ایلخانیان

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از ایلخانیان مغول)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«ایلخانیان» سلسله‌ای از مغولان حاکم بر ایران بودند که از سال ۶۵۳ تا ۷۳۶ قمری حکومت کردند. برخی از حکمرانان ایلخانی مانند تگودار، غازان‌خان و اولجایتو، با پذیرش دین اسلام، به احیای احکام اسلامی همت گماردند.

تاریخ ایلخانیان

«ایلخان» کلمه‌ای مرکب از دو واژه ترکی «ایل» به معنای قوم و قبیله، و «خان» به معنای فرمانروای ایل است.[۱]

حکومت ایلخانی که قلمرو آن، ایران، آسیای صغیر و گاه تا شام را در بر می‌گرفت، از دوران هُلاکو خان مغول (حک:۶۵۳-۶۶۳ق) آغاز شد. او در ربیع الاول ۶۵۱ق. از جانب مُنگوقاآن، خان مغول، برای تکمیل فتوحات از مغولستان روانه ایران شد.[۲] هُلاکو نخست به سال ۶۵۴ق. اسماعیلیان نَزاری را با فتح قلعه اَلَموت بر انداخت.[۳] سپس با فتح بغداد به سال ۶۵۶ق. به خلافت عباسیان پایان داد.[۴]

با انتشار خبر مرگ منگوقاآن، هلاکو خان به آذربایجان رفت. قوبیلای به عنوان فرمانروای مغول‌ها پس از منگوقاآن همه متصرفات غربی امپراتوری مغول را به وی وا‌گذار کرد که سبب ماندگاری او در ایران شد.[۵] هلاکو لقب ایلخان را از منگوقاآن دریافت کرد.[۶] به همین مناسبت، حکومت او و جانشینانش به ایلخانیان مشهور شد.

هُلاکو در ۱۹ ربیع الثانی ۶۶۳ق. درگذشت و در پی او پسرش اباقا خان (حک:۶۶۳-۶۸۰ق) جانشین وی شد[۷] و در پی ۱۸ سال حکومت جای خود را به برادرش احمد تَگودار (حک:۶۸۰-۶۸۳ق) داد.[۸]

تگودار با پذیرش اسلام، نام خود را احمد نهاد و با تلاش برای بهبود رابطه با ممالیک، به احیای احکام اسلام همت گمارد.[۹]اَرغون (حک:۶۸۳-۶۹۰ق) پسر اَباقا اگرچه در آغاز، حکومت او را پذیرفت، در ادامه به یاری گروهی از امیران مغول بر او شورید و با کشتن وی، قدرت را به دست گرفت.[۱۰] جانشین اَرغون، گیخاتو (حک:۶۹۰-۶۹۴ق) پسر دیگر اَباقا بود که به دلیل میدان دادن به ایرانیان مسلمان و رعایت نکردن یاسا (قوانین چنگیز) با شورش بایدو، نوه هلاکو، رویارو شد که به یاری برخی از امیران مغول، او را از میان برداشتند.[۱۱] اما بایدو (۶۹۴ق) نیز با مخالفت غازان خان پسر اَرغون رویارو شد که پیش از غلبه بر بایدو مسلمان شد[۱۲] و با کشتن بایدو در ۶۹۴ق. به جای او بر تخت نشست.[۱۳] حکومت غازان خان (حک:۶۹۴-۷۰۳ق) تحولی در تاریخ ایلخانیان به شمار می‌رود؛ زیرا پذیرش اسلام از سوی او، اسلام آوردن دسته جمعی مغولان را در پی داشت.[۱۴]

پس از مرگ غازان به سال ۷۰۳ق. برادرش اولجایتو معروف به سلطان محمد خدابنده (حک:۷۰۳-۷۱۷ق) بر تخت نشست.[۱۵] اولجایتو نخستین ایلخانی بود که مذهب شیعه را پذیرفت و در گسترش آن کوشید. از جمله اقدامات او ضرب سکه هایی بود که نام دوازده امام را در خود داشت. از این جهت او را خدابنده لقب دادند. [۱۶] علاقه سلطان محمد خدابنده به تشیع و همین‌طور بدست آوردن اطلاعات بیشتر از این آیین، موجب شد علمای شیعه را از عراق به ایران فراخواند و موجبات رشد این مذهب را فراهم آورد.[۱۷]

جانشین اولجایتو، پسرش ابوسعید (حک:۷۱۷-۷۳۶ق) بود که به سال ۷۱۷ق. به حکومت رسید.[۱۸] در دوران او، حکومت ایلخانیان با بحران‌های داخلی و تهدیدهای خارجی فراوان روبه‌رو شد. هجوم امیران جغتایی و اُزبک‌ها از شرق و مصریان از غرب و ناتوانی ابوسعید در اداره حکومت، اوضاع را آشفته کرد و ناآرامی‌هایی پدید آورد؛ به گونه‌ای که باید با مرگ او در ۷۳۶ق. حکومت ایلخانیان را پایان یافته دانست؛ گرچه تا آمدن تیمور، چندین امیر مغول بر سرزمین‌های گوناگون حکومت می‌کردند.

روابط ایلخانیان و ممالیک مصر

از آن‌جا که ایلخانیان و ممالیک مصر، قدرت‌های برتر سرزمین‌های اسلامی بودند، برای تسلط بر حجاز با یکدیگر رقابت داشتند. از این رو در زمینه روابط سیاسی، تنها به رابطه این دو حکومت می‌پردازیم. چنان‌که گفته شد، هُلاکو در راه رفتن به مصر، با شنیدن خبر مرگ مُنگوقاآن بازگشت و سپاهیان او به فرماندهی کَتْبوغا به نبرد با ممالیک مصر رفتند. اما در رمضان سال ۶۵۸ق. در عین الجالوت[۱۹] به سختی از سیف ‌الدین قطز یا قدوز مملوکی (حک:۶۵۵-۶۵۸ق) شکست خوردند.[۲۰] البته این پایان درگیری‌ها نبود. هم در دوران هُلاکو و هم جانشینان او تا زمان غازان، هجوم آن‌ها به مصر ادامه یافت که بیشتر با شکست همراه بود. هلاکو بار دیگر سپاهی به سوی شام فرستاد که این بار کاری از پیش نبردند.[۲۱] در دوران اَباقا نیز شکست‌های سخت دیگر به دست بیبرس مملوکی[۲۲](حک:۶۵۸-۶۷۶ق) به سال ۶۷۴ق. و سپس به دست قِلاوون[۲۳](حک:۶۷۸-۶۸۹ق) در ۶۸۰ق. بر مغول‌ها وارد شد.

ممالیک در دوران حکومت بیبرس، یکی از بازماندگان عباسیان را با لقب الحاکم بامرالله در قاهره به عنوان خلیفه بر تخت نشاندند و با تشکیل خلافتی تشریفاتی[۲۴]، داعیه رهبری جهان اسلام و ریاست حرمین را سردادند و با تسلط بر حجاز، امور حج را به دست گرفتند. با توجه به مسلمان نبودن مغولان، حرکت آنان بر ضد ایلخانیان جهاد به شمار می‌رفت.

البته برخی از مغولان مانند تَکودار، سلطان ایلخانی، مسلمان شدند و برای بهبود رابطه با مصر کوشیدند. او حتی در صدد صلح با سیف‌الدین قلاوون مملوکی برآمد و هر دو حکومت نمایندگانی به دربار یکدیگر فرستادند. یکی از مهم‌ترین موارد مذاکرات و مکاتبات آن‌ها، حج و امنیت کاروان‌های حاجیان بود.[۲۵] اما حاکمیت اَرغون و تسلط دیگر بار مغولان متعصب و غیر مسلمان، وضعیت را به حالت پیشین بازگرداند. حتی در دوران غازان خان نیز که مسلمان شد، از دشمنی آنان با ممالیک کاسته نشد؛ بلکه بهانه بیشتری به دست مغولان افتاد. یکی از مهم‌ترین پیامدهای اسلام آوردن او این بود که بهانه جهاد با کافران را از ممالیک گرفت و حتی وی لشکرکشی خود به شام را جهاد بر ضد مملوکان منحرف از اسلام قلمداد کرد.[۲۶] اسلام آوردن مغول‌ها مشکل ایدئولوژیک آن‌ها را تا حدی حل کرد؛ اما ابن تیمیه(۶۶۱-۷۲۸ق) برای جلوگیری از تردید ساکنان مصر و شام در رویارویی با مغول‌ها، به بی‌اعتباری اسلام آن‌ها فتوا داد.[۲۷]

غازان خان با شکست ممالیک، حَمْص و دمشق را تصرف کرد.[۲۸] اما این پیروزی دیری نپایید و به زودی آن سرزمین‌ها به دست ناصرالدین محمد بن قِلاوُون (حک:۶۹۳-۷۴۱ق) در سه مرحله[۲۹] بازستانده شد و حتی شکستی سخت‌تر در ناحیه مرج الصُّفَّر[۳۰] بر سپاهیان او وارد گشت.[۳۱] غازان خان به رغم رابطه دشمنانه با ممالیک، با شریف ابونُمَی (م.۷۰۱ق) حاکم مکه رابطه خوبی داشت. از این رو، یکی از پسران ابونُمَی به نام عضدالدین عبدالله به دربار غازان رفت و مورد استقبال او قرار گرفت.[۳۲]

اولجایتو و پسرش ابوسعید نیز همواره در اندیشه انتقام از مصریان بودند. اما هیچگاه این اندیشه تحقق نیافت و آن‌ها با فرستادن نمایندگانی نزد ممالیک به روابط مسالمت‌آمیز روی آوردند. ابوسعید در آغاز حکومتش نمایندگانی را به دربار سلطان محمد قلاوون گسیل داشت و با تقاضای صلح، خواهان بهبود راه‌های حج و وضعیت حاجیان شد.[۳۳]

پانویس

  1. لغت‌نامه دهخدا، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۳۲۰۰، «ایل»؛ و ج۶، ص۸۲۶۴، «خان».
  2. جامع التواریخ، رشیدالدین فضل ‌الله همدانی (م.۷۱۸ق)، به کوشش روشن و موسوی، تهران، البرز، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۹۷۴؛ تاریخ حبیب السیر، غیاث‌ الدین خواند امیر (م.۹۴۲ق)، به کوشش سیاقی، خیام، ۱۳۸۰ش، ج۳، ص۹۴.
  3. جامع التواریخ، ج۲، ص۹۸۶؛ تاریخ جهانگشای جوینی، ج۳، ص۱۲۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۹۵.
  4. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۱۶؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۹۵؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۲۸-۲۹.
  5. تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، تهران، نگاه، ۱۳۷۴ش، بخش۱، ج۸، ص۲۹۷.
  6. فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج۱، ص۱۶۱.
  7. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۵۱-۱۰۵۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۰۸.
  8. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۱۸، ۱۱۲۵؛ مجمع الانساب، محمد بن علی شبانکاره‌ای، به کوشش محدث، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۶ش، ص۲۶۴.
  9. تاریخ مختصر الدول، ابوالفرج ابن العبری (م.۶۸۵ق)، به کوشش خلیل منصور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق، ص۲۵۲-۲۵۴؛ مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، محمود بن محمد، به کوشش عثمان توران، آنکارا، چاپخانه انجمن تاریخ ترک، ۱۹۴۳م، ص۱۳۶-۱۳۷.
  10. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۴۸، ۱۱۵۰؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۲۵.
  11. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۰۱؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۳۹.
  12. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۵؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۱۷۹.
  13. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۹-۱۲۶۱؛ تحریر تاریخ وصاف، عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲ش، ص۱۸۲-۱۸۳.
  14. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۵؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۱۷۹.
  15. تحریر تاریخ وصاف، ص۲۵۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۹۱.
  16. لولویی، کیوان، اولجایتو؛ نخستین چهره شیعه در تاریخ ایلخانان، کیهان فرهنگی، آبان ۱۳۷۸ - شماره ۱۵۷
  17. مختار اصلانی، دولت‌های شیعی در ایران، سایت اندیشه قم
  18. تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۱۹۸؛ مجمع الانساب، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۳.
  19. نک:معجم البلدان، ج۴، ص۱۷۷.
  20. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۳۳؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۲۵۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۲۴.
  21. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۲۵، ۱۰۳۴؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر (م.۷۷۴ق)، بیروت، مکتبة المعارف، ج۱۳، ص۲۲۳.
  22. تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، به کوشش ادوارد براون، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۱ش، ص۵۹۲؛ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۵۸،۲۷۴.
  23. البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۹۵-۲۹۶؛ النجوم الظاهره، ابن تغری بردی (م.۸۷۴ق)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، ج۷، ص۳۴۷.
  24. نک:السلوک، ج۳، ص۲۸۸؛ تاریخ حبیب السیر، ج۳،ص۲۵۳.
  25. تاریخ مختصر الدول، ص۲۵۲-۲۵۷؛ مسامرة الاخبار، ص۱۳۶-۱۳۷.
  26. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۹۰؛ صبح الاعشی، احمد بن علی القلقشندی (م.۸۲۱ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج۸، ص۷۰-۷۱؛ تحریر تاریخ وصاف، ص۲۰۴-۲۰۵.
  27. الفتاوی الکبری، ابن تیمیه(م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و مصطفی عبدالقادر، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۵۴۲.
  28. جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۹۳؛ النجوم الزاهره، ج۸، ص۱۲۵.
  29. تاریخ گزیده، ص۵۹۴.
  30. نک:معجم البلدان، ج۳، ص۴۱۳.
  31. تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۲۶۰؛ تاریخ گزیده، ص۵۹۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۷۸.
  32. الفصول الفخریه، احمد بن عنبه (م.۸۲۸ق)، به کوشش محدث ارموی، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ص۱۲۲.
  33. السلوک، ج۳، ص۲۹-۳۱.

منابع