نسیان

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۵۱ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (تصحیح الگو)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


فراموشی در عربی معادل "نسیان" است و نسیان که از ماده­ی "نسی" است در لغت به معنای از یاد بردن و فراموش کردن چیزی است که قبلا ً در ذهن بوده؛[۱] طبق این معنا نسیان ضد ذکر و حفظ می­باشد.[۲] برای نسیان چند معنای مجازی نیز ذکر کرده­اند؛ از جمله: "بی­اعتنائی" و "ترک کردن"[۳] که در کلام عرب استعمال نسیان در معنای اخیر شایع است.[۴] "فراموشی" در اصطلاح قرآنی غالباً به معنای بی­اعنتایی به خدا و اوامر او اطلاق می­شود.[۵] در قرآن کریم واژه­ی "نسیان" 45 بار با اشکال مختلف به کار رفته که 37 مورد آن درباره­ی انسان بوده و در این مقاله به فراموشی انسان در قرآن می­پردازیم.

فراموشی در قرآن

در قرآن کریم فراموشی به سه معنا آمده است:[۶]

1. فراموشی طبیعی:

این فراموشی در اختیار انسان نیست و طبق بیان نورانی پیامبر اسلام(ص) در حدیث رفع[۷] این نوع نسیان از انسان برداشته شده و بر آن مؤاخذه نمی­شود:

«فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً»[۸] «(ولى) هنگامى كه به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند، ماهى خود را (كه براى تغذيه همراه داشتند) فراموش كردند و ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و روان شد).»

در این آیه فراموشی به حضرت موسی(ع) و همراه او یعنی یوشع­بن­نون که وصی ایشان بود، نسبت داده شده؛ درحالی­که می­دانیم نسیانی که مربوط به ذکر خداوند و احکام الهی باشد، از ساحت مقدس پیامبران دور است؛[۹] بنابراین نسیان مذکور در آیه از اختیار انسان خارج بوده و نسبت دادن آن به پیامبران هیچ مانعی ندارد.[۱۰]

2. فراموشی در اثر سوء اختیار:

این نوع فراموشی در اثر عدم اعتناء و اشتغال به اموری حاصل می­شود که انسان را از وظیفه­ی خود باز می­دارد:

«وَ إِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثمُ‌َّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسىِ‌َ مَا كاَنَ يَدْعُواْ إِلَيْهِ مِن قَبْل‌...»[۱۱] «هنگامى كه انسان را زيانى رسد، پروردگار خود را مى‌خواند و بسوى او باز مى گردد؛ امّا هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلًا خدا را می­خواند، از ياد مى‌برد...»

3. اعراض و ترک نمودن از روی عمد: در برخی موارد فراموشی به ترک کردن موضوع مورد نظر از روی عمد و اختیار اطلاق می­شود؛ یعنی خود موضوع فراموش نمی­شود؛ بلکه در واقع نتیجه­ی فراموشی که عدم توجّه و ترک موضوع باشد، حاصل می­شود:

«فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ»[۱۲] «(آرى،) هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد، و) آنچه را به آنها يادآورى شده بود، فراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنها گشوديم تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم) در اين هنگام، همگى مأيوس شدند (و درهاى اميد به روى آنها بسته شد).‌»

چه بسا ممکن است موضوع مورد نظر مانند اوامر و نواهی الهی در ذهن انسان حاضر باشد، اما چون به آن اهمیت نداده و عمداً ترک کرده، در قلب این شخص هیچ اثری نداشته و حال وی هیچ تفاوتی با حال شخص فراموشکار نخواهد داشت.[۱۳] نسیانی که به خداوند نسبت داده شده، از این نوع است؛ یعنی زمانی­که بنده­ای آیات خدا را فراموش نماید و از یاد پرودگار اعراض کند، بر خداست که آن بنده را با قطع توجّه و اعراض از او مجازات نماید:[۱۴]

«وَ قيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَمانَسيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا...»[۱۵] «و به آنها گفته مى‌شود: امروز شما را فراموش مى‌كنيم، همان‌گونه كه شما ديدار امروزتان را فراموش كرديد...»

روشن است که فراموشی اگر طبیعی باشد، انسان معذور بوده و عقاب کردن چنین شخصی درست نیست؛ اما اگر فراموشی در اثر سوء اختیار و از روی عمد باشد، انسان معذور نیست و خداوند در قبال این فراموشی او را عقاب خواهد کرد؛ چراکه شخص با اختیار خودش مقدّمات فراموشی را فراهم نموده و به­عمد اوامر خدا را ترک کرده است.[۱۶]

فراموشی­های زیان­بار

خداوند در قرآن انسان را به خاطر فراموش کردن برخی مسائل مذمّت نموده که نسیان هر یک از آن مسائل به تناسب اهمیت آن، اثرات متفاوتی دارد:

1. فراموش کردن خدا:

فراموشی خداوند از ناحیه­ی انسانها و غفلت از یاد او، در آیات متعددی بیان شده که بدترین نوع فراموشی بوده و به این میزان نیز اثرات مخرّبی دارد.[۱۷] قرآن در مورد فراموشی منافقان می­فرماید:

«الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُونَ»[۱۸] «مردان منافق و زنان منافق، همه از يك گروهند! آنها امر به منكر، و نهى از معروف مى‌كنند و دستهايشان را (از انفاق و بخشش) مى‌بندند؛ خدا را فراموش كردند، و خدا (نيز) آنها را فراموش كرد، (و رحمتش را از آنها قطع نمود.) به يقين، منافقان همان فاسقانند!»

امر به منكر، نهى از معروف و عدم انفاق منافقان در راه خدا در حقیقت اعراض کردن از ياد خدا و فراموشی اوست كه عبارت «نَسُوااللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» بيان­گر آن بوده و لازمه­اش اين است كه امر به معروف، نهى از منكر و انفاق در راه خدا، همان ذكر و یاد خداست.»[۱۹] همچنین خداوند خطاب به مسلمانان می­فرماید: «و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند!»[۲۰] منظور کسانی است که خدا را از روی عقیده و عمق جان یاد ننموده و حضور خداوند را در زندگی احساس نکردند، تا تمام جهت­گیری آنان به سوی او باشد و در مسیر طاعت او قرار گیرند؛ بلکه از یاد او غافل مانده و در آرزوها، لذات دنیوی، هواهای نفسانی و افعال لهو و لعب غرق شدند و در زندگی از مسیر استقامت دور شده و انحراف پیدا کردند که در نتیجه­، غفلت از یاد خدا موجب دوری از حقیقت و دلبستگی به دنیا شد، به­طوری­که خودشان را نیز فراموش کردند.[۲۱]


2. فراموش کردن آخرت:

یکی از گرفتاری­های انسانها در زندگی دنیا، فراموش کردن عالم آخرت است که قرآن در این زمینه می­فرماید:

«الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَمانَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا...»[۲۲] «همانها كه دين و آيين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند و زندگى دنيا آنان را مغرور ساخت، امروز ما آنها را فراموش مى‌كنيم؛ همان­گونه كه لقاى چنين روزى را فراموش كردند...»

منظور از فراموشی آخرت در این آیات، بی­اعتنایی به آخرت و ترک آن است؛[۲۳] لذا به فراموشی سپردن برپایی دادگاه الهی در قیامت، سرچشمه­ی انواع آلودگی­ها بوده و موجب فراموشی آنها از ناحیه­ی خداوند می­شود؛ در نتیجه هرگونه راه نجات بر آنها بسته شده و جز سقوط در آتش دوزخ راهی ندارند.[۲۴] بنابراین یاد معاد یکی از عوامل مؤثر در وارستگی انسان است؛ زیرا انسان بیدار همه­ی اعمالش را تحت مراقبت ویژه­ قرار می­دهد و سعی دارد تا تمام اعمالش را بر خشنودی خداوند استوار ساخته، در نتیجه در مدار شهوات، آرزوهای باطل و هوسهای شیطانی گرفتار نگردد. خداوند به پیامبر برگزیده­ی خویش حضرت داوود(ع) فرمان داده تا براساس حق و عدم پیروی از هوس، داوری کند؛ زیرا هوس پرستی زمینه­ی گمراهی است:[۲۵]

«...وَ لَاتَتَّبِعِ الْهَوَى‌ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدُ بِمَانَسُواْ يَوْمَ­الحِْسَاب»[۲۶] «...و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد؛ كسانى كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدى بخاطر فراموش كردن روز حساب دارند!‌»

3. فراموشی موعظه­ها و اوامر خدا:

خداوند در آیات متعددی انسانها را به خاطر فراموش کردن موعظه­ها و اوامر الهی مورد ملامت قرار می­دهد و در مورد یهودیان می­فرماید: «...وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ»[۲۷] «...و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش كردند»

نسیان به معنای از بین رفتن اثر ذکر است که نتیجه­ی بی­ارزش شمردن و بی­اعتنایی به تذکرات الهی بوده، هر چند در حقیقت فراموش نکرده باشد؛ اما چون بی­توجهی نموده و اثرش از بین رفته، به آن نسیان اطلاق شده است.[۲۸] این مواعظ که از طرف یهود به دست فراموشی سپرده شد و از آن اعراض کردند، بخشی از اصولی بود که سعادتشان وابسته به آن اصول بود. نتیجه­ی این اعراض، گرفتار شدن آنها به شقاوت، عقاید غلط مانند: اعتقاد به تشبیه، خاتمیّت نبوّت حضرت موسی، بطلان نسخ و بداء و... بود.[۲۹]

4. فراموش کردن اعمال گذشته:

برخی انسانها به تصریح قرآن کارهای گذشته­ی خویش را فراموش می­کنند که قرآن در توبیخ و نتیجه­ی اعمال فراموشی آنها می­فرماید:

«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلىَ‌ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فىِ ءَاذَانهِِمْ وَقْرًا...»[۳۰] «چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او تذكّر داده شده، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دستهاى خود پيش فرستاد، فراموش كرد؟! ما بر دلهاى اينها پرده‌هايى افكنده‌ايم تا نفهمند و در گوشهايشان سنگينى قرار داده‌ايم (تا صداى حق را نشنوند)!...»

تحلیل زیبا این است که انسان به اعمال گذشته­ی خویش نظر نکند و تفکر ننماید که اگر اعمال گذشته­اش تاریک است، چشمهای خود را بر کارهای گذشته­اش نبندد؛ بلکه چاره­ای بیندیشد.[۳۱] اما اینکه خدای متعال ادامه­ی آیه را به خودش نسبت داده و ­فرموده: «ما بر دلهاى اينها پرده‌هايى افكنده‌ايم...» باید توجّه داشته باشیم که هیچ­گونه جبری وجود ندارد؛ یعنی اگر خداوند حس تشخيص و قدرت درك را از آنها گرفته، بخاطر همان اعمالى است كه قبلا انجام داده‌اند و اين كيفر اثر مستقيم اعمال خود آنهاست؛ به تعبير ديگر همان اعمال زشت و ننگين تبديل به "پرده" و "سنگينى" بر دل‌ها و گوش­هايشان شده و اين همان حقيقتى است كه بسيارى از آيات قرآن از آن سخن مى‌گويد:[۳۲]

«بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلايُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا»[۳۳] «خداوند بخاطر كفرشان بر دل‌هاى آنها مهر نهاده؛ لذا جز گروه اندكى ايمان نمى‌آورند.»

5. فراموش کردن خود:

یکی دیگر از فراموشی­های هلاک کننده، خودفراموشی است که خداوند خطاب به یهودیان می­فرماید:

«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلاتَعْقِلُونَ»[۳۴] «آيا مردم را به نيكى (و ايمان به پيامبرى كه صفات او آشكارا در تورات آمده) دعوت مى‌كنيد، اما خودتان را فراموش مى‌نماييد، با اينكه شما كتاب (آسمانى) را مى‌خوانيد! آيا نمى‌انديشيد؟!»

خداوند همه­ی انسانها، به ویژه عالمان، رهبران دینی و سران منافق یهود که دیگران را به نیکی فرا می­خوانند، اما خود را فراموش کرده و به منکر عمل می­کنند، توبیخ می­کند؛ کسی که در محضر کتاب آسمانی قرار دارد و آن را تلاوت می­کند و از رهنمود آن باخبر است و کسی که از مبادی تصوری و تصدیقی حکمت نظری و عملی درحدّ خود آگاه است، چنین کسی اگر مردم را به نیکی امر کند درحالی­که خود را فراموش کرده و دست به بدی دراز نموده، مورد توبیخ محقّقانه است؛ لذا راز نفی تعقل از آن گروه در عبارت «أَفَلاتَعْقِلُونَ» در حقیقت جمع بین امر مردم به کار نیک و بین خودفراموشی است که با عقل هماهنگ نیست. به هر تقدیر، سرگرمی هرکسی به نشئه­ی گیاهی و حیوانی، ارتباط او را با نشئه­ی انسانی ضعیف کرده و موجب فراموشی مرحله­ی برترین می­شود. قرآن در معرفی چنین کسانی می­فرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا كاَلْأَنْعَامِ»[۳۵] بی­تردید چنین تعبیری برای بیان واقعیتی خارجی است، نه دشنام.[۳۶]

6. فراموش کردن بهره­مندی از دنیا:

از دیدگاه قرآن همانطوری­که دل دادگی به دنیا نهی شده، به همان میزان گرفتاری به تفریط نیز مورد مذمت واقع شده و امر به اعتدال شده است: «وَابْتَغِ فِيمَا ءَاتَاكَ اللَّهُ الدَّارَالاَْخِرَةَ وَ لَاتَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا...»[۳۷] «و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره‌ات را از دنيا فراموش مكن...»

فراموش کردن دنیا به­طور کامل از جمله مواردی است که در قرآن به شدت نهی شده؛ بطوری­که انسان از نیازهای خود نیز چشم بپوشاند. آنچه به اعمال انسان ارزش می­دهد، غایت و هدفی است که انسان درپی آن است، نه صورت کارها؛ چون خدای متعال انسان را نیافریده که دنیا را ترک کند؛ بلکه انتظار از بشر اینست که تمام اعمالش برای جلب رضایت خدا انجام گیرد.[۳۸]

عوامل فراموشی

در این زمینه با دو دسته از آیات مواجه هستیم: دسته­ای از آنها عوامل مؤثر در فراموشی را بیان می­کنند و دسته­ی دیگر عواملی را بیان می­نمایند که زمینه­ساز فراموشی هستند؛ این دسته در واقع خود عامل فراموشی نیست؛ بلکه تنها زمینه و شرایط را برای فراموشی مهیّا می­کند؛ اما دسته­ی اوّل که خود عامل فراموشی بوده، همان شیطان است که سبب فراموشی در انسان می­شود:

«...فَإِنِّي نَسيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ...»[۳۹] «...من (در آن جا) فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد...»

قرآن وقتی جریان سفر حضرت موسی(ع) و یوشع بن نون وصی حضرت و همچنین جریان زنده شده ماهی را بازگو می­کند، از زبان یوشع خطاب به حضرت موسی عرض می­کند که جریان زنده شدن ماهی را فراموش کردم؛ قرآن شیطان را عامل فراموشی می­خواند، با اینکه فراموشی از نوع طبیعی باشد. حتی برخی مفسّران معتقدند: فراموشی در انسان از اموری است که خدا در اصل خلقت آن را در اختیار شیطان قرار داده است.[۴۰]

اصولاً سلاح شیطان برای گمراه کردن و وادار کردن مردم به فراموشی از یاد خداوند و به طور کلّی فراموش کردن خیر و مصلحت بندگان، همان نفوذ و تأثیر او در وجود انسانها از طریق انگیزه و شهوات خودشان بوده که اساساً این یک نقطه­ی ضعف در سرشت بشر است و ناشی از علاقه­ی طبیعی انسان به اِشباع انگیزه­ها و رسیدن به لذایذ دنیوی است. شیطان اصولاً از همین طریق بر همه­ی مسلط می­شود؛ یعنی ابتدا خواسته­های مختلفی را در وجود بشر می­انگیزد و بعد به دنبال آن کشانده و در نتیجه از یاد خدا بازمی­دارد.[۴۱]

عامل بعدی که زمینه­ساز برای فراموشی در قرآن ذکر شده، زیاد بودن نعمتهای مادی و غرق شدن است:[۴۲]

«قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغي‌ لَنا أَنْ­نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُوراً»[۴۳] «(در پاسخ) مى‌گويند: منزّهى تو! براى ما شايسته نبود كه غير از تو اوليايى برگزينيم، ولى آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار نمودى تا اينكه (به جاى شكر نعمت) ياد تو را فراموش كردند و تباه و هلاك شدند.»

مشرکان بجاى اينكه رازق اين نعمتها را بشناسند و به شكر و طاعتش پردازند، در گرداب غفلت و غرور فرو رفتند، خدا و روز قيامت را به دست فراموشى سپردند. بنابراین زندگى مرفه براى جمعيتى كم ظرفيت و‌ سست ايمان، از يك سو "غرورآفرين" است؛ چراكه وقتى به نعمت فراوان برسند، خود را گم کرده و خدا را فراموش مى‌نمايند، حتى گاه فرعون‌وار كوس"انا رب الاعلی" مى‌زنند! و از سويى ديگر دنبال آزادی مطلق بوده و هيچ محدوديتى در كامجويى از لذائذ دنیوی ندارند، و تمام قيد و بندهايى که از قبيل حلال، حرام، مشروع و نامشروع آنها را از رسيدن به اهدفشان منع می­کند، کنار گذاشته و نمى‌خواهند در برابر قوانين و مقررات دينى سر تعظيم فرود آورند و روز حساب و جزا را بپذيرند. ضمنا در آيه­ی شریفه بر مرفه بودن زندگى نياكان آنها نيز تكيه شده؛ زيرا هنگامى­كه انسان از كودكى در ناز و نعمت پرورش بیابد، طبيعى است كه ميان خود و ديگران جدايى و امتياز می­بيند و به آسانى حاضر نیست که منافع مادى و زندگى مرفه خود را از دست بدهد.[۴۴]

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن­ احمد؛ كتاب العين، قم، هجرت، 1410ق، چاپ دوم، ج‌7، ص304.
  2. ابن منظور، محمد بن ­مکرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق، چاپ سوم، ج15، ص322.
  3. زمخشری، جارالله، ابی­القاسم محمود بن­ عمر؛ اساس البلاغه، بیروت، دار صادر، 1992م، چاپ اول، ص631.
  4. ابن­عاشور، محمد بن­ طاهر؛ التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ، 1420ق، چاپ اول، ج6، ص97.
  5. طباطبایی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه‌ى مدرسين حوزه علميه قم‌، 1417ق، چاپ پنجم، ج‌7، ص89.
  6. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القران الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‌، 1360ش، ج‌12، ص114.
  7. قال رسول الله(ص): رفع عن امتي تسعة: الخطأ و النسيان و مااستكرهوا عليه و مالايطيقون و مالايعلمون و مااضطروا إليه و الحسد و الطيرة و التفكر في الوسوسة في الخلق، ما لم ينطق بشفة». (الخصال شیخ صدوق: 417/ 9)
  8. كهف/61.
  9. فضل­الله، سیدمحمدحسین؛ تفسير من وحي القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج‌14، ص361.
  10. مکارم شیرازی، ناصر؛ الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، قم، مدرسة امام علی­بن ابیطالب، 1421ق، چاپ اول ج‌9، ص314.
  11. زمر/8.
  12. انعام/44.
  13. الميزان في تفسير القرآن، ج‌8، ص295.
  14. التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج12، ص115.
  15. جاثیه/34.
  16. راغب ­اصفهانی، حسین بن ­محمد؛ المفردات في غريب القرآن، دمشق، دارالعلم الدارالشامیه، 1412ق، چاپ اول، ص803.
  17. التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج‌12، ص115.
  18. توبه/67.
  19. المیزان في تفسير القرآن، ج‌9، ص336.
  20. وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ...(حشر/19).
  21. تفسير من وحي القرآن، ج‌22، ص132.
  22. اعراف/51.
  23. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ق، چاپ سوم، ج‌9، ص121.
  24. مکارم شیرازی، ناصر؛ پیام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1377ق، چاپ پنجم، ج6، ص378.
  25. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن، قم، اسراء، 1380ش، چاپ اول، ج 4، ص22.
  26. ص/26.
  27. مائده/13.
  28. المیزان في تفسير القرآن، ج‌8، ص295.
  29. المیزان في تفسير القرآن، ج‌5، ص241
  30. کهف/57.
  31. التحریر و التنویر، ج‌15، ص94.
  32. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تهران، تفسير نمونه، دارالكتب الإسلامية، 1374ش، چاپ اول، ج‌12، ص476
  33. نساء/155.
  34. بقره/44.
  35. آنان فقط همچون چهارپايانند (فرقان/44).
  36. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، قم، اسراء، 1381ش، چاپ اول، ج4، ص134-147.
  37. قصص/77.
  38. تفسیر من وحی القران، ج17، ص336.
  39. کهف/63.
  40. التحریر و التنویر، ج‌6، ص153.
  41. نجاتی، محمد عثمان؛ قرآن و روانشناسی، ترجمه­ عباس عرب، مشهد، آستان قدس رضوی، 1367ش، ص276.
  42. المیزان في تفسير القرآن، ج‌15، ص191.
  43. فرفان/18.
  44. تفسير نمونه، ج‌15، ص46.

منابع

فراموشی(نسیان)، محمد عزتی بخشایش، (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی) تاریخ بازیابی : 3 خرداد 1391 .