ابیّ بن خلف

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از اُبىّ ‌بن ‌خَلَف)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اُبىّ ‌بن خلف» از اشراف قریش و از دشمنان سرسخت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله بود و دیگران را از گرایش به اسلام بازمى‌داشت. او در جنگ اُحد توسط رسول‌ خدا صلی الله علیه وآله مجروح شد و مدتی بعد به هلاکت رسید. در شأن نزول آیات متعددی از قرآن کریم، نام اُبىّ ‌بن خلف ذکر شده است.

زندگی‌نامه

ابوعامر،[۱] اُبى ‌بن خلف ‌بن وهب‌ بن حذافة بن ‌جمح،[۲] و برادرش امیّه، از قبیله قریش، تیره بنى‌جمح در جاهلیت بودند که در دشمنى با پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان، گوى سبقت از دیگران مى‌ربودند. او از دلیران عرب بود؛ چنان‌ که عمرو بن عاص در مشاجره‌اى با عمارة ‌بن ولید بن مغیره مى‌گوید: من از همه بزرگان بهره‌اى برده‌ام، از اُبىّ دلیرى را.[۳]

آنچه در زندگانى اُبىّ دیده مى‌شود، سراسر تکبر و سرکشى است. امام على علیه‌السلام در احتجاج با دانشمندى یهودى، اُبىّ را از فرعون‌هایى مى‌شمارد که پیامبر صلى الله علیه وآله به ‌سوى آنان برانگیخته شده است.[۴]

به روایتى، سبب پیدایش حلف الفضول (پیمان جوانمردان) که رسول خدا صلی الله علیه وآله حتى پس از اسلام بدان مباهات مى‌کرد،[۵] ستم اُبىّ در معامله با «قیس ‌بن ‌شیبه» یا «لمیس ‌بن ‌سعد» بود. شعر لمیس نیز بر آن گواه است.[۶] همچنین آورده‌اند: وقتى امیّه یکى از بردگانش را شکنجه مى‌کرد، اُبىّ مى‌گفت: عذابش را افزون ‌کن.[۷]

کینه‌ورزى و دشمنى اُبىّ با رسول ‌خدا صلى الله علیه وآله از ابتداى بعثت آشکار است. وى و گروهى از سران شرک به دیدار ابوطالب شتافته، خواستار باز‌ایستادن رسول ‌خدا صلی الله علیه وآله از دعوت به توحید شدند.[۸]

وى همچنین دیگران را از گرایش به اسلام بازمى‌داشت. آورده‌اند که «عقبة ابن ‌ابى‌معیط» دوستِ صمیمى اُبىّ که مراوده اندکى نیز با رسول خدا صلی الله علیه وآله داشت،[۹] حضرت را به ضیافتى دعوت کرد؛ اما پیامبر دست به طعام نبُرد تا عقبه شهادتین بر زبان جارى سازد و او نیز چنان کرد. وقتى اُبَى از این ‌رویداد آگاه شد بر عقبه سخت عتاب کرد و عذر نپذیرفت جز آن ‌که بر چهره پیامبر صلى الله علیه و آله آب دهان اَفکنَد.[۱۰] برخى گفته‌اند: او به این کار موفق نشد؛[۱۱] اما عده‌اى بر این باورند که عقبه براى جلب رضایت اُبىّ، خواستِ او را برآورد و بسزاى ارتداد خویش، در نبرد بدر به فرمان پیامبر سر از تنش جدا شد.[۱۲]

پس از نزول آیات اول سوره روم که از پیروزى روم بر ایران خبر مى‌داد، اُبىّ از سر ستیز با ابوبکر بر عدم تحقق وعده الهى شرط بست؛ اما با تحقق آن، ابوبکر صد شتر ماده به چنگ آورد.[۱۳]

دشمنى اُبىّ با رسول ‌خدا صلى الله علیه وآله بدان پایه بود که او را سرسخت‌ترین و آزاردهنده‌ترین دشمنان رسول خدا دانسته‌اند؛[۱۴] چنان‌که هرگاه در مکه به پیامبر مى‌رسید، مى‌گفت: اسبم را نیک پرورش مى‌دهم تا سوار بر آن تو را بکشم.[۱۵]

وى در توطئه دارالندوه نیز شرکت داشت[۱۶] و در پى آن در «لیلةالمبیت» کمر به قتل پیامبر بست.[۱۷] هنگامی که پیامبر صلى الله علیه وآله مورد پذیرش مردم مدینه قرار گرفت، او و ابوسفیان ضمن نامه‌اى از آنان خواستند تا از حمایت پیامبر دست بردارند.[۱۸] اُبىّ، مالش را بر سر دشمنى با رسول خدا نهاد و از ‌جمله اطعام‌کنندگان سپاه شرک در غزوه بدر بود.[۱۹]

او که بر کشتن پیامبر صلى الله علیه وآله سوگند یاد ‌کرده بود،[۲۰] وقتى در جنگ اُحد یاران رسول‌ خدا صلی الله علیه وآله را پراکنده دید، فریاد برآورد: اى محمد! زنده نمانم اگر تو زنده بمانى؛ سپس خشمگینانه به ‌سوى پیامبر تاخت و چون برخى اصحاب، خواستار رویارویى با حمله او شدند، پیامبر فرمان داد همه کنارى بایستند؛ اما مصعب خود را به پیش انداخت و به ضربه ابىّ، به شهادت رسید. در این هنگام، پیامبر خدا عصاى نوک تیز حارث بن ‌صمه را برداشت و بر گردن اُبىّ فرود آورد. این ضربت اعجازگونه پیامبر بانگى سخت از او برآورد. یاران اُبى گفتند: اثر این خراش نه جاى آن همه فریاد است. اُبىّ گفت: اگر این ضربت به همه اهل بازار «ذى‌المجاز» وارد آید، تحمل نتوانند کرد؛ زیرا سخن او حق است که گفت: من به خواست خدا، اُبىّ را خواهم کشت. وى پس از آن در راه مکه بر اثر همان ضربت به هلاکت رسید[۲۱] و بدین طریق به نفرین پیامبر، گرفتار سخت‌ترین عذاب الهى شد.[۲۲]

از رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله نقل است که سخت‌ترین عذاب‌ها در قیامت، از آنِ کسى ‌است که پیامبرى را کشته باشد یا پیامبرى او را بکشد.[۲۳]

اُبىّ ‌بن خلف در شأن نزول

شمار آیاتى که مفسران، در ذیل آن‌ها از اُبىّ بن خلف یاد ‌کرده‌اند، بسیار است. در این آیات اُبَى گاه سبب نزول انحصارى آیه و گاه یکى از افراد آن است. گاهى نیز از باب تطبیق و ذکر مصداق، از او سخنى به ‌میان آمده است. این آیات عبارت‌اند از:

  1. «أَوَلَمْ یرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ»؛ آیا انسان نمى‌داند که ما او را از نطفه‌اى آفریدیم و ناگاه او دشمنى آشکار است. (سوره یس/۳۶، ۷۷) بسیارى از مفسران گفته‌اند: روزى اُبَى و جمعى از مشرکان نزد رسول ‌خدا صلى الله علیه وآله آمده، با او محاجه کردند. در این میان اُبى در ‌حالى‌ که استخوانى پوسیده را با فشار دست خرد مى‌کرد و بر باد مى‌داد، به تندى گفت: آیا خداوند این استخوان پوسیده را زنده خواهد کرد؟ پیامبر پاسخ گفت: آرى، خداوند این استخوان را زنده خواهد کرد؛ چنان‌که تو را هم مى‌میراند و زنده مى‌کند و به آتش جهنم درمى‌آورد.[۲۴] پس از این، آیه ‌فوق نازل شد. همچنین درباره آیات ۴ سوره نحل[۲۵]؛ ۶۶ سوره مریم[۲۶]؛ ۱۰ سوره سجده[۲۷]؛ ۴۹ سوره اسراء[۲۸] نیز همین روایت را آورده‌اند.
  2. «وَیوْمَ یعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یدَیهِ یقُولُ یا لَیتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا * یا وَیلَتَى لَیتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا»؛ و (به خاطرآور) روزى را که ستمکار، دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‌گزد (و) مى‌گوید: اى کاش با رسول راهى برمى‌گزیدم! اى واى بر من! کاش فلان (شخص گمراه‌کننده) را دوست نمى‌گرفتم‌. (سوره فرقان/۲۵، ۲۷‌ـ‌۲۸) گفته‌اند: مراد از «فُلانـًا» اُبىّ ‌و «ظالم» عقبة بن ‌ابى ‌معیط است[۲۹] و آیه پس از آن‌که عقبه به تحریک اُبىّ، رسول ‌خدا صلى الله علیه وآله را مورد اهانت قرار داد، نازل شد و زبان حال و ندامت او را در قیامت بیان کرد؛[۳۰] در نتیجه شاید از باب بیان مصداق گفته‌اند: آیه ‌۶۷‌ سوره اعراف که از دشمنى برخى دوستان در قیامت حکایت مى‌کند و آیه‌ ۲۴ سوره زمر که حاکى از به ‌صورت در افتادن کسى در عذاب است، درباره او فرود آمده است.[۳۱]
  3. در آغاز بعثت، سران شرک از ‌جمله اُبىّ، نزد ابوطالب آمده خواستار خوددارى رسول ‌خدا صلى الله علیه وآله از دعوت شدند؛[۳۲] اما با ناامیدى و شگفتى باز‌گشتند و خویشتن را به پایدارى بر عبادت بت‌ها فراخواندند. در این باره، آیات ۵‌ـ‌۶ سوره ص فرود آمد: «أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیءٌ عُجَابٌ * وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکمْ إِنَّ هَذَا لَشَیءٌ یرَادُ»؛ آیا او به جاى این همه خدایان، خداى واحدى قرار داده؟! این به ‌راستى چیزى شگفت است! سرکردگان آنان روان شدند و (گفتند) بروید و بر خدایان خویش ایستادگى کنید که این امر به راستى هدف است.
  4. در جنگ بدر ۱۲ تن از سران شرک از ‌جمله اُبىّ، تأمین غذاى سپاه را بر عهده داشتند[۳۳] که خداوند با نزول آیه‌ ۳۶ سوره انفال ‌این بذل و بخشش را براى بازداشتن از راه خدا، مایه حسرت آنان اعلام کرد: «إِنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ ینفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیصُدُّواْ عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَینفِقُونَهَا ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یغْلَبُونَ...». قرطبى، نزول آیه‌ ۱ سوره محمد را به نقل از ابن ‌عباس، در همین باره‌ دانسته است.[۳۴]
  5. بنا به نقلى آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـکنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَـکنَّ اللّهَ رَمَى»؛ شما آنان را نکشتید؛ بلکه خداوند آنان را کشت و تو تیر نیفکندى؛ بلکه خدا انداخت..‌. (سوره انفال/۸، ۱۷)، درباره قتل ‌اُبىّ بدست رسول ‌خدا صلى الله علیه وآله فرود آمده است؛[۳۵] هر چند قول مشهور سبب نزول آیه را به روى دادى در جنگ بدر نسبت مى‌دهد.[۳۶]
  6. «یا أَیهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّک بِرَبِّک الْکرِیمِ»؛‌ اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت فریفت؟ (سوره انفطار/۸۲، ۶) «یا أَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَى رَبِّک کدْحًا فَمُلَاقِیهِ»؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج به ‌سوى پروردگارت مى‌روى و او را ملاقات خواهى کرد. (سوره انشقاق/۸۴، ۶) «فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ»؛ اما انسان، هنگامى‌ که پروردگارش او را براى آزمایش اکرام مى‌کند و نعمت مى‌بخشد، (مغرور مى‌شود) و مى‌گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است. (سوره فجر/۸۹، ۱۵) گرچه مراد از انسان در آیات پیش ‌گفته را معناى عام آن دانسته‌اند،[۳۷] قرطبى بنا به نقلى مى‌گوید: آن‌که به پروردگار خویش فریفته شد و رنج بیهوده کشید و به نعمت‌هاى الهى آزموده شد، اُبى ‌بن ‌خلف بود.[۳۸] شاید این موارد نیز از باب ذکر مصداق باشد.
  7. به نقلى گفته‌اند: آیات ذیل درباره اُبىّ نازل شده که از روى نادانى به مجادله با وحى برخاسته بود:[۳۹] «...وَکانَ الْإِنسَانُ أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلًا»؛ ... و انسان، بیش از همه چیز در ستیز و چون و چراست (سوره کهف/۱۸، ۵۴). «وَمِنَ النَّاسِ مَن یجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ...»؛ و ‌گروهى از مردم بدون هیچ دانشى به مجادله درباره خدا برمى‌خیزند‌... (سوره حج/۲۲، ۳ و سوره لقمان/۳۱، ۲۰) اگرچه روایات ترتیب نزول، سوره حج را پس از سوره نور[۴۰] یعنى بعد از غزوه اُحد و مرگ اُبىّ مى‌دانند، اما صاحب المیزان با توجه به سیاق آیات سوره حج، نزول آن را قبل از جنگ بدر دانسته است؛[۴۱] بنابراین مى‌تواند درباره اُبىّ باشد.
  8. گفته‌اند: گروهى از سران شرک، از ‌جمله اُبىّ گرد هم آمده، به تلاوت قرآن پیامبر صلى الله علیه وآله گوش فرامى‌دادند؛ اما بى ‌آن ‌که اثرى بر دل‌هاى ایشان بگذارد، هر یک درباره قرآن سخنى به باطل راندند که آیه ۲۵ سوره انعام پرده از ‌این راز برگرفت: «وَمِنْهُم مَّن یسْتَمِعُ إِلَیک وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکنَّةً أَن یفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا...»؛ پاره‌اى از آنان به (سخنان) تو گوش فرامى‌دهند؛ و بر دل‌هایشان پرده‌ها افکنده‌ایم تا آن را نفهمند و در گوش‌هایشان سنگینى قرار داده‌ایم‌...[۴۲]
  9. برخى اُبىّ را از ‌جمله استهزاءکنندگان مى‌دانند که آیه‌ ۹۵ سوره حجر درباره آن‌ها نازل شده است:[۴۳] «اِنّا کفَیناک المُستَهزِءین»؛ ما شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد.
  10. برخى از مفسران، اُبىّ را از مصادیق «اَمّا مَنِ ‌استَغنى» در آیه‌ ۵ سوره عبس دانسته‌اند که رسول ‌خدا صلى الله علیه وآله به اسلام آن‌ها امید داشت؛ در نتیجه به گفتگو با آنان پرداخت و آیات نخست این سوره در این باره فرود آمده است.[۴۴]
  11. «وَإِذْ یمْکرُ بِک الَّذِینَ کفَرُواْ لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَیمْکرُونَ وَیمْکرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیرُ الْمَاکرِینَ»؛ (و به یاد آر) هنگامى که کافران نقشه مى‌کشیدند تو را به زندان افکنند یا به قتل برسانند یا (از مکه) خارج سازند و آنان چاره مى‌اندیشیدند و خداوند هم تدبیر مى‌کرد و خدا بهترین چاره‌جویان و تدبیرکنندگان است. (سوره انفال/۸، ۳۰) وقتى سران شرک در دارالندوه گرد آمدند تا در کار پیامبر صلى الله علیه وآله چاره‌اى بیندیشند، اُبىّ یکى از آنان بود که به همراه برادرش اُمیه و عاص بن وائل، پیشنهاد حبس رسول ‌خدا صلی الله علیه وآله را ارائه ‌دادند.[۴۵] عبارت «لِیُثبِتوک» در آیه به آن اشاره ‌دارد.[۴۶]
  12. «إِنَّا أَنذَرْنَاکمْ عَذَابًا قَرِیبًا یوْمَ ینظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ وَیقُولُ الْکافِرُ یا لَیتَنِی کنتُ تُرَابًا»؛ ما شما را از عذابى نزدیک بیم دادیم. روزى که ‌انسان آنچه را از پیش با دست‌هاى خود فرستاده است، مى‌بیند و کافر مى‌گوید: اى کاش خاک بودم! (سوره نبأ/۷۸، ۴۰) قرطبى ضمن بیان چند دیدگاه درباره این آیه بنابر قولى مراد از «مرء» (مرد) را اُبىّ ‌بن ‌خلف و عقبة ابن ‌ابى‌معیط دانسته‌ است.[۴۷]
  13. برخى بر این عقیده‌اند که خطاب و عتاب و تهدید قرآن در دو آیه ذیل، متوجه اُبىّ است؛[۴۸] اگرچه اطلاق و عموم لفظ، همه افراد مشابه را دربرمى‌گیرد: «فَمَا یکذِّبُک بَعْدُ بِالدِّینِ»؛ پس چه چیز، تو را بعد (از این همه ادله روشن) به تکذیب (روز) جزا وا مى‌دارد؟ (سوره تین/۹۵، ۷) «وَیلٌ لِّکلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ»؛ واى بر هر عیب‌جوى مسخره‌کننده‌اى. (سوره همزه/۱۰۴، ۱)
  14. گفته‌اند: روزى اُبىّ و گروهى از مشرکان در حال طواف بر گرد کعبه به پیامبر صلى الله علیه وآله پیشنهاد کردند که هر یک از دو گروه، خدایان گروه دیگر را بپرستد؛ که در پاسخ آنان سوره کافرون نازل شد.[۴۹]
  15. سیوطى به نقل از محمد بن ‌اسحاق آورده است: پس از کوشش‌هاى فراوان رسول خدا در ابلاغ وحى و دعوت مردم به اسلام، گروهى از ‌جمله اُبىّ نزد پیامبر آمده، بهانه‌اى دیگر گرفتند. گویا آنان منتظر بودند تا فرشته‌اى را به چشم خویش ببینند.[۵۰] آیات ۸‌ـ‌۹ سوره انعام به این واقعه اشاره دارد: گفتند: چرا فرشته‌اى بر او نازل نمى‌شود؟ خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر فرشته‌اى نازل مى‌کردیم، کار به پایان رسیده بود و مهلتى نمى‌یافتند و اگر او را فرشته‌اى قرار مى‌دادیم، آن (فرشته) را به ‌صورت مردى درمى‌آوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى‌ساختیم: «وَقَالُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَیهِ مَلَک وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَکا لَّقُضِی الأمْرُ ثُمَّ لاَ ینظَرُونَ * وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَیهِم مَّا یلْبِسُونَ».
  16. خداوند در آیه ۷۶ سوره نحل، مَثَل برده‌اى گنگ، ناتوان و کم‌خرد را آورده که نه سخن کسى را مى‌فهمد و نه مى‌توان سخنش را فهمید[۵۱] و سربار دیگران است. از «عطاء بن ‌ابى ‌رباح» نقل است که مراد از این برده گنگ، اُبىّ ‌بن ‌خلف است.[۵۲]
  17. بر اساس روایتى که قرطبى و بلنسى نقل کرده‌اند، اُبىّ، روزى همراه تنى چند از مشرکان نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمده، با استناد به آفرینش تدریجى انسان‌ها بر سخن پیامبر که مى‌فرمود خداوند انسان‌ها را یک‌باره برمى‌انگیزد، خُرده گرفت که در پاسخ آنان، آیه‌ ۲۸ سوره لقمان فرود آمد:[۵۳] «مَّا خَلْقُکمْ وَلَا بَعْثُکمْ إِلَّا کنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ»؛ آفرینش و برانگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بینا است.
  18. «یا أَیهَا النَّبِی اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیمًا حَکیمًا»؛ اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن و از کافران و منافقان فرمان مبر که خداوند، عالم و حکیم است. (سوره احزاب/۳۳، ۱) بلنسى به نقل از ابن ‌جریج مراد از کافران را در آیه، اُبىّ دانسته است؛[۵۴] اما طبرسى آیه را مربوط به زمانى پس از واقعه اُحد مى‌داند[۵۵] که گویا این سخن صحیح‌تر است.

پانویس

  1. المغازى، ج ۱، ص‌ ۲۵۱.
  2. السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۱.
  3. الاغانى، ج‌ ۱۸، ص‌ ۱۲۹.
  4. الاحتجاج، ج‌ ۱، ص‌ ۵۱۱.
  5. الاغانى، ج ۱۷، ص‌ ۲۸۹.
  6. همان، ص‌ ۲۸۸‌ـ‌۲۹۹.
  7. اسدالغابه، ج‌ ۶، ص‌ ۲۴۱.
  8. غررالتبیان، ص‌ ۴۴۶؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۷۲۵‌ـ‌۷۲۶.
  9. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۲؛ السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۱.
  10. اسباب‌النزول، ص‌ ۲۷۹؛ السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۱؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص‌ ۲۵۱ و ۲۵۳.
  11. الدرالمنثور، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵۱.
  12. مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۲۶۱؛ الدرالمنثور، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵۱.
  13. تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص ۴؛ المیزان، ج ۱۶، ص ۱۶۳.
  14. انساب الاشراف، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۵۱؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵۵.
  15. المنمق، ص‌ ۴۰۸.
  16. مناقب، ج‌ ۱، ص‌ ۲۳۳.
  17. الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶.
  18. المحبر، ص‌ ۲۷۱.
  19. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۸۳۲؛ المنمق، ص‌ ۳۸۹.
  20. دلائل النبوه، ج ۱، ص ۴۸۳؛ المعارف، ص‌ ۴۷۲.
  21. المغازى، ج ۱، ص‌ ۲۵۱‌ـ‌۲۵۲؛ السیرة النبویه، ج ‌۳، ص‌ ۸۴.
  22. مسند احمد، ج‌ ۱، ص‌ ۶۸۸.
  23. الحیوان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۶۱.
  24. جامع‌البیان، مج‌ ۱۲، ج‌ ۲۳، ص‌ ۳۸.
  25. تفسیر قرطبى، ج ‌۱۰، ص‌ ۴۶.
  26. مجمع البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۸۰۸.
  27. غررالتبیان، ص‌ ۴۱۳.
  28. تفسیر عیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۹۶.
  29. جامع‌البیان، مج‌ ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۱.
  30. اسباب‌النزول، ص‌ ۲۷۹؛ الدرالمنثور، ج‌ ۶، ص ۲۵۱‌ـ‌۲۵۳؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۲۶۱.
  31. غررالتبیان، ص‌ ۴۴۶.
  32. مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۷۲۵‌ـ‌۷۲۶.
  33. روض الجنان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۱۳.
  34. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۴۸.
  35. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۰؛ اسباب النزول، ص‌ ۱۹۲؛ جامع البیان، مج‌ ۶، ج ۱۰، ص‌ ۲۷۲.
  36. تفسیر قرطبى، ج ۷، ص ۲۴۴؛ روض‌الجنان، ج‌ ۹، ص‌ ۸۶.
  37. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۶۱ و ۱۷۸ و ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۵.
  38. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۶۱ و ۱۷۸ و ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۵.
  39. مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۷۳۷؛ مبهمات القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۲۳۱؛ غررالتبیان، ص‌ ۴۱۲.
  40. التمهید، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۹.
  41. المیزان، ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۳۸.
  42. کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۳۲۶.
  43. مبهمات القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۹۶.
  44. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص‌ ۶۶۳.
  45. الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶؛ مناقب، ج ۱، ص‌ ۲۳۳.
  46. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۸۲۶؛ روض‌الجنان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۰۱‌ـ‌۱۰۳؛ جامع‌البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۳۰۲.
  47. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۲۳.
  48. تفسیر قرطبى، ج‌ ۲۰، ص‌ ۱۲۵؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۳۱.
  49. الامالى، ص‌ ۲۴۶‌ـ‌۲۴۷.
  50. الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۲۵۱.
  51. مفردات، ص‌ ۱۴۰‌ـ‌۱۴۱، «بکم»؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷۸.
  52. مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷۸.
  53. تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص‌ ۵۲؛ مبهمات‌القرآن، ج ۲، ص ۳۳۱.
  54. مبهمات القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۳۳۷.
  55. مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۵۲۶.

منابع