نمرود
«نمرود بن کنعان» پادشاه جبار و ستمگری بود که بر بابل حکومت مى کرد و خود را خداى بزرگ بابل معرفى مى نمود.[۱] حضرت ابراهیم علیه السلام در زمان حکمرانی نمرود - با وجود مخالفت و ممانعت او - چشم به جهان گشود. گفته شده نمرود اولین کسى است که به جبر و ستم ادعاى ربوبیت کرد و با حضرت ابراهیم در این خصوص مجادله نمود.
نمرود در قرآن
در قرآن کریم نامی از «نمرود»[۲] نیامده، فقط در آن محاجّه و مخاصمه نمرود با حضرت ابراهیم یاد شده است. و نمرود اولین کسى است که به جبر و ستم ادعاى ربوبیت کرد و با ابراهیم در این خصوص استدلال نمود.
از امام صادق علیه السلام روایت شده: ماجرای محاجّه با نمرود بعد از انداختن ابراهیم در آتش[۳] واقع شده و محاجه و مخاصمه نمرود با ابراهیم از روى طغیان و سرکشى بوده و به اعتبار این که خداوند به او ملک و حکومت اعطاء کرده خود را ربّ مردم پنداشته و ملک در این جا به معناى نعمت هاى دنیوى است که خداوند آن را در دنیا بر مؤمن و کافر عرضه مى دارد، اما ملک به معناى تملیک امر و نهى و تدبیر امور مردم و وجوب اطاعت مردم، اعطاى آن از جانب خداوند فقط بر کسانى جایز است که اهل صلاح و سداد و رشد و هدایت باشند که مسلما چنین کسانى جز پیامبر و اهل بیت طاهرین او نخواهند بود که ایشان به همه احتیاجات مردم از ابتدا تا انتها آگاهى و علم دارند.[۴]
در آیه ۲۵۸ سوره بقره می فرماید:«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ فی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْک إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّی الَّذی یحْیی وَ یمیتُ قالَ أَنَا أُحْیی وَ أُمیتُ قالَ إِبْراهیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کفَرَ وَاللَّهُ لایهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»: آیا ندیدى کسى را که با ابراهیم درباره پروردگارش ستیز کرد به جهت آن که خدا به او پادشاهى داده بود. هنگامى که ابراهیم گفت: پروردگار من کسى است که زنده مى کند و مى میراند. او گفت: من نیز زنده مى کنم و مى میرانم! ابراهیم گفت: همانا خدا آفتاب را از مشرق مى آورد پس تو آن را از مغرب بیاور! پس او که کافر بود مبهوت شد و خدا گروه ظالمان را هدایت نمى کند.
در این مناظره وقتى ابراهیم خداى خود را چنین معرفى کرد که او مى تواند زنده کند و بمیراند، نمرود با یک مغالطه آشکار به او گفت: من نیز چنین قدرتى دارم و دستور داد دو نفر را که در زندان بودند و محکوم به اعدام بودند آوردند یکى را بخشید و دیگرى را کشت و به ابراهیم گفت: دیدى که کسى را که محکوم به مرگ بود بخشیدم و در واقع او را زنده کردم و آن دیگرى را کشتم پس من نیز قدرت زنده کردن و میراندن را دارم.
ابراهیم در برابر این مغالطه روشن که مورد تأیید و تحسین درباریان قرار گرفت چیزى نگفت، چون هر چه مى گفت او را انکار مى کردند، ولى براى محکوم کردن نمرود مطلب دیگرى را مطرح کرد و آن این بود که گفت: پروردگار من خورشید را از مشرق مى آورد، اگر راست مى گویى تو آن را از مغرب بیرون آور! در اینجا بود که نمرود سرگشته و حیران شد و حرفى براى گفتن پیدا نکرد.[۵]
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که ابراهیم به نمرود گفت: اگر راست مى گویى، آن کسى را که کشته اى زنده کن و پس از آن، به او گفت: خدا خورشید را از مشرق مى آورد و تو آن را از مغرب بیاور.
نمرود در روایات
- محمد بن خالد با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که فرمود: چهار کس پادشاهى روى زمین را بدست آوردند که دو نفرشان مؤمن و دو نفرشان کافر بودند: اما دو نفر مؤمن، حضرت سلیمان و ذوالقرنین بودند و اما دو نفر کافر، نمرود و بخت نصر بودند و نام ذوالقرنین عبداللَّه بن ضحاک بن سعد بود.[۶]
- از امام علی علیه السلام پرسیده شد: اولین کسى که دینار و درهم را سکه زد که بود؟ فرمود: نمرود بن کنعان بعد از نوح.[۷]
- امام صادق علیه السلام فرمود: هولناکترین و دشوارترین کیفرها در روز قیامت، کیفر هفت نفر است: فرزند آدم (قابیل) است که برادرش (هابیل) را کشت؛ نمرود که با حضرت ابراهیم علیه السلام در رابطه با خدا (و خداپرستى) به جدال و (کینه توزى) پرداخت؛ دو تن از بنى اسرائیل که قوم خود را یهودى و نصرانى کردند؛ فرعون که (ادعاى خدایى کرد) و گفت: «منم خداى بزرگ شما»؛ و (بالاخره) دو تن از این امت، که وضع یکى از آن ها بدتر از دیگرى است و (جایگاهشان) در تابوتى که در زیر فلق (شکافى است در برزخ) دریاهایى از آتش قرار دارد.[۸]
عاقبت نمرود
در تفسیر ابن عباس چنین آمده است: خداوند بر نمرود پشه اى را مسلط کرد. پشه روى لب نمرود نشست و گزید. نمرود خواست با دست پشه را دور کند که پشه به بینى نمرود رفت و از آنجا به مغزش رسید و چهل شب او را عذاب و آزار می داد تا هلاک شد.[۹]
پانویس
- ↑ تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص: ۳۹۸.
- ↑ «نمرود» واژه ای عبری به معنی سخت و نیرومند است. (دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، بهاءالدین خرمشاهی، ج ۲، ص ۲۲۷۳).
- ↑ سوره انبیاء، ۵۷-۶۹.
- ↑ قصص الأنبیاء، ص ۱۶۱.
- ↑ خصال صدوق، ج ۳، ص: ۴۷۵.
- ↑ خصال شیخ صدوق، ترجمه جعفرى، ج۱، ص۳۶۹.
- ↑ احتجاجات، ترجمه جلد چهارم، بحارالانوار، ج۲، ص۷۷.
- ↑ پاداش نیکى ها و کیفر گناهان، ص ۵۴۱.
- ↑ ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۲۳.
منابع
- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، بهاءالدین خرمشاهی؛ تهران: دوستان و ناهید، چاپ اول، ۱۳۷۷ ش.
- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى؛ تهران: دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، ۱۳۷۴ ش.
- بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
- أطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب؛ تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ ش.
- قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش.
- ترجمه مجمع البیان، مترجمان، تهران: فراهانى، چاپ اول، ۱۳۶۰ ش.
- خصال صدوق، ترجمه یعقوب جعفرى؛ قم، نسیم کوثر، چاپ اول، ۱۳۸۲ ش.
- احتجاجات، ترجمه جلد چهارم بحارالانوار، موسى خسروى؛ تهران: اسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش.
- پاداش نیکى ها و کیفر گناهان، محمدعلى مجاهدى؛ قم: انتشارات سرور، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش.