ملا خلیل قزوینی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱۴: سطر ۱۴:
 
خليل بن غازى قزوينى، مكنّى (1001-1089ق)، معروف به «برهان العلماء» فاضل، عالم، متكلّم اصولى، محدث که در زمان شاه عباس صفوی می زیسته است. وی از شاگردان، شیخ بهایی و میرداماد است.
 
خليل بن غازى قزوينى، مكنّى (1001-1089ق)، معروف به «برهان العلماء» فاضل، عالم، متكلّم اصولى، محدث که در زمان شاه عباس صفوی می زیسته است. وی از شاگردان، شیخ بهایی و میرداماد است.
  
ملّا خليل بخش زيادى از عمر خود را در تأليف و تصنيف كتاب گذرانيده است.مهم‌ترين اثر او دو شرح فارسى و عربى است كه بر كافى‌ نگاشته است.  
+
ملّا خليل بخش زيادى از عمر خود را در تأليف و تصنيف كتاب گذرانيده است. مهم‌ترين اثر او دو شرح فارسى و عربى است كه بر كافى‌ نگاشته است.  
  
 
==زيست نامه‌==
 
==زيست نامه‌==

نسخهٔ ‏۲ اوت ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۴۲

نام کامل خليل بن غازى قزوينى
زادروز سوم رمضان سال 1001 قمری
زادگاه قزوین
وفات 1089 قمری
مدفن قزوین، مدرسه خليلا

Line.png

اساتید

شيخ بهايى، میرداماد، حاج محمود رنانى،...

شاگردان

اميرمحمّد مؤمن بن محمّد زمان الطالقانى، ملّا محمّدباقر بن غازى قزوينى، احمد بن خليل قزوينى،...

آثار

الشافي في شرح الكافي، صافى در شرح كافى به فارسى، حاشيه شرح شمسيّه،...



خليل بن غازى قزوينى، مكنّى (1001-1089ق)، معروف به «برهان العلماء» فاضل، عالم، متكلّم اصولى، محدث که در زمان شاه عباس صفوی می زیسته است. وی از شاگردان، شیخ بهایی و میرداماد است.

ملّا خليل بخش زيادى از عمر خود را در تأليف و تصنيف كتاب گذرانيده است. مهم‌ترين اثر او دو شرح فارسى و عربى است كه بر كافى‌ نگاشته است.

زيست نامه‌

نام و نسب‌

خليل بن غازى قزوينى، مكنّى به ابوحامد معروف به «ملّا خليلا» و «خليلاى قزوينى» و «ملّا خليل قزوينى» و ملقّب به «برهان العلماء»[۱] است. نقش مهر او را «الْعِلْمُ خَلِيلُ الْمُؤْمِن» گزارش كرده‌اند[۲] و برخى نام وى را «خليل اللَّه» نيز ذكر كرده‌اند.[۳]

چند دانشمند ديگر به نام ملّا خليل در قزوين بوده‌اند كه نبايد مصنف اين اثر را با آنها اشتباه گرفت: يكى ملّا خليل بن محمّد زمان قزوينى (نگارنده رساله اثبات حُدوث الإراده) در سال 1148 ق؛[۴] ديگرى ملّا خليل بن حاجى بابا قزوينى، معروف به زركش؛[۵] و سومى آقا خليل بن محمّد اشرف قاينى اصفهانى (م 1136 ق) ساكن قزوين؛[۶] و ديگرى سيّد خليل قزوينى (زنده در 1239 ق) صاحب تفسير سيّد خليل.[۷]

تولّد و وفات‌

ملّا خليل قزوينى در شهر قزوين در سوم رمضان سال 1001 ق، چشم به جهان گشود. او در همان شهر، در سال 1089 ق، در سن 88 سالگى دار فانى را وداع گفت.[۸]

اساتيد

بنا به تصريح افندى، ملّا خليل در اوان سنّش، نزد بهاءالدين محمّد عاملى معروف به شيخ بهايى (م 1030 ق) و مير محمدباقر استرآبادى معروف به ميرداماد (م 1041 ق)، تحصيل علم نموده است و مصنف در همين شرح حاضر، در شرح حديث «جنود عقل» مطلبى را از مرحوم شيخ بهايى با تعبير «استادى شيخ بهاءالدين محمّد رحمه اللَّه تعالى» نقل نموده است.

پس از آن نزد مولى حاج محمود رنانى،[۹] زانوى ادب به زمين زده و مشغول فراگيرى علم شده است. پس از آن در مشهد مقدس نزد مولى حاجى حسين يزدى، حاشيه قديم ملّا جلال دوانى را بر شرح تجريد قوشچى (موسوم به شرح جديد) قرائت نموده است. در اين زمان با خليفه سلطان (م 1064 ق) همدرس بود.

يكى ديگر از اساتيد ملّا خليل، امير ابوالحسن قائنى مشهدى است. قزوينى در ايام اقامتش در مكه حواشى قائنى بر كتاب الكافى كلينى را جمع آورى و تدوين نموده است.[۱۰]

آنچه در مصادر از اساتيد ملّا خليل ياد شده همين چهار عالم بودند و از ديگر اساتيد وى در مصادر يادى نشده است. خصوصاً استادى كه ملّا خليل تحت تأثير تعاليم وى بوده و طبق آن حتى با مجتهدان مخالفت مى‌كرده، شناسايى نشده است.

چون اساتيدى كه نامشان ذكر شد چنين انديشه‌هايى ندارند. شايد با تأمّل و دقّت در آثار وى بتوان اسامى ديگر اساتيد او را بدست آورد.

شاگردان‌

عالمان زيادى نزد ملّا خليل قزوينى پيمانه علم و معرفت پر نموده و خوشه چين خرمن فضل و ادب وى شده ‌اند. برخى از شاگردان وى عبارتند از:

  1. اميرمحمّد مؤمن بن محمّد زمان الطالقانى.
  2. ملّا محمّدباقر بن غازى قزوينى (برادرش).
  3. احمد بن خليل قزوينى (فرزندش).
  4. ابوذر بن خليل قزوينى (فرزندش).
  5. مولى سلمان بن خليل قزوينى (فرزندش).
  6. حاج محمدتقى دهخوارقانى.
  7. مولى محمدباقر بن الحافظ كيجى بيك التبريزى.
  8. مولى على أصغر ابن المولى محمّد يوسف قزوينى.
  9. مولى رفيع الدين محمّد بن فتح اللَّه واعظ قزوينى.
  10. مولى محمدمحسن بن نظام الدين قرشى ساوجى.
  11. مولى محمدتقى بن حيدر على زنجانى.
  12. مولى محمدامين وقارى طبسى بن مولانا عبدالفتاح.
  13. مولى محمديوسف بن پهلوان صفر قزوينى.
  14. مولى مهدى بن حاج على اصغر قزوينى.
  15. مولى محمّد مؤمن بن شاه قاسم سبزوارى.
  16. مولى ابوالوفا بن محمّد يوسف مشهور به قاضى قزوينى.
  17. مولى محمدصالح بن محمدباقر روغنى قزوينى.
  18. مولى عاشور بن محمّد تبريزى كه كتاب خلّة المؤمنين را در سال 1063 ق به نام ملّا خليل، تأليف نموده است.[۱۱]

توليت اوقاف رى‌

ملّا خليل در سن 27 سالگى به سِمَت مدرّسى آستانه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و توليت اوقاف آن آستانه، از سوى همدرس خود خليفه سلطان - كه به وزارت شاه عباس نائل شده بود - منصوب گرديد. ولى پس از مدتى از آن سمت بركنار گرديده و مولى نظام الدين قرشى ساوجى (حدود 1040 ق) به جاى وى منصوب‌ گرديد. برخى از شرح حال نويسان، تحريم نماز جمعه از سوى ملّا خليل را علت عزل او از توليت دانسته‌اند.[۱۲]

افندى در شرح حالش، متذكر شده كه وى را با حاكم تهران و قزوين قصه‌هاى زيادى است كه مى‌تواند به ناسازى وى با حاكمان رى و طهران در هنگام داشتن توليت موقوفات باشد.

مهاجرت به مكه‌

ملّا خليل پس از عزل از توليت آستانه حضرت عبدالعظيم عليه السلام راهى مكه مكرمه مى‌شود. او چند سالى مقيم آن بلده طيّبه مى‌گردد ولى زندگيش در آنجا نيز متلاطم بوده است. در كتاب‌هاى تذكره، مناظرات گوناگونى نقل شده كه بين ملّا خليل و عالمان شيعه و سنى در مسائل مختلف رخ داده است. شيخ حر عاملى نقل مى‌كند اولين بار كه به مكه مشرف شده ملّا خليل را ملاقات نموده كه مشغول حاشيه نوشتن بر مجمع البيان بوده است.[۱۳]

عبدالحى رضوى در كتاب حديقة الشيعة[۱۴] هنگامى كه درباره حج گزارش مى‌دهد، مى‌نويسد كه حكام مكه هنگامى كه عيد قربان مصادف با روز جمعه مى‌شده آن را حج اكبر اعلام مى‌كردند و از اين طريق، منافعى عائد آنها مى‌شده است.

به همين دليل آنها گاهى كه عيد مصادف با روز شنبه مى‌شد، عيد اعلام مى‌كردند و اين براى شيعيان امر را مشكل مى‌كرد؛ آنها يا بايد با آنها همراهى مى‌كردند و در غير اين صورت، حج آنها ناتمام مى‌ماند و آنها مُحِل نمى‌شدند. او از پدرش نقل مى‌كند كه ملّا خليل قزوينى به حج مشرف شده و اين مشكل مطرح شد؛ او از آنان پيروى نكرده و زمانى كه‌ رؤساى آنان متوجه شدند، حكم به قتل او كردند.

ملّا خليل در تنورى مخفى شده و به نقطه‌اى از حجاز رفت و تا موسم آينده در آنجا باقى ماند. در وقت آمدن به موسم در قيافه هيزم‌كش و خاركن در ميان قافله به مكه درآمده، حج انجام داد و برگشت.[۱۵]

بازگشت به قزوين‌

ملّا خليل پس از اقامت چند ساله در مكه به قزوين بازگشت و تا آخر عمر در اين شهر مشغول تدريس و تصنيف بوده است. وى در آخر عمر نابينا مى‌گردد و در سن هشتاد و هشت سالگى دار فانى را وداع مى‌كند. از آثار باقى مانده از ملّا خليل در قزوين مدرسه‌اى در محلّه آخوند قزوين، معروف به مدرسه آخوند يا مدرسه خليلا است.[۱۶]

مدح شعرا

شعراى قزوين اشعار بسيارى در مدح ملّا خليل سروده‌اند. از جمله محمدابراهيم سالك قزوينى‌[۱۷] قصيده‌اى سروده با اين مطلع:


قزوين كه جنانْ صفت جميل است‌ از دولت حضرت خليل است‌

گر مرتبه جليل دارد از موهبت خليل دارد[۱۸]

مزار و مدفن‌

ملّا خليل در سال 1089 ق چشم از جهان فروبست و بنا به وصيت در محل تدريس خود - مدرسه خليلا - قرار ابدى گرفت. در همين سال ملّا رفيعا - شاگرد ملّا خليل - نيز وفات نمود. يكى از شاعران، ماده تاريخ وفات آنها را چنين سروده:


دُرّ درياى دين مولا خليلا چو نور از ديده مردم نهان شد

يگانه گوهر بحر معانى‌ رفيعا واعظ دهر از ميان شد

پى تاريخ شان غوّاص دل گفت‌ دو دُرّ بيرون زيك درج جهان شد[۱۹]

در جوار آرامگاه ملّا خليل، سه فرزند وى: سلمان، احمد و ابوذر نيز آرميده‌اند.

اين مدرسه در آن روزگار محل حضور دانشمندانى نامى همچون فيض كاشانى، شيخ حر عاملى، ملّا رفيعاى واعظ، آقا رضى و... بوده و هم اكنون در اختيار بنياد ايران‌شناسى شعبه استان قزوين قرار دارد.

بناى آرامگاه ملّا خليل در كتاب بناهاى آرامگاهى (دائرة المعارف بناهاى تاريخى ايران در دوره اسلامى) چنين توصيف شده است: از محوّطه ميدان محله آخوند از كوچه‌اى كه به طرف جنوب غربى مى‌رود، به فاصله 50-60 متر، به كوچه باريكى مى‌توان رسيد كه به جانب غرب امتداد دارد.

در سر دو نبشى اين كوچه، ورودى مقبره مرحوم مبرور مولا خليلا «طيّب اللَّه رمسه» متوفى سال 1089 ق واقع شده است. اين آرامگاه داراى دو در بزرگى است و حياط متوسطى با ديوار آجرى دارد. امروزه اين محوطه هيچ گونه بنايى ندارد. در انتهاى جنوبى حياط، چند مزار ديده مى‌شود كه يكى آرامگاه مرحوم مولا خليلا و سه قبر ديگر از آنِ فرزندان آن مرحوم به نام سلمان، احمد و ابوذر است. اين محوّطه همچنان كه معلوم است، سابقاً مدرسه و جايگاه تدريس مرحوم مولا خليلا بوده كه اكنون بناهاى آن از بين رفته است.[۲۰] در سال‌هاى اخير اين مدرسه و آرامگاه، تعمير مختصرى شده و پابرجاست.

خصوصيات علمى و روحى‌

ملّا خليل از رجال بزرگ سده يازدهم بود. او از شيوخ محدثين و فقها و از علماى اخبارى بود. جزئيات زندگانى ملّا خليلا در اغلب كتاب‌هاى شرح حال كه در عصر وى تدوين شده، درج شده است. به همين دليل در اين‌جا شرح حال وى را از همان مصدرها درج مى‌كنيم كه ما را از مصدرهاى بعدى كه در آنها اغلب مطالب مصادر كهن تكرار شده بى‌نياز مى‌سازد.

عالمى بى نظير

معاصران ملّا خليل، وى را ستوده‌اند و در شرح حال وى او را با القابى «رأس و رئيس فقهاء اماميه و اسوه و قدوه علماء اثنا عشريه»[۲۱] و «فاضل عالم، حكيم متكلم محقق مدقق، فقيه محدث، ثقة ثقة، جامع للفضائل ماهر معاصر»[۲۲] و «المولى الكبير الجليل مولانا خليل بن الغازى القزوينى، فاضل عالم، متكلّم اصولى، جامع دقيق النظر قوى الفكر، من أجلّة مشاهير علماء عصرنا و أكمل أكابر فضلاء دهرنا»[۲۳] و مانند آن ياد كرده‌اند كه نشانگر علوّ مقام علمى او و توجه انديشمندان به آرا و انديشه‌هاى وى است.

مناظره با عالمان‌

از جمله مناظرات ملّا خليل با دانشمندان، مناظره‌اى است كه با سيد على خان بن خلف مشعشعى حويزى انجام داده است. اين مناظره را سيد على‌خان در باب سوم كتابش نكت البيان و أدب الأعيان‌[۲۴] نقل نموده و مرحوم خيابانى آن را در وقايع الأيّام (ماه محرم) به نقل از آن كتاب آورده است.[۲۵]

مردى نيرومند

حاج ملّا خليل از نظر جسمى نيز مردى قوى و نيرومند بود، به دست خود زمين را بيل مى‌زد و دانه مى‌كشت. صاحب روضات نوشته كه: كشتى‌گيرى وارد قزوين شد و در مجلس درس ملّا خليل حاضر شد و از وى خواست دستخطى در تأييد حرفه وى بنويسد. ملّا خليل گفت: من چگونه نيازموده، كشتى‌گيرى تو را تأييد كنم. سپس از مجلس درس بلند شده و آماده مصاف با وى شد و پشت بزرگ‌ترين كشتى‌گير عصر خود را به زمين آورد. پس كشتى گير به او گفت: تو اهل علم نيستى بلكه كشتى گيرى هستى كه به لباس اهل علم درآمدى![۲۶]

===گرايش به اخبارى‌گرى‌

ملّا خليل، خيلى در اخبار غوطه ور بود و اغلب صاحب تراجم او را از علماى اخبارى شمرده‌اند. او با اجتهاد مخالفت مى‌ورزيد، چنانچه در جاى جاى اين شرح‌ و ساير آثارش به صراحت اين عقيده را اظهار مى‌دارد و براى اثبات آن دست به دامن برخى از احاديث مى‌شود ولى اغلب شاگردان وى مانند آقا رضى قزوينى و شيخ محمدكاظم طالقانى قزوينى و مير محمّد معصوم قزوينى، از زمره مجتهدان و طرفداران اجتهاد بودند.[۲۷]

او با اين كه اخبارى است ولى تنكابنى مى‌نويسد كه: «معلوم نشد كه او از كه اجازه دارد، لكن اخبارى مسلك است».[۲۸] محدث نورى در خاتمه مستدرك عنوان نموده كه ملّا خليل از شيخ بهايى روايت نقل مى‌كند.[۲۹] سماهيجى هم در اجازه‌اش به ناصرالدين قطيفى عنوان نموده كه علامه محمدباقر مجلسى از ملّا خليل نقل روايت مى‌كند.[۳۰]

در فهرست نسخه‌هاى كتابخانه مجلس، گزارش اجازه‌اى است از ناصرالدين محمّد بن احمد معروف به نصر تونى‌[۳۱] به خليل اللَّه بن ابوالفتح (مشهور به غازى قزينى). در اين اجازه، علاوه بر اين كه گواهى قرائت و شاگردى قزوينى را نزد خودش ذكر مى‌كند به او اجازه روايت نيز داده است.[۳۲]

اگر همان گونه كه فهرست‌نگار محترم استفاده كرده‌اند، منظور از خليل اللَّه بن ابوالفتح غازى قزوينى، همان ملّا خليل بن غازى قزوينى باشد، بايد نصر تونى را از اساتيد و همچنين مشايخ ملّا خليل به حساب آورد.

اما اين كه در طبقات أعلام الشيعة در شرح حال ملّا خليل عنوان شده كه احتمالاً ملّا خليل تظاهر به اخبارى‌گرى مى‌كرد - و علت آن هم مماشات با حاكميت بود كه با فلسفه و اجتهاد به شدت مخالف بود[۳۳] - با توجه به مطالبى كه از معاصران ملّا خليل نقل خواهد شد و همچنين با مطالعه آثار بر جاى مانده از وى، همچون صافى و شافى هيچ وجهى ندارد و گويا اين مطالب از افزده‌هايى است كه بعد از مؤلّف به طبقات‌ اضافه شده است. او تنها در دو شرح خود بر كافى با بسيارى از نظريّه‌هاى بسيار مشهور فلسفى و حتى با برخى از مسائل مسلم تجربى با تمسّك به مدلول دريافته از برخى احاديث، مخالفت كرده و به صاحبان آن به تندى سخن مى‌گويد.

تحريم نماز جمعه‌

ملّا خليل با آن كه اخبارى تند بود ولى با اقامه نماز جمعه مخالفت مى‌كرد و عقيده داشت كه در عصر غيبت، نخواندنِ آن اولى است. او رساله‌اى مفصل در تحريم نماز جمعه نگاشت كه مورد نقد و ردّ معاصرين خود قرار گرفت.[۳۴] برادر وى محمدباقر بن غازى و همچنين پسرش ملّا سلمان بن خليل قزوينى نيز قائل به تحريم نماز جمعه در زمان غيبت بوده و رساله‌هايى در اين زمينه نگاشته‌اند.

سماهيجى در رساله خود القامعة البدعة في ترك صلاة الجمعة (فصل سوّم) به ردّ نظر ملّا خليل و فاضل هندى درباره نماز جمعه پرداخته است.[۳۵]

آراء و نظرات‌

در برخى از نوشته‌هاى عالمان قديم و جديد، نظريات و عقايد شاذّ و بى‌بنيانى به ملّا خليل نسبت داده شده است كه برخى از اين نظريّه‌ها به نام وى مشهور شده است.

افندى در شرح حال ملّا خليل، از جمله نظرات غريب ملّا خليل را نظريه او درباره كتاب كافى نقل كرده است. وى معتقد بود كه: تمامى كتاب كافى را امام دوزادهم عليه السلام مشاهده و تأييد نموده و هر چه در آن به لفظ «رُويَ» آمده، بدون واسطه از آن حضرت گرفته شده است. بنابراين، عمل به تمامى اخبار كتاب كافى واجب است و همچنين هيچ حديثى در آن، از روى تقيّه صادر نشده است.

همچنين گفته شده است كه: او بخش روضه را جزء كافى نمى‌دانست و معتقد بوده كه آن را ابن ادريس تأليف نموده است. افندى مى‌گويد: برخى از عالمان ديگر نيز در اين نظر او را تأييد كرده‌اند و برخى نيز اين نظريه را به شهيد ثانى نسبت داده‌اند ولى ثابت نشده است.[۳۶]

البته ملّا خليل در ادامه شرح كافى، روضه را نيز شرح كرده و در مقدمه هيچ اشاره‌اى به اين كه روضه از كلينى نيست، نكرده است. فلذا انتساب اين قول به ملّا خليل چندان قطعى نيست و كسانى كه نقل كرده‌اند نيز استناد خود را بيان ننموده‌اند.

از ديگر آراء متفرد ملّا خليل و آنچه به او نسبت داده شده است مى‌توان به امكان تخلف معلول از علت تامه، امكان ترجيح بلا مرجح، ثبوت معدومات، ردّ تجرد نفس ناطقه و مراتب چهارگانه آن، ردّ قديم زمانى بودن عالم، عدم انتاج شكل اوّل قياس، انكار كرويت زمين و وجوب عمل به علم (نه‌گمان) در مسائل فرعى فقهى در زمان غيبت و... اشاره كرد. وى به تمام موارد فوق در جاى جاى صافى و شافى تصريح نموده است.

شهامت و جوانمردى‌

ملّا خليل عالمى جوانمرد و باشهامت بود. به محض اين كه متوجه مى‌شد در نظرى اشتباه كرده به اشتباه خود اعتراف و از طرف مقابل خود عذرخواهى مى‌كرد.

همچنين در بذل مال براى كمك به ضعيفان كوتاهى نمى‌كرد. در اين مورد چند داستان از ملّا خليل نقل شده است.

  • ملّا خليل را در مسئله‌اى با جناب ملّا محسن فيض كاشانى مدت‌ها بحث و مناظره و مكاتبه داشت و آخرالامر متقاعد نشد. بعدها متوجه شد كه خود اشتباه نموده و حق با فيض است، پاى پياده از قزوين به كاشان رفت، نرسيده به ديوار خانه فيض فرياد زد: «يا محسن قد أتاك المسي‌ء». فيض تا صداى او را شنيد از داخل منزل، يار قديمى خود را شناخت و دويد و او را در آغوش كشيد. ملّا خليل پس از مذاكراتى به قزوين مراجعت نمود و اصرار دوست، در ماندن او مؤثّر واقع نشد.[۳۷]
  • ملّا خليل قزوينى، وقتى متوجه شد كه نظر وى درباره «ترجيح بلامرجح» و فاسد بودن شكل اول در منطق، از سوى آقاحسين خوانسارى نقد شده از قزوين به اصفهان رفت تا با وى به گفتگو پردازد. از باب اتفاق با يكى از شاگردان خوانسارى - ملّا ميرزا شروانى (م 1099 ق) - برخورد كرد و انگيزه خود را از سفر بيان كرد. شاگرد براى وى نادرستى ديدگاهش را بيان نمود و ديدگاه استاد خود محقق خوانسارى را بازگفت. ملّا خليل در همين ديدار پى به اشتباه خود برد و به سوى قزوين بازگشت.[۳۸]
  • نقل مى‌كنند كه: مامورانى از طرف حكام جور براى اخذِ جو به سوى كشاورزان بى بضاعت رفته و با ملّا خليل مواجه مى‌گردند، ملّا خليل، حواله آن جو را از مأمور گرفتى و خود را به اسم آن كشاورز جا زدى و خواسته ستمگران را پرداخت نمود. چون آن جو را جلوى اسبان ريختند، اسبانِ آنها، دسترنج آخوند را نخوردند و همگان متحيّر ماندند.[۳۹]

رد استدلاليان‌

ملّا خليل با فلاسفه مخالف بود كه در دو شرح خود بر كافى در موارد متعدد بدان تصريح نموده است. او استدلال را در رسيدن معرفت عقيم مى‌دانست. شعر زير از ميرداماد نقل شده كه در آن متعرض اين نطريه ملّا خليل شده و آن را نقد كرده است.


اى كه گفتى پاى چوبين شد عليل ورنه بودى فخر رازى بى بدليل‌

فخر رازى نيست جز مرد شكوك‌ گر تو مردى از نصيرالدين بكوك‌

هست در تحقيق برهان اوستاد داده خاك خرمن شبهت به باد

در كتاب حق اولوالالباب بين‌ و آن تدبّر را كه كرده آفرين؟

چيست آن جز مسلك عقل مصون گر ندارى هستى از لايعقلون‌

خوار شبهت نيست جز در راه وهم در خرد بد ظن مشو اى كور فهم‌

از هيولا وهم را پاى كج است‌ كج نظر پندارد اين ره اعوج است‌[۴۰]

وى هم‌چنين با اجتهاد و اصول نيز مخالف بود و در موارد متعددى به ‌خصوص در صافى و شافى به آن تصريح كرده و براى اثبات نظر خود به ظاهر برخى از احاديث متمسك شده و در برخى از موارد نيز به تأويل احاديث پرداخته است.

آثار علمى‌

ملّا خليل بخش زيادى از عمر خود را در تأليف و تصنيف كتاب گذرانيده است. او در موضوعات مختلفى همچون: ادبيات عرب، منطق، تفسير، اصول فقه و حديث، صاحب تأليفات است. مهم‌ترين اثر او دو شرح فارسى و عربى است كه بر كافى‌ نگاشته است. او ابتدا شرح عربى خود را نگاشته كه «شافى» نام دارد و در اثناى نگارش به دستور شاه عباس صفوى به شرح فارسى پرداخته و مدت بيست سال مشغول نگارش آن بوده است.

اولين گزارش تفصيلى از آثار ملّا خليل را افندى در رياض العلماء درج نموده است.[۴۱] آثار شناحته شده از ملّا خليل عبارتند از:

  1. الشافي في شرح الكافي‌[۴۲] (به عربى). شرح مزجى مفصلى است بر كتاب كافى ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى كه به دستور خليفه سلطان حسين مرعشى (م 1064 ق) - كه همدرس ملّا خليل بوده - نگاشته است. قزوينى تنها اصول كافى و كتاب الطهارة از فروع كافى را شرح نموده و موفق به اتمام آن نشده است. او شرح كتاب التوحيد را در آخر ماه ذى الحجه 1057 ق در مكه به پايان رسانده است. در فهرستگان نسخه‌هاى خطى حديث شيعه، تعداد 46 نسخه از اين شرح معرفى شده است.[۴۳]
  2. صافى در شرح كافى به فارسى. مولا خلیل در سال 1064 ق در محله ديلميّه قزوين به اين شرح آغاز نموده و آن را به نام شاه عباس صفوى كه در همين محله قزوين اقامت گزيده بود شروع كرده است. او اين شرح را به مدت بيست سال مشغول بوده و در 1084 ق به پايان رسانده است.[۴۴]
  3. المجمل (الجمل) في النحو. اين كتاب را ملّا خليل در علم نحو نوشته است. درباره نام اين كتاب اختلاف وجود دارد؛ در رياض و أمل الآمل نام آن «المجمل» نقل شده ولى در روضات الجنّات نام آن را «الجمل» ذكر كرده است.[۴۵] بر اين كتاب، محمدمهدى ابن المولى على أصغر القزوينى - كه شاگرد ملّا خليل بوده - شرحى نوشته است.[۴۶]
  4. حاشيه شرح شمسيّه. اصل كتاب شسميّه تأليف نجم الديم عمر كاتبى قزوينى (م 675 ق) و شرح آن، تأليف قطب الدين محمّد رازى (م 766 ق) است. ملّا خليل بر مبحث قضايا از اين شرح حاشيه نوشته است.[۴۷] در ذريعه عنوان شده كه نسخه‌اى از اين حاشيه در قم نزد آيت اللَّه مرعشى موجود است.[۴۸]
  5. شرح (حاشيه) عدّة الاصول. كتاب عدّة الاصول، تأليف شيخ الطائفة محمّد بن جعفر طوسى (م 460 ق) در دو بخش اصول دين و اصول فقه، نوشته شده است. ملّا خليل بر هر دو بخشِ اين كتاب حاشيه نوشته است. افندى متذكر شده كه ملّا خليل در اين حاشيه، مسائل متعدد جديدى را در اصول و فروع دين مطرح نموده و اقوال عجيبى را طرح نموده است.[۴۹] ملّا خليل تا آخر عمر در اين حاشيه تجديدنظر مى‌نموده و به همين دليل نسخه‌هاى آن به شدت با هم اختلاف دارند.[۵۰] درباره اين حاشيه، استاد معظم آيت اللَّه روضاتى - دامت إفاضاته - توضيح مبسوطى نگاشته‌اند.[۵۱] اين حاشيه با تحقيق محمدمهدى نجف، از سوى مؤسّسه آل البيت به همراه عدّة الاصول چاپ شده است.[۵۲] بر اين حاشيه چند تن از عالمان حاشيه نوشته‌اند كه عبارتند از: حاشيه مولى احمد طالقانى، حاشيه مولى احمد بن ملّا خليل بن غازى (فرزند مؤلّف)، حاشيه مولى محمدباقر بن غازى قزوينى (برادر و شاگرد مؤلّف) و حاشيه مولى على اصغر ابن مولى محمّد يوسف قزوينى (شاگرد مؤلّف) كه آن را «تنقيح المرام» ناميده است.[۵۳] نسخه‌اى از جلد اول تنقيح المرام در دست است.[۵۴] اين كتاب در قزوين مورد عنايت عالمان اخبارى بوده و آن را تدريس و قرائت مى‌كردند. عبدالنبى قزوينى در تتميم أمل الآمل عنوان نموده كه حاج محمدرضا قزوينى حاشيه عدّة الاصول ملّا خليل را همراه با حواشى متعددى كه مؤلّف بر آن نوشته بود، نزد اساتيد تلمّذ و عمر خود را در اين مقصود صرف نمود تا در آراء ملّا خليل، تبحر كامل به هم رسانيد.[۵۵]
  6. حاشية مجمع البيان. مجمع البيان در تفسير قرآن كريم، تأليفِ ابوعلى فضل بن حسن بن فضل طبرسى (م 548 ق) است. ملّا خليل در ايامى كه در مكه بوده اين حاشيه را نوشته است. شيخ حر عاملى بيان نموده كه بار اوّلى كه به مكه مشرف شدم ملّا خليل را ملاقات نمودم كه مشغول نوشتن اين حاشيه بوده است.[۵۶]
  7. رسالة في‌حرمة شرب التتن.[۵۷] حجة الاسلام شفتى اصفهانى گويد: مرحوم حاج ملّا خليل استعمال دخانيات را حرام مى‌دانست و رساله‌اى در اين خصوص تصنيف نمود و نسخه‌اى زيبا و نفيس از آن را را به حضور علامه مجلسى- كه به طور مفرط قليان مى‌كشيده - فرستاد، تا علّامه با مطالعه آن، قليان را ترك كند. علّامه كه پس از مطالعه دلايل او را كافى ندانست، آن را پر از تنباكو كرد و به حضور ملّا خليل عودت داد.[۵۸]
  8. رسالة في صلاة الجمعة. صاحب رياض متذكر شده كه ملّا خليل مطالب اين رساله را ابتدا در شرح فارسى خود بر كافى آورده بود و بعد به صورت رساله مستقلّى درآورد و ملّا محمدطاهر قمّى در ردّ آن رساله‌اى تأليف نمود. پس از آن ملّا خليل رساله ديگرى باز به فارسى نوشت و در آن باز بر انكار خود اصرار نمود. ولى او بعداً رساله سومى در اين موضوع نوشته و در آن ميانه روى را در پيش گرفته است.[۵۹] نسخه‌هاى متعددى از رساله‌هاى نماز جمعه ملّا خليل - از جمله: نسخه‌اى به شماره 8602 در كتابخانه آستان قدس رضوى،[۶۰] دو نسخه در كتابخانه مسجد اعظم قم‌ به شماره 1359 و 1432،[۶۱] و نسخه‌اى در كتابخانه ملك طهران به شماره 1920[۶۲] - در دست است.
  9. رموز التفاسير الواقعة في الكافي والروضة.[۶۳] ملّا خليل در اين اثر، آدرس احاديثى را كه در كتاب كافى در تفسير آيات شده، نقل كرده و با قرار دادن رموزى براى كتاب و باب‌هاى كافى، موضع آنها مشخص نموده است. چهار نسخه از اين كتاب تاكنون شناسايى شده است كه عبارتند از:
    1. كتابخانه مجلس، نسخه شماره 13992، بدون نام كاتب و تاريخ كتابت، 204 برگ، 16 سطر.[۶۴]
    2. كتابخانه مدرسه خاتم الانبياء (صدر) بابل، نسخه شماره 219، بدون نام كاتب و تاريخ كتابت، 20 سطر.[۶۵]
    3. كتابخانه آيت اللَّه مرعشى، نسخه شماره 4989، بدون نام كاتب و تاريخ كتابت، 124 برگ، 19 سطر.[۶۶]
    4. تهران، كتابخانه ملك، نسخه شماره 1453، به خط ابوالقاسم بن محمّد حسن در 1235، 205 برگ، 16 سطر.[۶۷] گويا كتاب «رموز التفاسير الواقعة في الكتب الأربعة و غيرها من الكتب الحديث» تأليف شاگرد مبرّز ملّا خليل - مولى على اصغر بن محمّد يوسف قزوينى - تكميل اين اثر ملّا خليل است.[۶۸]
  10. الأسئلة الخليليّة. سوالاتى است كه ملّا خليل از علّامه محمدباقر مجلسى درباره تصوّف پرسيده و علّامه به آنها پاسخ داده است. اين رساله را مرحوم خيابانى در وقايع الأيّام (جلد محرم الحرام) درج نموده و در ضمن كتاب تشويق السالكين نيز به چاپ رسيده است.

[۶۹]

  1. تفسير سوره الفاتحه. شيخ آقا بزرگ در الذريعة اين كتاب را از آثار ملّا خليل ذكر نموده است و در توصيف آن نوشته كه: «حكى بعض الفضلاء أنّه رآه، وهو كبير جدّاً، و فيه لباب كلّ علم نافع».[۷۰] ولى ظاهراً اين تفسير از سيد خليل قزوينى از دانشمندان سده سيزدهم هجرى و موسوم به كشف الحقائق يا فوائد الفاتحه و تفسير سيد خليل قزوينى است و تأليف آن در سال 1239 ق به پايان رسيده و نسخه‌اى از آن در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى در تهران موجود است.[۷۱]
  2. رسالة أقوال الأئمّة. نسخه اين رساله در كتابخانه راجه الفيض آبادى نگهدارى مى‌شود و در فهرست آن كتابخانه نامش ذكر شده و نوشته‌اند كه: موضوع آن در حديث است؛ و توضيح ديگرى داده نشده است. شيخ آقا بزرگ كه اين مطلب را نقل نموده متذكر شده كه اين رساله را ملّا خليل هنگامى كه در شهر رى در آستانه عبدالعظيم حسنى تدريس مى‌كرده، نوشته است.[۷۲]
  3. رسالة في الأمر بين الأمرين. آقا بزرگ نسخه اين رساله را در يكى از كتابخانه‌هاى نجف ملاحظه نموده كه آغازش چنين بوده: «سبحان من تنزّه عن الفحشاء، وسبحان من لايجري في ملكه إلّاما يشاء».[۷۳]
  4. شرح الصحيفة. در الذريعة بدون هيچ توضيحى اين كتاب را معرفى نموده و اظهار داشته كه نسخه‌اى از آن را در كتابخانه شيخ شريعه اصفهانى در نجف، ملاحظه‌ نموده است.[۷۴]
  5. فهرست الكافي. نسخه اين رساله در قزوين، در كتابخانه مير حسينا نگهدارى مى‌شود كه با نسخه اصل در 25 ذی الحجه 1089 ق، مقابله شده است.[۷۵]
  6. اجوبه مسائل محمّد مؤمن. پاسخى است به ايرادهايى كه ملّا محمّد مؤمن بن شاه قاسم بر عبارتِ «العمل بظاهر القرآن ليس لإفادته الظنّ بمراده تعالى و بحمكه الواقعي، بل لعلمنا بأنّه يجب علينا اتّباع ظاهره» نموده و ملّا خليل به آنها پاسخ داده است. اين پرسش‌ها در روز عيد فطر 1067 ق در قزوين به دست ملّا خليل رسيده و او در همان سال هنگامى كه به مشهد مقدّس براى زيارت رفته بود بر آنها پاسخ نوشته است. نسخه‌اى از اين رساله در كتابخانه آيت اللَّه مرعشى به شماره 3028 موجود است.[۷۶]
  7. رساله نجفيّه‌[۷۷] (به فارسى). پاسخ پرسش‌هاى برخى از فضلا است كه از نجف براى وى ارسال نموده است. اين رساله در غره 1080 ق به پايان رسيده و در مجله علوم حديث ش 19، بهار 1380 ش ص 144-162 به كوشش مسعود طبرى چاپ شده است. سه نسخه از اين رساله در دست است:
    1. تهران، دانشكده ادبيات، به شماره (امام جمعه 216)[۷۸]
    2. بروجرد، مدرسه امام صادق عليه السلام، به شماره (8) كه عكس آن در قم كتابخانه مركز احياء ميراث اسلامى، به شماره 1191 موجود است.[۷۹]
    3. كتابخانه آيت اللَّه مرعشى نسخه ش 7/ 11520.[۸۰]
  8. رساله قمّيّه‌[۸۱] (به فارسى). پاسخ پرسش‌هايى نذر على بيك خصى از قم است. چون پرسش كننده نمى‌توانسته درست از حاشيه «عدّة الاصول» قزوينى استفاده كند، اين سه پرسش را تقديم داشته و از وى پاسخ مى‌خواهد. اين پرسش‌ها پيرامون: ترجيح بلا مرجّح، تخلّف معلول از علّت و مسائلى كه متوقف بر فكرند، مى‌باشد و پاسخ‌ها مختصر و استدلالى است. اين رساله در الذريعة با عنوان «رسالة في ترجيح بلامرجّح» معرفى شده است.[۸۲] چند رساله نيز در ذريعة با عنوان «رسالة في امتناع الترجيح بلا مرجّح» معرفى شده كه گويا در ردّ نظرات مطرح شده در اين رساله ملّا خليل نوشته شده است.[۸۳] چهار نسخه از رساله قميّه در كتابخانه آيت اللَّه مرعشى به شماره 4076 و 6543 و 9562 و 11520 موجود است.[۸۴]
  9. تعليقة على التوحيد. تعليقاتى كه بر كتاب توحيد شيخ صدوق نوشته است. اين اثر را افندى گزارش نموده و امروزه اثرى از آن در دست نيست.[۸۵]
  10. حاشية الكافي. ملّا خليل در ايامى كه در مكه اقامت داشته، حاشيه‌هاى محمدامين استرآبادى بر كتاب الكافى كلينى را جمع آورى و تدوين نموده است.[۸۶]
  11. حاشية الكافي. همچنين ملّا خليل در ايامى كه در مكه اقامت داشته، حاشيه‌هاى استادش امير ابوالحسن قائنى مشهدى بر كتاب الكافى كلينى را نيز جمع‌آورى و تدوين نموده است.[۸۷]

مصادر شرح حال ملاخلیل

در مصادر متعدد نام و ياد ملّا خليل ذكر شده كه اغلب آنها تكرار مطالب أمل الآمل، رياض العلماء، روضات الجنّات، قصص العلماء و نجوم السماء است.

پانویس

  1. جامع الرواة، ج 1، ص 298.
  2. برگى از تاريخ قزوين، حسين مدرسى طباطبايى، ص 206 (پاورقى).
  3. تميم أمل الآمل، ص 60؛ الذريعة، ج 22، ص 351.
  4. الذريعة، ج 1، ص 88.
  5. تميم أمل الآمل، ص 146.
  6. برگى از تاريخ قزوين، ص 205- 206 (پاورقى).
  7. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج 35، ص 262.
  8. رياض العلماء، ج 2، ص 262.
  9. وى منسوب به رُنان از قراء اصفهان است. ر.ك: مراصد الاطّلاع على أسماء الأمكنة والبقاع، ج 2، ص 635؛ معجم البلدان، ج 3، ص 73. جمعى از محدثان قرن ششم و هفتم، منسوب به اين منطقه هستند.
  10. رياض العلماء، ج 2، ص 266.
  11. تراجم الرجال، سيد احمد حسينى، ج 1، ص 258.
  12. طبقات أعلام الشيعة (قرن 11 ق)، ص 204.
  13. أمل الآمل، ج 2، ص 112.
  14. اين كتاب غير از حديقة الشيعة منسوب به ملّا احمد اردبيلى است و تا حال، منتشر نشده است و تنها نسخه ‌شناخته شده از آن در كتابخانه آيت اللَّه مرعشى به ش 1124 نگهدارى مى‌شود. (فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه آيت اللَّه مرعشى، ج 3، ص 295-297).
  15. رسول جعفريان، مجلّه ميقات حج، ش 4، سال 1372، ص 117، مقاله «حجّاج شيعى در دوره صفوى».
  16. دايرة المعارف تشيّع، ج 7، ص 248.
  17. براى شرح حال وى ر.ك: فرهنگ سخنوران، خيامپور، ج 1، ص 430.
  18. دايرة المعارف تشيّع، ج 7، ص 248.
  19. عبارت «دو دُرّ بيرون زيك درج جهان شد» به حساب ابجد برابر با 1089 مى‌شود كه تاريخ فوت ملّا خليل و ملّا رفيعا هست.
  20. بناهاى آرامگاهى (دائرة المعارف بناهاى تاريخى ايران در دوره اسلامى)، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامى، ويرايش محمّدمهدى عقابى، ص 40 (به نقل از كتاب «مينودر يا باب الجنّه قزوين» سيد محمّدعلى گلريز قزوينى، ج 1 ص 717).
  21. قصص الخاقانى، ولى قلى بن داود قلى شاملو، ج 2، ص 36.
  22. أمل الآمل، شيخ محمدحسن حر عاملى، ج 2، ص 112.
  23. همان، با ترجمه.
  24. الذريعة، ج 24، ص 303.
  25. در مقدمه "صافی در شرح کافی" متن آن به نقل از وقايع الأيّام (وقايع محرّم الحرام)، ملّا على خيابانى، با تصحيح محمّد الوانساز خويى، ج 2، ص 439-441. آمده است.
  26. روضات الجنّات، ج 3، ص 272.
  27. دايرة المعارف تشيّع، ج 7، ص 248.
  28. قصص العلماء، تنكابنى، ص 263.
  29. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 199.
  30. الإجازة الكبيرة إلى الشيخ ناصر الجارودي القطيفي، شيخ عبداللَّه بن صالح سماهيجى بحرانى، ص 131.
  31. ر.ك: مستدركات أعيان الشيعة، ج 7، ص 231.
  32. ر.ك: فهرست نسخه‌هاى خطّى كتابخانه مجلس، ج 11، ص 218.
  33. الإجازة الكبيرة إلى الشيخ ناصر الجارودي القطيفي، شيخ عبداللَّه بن صالح سماهيجى بحرانى، ص 204.
  34. ر.ك: دين و سياست در دوره صفوى، رسول جعفريان، ص 126-131: «رساله‌هاى نماز جمعه و اخباري ها» و «سابقه تاريخى اقامه جمعه در ميان شيعيان».
  35. همان، ص 156.
  36. رياض العلماء، ج 2، ص 265.
  37. روضات الجنّات، ج 3، ص 271.
  38. قصص العلماء، تنكابنى، ص 264.
  39. روضات الجنّات، ج 3، ص 271.
  40. منية المريد شهيد ثانى، ترجمه محمدباقر ساعدى، ص 250.
  41. رياض العلماء، ج 2، ص 265-266.
  42. الذريعة، ج 13، ص 5؛ و ج 14، ص 27؛ التراث العربي، ج 3، ص 223.
  43. فهرستگان نسخه‌هاى خطى حديث و علوم حديث شيعه، ج 4، ص 163-168.
  44. الذريعة، ج 6، ص 145؛ و ج 15، ص 6.
  45. الذريعة، ج 5، ص 142؛ و ج 20، ص 142.
  46. الذريعة، ج 13، ص 177.
  47. الذريعة، ج 6، ص 35.
  48. همان.
  49. رياض العلماء، ج 2، ص 265.
  50. الذريعة، ج 6، ص 78 و ص 148.
  51. فهرست كتب خطى كتابخانه‌هاى اصفهان، ص 289-298.
  52. كتابشناسى اصول فقه، مهدى مهريزى، ص 84.
  53. كشف الحجب والاستار، ص 145؛ الذريعة، ج 4، ص 464-465؛ و ج 6، ص 79؛ مرآة الكتب، ثقة الاسلام‌تبريزى، ص 306.
  54. فهرست كتب خطى كتابخانه‌هاى اصفهان، آيت اللَّه سيد محمّدعلى روضاتى، نسخه ش 65، ص 298-303.
  55. تتميم أمل الآمل، عبدالنبى قزوينى، ص 157.
  56. أمل الآمل، ج 2، ص 112.
  57. الذريعة، ج 11، ص 173.
  58. روضات الجنّات، ج 3، ص 271.
  59. رياض العلماء، ج 2، ص 266؛ الذريعة، ج 14، ص 27؛ و ج 15، ص 71.
  60. فهرست الفبايى آستان قدس رضوى، ص 385.
  61. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه مسجد اعظم، ص 281.
  62. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه ملك، ج 5، ص 397.
  63. الذريعة، ج 11، ص 251 رقم 1538.
  64. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه مجلس، ج 37، ص 589.
  65. فهرست نسخه‌هاى خطى مدرسه خاتم الانبياء (صدر) بابل، ص 151.
  66. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه آيت اللَّه مرعشى، ج 13، ص 183.
  67. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه ملك، ج 1 (چاپ دوم)، ص 246.
  68. الذريعة، ج 11، ص 251، رقم 1539.
  69. الذريعة، ج 2، ص 82.
  70. الذريعة، ج 4، ص 339.
  71. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج 35، ص 262، نسخه ش 12296، تحرير شده از روى نسخه اصل در رجب 1239 ق.
  72. الذريعة، ج 2، ص 276 با عنوان «اقوال الائمة»؛ و ج 11، ص 103 با عنوان «رسالة اقوال الائمة».
  73. الذريعة، ج 11، ص 115.
  74. الذريعة، ج 13، ص 351.
  75. نشريه نسخه‌هاى خطى دانشگاه تهران، دفتر ششم، ص 346.
  76. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه آيت اللَّه مرعشى، ج 8، ص 214.
  77. كشف الحجب والاستار، سيد اعجاز حسين، ص 577؛ الذريعة، ج 11 ص 228 با عنوان «الرسالة النجفية»؛ و ج 20، ص 371 با عنوان «المسائل النجفية».
  78. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه دانشكده ادبيات تهران، ج 3، ص 35.
  79. مجله وقف ميراث جاويدان، ش 21، ص 126؛ فهرست نسخه‌هاى عكسى مركز احياء ميراث اسلامى، ج 3، ص 477.
  80. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه آيت اللَّه مرعشى، ج 24، ص 166.
  81. الذريعة، ج 5، ص 230 با عنوان «جوابات المسائل القمية»؛ و ج 11، ص 222 با عنوان «الرسالة القمية»؛ و ج 17، ص 171 «القمية»؛ و ج 20، ص 363 با عنوان «المسائل القمية».
  82. الذريعة، ج 11، ص 144 با عنوان «رسالة فى الترجيح بلا مرجّح».
  83. الذريعة، ج 11، ص 113.
  84. فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه آيت اللَّه مرعشى، ج 11، ص 81؛ و ج 17 ص 126 با عنوان «ترجيح بلا مرجّح»؛ و ج 24 ص 305 و ج 29 ص 166 هر دو با عنوان «پاسخ پرسش‌هاى نذر على».
  85. رياض العلماء، ج 2، ص 266.
  86. همان.
  87. همان.


منابع

صافى در شرح كافى‌ (تحقیق دارالحدیث)، ج1، ص 8 تا 49.