آیه 91 سوره صافات
<<90 | آیه 91 سوره صافات | 92>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
ابراهیم (که بتخانه را خلوت یافت) قصد بتهای آنان کرد و گفت: آیا شما غذا نمیخورید؟
او هم مخفیانه به سوی بتهایشان رفت و [از روی ریشخند] گفت: آیا غذا نمیخورید؟
تا نهانى به سوى خدايانشان رفت و [به ريشخند] گفت: «آيا غذا نمىخوريد؟
پنهانى نزد خدايانشان آمد و گفت: چيزى نمىخوريد؟
(او وارد بتخانه شد) مخفیانه نگاهی به معبودانشان کرد و از روی تمسخر گفت: «چرا (از این غذاها) نمیخورید؟!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- راغ: روغ: ميل بر سبيل حيله. طريق رائغ آنست كه مستقيم نباشد، منظور از آن در آيه پنهانى رفتن است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ «88» فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ «89»
پس نگاه خاصّى به ستارگان كرد و گفت: من بيمارم (و نمىتوانم در مراسم عيد شما شركت كنم.)
فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ «90» فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ «91» ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ «92»
پس مردم از او روى گردانده برگشتند. پس پنهانى به سراغ خدايان آنان (در بت خانه) رفت و (با تمسخر) گفت: چرا غذا نمىخوريد؟ شما را چه شده، چرا سخن نمىگوييد؟
نکته ها
اهل بابل، محل زندگى حضرت ابراهيم عليه السلام، هر سال جشن مخصوصى داشتند و غذاهايى را آماده مىكردند كه در بتخانه قرار مىدادند تا متبرّك شود، سپس دستجمعى به بيرون شهر مىرفتند و پس از خوشگذرانى، در پايان روز براى صرف غذا به بتخانه باز مىگشتند.
شبِ پيش از جشن، از ابراهيم نيز دعوت كردند كه همراه آنان در مراسم شركت كند، امّا حضرت ابراهيم كه منتظر فرصتى براى درهم كوبيدن بتها و ايجاد شوك بر مردم بود، مطابقِ آداب و رسوم و اعتقاد مردم بابل كه ستارگان را در سرنوشت خود مؤثّر مىدانستند، نگاهى به ستارگان كرد و چنين وانمود كرد كه اوضاع كواكب، نوعى بيمارى را در صورت خروج او از شهر نشان مىدهد. لذا مردم نيز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.
روشن است كه حضرت ابراهيم، خود چنين اعتقادى به نقش ستارگان نداشته و براى قانع كردن مردم از شيوهى مورد قبول خودشان استفاده كرده است. چنانكه براى دعوت آنان به خداپرستى، ابتدا همچون آنها نشان مىدهد كه ستارهپرست شده است و سپس از اين عقيده، تبرّى مىجويد. «1»
«1». انعام، 76- 78.
جلد 8 - صفحه 44
پیام ها
1- در تبليغ، بايد با هر گروهى با زبان خودشان سخن گفت. (براى گروهى كه به تأثير ستارگان عقيده دارند، بايد با نگاه و ديد آنها حرف زد.) «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقالَ»
2- براى دعوت مردم به راه حقّ و مبازه با باطل، طرحهاى ابتكارى و انقلابى لازم است. (حضرت ابراهيم از رفتن به همراه مردم به خارج شهر خوددارى كرد و طرح خود را كه شكستن بتها بود انجام داد.) «فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ»
3- مؤمن بايد زيرك و تيزبين باشد و از فرصتها استفاده بكند. فَنَظَرَ ... فَقالَ
4- انبيا از طرف خداوند يك طرح دراز مدّت دارند كه در فرصت مناسب اجرا مىكنند. (در آيه 57 سورهى انبيا مىخوانيم: ابراهيم به مردم هشدار داد كه در غياب شما نقشهاى براى بتهاى شما مىكشم. «تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ» آن وعده با چنين برنامهريزى عملى شد.)
5- رهبران دينى جامعه، بايد در برابر جريانهاى فكرى انحرافى، به صورت فعّال عمل كنند نه انفعالى و با يك نقشه حساب شده، دشمن را در برابر عمل انجام شده قرار دهند. فَنَظَرَ ... فَقالَ ... فَراغَ
6- خام كردن دشمن براى ضربه زدن به او، نياز به شناختِ آداب و رسوم و عقائد او دارد. فَنَظَرَ ... فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ
7- منطق انبيا براى نفى بتپرستى، بسيار روشن و فطرى و عقلى است. «أَ لا تَأْكُلُونَ ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91)
فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ: پس به پنهانى ميل كرد بسوى خدايان ايشان، يعنى بتان كه به زعم آنان خدايان بودند. چون به بتخانه آمد، بتان را ديد به انواع حلى آراسته و اطعمه متلونه بر ايشان نهاده.
فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ: پس گفت بر سبيل استهزاء و سرزنش پرستندگان آيا نمىخوريد اين اطعمه لذيذه را.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)
فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)
فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)
ترجمه
و همانا از پيروان او
هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم
چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد
آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد
پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان
پس نگريست نگريستنى در ستارگان
پس گفت همانا من بيمارم
پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند
پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد
چيست شما را كه سخن نميگوئيد
پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام
پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند
گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد
و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد
گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان
پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پستترين مردم
و گفت همانا من روندهام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا
پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.
تفسير
خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفتهاند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه
جلد 4 صفحه 438
در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانستهايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشاندهايد پس چه گمان بردهايد بپروردگار جهانيان تصوّر نمودهايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بىادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بىخبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستارهها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذاردهاند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد
جلد 4 صفحه 439
و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستارهها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون
جلد 4 صفحه 440
دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَراغَ إِلي آلِهَتِهِم فَقالَ أَ لا تَأكُلُونَ (91)
آمد بالاي سر اصنام آنها و فرمود چرا شما چيز نميخوريد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 91)- به این ترتیب ابراهیم (ع) تنها در شهر ماند و بت پرستان شهر را خالی کرده و بیرون رفتند، ابراهیم نگاهی به اطراف خود کرد، برق شوق در چشمانش نمایان گشت، لحظاتی را که از مدتها قبل انتظارش را میکشید فرا رسید، باید یک تنه برخیزد و به جنگ بتها برود، و ضربه سختی بر پیکر آنان وارد سازد، ضربهای که مغزهای خفته بت پرستان را تکان دهد و بیدار کند.
قرآن میگوید: او وارد بتخانه شد «مخفیانه نگاهی به معبودانشان کرد و از روی تمسخر گفت: چرا (از این غذاها) نمیخورید»! (فَراغَ إِلی آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص155
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم