مقام و محل دفن سر يحيى عليه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«حضرت يحيي» عليه السلام به قدرت الهي از پدر و مادر پيري كه اميد به فرزند نداشتند بدنيا آمد. خداوند يحيي را در كودكي علم و حكمت عنايت فرمود «و آتيناه الحكم صبيا». وي از دوران جواني با عفت و باتقوي بود، همواره در «مسجدالاقصي» به عبادت و رياضت مشغول و از اختلاط با اهل دنيا پرهيز مي كرد. او به هنگام بعثت عيسي علیه السلام نبوت ايشان را شهادت داد و در همين دوران بود كه به دستور پادشاه بني اسرائيل به قتل رسيد.

واقعه و جريان قتل وي بدين صورت بود كه در ميان قوم بني اسرائيل پادشاهي به نام «سردوس» و به قولي «احب» نام، از همسرش دختري بغايت زيبا داشت. اين زن كه بسيار مفسد و پليد بود همواره مي كوشيد تا شوهر را از ازدواج با ديگري مانع شود ولذا از او مي خواست كه دختر خود را به نكاح خويش درآورد. پادشاه خدمت حضرت يحيی علیه السلام رفت تا نظر شرع مبين را در مورد ازدواج با دختر خود سئوال كند.

يحيي علیه السلام آن را جايز ندانست و گفت دختر تو بر خودت حرام است. همسر پادشاه كه بدين علت كينه يحيي علیه السلام را بدل گرفته بود، در حال مستي دخترش را آراست و پيش همسر فرستاد؛ هنگامي كه پادشاه خواست با آن دختر خلوت و مباشرت كند دختر امتناع كرد و گفت تنها در صورتي مي تواني به من دستيابي كه خواهش من مبني بر قتل يحيي را جامه عمل بپوشاني. پادشاه نيز كه در مستي و هيجان شهوت غوطه ور بود پذيرفت و فوراً دستور داد تا سر مبارك حضرت يحيي علیه السلام را از بدن جدا سازند. پس از اين اقدام شوم آن سر مبارك را در طشتي نهاده و نزد پادشاه آوردند. گويند اين سر، سه مرتبه آواز داد كه اين دختر بر تو حلال نيست.

بر اساس روايتي، آن پادشاه و دختر را زمين بلعيد. بعضي نيز گفته اند، خون آن حضرت پس از شهادت از زمين مي جوشيد تا آن كه خداوند فردي بيرحم را بر بني اسرائيل مسلط ساخت و او در بيت المقدس هفتاد هزار نفر از بني اسرائيل را كشت تا اين كه خون يحيي از جوشش بازايستاد[۱]

از «زيد بن واقد» كه سرپرست ساختمان و بناي جامع اموي در دوره وليد بوده است نقل شده كه من به هنگام كار در جامع اموي شكافي در ديوار يافتم و به وليد بن عبدالملك گزارش دادم. وي آمد و آن را مورد بررسي قرار داد. در داخل آن شكاف صندوقي بود، وقتي آن را باز كرديم سبدي در آن ديده، وقتي سبد را گشوديم سري بريده در آن يافتيم؛ بر روي آن سبد نوشته شده بود «هذا رَأسُ يَحْييَ بْنِ زَكَريا» وليد امر كرد آن را بر جاي خود گذاشته و ستون هايي بر آن قرار داديم.[۲] از «وليد بن مسلم» نقل شده است كه آن سر را از زير گوشه اي از زواياي ديوار قبله بدست آورديم كه پوست و مو داشت و هنوز تغيير نيافته بود.

گويند سر يحيي علیه السلام در ابتدا از دمشق به «بعلبك» منتقل شد و پس از آن به حمص و آنگاه در قلعه حلب قرار داده شد. هنگام تسلط مغول بر حلب و قلعه آن، اين سر به مكان جامع دمشق منتقل گرديد.[۳]

اكنون مدفن رأس يحيي علیه السلام در داخل شبستانِ جامع اموي و نيمه شرقي آن قرار گرفته است. مقام به صورت مربع با 22 ستون سنگي سفيد است كه حد فاصل ميان آنها پنجره ضريح مانندي قرار گرفته است. بر بالاي اين مقام گنبدي كوچك بين دو ستون كه با رنگ سبز تزئين شده استقرار يافته است.

داخل مقام، مقبره و سنگ قبر بزرگي است كه با پارچه اي سبزرنگ پوشانيده شده است. فاصله مقام تا ديوار قبله حدود ده متر مي باشد. شايان گفتن است مقام رأس يحيي در نيمه اي از جامع اموي است كه ابتدا كليسا بوده و بعداً به مسجدالحاق شده است.

پانویس

  1. زين العابدين شيرواني، رياض السياحه، ج2، ص478ـ479.
  2. ابن حوراني، زيارات الشام، ص16ـ17؛ نعيمي، الدارس في تاريخ المدارس، ج2، ص286؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج2، ص10؛ ابن عمري، همان كتاب، ص58ـ97.
  3. نعيمي، الجامع الاموي، ص97ـ98.


منابع

اصغر قائدان، اماكن سياحتي و زيارتي دمشق، بازیابی: 19 دی ماه 1391.