتیم) که خلق را (از عذاب قیامت) بترسان و مؤمنان را بشارت ده که به راستی مقامشان نزد خدا رفیع است! کافران گفتند: این شخص ساحری آشکار است.

آیا برای مردم شگفت آور است که بر مردی از خودشان وحی فرستادیم که مردم را [از عاقبت کفر، ناسپاسی، گناه و تجاوز] بیم ده، و به کسانی که ایمان آورده اند مژده ده که آنان را نزد پروردگارشان سابقه ای نیک [و مقام، مرتبه ای بلند و پاداشی شایسته] است. کافران [لجوج و بی منطق] گفتند: همانا این مرد، جادوگری آشکار است!!

آيا براى مردم شگفت‌آور است كه به مردى از خودشان وحى كرديم كه: مردم را بيم ده و به كسانى كه ايمان آورده‌اند مژده ده كه براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نيك است؟ كافران گفتند: «اين [مرد] قطعاً افسونگرى آشكار است.»

آيا مردم در شگفتند از اينكه به مردى از خودشان وحى كرديم كه مردم را بترسان و مؤمنان را بشارت ده كه در نزد پروردگارشان پايگاهى رفيع دارند؟ كافران گفتند كه اين مرد آشكارا جادوگرى است.

آیا برای مردم، موجب شگفتی بود که به مردی از آنها وحی فرستادیم که مردم را (از عواقب کفر و گناه) بترسان، و به کسانی که ایمان آورده‌اند بشارت ده که برای آنها، سابقه نیک (و پاداشهای مسلّم) نزد پروردگارشان است؟! (امّا) کافران گفتند: «این مرد، ساحر آشکاری است!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Does it seem odd to these people that We have revealed to a man from among themselves, [declaring], ‘Warn mankind, and give good news to the faithful that they are in good standing with their Lord’? The faithless say, ‘This is indeed a plain magician.’

What! is it a wonder to the people that We revealed to a man from among themselves, saying: Warn the people and give good news to those who believe that theirs is a footing of firmness with their Lord. The unbelievers say: This is most surely a manifest enchanter.

Is it a wonder for mankind that We have inspired a man among them, saying: Warn mankind and bring unto those who believe the good tidings that they have a sure footing with their Lord? The disbelievers say: Lo! this is a mere wizard.

Is it a matter of wonderment to men that We have sent Our inspiration to a man from among themselves?- that he should warn mankind (of their danger), and give the good news to the Believers that they have before their Lord the lofty rank of truth. (But) say the Unbelievers: "This is indeed an evident sorcerer!"

معانی کلمات آیه

قدم: قدم (بر وزن شرف): پا. تقدّم و تأخّر به اعتبار آنست. گاهى‏ مراد از آن استقامت است. مثل:‏ «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها» نحل/ 94 و گاهى، به معنى منزلت و مقام باشد. مثل: قدم صدق.

ساحر: جادوگر. سحر: تصرفى است در چشم و ذهن شخص كه تصوّر كند ريسمان، مار و يا دوست، دشمن است . (قاموس قرآن-سحر)[۱]

نزول

«شیخ طوسى» گوید: ابن عباس و مجاهد و ابن جریج گویند عرب و قریش در تعجب مانده بودند که خداوند پیامبرى از میان آن‌ها برگزیده است و خداوند این آیة را نازل نمود[۲].[۳]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى‌ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ «2»

آيا براى مردم شگفت‌آور است كه به مردى از خود آنان وحى كرديم كه مردم را بيم و هشدار بده و به مؤمنان بشارت بده كه براى آنان نزد پروردگارشان جايگاه نيكويى است؟ كافران گفتند: همانا اين مرد جادوگرى آشكار است!

نکته ها

«قَدَمَ صِدْقٍ» چند معنى دارد:

1. سابقه‌ى خوب. مثل «قدمٌ فى الحرب، قدم فى الاسلام»، يعنى در مبارزه و در اسلام پيشگام و سابقه دارد.

2. مقام و منزلتِ صدق و نيكو.

3. رهبر و پيشواى صدق. در روايات شيعه و سنّى‌ «قَدَمَ صِدْقٍ» را رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و على عليه السلام دانسته‌اند. «1»

4. شفاعت. در روايتى مراد از «قَدَمَ صِدْقٍ» مقام شفاعت معرّفى شده است. «2»

كافران در ردّ رسالت پيامبر هيچ گونه دليل ومنطقى نداشتند، بلكه با بعيد دانستن آن، از پذيرش آن شانه خالى مى‌كردند. چنانكه اصول اعتقادى را نيز فقط باتعجّب انكار مى‌كردند:

در توحيد: «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً» «3»

در نبوّت: «أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا» «4»

در معاد: «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» «5»

در امامت: «أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ‌ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» «6»


«1». تفاسير قرطبى وبرهان.

«2». تفسير نورالثقلين.

«3». ص، 5.

«4». فرقان، 41.

«5». يس، 78.

«6». بقره، 247.

جلد 3 - صفحه 536

پیام ها

1- ريشه‌ى كفر، غالباً استبعاد و تعجّب از وحى است. «عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا»

2- لياقت‌هاى معنوى افراد، در ظاهر ديده نمى‌شود. اگر كسى مورد لطف خاص خدا قرار گرفت، او را تحمّل كنيم. «رَجُلٍ مِنْهُمْ»

3- پيامبران به خاطر الگو بودنشان بايد از مردم ودرد آشنا باشند. «مِنْهُمْ»

4- وظيفه‌ى پيامبران، بشارت و انذار است. «أَنْذِرِ، بَشِّرِ»

5- هر آنچه نمى‌فهميم، آن را رد نكنيم. زيرا كه انكار و تهمت زدن، شيوه‌ى كفّار است. «قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ»

6- ايمان، زمينه‌ى قدم صدق وجايگاه ويژه نزد خداوند است. «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى‌ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ «2»

بعد حق تعالى ردّ انكار ايشان نموده و فرمود:

أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً: آيا هست مردمان را تعجبى و شگفتى. أَنْ أَوْحَيْنا إِلى‌ رَجُلٍ مِنْهُمْ‌: اينكه وحى فرموديم به سوى مردى كه از اقناى ايشان است نه‌

ج5، ص 253

از عظماى ايشان، و تعجب آنها در اين امر از فرط حماقت و قصور نظر ايشان بود در امور آجله، و جهل آنها به حقيقت وحى و نبوت؛ چه اعتقادشان آن بود كه مزيت فضيلت و مرتبه شأن مرد، به كثرت مال و جاه دنيوى است، و آن حضرت را كه از عظماى خود كمتر مى‌دانستند، به جهت قلت مال بود. و چون حكمت الهى مقتضى استحقار حطام دنيويه است، لذا اكثر پيغمبران كه مبعوث شده‌اند متصف به فقر بوده‌اند تا به مردمان نمايد كه مال دنيا را دخلى نيست در مزيت مرتبه و رفع درجه در درگاه عزت؛ كما قال‌ «وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى‌» «1» و كفار از فرط جهالت اين را نمى‌يافتند، بدين واسطه تعجب مى‌نمودند.

تحقيق- بشر به سبب خطاى عقل محتاج است به ناموس وحى، و اين وحى مثل غرائز، معصوم از خطا، و از مسائل مهمّه ايمانى، يكى از امور مشكله ماوراء الطبيعه و محير العقول بشر مى‌باشد. چون علم بر دو قسم است: موهوبى و كسبى. و وحى، علم موهوبى است كه بر انبياء افاضه شده. مادّيون چون منكر اين قسمت بودند، تعبيرات نمودند و حال آنكه تصديق آن وجدانى است، زيرا به سبب علم لدنى چون عالم به علل و نواميس اجتماع است، تنزل و ترقى ملتى را خبر دهد. نزد ما، غيب، و براى او مشهود است؛ و ايضا طبيب به سبب مهارت از بهبودى يا هلاكت مريضى خبر دهد، و ايضا معمار بواسطه استادى، ساختمان عمارتى را خبر دهد.

پس مى‌شود در بشر نفوسى بيايند كه واقف به علل و ساختمان بشر باشند.

انبياء چون به ساختمان جامعه بشر مطلعند، به سبب آن علم موهوبى، از سعادت و شقاوت اخبار فرمايند، بدبختانه ما حرف فلان هيوى را وقتى از پشت كهكشان خبر مى‌دهد تصديق مى‌كنيم، لكن وقتى به سلسله انبياء مى‌رسيم معطل مى‌مانيم؛ چه ملاكى در تصديق آنها هست كه در انبياء نيست؟

«1» سوره سبا آيه 37.

ج5، ص 254

هر حسى روى احتياج بشر آمده، انبياء چون محتاج به ديدن ماوراء الطبيعه عالم برزخ و معاد بودند، خداى تعالى اين حس سادس «وحى» را به ايشان مرحمت فرمود. شخص نبى را نبى شناسد، ما عاجز از ادراك مقام آنها، و به آثار شناسيم. همچنين علل وحى را كسى راه نيست، بلكه به آثار، ظهور اين حالت محقق يابد.

فلاسفه، نزول جبرئيل را تأويلات بارده مى‌كنند، ما از فلاسفه برهان نمى‌خواهيم و از انبياء برهان مى‌خواهيم؛ غافل از آنكه پيغمبر كسى بود كه وقتى جبرئيل نازل مى‌شد عرق مى‌كرد و حالت وحى دست مى‌داد و يك نوع عظمت خاصى به پيغمبر عارض، به حدى كه اگر سوار بود كمر اسب خم مى‌شد. فلاسفه نتوانستند حل اين معنى نمايند. بعضى جبرئيل را عقل پيغمبر، يا قوّت خيال نبى تصور نموده، بنابراين وحى معنى ندارد.

ما وقتى به سيره حضرت ختمى مرتبت مراجعه كنيم، مى‌بينيم جبرئيل، وجود مستقل؛ و وحى، ماوراء حس بشر بوده، و بشر از مرتبه حس بالا نرفته، لذا حقايق اين مطالب را درنيافته، لكن به خبر مخبر صادق تصديق بايد نمود.

بعد مضمون وحى را فرمايد: أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ‌: اينكه بترسان مردمان را از عقوبت الهى و سخط ربانى. و تعميم‌انداز به جهت آنست كه هيچكس خالى نيست از صفتى كه بايد او را ترسانيد. و بعد تخصيص بشارت نمايد به اهل ايمان، زيرا كفار را سبب بشارت نيست، پس مى‌فرمايد: وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا: و بشارت ده آنان كه ايمان آورده‌اند.

تنبيه- تقديم انداز بر تبشير براى آن است كه انداز پرهيز است از فعل ناشايسته، و تبشير ترغيب است بر فعل شايسته، و تخليه چون مقدم باشد بر تحليه، لذا انذار مقدم شد.

أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ‌: بتحقيق مر ايشان راست پيش رو نيك نزد پروردگارشان، و آن سابقه جليله و منزله رفيعه و و نعيم جنت است كه حق تعالى به آن وعده فرموده مؤمنان را كه بوسيله ايمان و طاعت به آن نائل شوند. 2-

ج5، ص 255

ابن عباس گفته: «1» مراد قدم صدق، سبقت سعادت است در ذكر اول، يعنى سابقه ازلى به سعادت اهل ايمان باشد و مؤيد اين است قوله تعالى‌ «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‌». «2» 3- نزد بعضى قدم صدق، مقام صدق است كه در او ملال و زوال نيست. 4- ايمان صادق. 5- اعمال صالحه و مساعى جميله.

6- رضوان اللّه. 7- و دعاى ملائكه كه در باره ايشان سبقت كرده. 8- تقديم حق تعالى اين امت را در بعثت، چنانچه فحواى «نحن الآخرون السّابقون» «3» از آن خبر مى‌دهد. 9- شفيع صدق كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله است.

در عين المعانى‌ «4» مروى است كه حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله را از قدم صدق پرسيدند فرمود: هى شفاعتى توسّلون بى الى ربّكم.

در مجمع البيان‌ «5» از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه معنى قدم صدق، شفاعت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله باشد. و مقرر است كه گناهكار تباه روزگار را هيچ وسيله‌اى براى آمرزش، برابر شفاعت آن حضرت نيست.

در كافى‌ «6» و عياشى‌ «7» و قمى‌ «8» از حضرت صادق عليه السّلام: هو رسول اللّه. و نيز كافى‌ «9» و عياشى‌ «10» از آن حضرت: بولاية امير المؤمنين عليه السّلام، و مسلم است كه ولايت از شروط شفاعت، و هر دو متلازمند، بنابراين شفاعت بدون ولايت براى احدى حاصل نشود.

نكته- تسميه سابقه به قدم، براى آن است كه سعى و سبق به آن متقدم‌

«1» مجمع ج 3 ص 89.

«2» سوره انبياء آيه 101.

«3» مستدرك سفينة البحار ج 1 ص 24، بحار الانوار ج 24 ص 4 حديث 11.

«4» بحار الانوار ج 24 ص 41 حديث 3.

«5» مجمع ج 3 ص 89.

«6» نور الثقلين ج 2 ص 292 ذيل حديث 8.

«7» عياشى ج 2 ص 120 حديث 5.

«8» تفسير قمى ج 1 ص 309.

«9» كافى ج 1 ص 422 كتاب الحجه.

«10» تفسير عياشى ج 2 ص 119 حديث 4.

ج5، ص 256

است، چنانچه نعمت را يد تعبير كنند به جهت آنكه به دست داده مى‌شود. و اضافه آن به صدق جهت تحقق آن، و تنبيه بر آنكه رسيدن به آن به صدق قول و نيت است.

قالَ الْكافِرُونَ‌: گفتند كافران بعد از آمدن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و نمودن خارق عادات بر ايشان. إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ‌: بدرستى كه اين مرد ساحرى است آشكارا. اين اعتراف است به آنكه ايشان مشاهده مى‌نمودند امور خارق عادت را كه عاجز كننده ايشان بود از معارضه، با وجود بر اين تصديق ننموده، اين نسبت ناشايسته را به وجود نبوى صلّى اللّه عليه و آله مى‌دادند، و حال آنكه اگر تعقل كنند هر آينه دريابند كه داستان نبوت و وحى، قصه رمال و رمل و سحر و ساحر نيست، بلكه امرى است ما فوق الطبيعه.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ «1» أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى‌ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ «2»

ترجمه‌

اين آيتهاى كتاب محكم است‌

آيا باشد مر مردمان را عجبى كه وحى نموديم بمردى از آنها كه بترسان مردم را و مژده ده آنانرا كه گرويدند كه مر ايشان را است سابقه راستى نزد پروردگارشان گفتند كافران همانا اين هر آينه سحرى است آشكار.

تفسير

- قمّى ره فرموده الر از حروف اسم اعظم است كه منقطع شده است در قرآن و چون تأليف نمايد آنرا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام پس دعا كند اجابت مى‌شود و در معانى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه الر معناى آن انا اللّه الرؤف است يعنى منم خداوند با رأفت و تحقيق فواتح السّور در اول سوره بقره گذشت و كتاب حكيم قرآن است كه مشتمل است بر حكمت و محكم است آيات آن كه قابل خدشه و اشكال و اعتراض نيست و تزلزل و فتورى در آن روى نداده و نخواهد داد و محفوظ است بحفظ الهى از نسخ و تغيير و تبديل تا روز قيامت و استفهام براى انكار است يعنى نبايد مردم تعجب كنند از آنكه خداوند وحى نموده است بر بشرى كه بيم ده مردم را از مخالفت امر و نهى الهى گويا توقع داشتند فرستاده خدا ملك باشد چنانچه در اوائل سوره انعام مفصّلا ذكر شد و نيز وحى فرموده است كه بشارت ده اهل ايمان را بآنكه براى ايشان است سابقه محقّق راستى و درستى و فضل و شرف نزد خداوند متعال و سابقه را قدم گفته‌اند براى آنكه بقدم سبقت پيدا

جلد 3 صفحه 3

مى‌شود چنانچه نعمت را يد خوانده‌اند براى آنكه بدست عطا مى‌شود و اضافه بصدق شده براى اشاره بآنكه بصدق نيّت و گفتار شخص بمقام ارجمند نائل مى‌شود و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه معناى قدم صدق شفاعت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و در كافى و از عيّاشى و قمّى ره اين معنى تأييد شده و نيز در كافى و از عيّاشى بولايت امير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده است فيض ره فرموده اين براى آنستكه شرط شفاعت ولايت است پس اين دو ملازم يكديگرند و كفّار بعد از استماع آيات قرآن گفتند اين سحرى است واضح و آشكار چون ديدند كلام عجيبى است كه بشر از اتيان بمثل آن عاجز است پس اقرار نمودند باعجاز قرآن و حجّت از خداوند بر آنها اقامه و اتمام شد با آنكه حكمت الهى مقتضى است كه سحر را بدست مدّعى نبوّت جارى نفرمايد و مراد از ساحر در قرائت مشهوره حضرت ختمى مرتبت است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ كان‌َ لِلنّاس‌ِ عَجَباً أَن‌ أَوحَينا إِلي‌ رَجُل‌ٍ مِنهُم‌ أَن‌ أَنذِرِ النّاس‌َ وَ بَشِّرِ الَّذِين‌َ آمَنُوا أَن‌َّ لَهُم‌ قَدَم‌َ صِدق‌ٍ عِندَ رَبِّهِم‌ قال‌َ الكافِرُون‌َ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ مُبِين‌ٌ «2»

آيا ‌براي‌ مردم‌ جاي‌ تعجب‌ ‌است‌ اينكه‌ ‌ما وحي‌ فرستاديم‌ بسوي‌ يك‌ نفر ‌از‌ ‌خود‌ افراد انسان‌ اينكه‌ بترسان‌ جميع‌ افراد انسان‌ ‌را‌ ‌از‌ مخالفت‌ و نافرماني‌ خداوند و بشارت‌ ده‌ بكساني‌ ‌که‌ ايمان‌ آوردند اينكه‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌آنها‌ ‌در‌ نزد پروردگارشان‌ يك‌ قدم‌ صدقي‌ هست‌ گفتند كساني‌ ‌که‌ كافر شدند محققا ‌اينکه‌ آدم‌ ‌هر‌ آينه‌ ساحري‌ ‌است‌ آشكارا [كلام‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌در‌ سه‌ مقام‌ واقع‌ ميشود] مقام‌ اول‌‌-‌ ‌در‌ باب‌ ارسال‌ رسل‌ ‌در‌ مجلد اول‌ كلم‌ الطيب‌ گفته‌ايم‌ ‌که‌ ‌بر‌ خداوند بمقتضاي‌ عدل‌ لازم‌ ‌است‌ ‌براي‌ راهنمايي‌ بشر ‌که‌ اصل‌ خلقت‌ ‌آنها‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ جهت‌ ‌شده‌ ارسال‌ رسل‌ كند و بشر ‌هم‌ شدّت‌ احتياج‌ بوجود ‌رسول‌ ‌در‌ امور دنيا و آخرت‌ دارند و ادله‌ ‌آن‌ ‌را‌ بيان‌ كرده‌ايم‌ و اينكه‌ ‌اينکه‌ ‌رسول‌ بايد داراي‌

جلد 9 - صفحه 343

جميع‌ شرائط نبوت‌ ‌باشد‌ عقيدة و اخلاقا و عملا و خلقة و فاقد جميع‌ موانع‌ نبوّت‌ ‌باشد‌ و داراي‌ دليل‌ قطعي‌ ‌که‌ قابل‌ هيچگونه‌ شبهه‌ نباشد ‌از‌ اقامه‌ معجزه‌ و اخبار نبي‌ّ ثابت‌ النبوة و معصوم‌ ثابت‌ العصمة و البته‌ ‌اينکه‌ موضوع‌ ‌در‌ نظر هواپرستان‌ و خودسران‌ و دنياطلبان‌ بسيار مشكل‌ ‌است‌ لذا تعجب‌ ميكنند و حال‌ آنكه‌ جاي‌ تعجب‌ نيست‌ ‌در‌ جنب‌ قدرت‌ الهي‌ لذا ميفرمايد أَ كان‌َ لِلنّاس‌ِ عَجَباً استفهام‌ انكاري‌ ‌است‌ ‌يعني‌ نبايد تعجب‌ كنند أَن‌ أَوحَينا إِلي‌ رَجُل‌ٍ مِنهُم‌ زيرا طريقي‌ ‌از‌ ‌براي‌ هدايت‌ بندگان‌ بسعادت‌ دنيا و آخرت‌ و نجات‌ ‌از‌ مهالك‌ نشأتين‌ بهتر ‌از‌ ‌اينکه‌ نيست‌ زيرا ‌اگر‌ بندگان‌ ‌را‌ فقط بعقل‌ ‌آنها‌ واگذار ميكرد اولا عقول‌ مختلف‌ و خطاء و اشتباه‌ ‌در‌ ‌آنها‌ بسيار و ثانيا (‌النّاس‌ يستسهلون‌ الذم‌ ‌في‌ قضاء الوتر) و ‌اگر‌ بتوسط ملك‌ ‌ يا ‌ جن‌ ابلاغ‌ ميفرمود تماس‌ ‌آنها‌ ‌بر‌ بشر ممكن‌ نبود مقام‌ دوم‌‌-‌ وظيفه‌ انبياء فقط انذار و بشارت‌ ‌است‌ ‌که‌ بنده‌گان‌ ‌را‌ آگاه‌ كنند و بآنها ابلاغ‌ كنند اموري‌ ‌که‌ باعث‌ سعادت‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌ ‌از‌ امور قلبيه‌، عقائد حقه‌ ‌از‌ توحيد، عدل‌، معاد و تصديق‌ و ساير عقائد و امور نفسيه‌ ‌از‌ اخلاق‌ فاضله‌ و افعال‌ خارجيه‌ ‌از‌ اعمال‌ و اموري‌ ‌که‌ باعث‌ شقاوت‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌ ‌از‌ عقائد فاسده‌ و اخلاق‌ رذيله‌ و اعمال‌ سيئه‌ وَ ما عَلَي‌ الرَّسُول‌ِ إِلَّا البَلاغ‌ُ المُبِين‌ُ لِيَهلِك‌َ مَن‌ هَلَك‌َ عَن‌ بَيِّنَةٍ وَ يَحيي‌ مَن‌ حَي‌َّ عَن‌ بَيِّنَةٍ سوره‌ انفال‌ ‌آيه‌ 44، لذا ميفرمايد أَن‌ أَنذِرِ النّاس‌َ وَ بَشِّرِ الَّذِين‌َ آمَنُوا بعلاوه‌ ‌اينکه‌ بشارت‌ عظمي‌ ‌که‌ أَن‌َّ لَهُم‌ قَدَم‌َ صِدق‌ٍ عِندَ رَبِّهِم‌ بعضي‌ تفسير كردند بوجود مقدس‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌، ‌در‌ بعض‌ اخبار بولايت‌، بعضي‌ گفتند توحيد. و تحقيق‌ كلام‌ اينست‌ ‌که‌ مراد وسيله‌ شفاعت‌ ‌است‌ و شفعاء روز قيامت‌ قدم‌ صدق‌ هستند و آبرومند نزد ‌خدا‌ ‌که‌ قبول‌ شفاعت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ميفرمايد ‌در‌ حق‌ مؤمنين‌ و وجود حضرت‌ رسالت‌ و ائمه‌ صلوات‌ اللّه‌ ‌عليهم‌ اجمعين‌ اعظم‌ مصاديق‌ ‌آن‌ ‌است‌.

جلد 9 - صفحه 344

مقام‌ سوم‌‌-‌ نظر ‌به‌ اينكه‌ كفار زير بار فرمايشات‌ ‌رسول‌ نميروند و هيچگونه‌ عذري‌ ندارند و نميتوانند دست‌ ‌از‌ كفر و صفات‌ خبيثه‌ و اعمال‌ سيئه‌ ‌خود‌ بردارند ناچار معجزات‌ انبياء ‌را‌ حمل‌ بسحر ميكنند و ‌آنها‌ ‌را‌ ساحر ميپندارند قال‌َ الكافِرُون‌َ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ مُبِين‌ٌ ‌با‌ اينكه‌ ‌بين‌ سحر و معجزه‌ فرقهاي‌ بسيار ‌است‌. اولا معجزه‌ عبارت‌ ‌از‌ فعلي‌ ‌است‌ ‌از‌ افعال‌ الهي‌ ‌که‌ ‌از‌ قدرت‌ بشر خارج‌ ‌است‌ ‌حتي‌ ‌از‌ قدرت‌ انبياء و ‌اينکه‌ فعل‌ باراده‌ حق‌ بدست‌ ‌رسول‌ جاري‌ ميشود و لذا اسم‌ ‌او‌ ‌آيه‌ و معجزه‌ ‌است‌ و چنين‌ نيست‌ ‌که‌ ‌هر‌ قدر و ‌هر‌ زمان‌ نبي‌ بتواند اجراء كند و سحر يك‌ صنعتي‌ و علمي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ مقام‌ تحصيل‌ ‌آن‌ ‌باشد‌ ميتواند عمل‌ كند مثل‌ ساير صنايع‌.

و ثانيا سحر حقيقت‌ ندارد و باصطلاح‌ چشم‌بندي‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ سحر سحره‌ فرعون‌ ميفرمايد سَحَرُوا أَعيُن‌َ النّاس‌ِ سوره‌ اعراف‌ ‌آيه‌ 113 و معجزه‌ حقيقت‌ و واقعيت‌ دارد مثل‌ مرده‌ زنده‌ كردن‌ عيسي‌ و بينا كردن‌ كور.

و ثالثا معجزه‌ مقرون‌ بدعوي‌ ‌است‌ و اما سحر ‌اگر‌ ساحر دعوي‌ مقامي‌ كند ‌از‌ ‌او‌ صادر نميشود.

و رابعا شخص‌ مدعي‌ رسالت‌ بايد جامع‌ جميع‌ شرائط و فاقد جميع‌ موانع‌ ‌باشد‌ مجرد صدور خارق‌ عادت‌ دليل‌ نيست‌ و معجزه‌ نيست‌ مثل‌ كراماتي‌ ‌که‌ ‌از‌ بعض‌ اولياء احيانا صادر ميشود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 2)- رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله: این آیه به تناسب اشاره‌ای که در آیه قبل به قرآن مجید و وحی آسمانی شده، یکی از ایرادات رائج مشرکان را نسبت به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بیان می‌کند، همان اشکالی که بطور مکرر در قرآن مجید آمده و آن این که چرا وحی آسمانی از ناحیه خدا بر انسانی نازل شده، چرا فرشته‌ای مأموریت این رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است؟! قرآن در پاسخ این گونه سؤالات می‌گوید: «آیا تعجبی برای مردم دارد که ما وحی به مردی از آنان فرستادیم» (أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ).

سپس به محتوای این وحی آسمانی اشاره کرده، آن را در دو چیز خلاصه می‌کند: نخست این که به او وحی فرستادیم که: «مردم را انذار کن و از عواقب کفر و گناه بترسان» (أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ).

دیگر این که: «به افراد با ایمان بشارت ده که برای آنان در پیشگاه خدا قدم صدق است» (وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

تعبیر «قَدَمَ صِدْقٍ» یا اشاره به آن است که ایمان «سابقه فطری» دارد و یا اشاره به مسأله معاد و نعمتهای آخرت است و یا این که قدم به معنی پیشوا و رهبر است، یعنی برای مؤمنان پیشوا و رهبری صادق فرستاده شده است. و ممکن است

ج2، ص271

بشارت به همه این امور، هدف از تعبیر فوق بوده باشد.

باز در پایان آیه به یکی از اتهاماتی که مشرکان کرارا برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ذکر می‌کردند اشاره کرده، می‌گوید: «کافران گفتند این مرد ساحر آشکاری است» (قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ).

این گونه تعبیرها که از ناحیه دشمنان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله صادر می‌شد خود دلیل روشنی است بر این که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کارهای خارق العاده‌ای داشته که افکار و دلها را به سوی خود جذب می‌کرده است، مخصوصا تکیه کردن روی سحر در مورد قرآن مجید خود گواه زنده‌ای بر جاذبه فوق العاده این کتاب آسمانی است که آنها برای اغفال مردم آن را زیر پرده سحر می‌پوشاندند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. طبرى صاحب تفسیر جامع البیان از طریق ضحاک از ابن عباس روایت کرده است که هنگامى که خداوند محمد را به پیامبرى برگزید عرب انکار نمودند و گفتند خداوند بزرگتر از آن است که از میان بشر پیامبرى برگزیند سپس این آیه و آیه 43 سوره نحل «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک إِلَّا رِجالًا» نازل گردید و وقتى که خداوند ادله و بینات خود را تکرار نمود، گفتند: اگر قرار باشد از جنس بشر کسى پیامبر گردد غیر محمد سزاوارتر به پیامبرى مى باشند و نیز مى گفتند: بالاتر از محمد نیز وجود دارد که به مقام پیامبرى برسد و منظورشان ولید بن مغیرة از مکه و مسعود بن عمر و الثقفى از طائف بودند و خداوند براى رد گفتار آن‌ها آیه 32 سوره زخرف «أَهُمْ یقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّک» را نازل گردانید.
  3. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص450.

منابع