آیه 24 سوره قصص

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از آیه ۲۴ قصص)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ

مشاهده آیه در سوره


<<23 آیه 24 سوره قصص 25>>
سوره : سوره قصص (28)
جزء : 20
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

موسی گوسفندانشان را سیراب کرد و (با حالی خسته) رو به سایه درختی آورد و گفت: بار الها، من به خیری (یعنی زندگانی و قوت و غذایی) که تو (از خوان کرمت) نازل فرمایی محتاجم.

پس [موسی] دام هایشان را [به جهت کمک کردن به آن دو] آب داد، سپس به سوی سایه برگشت و گفت: پروردگارا! به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم.

پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آنگاه به سوى سايه برگشت و گفت: «پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم.»

گوسفندانشان را آب داد. سپس به سايه بازگشت و گفت: اى پروردگار من، من به آن نعمتى كه برايم مى‌فرستى نيازمندم.

موسی برای (گوسفندان) آن دو آب کشید؛ سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So he watered [their flock] for them. Then he withdrew toward the shade and said, ‘My Lord! I am indeed in need of any good You may send down to me!’

So he watered (their sheep) for them, then went back to the shade and said: My Lord! surely I stand in need of whatever good Thou mayest send down to me.

So he watered (their flock) for them. Then he turned aside into the shade, and said: My Lord! I am needy of whatever good Thou sendest down for me.

So he watered (their flocks) for them; then he turned back to the shade, and said:"O my Lord! truly am I in (desperate) need of any good that Thou dost send me!"

معانی کلمات آیه

«تَوَلّی»: پشت کرد و رفت. «خَیْرٍ»: رزق و روزی. خوبی و نیکی. «إِنِّی ... فَقِیرٌ»: هر رزقی که برای من فرستی نیازمند آنم، و هر گونه نیکوئیی که در حق من کنی محتاج بدانم.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ «23»

و چون موسى به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در اطراف آن ديد كه به سيراب كردن (چهار پايان خويش) مشغولند و در كنار آنان به دو زن برخورد كه مراقب بودند (تا گوسفندانشان با گوسفندان ديگر مخلوط نشوند. پس موسى جلو رفته و به آنان) گفت: منظور شما (از اين كناره‌گيرى) چيست؟ گفتند: ما (براى پرهيز از اختلاط با مردان، گوسفندان خود را) آب نمى‌دهيم تا اين‌كه همه‌ى چوپانان خارج شوند و (حضور ما در اين‌جا براى آن است كه) پدر ما پيرمردى كهنسال است.

فَسَقى‌ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ «24»

پس (موسى گوسفندانشان را) براى آنان آب داد، سپس رو به سوى سايه آورد و گفت: پروردگارا! همانا من به هر خيرى كه تو برايم بفرستى نيازمندم.

نکته ها

«تَذُودانِ» از مادّه «ذود» به معناى منع كردن و جلوگيرى كردن است.

در اين آيه، كلمه‌ «وَجَدَ» دو مرتبه تكرار شده كه نشانه‌ى دو نگاه جداگانه است، در حالى كه اگر مردان و زنان در كنار هم بودند با يك نگاه ديده مى‌شدند.

جلد 7 - صفحه 37

پیام ها

1- از حيا و ضعف زنان، سوء استفاده نكنيم. اگر قانون و حمايتى در كار نباشد، بسيارى از مردان، حقوق زنان را ناديده مى‌گيرند. أُمَّةً ... يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ‌

2- حريم ميان زن و مرد يك ارزش است كه دختران شعيب آن را مراعات مى‌كردند. «وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ»

3- دختران پيامبر خدا چوپانى مى‌كنند، ولى هرگز تن به ذلّت وگدايى نمى‌دهند. «امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ»

4- چوپانى، شغل بسيارى از انبياى الهى بوده است. «وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ» اگر پدر ما پير نبود، خودش چوپانى مى‌كرد.

5- مشكلات شخصى، ما را از حمايت ديگران باز ندارد. «قالَ ما خَطْبُكُما» (موسى عليه السلام كه جانش در خطر و در حال فرار بود، از كمك وحمايت ديگران دست برنداشت.)

6- حمايت از زنان يك ارزش انسانى است. «ما خَطْبُكُما»

7- گفتگوى مرد با زن در صورت لزوم مانعى ندارد. «ما خَطْبُكُما»

8- سعى كنيم در حرف زدن با نامحرم، خلاصه سخن بگوييم. «ما خَطْبُكُما»

9- نسبت به آنچه در اطراف ما مى‌گذرد، بى‌تفاوت نباشيم. «ما خَطْبُكُما»

10- كار زن در خارج از منزل اشكالى ندارد، به شرط آنكه:

الف: زن در محيط كار، تنها نباشد. «امْرَأَتَيْنِ»

ب: با مردان اختلاطى نداشته باشد. «مِنْ دُونِهِمُ‌- لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ»

ج: مردى كه توان كار داشته باشد، در خانواده نباشد. «أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ»

11- اگر در موضعى غير عادّى قرار داريم، از خود دفع شبهه كنيم. «وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ»

12- وقتى پدر و نان‌آور خانواده از كار مى‌افتد، همه‌ى فرزندان حتّى دختران نيز

جلد 7 - صفحه 38

مسئول هستند. «أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ»

13- در كمك به ديگران، شرطى قرار ندهيم و سريع اقدام كنيم. «فَسَقى‌ لَهُما»

حضرت موسى همين كه دليل منطقى آن دو زن را شنيد، بدون هيچ گونه پرسش و درخواستى، بى‌درنگ به رفع خواسته آنان پرداخت.

14- خدمت به مردم را خالصانه انجام دهيم و حل مشكلات خود را از خداوند بخواهيم. «فَسَقى‌ لَهُما- رَبِّ إِنِّي» (موسى گوسفندان آن دو دختر را سيراب كرد، ولى براى رفع گرسنگى خود به جاى استمداد از آنان، از خدا كمك طلبيد.)

15- همه چيز را از خداوند درخواست نماييم. «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»

16- در دعا، براى خداوند تكليف و مصداق معيّن نكنيم. «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» (حضرت موسى با اين كه گرسنه بود؛ ولى از خدا، مصداقى از نان و غذا طلب نكرد.)

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَسَقى‌ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ «24»

جلد 10 - صفحه 122

فَسَقى‌ لَهُما: پس آب داد موسى براى ايشان مواشى آنها را و سيراب نمود تا آنكه شكمهاى آنها بالا آمد و پستانهاى آنها پر از شير شد. و به روايتى شبانان بر سر همين چاه سنگى نهاده بودند كه هفت نفر يا چهل يا صد نفر با هم كمك نموده سنگ را برمى‌داشتند، موسى به تنهائى به سر چاه آمد سنگ را بر طرف، با دلو چهل نفرى آب كشيده گوسفندان را سيراب نموده برفتند.

ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِ‌: پس بازگشت موسى به سوى سايه ديوارى يا درختى به جهت شدت حرارت و گرسنگى. فَقالَ رَبِ‌: پس گفت اى پروردگار من، إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ: 1- بدرستى كه من هر آن چيزى را كه نازل كنى بسوى من از نيكوئى محتاجم، يعنى از هر خوردنى از بيش و كم هر چه باشد از تو مى‌طلبم. 2- به جهت گرسنگى كه به من فرود آورده‌اى محتاج طعام تو هستم. 3- براى آنچه فرستادى به من از نيكوئيها كه مدد كمال دين باشد، فقير شدم در دنيا وسعت عيش و توانگرى كه نزد فرعون داشتم بگذاشتم و غرض اظهار شكر است. 4- از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مروى است كه: به خدا قسم موسى از خدا چيزى نطلبيد در اين دعا مگر نانى كه بخورد، زيرا سبزى زمين را مى‌خورد و سبزى آن ديده مى‌شد از پوست شكم او به جهت لاغرى و گداختن گوشت او «1».

چون دختران شعيب در آن روز زودتر به خانه آمدند، پدر از سبب زود برگشتن آنان سؤال نمود. ايشان واقعه را به تمامى عرض كردند، شعيب به صفورا دختر بزرگ خود فرمود: برو آن مرد را بياور تا او را مزد دهيم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى‌ قالَ يا مُوسى‌ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ «20» فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «21» وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‌ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ «22» وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ «23» فَسَقى‌ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ «24»

ترجمه‌

و آمد مردى از انتهاى شهر كه ميشتافت گفت اى موسى همانا بزرگان مشورت ميكنند در باره تو كه بكشندت پس بيرون رو همانا من ترا از خير خواهانم‌

پس بيرون رفت از آن ترسان كه منتظر ميبود گفت اى پروردگار من نجات ده مرا از گروه ستمكاران‌

و چون متوجه شد بسوى مدين گفت اميد است كه پروردگارم هدايت كند مرا براه راست‌

و چون رسيد بآب مدين يافت بر آن گروهى از مردم را كه آب ميدادند و يافت در جاى پائين‌تر از جاى آنان دو زن را كه باز ميداشتند گفت چيست قصد شما گفتند آب نميدهيم تا باز گردانند شبانان و پدر ما پيرى است بزرگ‌

پس آبداد براى آن دو پس برگشت بسوى سايه پس گفت پروردگار من همانا من بآنچه فرو فرستى بر من از خير محتاجم.

تفسير

بعد از وقايع مذكوره در آيات سابقه مردى كه گفته‌اند حزقيل يا حزئيل نام داشت و از قبطيان و مؤمن بموسى عليه السّلام بود از قصريكه فرعون در آخر شهر داشت بشتاب آمد نزد آنحضرت و گفت بزرگان قبط در موضوع تو مشورت ميكنند براى كشتن تو در مقابل قتلى كه از تو واقع شده پس زود از اين شهر بيرون رو كه من از براى تو از خير خواهانم و اينكه بر مشاوره ايتمار اطلاق ميشود براى آنستكه هر يك از مشاورين طلب ميكند امر مشاور ديگر را بآنچه صواب ميداند و قمى ره نقل فرموده كه خزانه‌دار فرعون مؤمن بموسى عليه السّلام بود و او همانستكه خداوند در باره او فرموده و گفت مرد مؤمنى از آل فرعون كه كتمان مينمود ايمان خود را و چون خبر قتل موسى آنمرد قبطى را بفرعون رسيد و او حضرت را طلب نمود كه بقتل برساند او شخصى را بعث نمود كه موسى عليه السّلام را خبردار كند و كرد چنانچه خداوند فرموده و بعضى‌

جلد 4 صفحه 180

گفته‌اند او پسر عموى حضرت موسى بوده در هر حال حضرت از آنشهر در حاليكه خائف و مترصّد تعقيب قبطيان از او بود بيرون رفت و از خدا خواست كه او را از شرّ آنها حفظ فرمايد و قمى ره نقل نموده كه او براست و چپ خود توجّه مينمود و اين دعا را ميفرمود و بجانب مدين كه تا آنجا سه روز راه بود متوجه شد و آنشهر در تصرّف فرعون نبود و بنام مدين بن ابراهيم عليه السّلام بنا شده بود و حضرت شعيب پيغمبر در آنجا اقامت داشت ولى حضرت موسى نه راه را بلد بود و نه بلدى داشت و نه زاد و راحله‌ئى فقط توكّل بخدا داشت كه عرض كرد اميد است پروردگار من مرا براه راست هدايت فرمايد و خداوند هم او را نااميد نفرمود و مستقيما بمدين رسانيد و در كنار چاه آبى بدرختى تكيه كرد و نشست و ديد جماعت بسيارى از مردمان مختلف مشغول آب دادن مواشى و اغنام خودشان ميباشند و در مكان پائين‌ترى از مكان آنها دو زن گوسفندان خود را آورده‌اند كه آب بدهند ولى مانع ميشوند از آنكه آنها مخلوط بگوسفندان سايرين شوند و آب بخورند حضرت بآنها فرمود مقصود شما از اين ممانعت چيست و شما دو زن براى چه كار اينجا آمديد گفتند ما آب نميدهيم گوسفندان خود را تا بازگردانند گله‌داران گله‌هاشان را از سر آب براى آنكه مزاحم و داخل در مردان نشويم و بعضى يصدر بفتح ياء و ضمّ دال قرائت نموده‌اند يعنى تا بازگردند گله‌داران از سر چاه و پدر ما پيرمرد سالخورده‌اى است كه توانائى بيرون آمدن از منزل و آبدادن گوسفندان را ندارد و از روى ناچارى ما بايد اينكار را انجام دهيم و حضرت بر آنها ترحّم فرمود و گوسفندانشان را آب داد و بجاى خود بازگشت و در سايه آندرخت جاى گرفت و چون خسته و گرسنه بود عرضه داشت پروردگارا من بروزى حلالى كه برايم بفرستى محتاجم و قمى ره نقل فرموده كه سه روز بود غذا نخورده بود و چون ترحّما خواست براى آندو سقايت نمايد بكسانيكه سر چاه بودند گفت من يك دلو براى خودم ميكشم يكدلو براى شما و آنها دلوى باو دادند كه معمولا ده نفر مرد آنرا ميكشيد و حضرت بتنهائى يكدلو براى آنها كشيد و يكدلو براى دختران شعيب عليه السّلام و گوسفندان آنها را سيراب نمود و از چند روايت معتبر استفاده ميشود كه غرض‌

جلد 4 صفحه 181

حضرت از طلب نزول خير طعام بوده چون در مدّت مسافرت چيزى جز علف بيابان نخورده بود و نيز روايت شده كه گله‌داران سنگى بر سر آنچاه ميگذاردند كه كمتر از هفت مرد نميتوانستند آنرا بردارند و حضرت به تنهائى آنرا برداشت.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَسَقي‌ لَهُما ثُم‌َّ تَوَلّي‌ إِلَي‌ الظِّل‌ِّ فَقال‌َ رَب‌ِّ إِنِّي‌ لِما أَنزَلت‌َ إِلَي‌َّ مِن‌ خَيرٍ فَقِيرٌ «24»

‌پس‌ حضرت‌ موسي‌ سقايت‌ كرد ‌براي‌ ‌آن‌ دو امرأه‌ ‌پس‌ رفت‌ ‌در‌ سايه‌ خستگي‌ راه‌ و سقايت‌ ‌را‌ فرو نشاند قدري‌ استراحت‌ كرد ‌پس‌ ‌گفت‌ پروردگار ‌من‌ محققا بآنچه‌ ‌براي‌ ‌من‌ نازل‌ فرموده‌اي‌ فقير و محتاج‌ هستم‌.

حضرت‌ موسي‌ بحال‌ ‌اينکه‌ دو دختر ‌که‌ آثار عفت‌ و بزرگي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ مشاهده‌ كرد بحال‌ ‌آنها‌ رقت‌ كرد.

فَسَقي‌ لَهُما گفتند دلو ‌اينکه‌ چاه‌ بقدري‌ بزرگ‌ ‌بود‌ ‌که‌ ده‌ نفر بكمك‌ يكديگر ميكشيدند حضرت‌ موسي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ عقب‌ كرد و يك‌ تنه‌ دلو ‌را‌ بالا آورد و مواشي‌ ‌آن‌ دو دختر ‌را‌ سيراب‌ كرد و ‌آنها‌ ‌را‌ روانه‌ كرد ‌آنها‌ بسيار خوشنود شدند رفتند خدمت‌ شعيب‌ و شرح‌ ‌اينکه‌ قضيه‌ ‌را‌ بيان‌ كردند.

ثُم‌َّ تَوَلّي‌ إِلَي‌ الظِّل‌ِّ رفت‌ زير سايه‌ درختي‌ ‌از‌ شدت‌ حرارت‌ و خستگي‌ و گرسنگي‌ ‌که‌ گفتند ‌در‌ بيابان‌ ‌که‌ ميآمد آذوقه‌ همراه‌ نداشت‌ و ‌با‌ علف‌ بيابان‌ ارتزاق‌ ميكرد قدري‌ استراحت‌ نمايد.

فَقال‌َ رَب‌ِّ إِنِّي‌ لِما أَنزَلت‌َ إِلَي‌َّ مِن‌ خَيرٍ فَقِيرٌ اخباري‌ داريم‌ ‌که‌ احتياج‌ شديد داشت‌ ‌به‌ نان‌ ‌که‌ تغذي‌ كند چون‌ بسيار گرسنه‌ ‌بود‌ و گفتند موسي‌ سه‌ مرتبه‌ اظهار گرسنگي‌ كرد يكي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ موقع‌ و يكي‌ ‌در‌ موقعي‌ ‌که‌ ‌به‌ فتي‌ ‌گفت‌: آتِنا غَداءَنا لَقَد لَقِينا مِن‌ سَفَرِنا هذا نَصَباً (كهف‌ ‌آيه‌ 62) و يكي‌ بخضر ‌گفت‌ لَو شِئت‌َ لَاتَّخَذت‌َ عَلَيه‌ِ أَجراً (كهف‌ ‌آيه‌ 77) لكن‌ ‌اينکه‌ يكي‌ ‌از‌ مصاديق‌ بوده‌ ولي‌ موسي‌ نميدانست‌ وارد مدين‌ شود ‌بر‌ كي‌ وارد شود تمام‌ اهل‌ مدين‌ كافر

جلد 14 - صفحه 224

بودند و بچه‌ وسيله‌اي‌ تعيش‌ كند لذا اظهار فقر ‌در‌ پيشگاه‌ احديت‌ كرد خداوند ‌براي‌ ‌او‌ ‌با‌ كمال‌ احترام‌ وسيله‌ فراهم‌ فرمود چون‌ دختران‌ شعيب‌ رفتند خدمت‌ شعيب‌ و ‌بر‌ حسب‌ قاعده‌ همه‌ روزه‌ زودتر آمدند شعيب‌ سبب‌ پرسيد شرح‌ ‌ما وقع‌ ‌را‌ بيان‌ كردند و شعيب‌ ‌هم‌ انتظار يك‌ همچه‌ موقعي‌ ‌را‌ داشت‌ چون‌ گفتند شعيب‌ ‌از‌ شدت‌ بكاء سه‌ مرتبه‌ نابينا شد و خداوند چشم‌ ‌او‌ ‌را‌ برگردانيد و خطاب‌ رسيد ‌که‌ ‌اگر‌ گريه‌ تو ‌براي‌ خوف‌ ‌از‌ آتش‌ ‌است‌ ‌ما تو ‌را‌ نجات‌ ميبخشيم‌ و ‌اگر‌ شوق‌ بهشت‌ ‌است‌ ‌براي‌ تو مباح‌ نموديم‌ عرض‌ كرد پروردگار ‌من‌ ‌براي‌ شوق‌ ملاقات‌ تو و ازدياد محبت‌ تو ‌است‌ خطاب‌ شد چون‌ چنين‌ ‌است‌ ‌ما ‌هم‌ كليم‌ ‌خود‌ ‌را‌ خادم‌ تو مقرر فرموديم‌ لذا انتظار ‌اينکه‌ موهبت‌ ‌را‌ داشت‌ چون‌ دخترانش‌ شرح‌ ‌اينکه‌ قضيه‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌او‌ بيان‌ كردند يك‌ نفر ‌آنها‌ ‌را‌ روانه‌ كرد ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ بياورد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 24)- موسی از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد، جلو آمد دلو سنگین را گرفت و در چاه افکند، دلوی که می‌گویند چندین نفر می‌بایست آن را از چاه بیرون بکشند، با قدرت بازوان نیرومندش یک تنه آن را از چاه بیرون آورد، و «گوسفندان آن دو را سیراب کرد» (فَسَقی لَهُما).

«سپس به سایه روی آورد و به درگاه خدا عرض کرد: خدایا! هر خیر و نیکی بر من فرستی به آن نیازمندم» (ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ). آری! او خسته و گرسنه و در آن شهر غریب و تنها بود.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع

آرشیو عکس و تصویر