مسجد جامع

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


مسجد جامع پرستشگاه باشکوه مسلمانان که معمولاً در بخشهای اصلی شهرها بنا می شود و مرکز اجتماع مردم در آیین های عبادی به ویژه نماز جمعه و نیز گردهمایی های سیاسی، اجتماعی و تعلیمی است.

واژه شناسی جامع

جامع، اسم فاعل از جمع به معنای پیوستن اجزا به یکدیگر و گردآوردن است.[۱][۲][۳]

در قرآن واژه جامع به مثابه اسمی از اسامی حق تعالی بکار رفته است.[۴] کلمة جامع در قرآن تنها یک بار به معنای لغوی (در ترکیب «امرٍ جامعٍ») بکار رفته است.[۵]

در این آیه توضیح داده شده که مؤمنان واقعی که برای کار مهمی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گرد آمده اند، نباید بی اجازة حضرت، ایشان را ترک کنند.[۶]

ترکیب واژه مسجد و جامع

ترکیب واژة جامع با مسجد به صورتِ وصفی «المسجد الجامع» و اضافی «مسجد الجامع» در متون عربی آمده است. در شکل اول، مقصود مسجدی است که مردم را برای ادای نماز به ویژه نماز جمعه گرد آورده است و در شکل دوم می توان برای کلمة جامع موصوفی مانند «امر»، «وقت» یا «یوم» در تقدیر گرفت.[۷][۸][۹][۱۰] که ترکیب «مسجدالجامع» را نادرست دانسته است. کلمة جُمعه نیز که پیوند معنایی نزدیکی با جامع دارد، از آن روی جمعه نامیده شده است که مسلمانان برای نماز این روز اجتماع ویژه ای برپا می کنند و ازاین رو مسجد جامع را مسجد جمعه نیز گویند.

جامع صورت ساده شده مسجد جامع و جمع آن «جوامع»، فراوان بکار رفته است. تعابیر دیگری نیز بکار برده شده مانند «مسجد جماعت» در روایات و گزارش های سده دوم هجری[۱۱] [۱۲][۱۳] و «مسجد اعظم» که گاه به جای مسجد جامع آمده است .[۱۴][۱۵] «مسجد آدینه» نیز در زبان فارسی از روزگاری دور کاربرد داشته است.[۱۶]

مسجد جامع را نباید با «مصلّا»، «مسجد کبیر» و «مسجد اعظم» درآمیخت. مصلّا مکان وسیع و روبازی بوده که در حاشیة شهرها، ظاهراً فقط برای برگزاری نمازهای عیدفطر و قربان آماده می شده است و پیشینه آن به زمان زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه بازمی گردد.[۱۷][۱۸] مساجد جامع با مساجد بزرگ یا کبیر در شهرها نیز تفاوت داشتند؛ مساجد جامع به سبب برپایی نماز جمعه بدین نام خوانده می شدند نه به سبب وسعت و بزرگی. از سوی دیگر، مساجد بزرگی در شهرها بود که نماز جمعه در آنها اقامه نمی شد؛ از این رو گاه میان این دو نوع مسجد فرق گذاشته شده و فضیلت مساجد بزرگ در مرتبه بعد از فضیلت جوامع قرار گرفته است.[۱۹][۲۰]

پیشینه مسجد جامع

در عربستان پیش از اسلام هر قبیله برای گردآمدن مردم، بزرگان قوم و رئیسان خود در مناسبت ها یا به گاه ضرورت، مکانی را اختصاص داده بود. این وعده گاههای قبیله ای را عموماً سقیفه و در شهر مکه دارالنّدوه می خواندند. با ظهور اسلام و هجرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله به یثرب، آن حضرت در اولین اقدام خود بنای مسجدی را گذاشت که مسجدالنبی نام گرفت و مرکز اصلی فعالیت های عبادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و تعلیمیِ مدینه شد. گسترش مدینه بر اثر هجرت نومسلمانان به این شهر، موجب شد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به درخواست مردم و برای راحتی آنان اجازة ساخت مساجد دیگر را بدهد.

به این ترتیب دوگونه مسجد ایجاد شد: مسجد نبوی که مسجد اصلی شهر و مقرّ رئیس حکومت بود و مساجد قبیله ای یا محلی که بیشتر کاربرد عبادی و تعلیمی داشت برای آگاهی از برخی مساجد محلی و قبیله ای مدینه.[۲۱]

گویا کاربرد «مسجد جماعت» در فرمان عمر بن خطاب به والیان خود[۲۲]، زمینه ساز رواج اصطلاح جامع بوده است. در روایتی از وی، نماز جماعت و نماز مستحبیِ مسجد جامع برتر از حج و عمرة مستحبی دانسته شده است.[۲۳] در زمان خلافت حضرت امام علی علیه السلام به مسجد کوفه، جامع می گفتند.[۲۴]

در روایاتی از آن حضرت، اعتکاف فقط در مساجد جامع روا دانسته شده است.[۲۵] <re>کلینی، ج4، ص176.</ref>[۲۶] برای فضیلت نشستن در مسجد جامع رجوع کنید به نوری، ج3، ص358.</ref> بنابراین در صورت صحت این احادیث می توان سابقه کاربرد اصطلاح جامع و اطلاق آن بر مسجد اصلی و مرکزی شهر را به دوره خلفای نخست بازگرداند.

اولین جامع ها در سرزمینهای فتح شده

مسلمانان صدر اسلام بر پایه الگوی مسجد نبوی دریافتند که هیچ نهاد و مؤسسه ای نمی تواند مانند مسجد جامع وحدت نو مسلمانان را نشان دهد. مسلمانان پس از فتح سرزمینهای جدید، بقای حکومت خود را تا حد زیادی در گرو ساخت مسجد جامع در شهرها می دانستند. بر پایه همین درک بود که خلیفه دوم به والیان خود فرمان داد که در مراکز حکومتی خود تنها یک مسجد جماعت برپا کنند و از اقامه نماز جمعه در قریه ها و روستاها جلوگیری کنند تا مبادا وحدت مسلمانان آسیب ببیند.[۲۷][۲۸]

اولین مساجد جامع در شهرهای تازه تأسیس مثل بصره و کوفه با ابتدایی ترین مصالح ساختمانی و در فضایی کوچک ساخته شد اما چندی نگذشت که با گسترش شهرها لزوم بازسازی جوامع با مصالح ساختمانی محکمتر (خشت و آجر) ضروری نمود.

جامع بصره را عُتْبَة بن غَزوان در سال چهاردهم هجری با نی و ساقه گیاهان برپا ساخت و سپس ابن عامر آن را با آجر بازسازی کرد.[۲۹] جامع کوفه نیز، همزمان با احداث شهر در سال 15 یا 17 ساخته شد و برای محله های هفتگانه آن که سکونتگاهِ مهاجرانِ قبایل عرب جنوبی و شمالی بود، مساجد قبیله ای (محلی) بنا شد[۳۰][۳۱] و چه بسا در بازسازی آن از مصالح کاخهای ویران شده آل منذر (پادشاهان لخمی) استفاده کردند.[۳۲]

در سال 20 مسجد جامعِ موصل به همت هَرْثَمَة بن عرفجه[۳۳] و سپس جامعِ تکریت بدست مسعود بن حُدَیث ساخته شد. او برای جلوگیری از ورود حیوانات به مسجد جامع تکریت بنا را بالاتر از سطح زمین احداث کرد.[۳۴] در ایران نیز مساجد جامع بسیاری ساخته شد که ساخت جامع تَوَّج (نزدیک کازرون) در فارس به فرمان عثمان بن ابی العاص، والی عمر بن خطاب نمونه ای از آنهاست.[۳۵]

در سرزمین شام ابوعبیده جراح در دمشق و حِمْص (حدود سال 14) مسجدجامع ساخت و در لاذقیه عُبادة بن صامت به ساخت جامع شهر اقدام کرد. در مصر طرح اولیه جامع فسطاط در سال 21 زیرنظر عمروعاص فاتح مصر صورت گرفت.[۳۶][۳۷] اولین مسجد جامع در شمال افریقا و مغرب بزرگ به دستور عُقْبة بن نافع و هَمگام با ساخت شهر قَیْروان بنا شد و ساختمان آن در سال 55 به پایان رسید.[۳۸][۳۹][۴۰]

گفتنی است ساخت اولین مساجد جامع برای مسلمانان و نسل های آینده ایشان موجب مباهات و فخر بود، از این رو وجود روایات مبالغه آمیز درباره ساخت، فضیلت و بانیان این مساجد غیرمنتظره نیست.[۴۱]

روش ساخت مساجد جامع اولیه

تبدیل معابد غیرمسلمانان به مساجد جامع با تغییراتی نه چندان اساسی یکی دیگر از روشهای ساخت جوامع اولیه در شهرهای فتح شده بود. مسلمانان زمانی که به شهرها وارد می شدند، از یک سو فرصت و امکانات ساخت مساجد جامع را که با معابد مسیحیان و زردشتیان برابری کند، نداشتند و از سوی دیگر معابد پیروان دیگر ادیان را برای عبادت مسلمانان مناسب نمی دانستند؛ بنابراین راه حل را در آن دیدند که با تغییراتی گاه جزئی کنیسه ها، آتشکده ها و بتکده ها را به مسجد جامع تبدیل کنند و بعد در فرصتی فراختر مسجدهای مناسب بسازند.

نمونه های فراوانی از تغییر معابد غیرمسلمانان به مسجد جامع، در منابع گزارش شده است. در فتح دمشق مسلمانان کلیسای بزرگ شهر را به دو بخش تقسیم و نیمة شرقی آن را به مسجد جامع تبدیل کردند و در حمص یک چهارم کنیسة یوحنّا، به مسجد جامع تبدیل شد.[۴۲] جامع قرطبه در اندلس نیز در اصل نیمی از کلیسای بزرگ شهر بود. بعدها که دیگر گنجایش این جامع برای انبوه نمازگزاران کفایت نمی کرد، عبدالرحمانِ داخل در 168 نیمه دیگر کلیسا را نیز به مسجد افزود.[۴۳]

در ایران بسیاری از آتشکده ها مسجد جامع شدند. بنا به گزارش محمد بن احمد مقدسی[۴۴] مسجد جامع استخر، مرکز ایالت فارس دارای ستونهای گرد و سرستونهایی همانند سرگاو بود که ظاهراً در مکان یک آتشکده بنا گردیده بود.[۴۵] در مناطق شرقیتر نیز معابد و بتکده ها را مسجد جامع کردند.

به گزارش ابن بطوطه[۴۶] جامع دهلی بر بنای بتخانه ای استوار شده بود.[۴۷] در دوره عثمانی نیز در فتح قسطنطنیه (استانبول) و سپس دیگر شهرهای اروپایی معابد را تبدیل به مسجد جامع کردند.[۴۸]

تبدیل معابد غیرمسلمانان به مسجد، در دوره فتوحات و اقتدار سیاسی و نظامی مسلمانان رخ می داد؛ اما گاه با ضعف خلافت اسلامی عکس آن اتفاق می افتاد، مثلاً رومیان در حمله به ارمنستان در 316 شهر خلاط را تصرف کردند، منبر را از جامع شهر بیرون بردند و به جای آن صلیب آویختند.[۴۹]

در حمله های نظامی گاه جامع شهرها را ویران یا آنها را به اصطبل تبدیل می کردند.[۵۰][۵۱] علاوه بر هتک حرمت از جوامع و کشتار مردم در آنها در جریانِ هجوم غیرمسلمانان به سرزمینهای اسلامی،[۵۲][۵۳] گاه در نزاعهای داخلی بین قدرتهای مسلمان نیز برخی جوامع ویران، غارت یا تعطیل می شدند.[۵۴][۵۵]

گسترش جامع ها

در سده های نخستین با وجود ساخته شدن هزاران مسجد در شهرها و روستاها، معمول آن بود که هر شهر فقط یک مسجد جامع داشته باشد تا مظهر وحدت مردم شهر در فعالیت های اجتماعی و عبادی و نیز نشانه پیوند مردم با حاکم باشد.

فزونی جمعیت شهرها و کمیِ فضای جوامعِ اولیه حاکمان مسلمان را بر آن داشت که به جای ساخت چندین مسجد جامع در یک شهر به بازسازی و توسعه مسجد اصلی شهر توجه کنند، چنانکه تا نیمة قرن دوم هجری، جمعه ها در هر یک از شهرهای مدینه، مکه، کوفه، بصره، فسطاط، بغداد و دمشق تنها یک نماز جمعه در مسجد جامع برگزار می شد. گسترش و نوسازی مساجد جامع در دوره ولید بن عبدالملک[۵۶] نمونه ای از این نوع نگاه به توسعه جامعها بوده است.

در دوره های بعد نیز خلفا و سلاطین و امیران به توسعه جامع های پیشین و کهن اهتمام داشتند.[۵۷][۵۸][۵۹]

از سده دوم هجری به بعد، به جای توسعه مساجد جامعِ اولیه در شهرهای بزرگ، ساخت چندین جامع در یک شهر معمول شد که از مهمترین عوامل آن، گسترش و نفوذ اسلام در شهرهای فتح شده، رشد سریع جمعیت شهری، وجود فِرَق و مذاهب گوناگون در یک شهر، ملاحظات امنیتی و سیاسی حاکمان و نیز تغییر خاندانهای حکومتگر بود. مثلاً گسترش اسلام و مسلمانی در مرو که اولین جامعِ آن در شارستان بنا شده بود، موجب شد تا دو جامع دیگر نیز در آنجا احداث شود.[۶۰]

همچنین بغداد، قاهره و دمشق نمونه هایی از شهرهای بزرگی بودند که به سرعت دارای چندین جامع شدند. در بغداد پس از ساخت جامع منصور که در نقشه اولیه شهر طراحی شده بود، در سال 159 جامع رُصافه یا جامع مهدی عباسی ساخته شد و سپس با گسترش شهر به دو نیمه شرقی و غربی در کنار قصر خلیفه، مکتفی در 289 مسجد جامعی ساخته شد که به جامع قصر و جامع خلیفه شهرت یافت و در قرن چهارم نیز جامع بَراثا بر جوامع بغداد افزوده شد. به گزارش برخی منابع [۶۱][۶۲][۶۳] در شهر بغداد در چندین مسجد نماز جمعه برگزار می شد. به رغم ویرانی این شهر در حملات مغول این روند همچنان ادامه یافت به گونه ای که به گزارش ابن بطوطه[۶۴] در قرن هفتم در یازده مسجد این شهر (هشت مسجد در جانب غربی و سه مسجد در جانب شرقی) نماز جمعه برگزار می شد.

رشد جمعیت شهری تنها عامل ساخت جامع ها نبود؛ به نظر می رسد پیدایش فرقه ها و گرایشهای گوناگون مذهبی در شهرها در ساخت جامعهای متعدد در یک شهر بی تأثیر نبوده است. گویا این امر تدبیری بود تا از درگیریها و ناآرامی های احتمالی شهر تا حدودی جلوگیری کند. در بغداد حنبلیان بیشتر به جامع منصور می رفتند و از مطرح شدن سخنان مخالف مذهب خویش، جلوگیری می کردند و گاه اعتراضهای ایشان به بلوا می انجامید و خطیبان و واعظان تنها با حمایت شرطه می توانستند بر منبر بنشینند.[۶۵] جامع براثا در محله کرخ بغداد، محل تجمع شیعیان بود و گاه مرکز ناآرامیهای اجتماعی و مذهبی می شد تا آنکه در سال 451 نماز جمعه آن تعطیل و این جامع به مسجدی عادی تبدیل شد.[۶۶][۶۷] به گزارش ابن حوقل[۶۸] شهر بم در کرمان سه مسجد جامع داشت که در یکی از آنها خوارج جمع می شدند.

ملاحظات سیاسی و امنیتی

دیگر عامل ساخت چند جامع در یک شهر بود. منصور عباسی در 157 تصمیم گرفت بازارهای شهر مُدَوّر بغداد را به بیرون شهر به محله کرخ منتقل سازد تا از آشوبهای احتمالی بازاریان و مردم در امان باشد. در پی این تصمیم مسجد جامع دیگری ساخت تا مردم عادی به جامع منصور که به قصر چسبیده بود، نروند.[۶۹] بنابراین جای تعجب نیست که حاکمان در نزدیکی مقر حکومتی خود جامعی بنا می کردند تا برای حضور در نماز جمعه به مکان دور نروند. گاه نیز به سبب بی رغبتی به حضور در میان مردم چنین تدبیری می اندیشیدند.[۷۰][۷۱]

عامل دیگر ساخت چند جامع در یک شهر، تغییر مرکز سیاسی شهر در پی تغییر حکومتها بود؛ بدین ترتیب با ساخت جامع در شهر جدید یا محله دیگری در شهر، جامع پیشین از رونق می افتاد. مثلاً در مصر ساخت جامع در فسطاط، العسکر، قطایع و بالاخره در قاهره در دوره های مختلف حکومتها سبب بی رونقی جامعهای قدیمی شد و تنها جامع عمروعاص در همه ادوار موقعیت خود را حفظ کرد.[۷۲]

در شهر مراکش نیز با سیطرة بربرهای مَصامده (قرن ششم)، جامع یوسف بن تاشفین [۷۳] تعطیل و جامع جدیدی ساخته شد.[۷۴] در اصفهان دوره صفوی نیز به دنبال تغییر مرکزیت سیاسی در شهر، ساخت مسجد جامع جدید در میدان نقش جهان ضروری نمود.[۷۵]

ساخت جامعها به شهرهای بزرگ محدود نمی شد. در شهرهای کوچک، شهرکهای حومه شهرهای بزرگ و قریه های بزرگ نیز جامع ساخته می شد. در بیشتر قریه های دمشق مساجد جامعی احداث شده بود که در میان آنها، جامعِ قریه مِزه (بزرگترین قریة دمشق)، عظمت و شکوه بسیار داشت.[۷۶] در افریقیه (تونس امروزی) نیز قریه های پرجمعیتی بود که مسجد جامع داشت.[۷۷]

مساجد جامع در سرزمین های غیراسلامی

ساخت مسجد جامع در میان اقلیت های مسلمانِ سرزمینهای غیراسلامی نیز رواج داشته است. ادریسی[۷۸] از مسجد جامع مسلمانان بلغار نام برده است که در آن شهر، مسیحیان با مسلمانان زندگی می کردند. مسلمانانی که در کنار نهرِاتِل با خزرها می زیستند، همچنین مسلمانانی که در شهرهای نواحی سند با اکثریت هندوان می زیستند، مسجد جامع داشتند.[۷۹][۸۰]

به نوشته ابن بطوطه[۸۱] مسلمانان مناطق دورافتاده جزایر اقیانوس هند در جزیره «سَندابور» جامع بزرگی داشتند که شبیه مساجد بغداد بود. جایگاه مسجد جامع در ساختار شهری. مسجد جامع یکی از مشخصه های اصلی شهرهای اسلامی بوده است.

اداره مساجد جامع

جامعها معمولاً با نظارت خلیفه یا نائبان وی اداره می شد. اولین خلیفگان به پیروی از سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر مسجد اصلی یا جامع به طور مستقیم نظارت داشتند. آنان خود خطبه می خواندند و نماز جمعه و جماعت به پا می داشتند.[۸۲][۸۳] و حتی بر امور آموزشی و فرهنگی آن نیز نظارت می کردند. در دوره های بعد، این وظیفه را خلیفه به دیگران واگذاشته خود فقط به مناسبت های خاص همچون نماز عیدین در جامع شهر حضور پیدا می کرد.[۸۴][۸۵]

از آن پس مساجد جامع را قاضی عالم دینی شرطه یا وزیر اداره می کردند. خلیفه طی فرمانی امام و خطیب جمعه مساجد جامعِ مرکز خلافت را منصوب می کرد.[۸۶] خلیفه همچنین بر امور آموزش در جامع ها که در بالاترین سطوح ارائه می شد، نظارت عالی داشت چنانکه خطیب بغدادی برای املای حدیث در جامع منصور از خلیفه اجازه خواست و خلیفه نیز به نقیب النقباء فرمان داد تا به خطیب اجازه تدریس دهد.

ساختمان جامع ها و مؤسسات جانبی آنها

مساجد جامع همواره باشکوه ساخته می شده اند و نمونه های عالی معماری اسلامی به شمار می آیند. مأذنه (مناره یا صومعه)، صحن و رواق، منبر، مقصوره، محراب و گاه قبة بیت المال و صحن از مهمترین اجزای معماری مساجد جامع محسوب می شدند. ساخت مناره ها و مقصوره ها به دهه های اولیه سده نخست بازمی گردد.[۸۷] [۸۸] البته مساجدی هم بودند که برخی از این اجزا را نداشتند مانند مسجد فاریاب که مناره نداشت.[۸۹] بعضی از آنها به مرور زمان و با نوسازی و توسعه بناهایشان دارای چند محراب شدند، مانند جامع اموی دمشق، الازهر و ابن طولون.[۹۰] بعضی جامع ها بخشهای دیگری نیز داشتند، مانند جامع ابن طولون که داروخانه ای داشت و طبیبی در آنجا مستقر بود تا در حوادث پیش بینی نشده روز جمعه به یاری نمازگزاران بشتابد.[۹۱][۹۲]

جامعها معمولاً دارای بخشها و مؤسسات جانبی نیز بودند؛ مثلاً قایماز، والی نورالدین زنگی در حومه شهر موصل جامعی ساخت که در کنار آن، مدرسه، رباط و بیمارستان نیز تأسیس شد.[۹۳]

از مراکز پژوهشی وابسته به مساجد جامع، کتابخانه هایی بود که برخی از آنها تا به امروز شهرت خود را حفظ کرده اند، مانند کتابخانه جامع صنعاء و جامع قیروان و زاویه های جامع دمشق. بیشتر کتابهای این کتابخانه ها را صاحب منصبان و عالمان دینی وقف می کردند.[۹۴] [۹۵][۹۶] به گزارش یاقوت حموی[۹۷] در هر دو جامع شهر مرو که یکی به حنفی ها و دیگری به شافعی ها تعلق داشت، کتابخانه ای بزرگ بود. در ایران نیز نمونه های فراوانی از کتابخانه های مساجد جامع وجود داشته است.[۹۸]

کارکردهای مساجد جامع

از مهمترین مشخصه های مساجد جامع که آنها را از مساجد معمولی متمایز می ساخت کارکردهای سیاسی، اداری، اجتماعی و آموزشی آنها بود.

کارکرد سیاسی و حکومتی در جامعه شهری مسلمانان داشتند. مساجد جامع تنها مکان اجتماع حاکمان و مردم در مراسم عبادی و سیاسی در هر هفته بود و بنابراین جامع بهترین جایگاه را برای فعالیت های سیاسی و اِعمال سیاستهای مذهبی حکومت فراهم می آورد و از سوی دیگر، حضور مردم و بزرگان شهر در آن، بهترین نشانه وفاداری به حکومت تلقی می شد.

حضرت علی علیه السلام پس از جنگ جمل فرمان داد تا مردم سه روز برای نماز جماعت در جامع بصره جمع شوند.[۹۹] شاید بتوان گفت که حضرت علی می خواست ضمن سخن گفتن و اعلان مواضع خود برای مردم بصره از اطاعت آنان نسبت به خویش اطمینان پیدا کند. فعالیتهای اداری و درس و بحث نیز در مساجد جامع برگزار می گردید.

فعالیت های آموزشی امامیه در مساجد جامع

نظارت مستقیم حکومت بر مساجد جامع، مانع از فعالیت های جدی عالمان امامیه در مساجد جامع بود؛ بنابراین این مراکز نمی توانست مکان اصلی فعالیت های تعلیمی ایشان باشد. برخی از امامان مانند حضرت علی علیه السلام در جامع کوفه و امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام در مسجد نبوی، حلقه های تعلیمی داشتند و پیروان ایشان نیز در مساجد جامع، حلقه های بحث و فتوا برقرار می کردند که بیشتر با توریه و تقیه همراه بود.[۱۰۰] حمایت از شیعه در دوره هایی چون حکومت آل بویه، مساجد جامع را پذیرای برخی از عالمان بزرگ شیعی کرد، چنانکه ابن عُقْدَه (متوفی 332) در مسجد جامع رَصافه و نیز جامع بَراثا در بغداد، مجلس املای حدیث داشت.[۱۰۱]

آموزش های عمومی

آنچه از فعالیت های آموزشی در سطور پیشین یاد شد، بیشتر به طبقه طالبان علم اختصاص داشت که عامه مردم بهره چندانی از آن نداشتند. در عوض نوع دیگری از آموزش عمومی در مساجد جامع که جنبه تبلیغی و ترویجی داشت بیشتر بکار عامة مردم می آمد و آن مجالس قصه پردازان (قُصاص) و نیز مجالس وعظ و ارشاد بود.[۱۰۲] [۱۰۳][۱۰۴] [۱۰۵]

پانویس

  1. خلیل بن احمد، ذیل «جمع».
  2. ابن درید، ج1، ص483.
  3. جوهری، ذیل «جمع».
  4. رجوع کنید به الجامع.
  5. رجوع کنید به سوره نور: 62.
  6. رجوع کنید به طبری؛ طوسی، التبیان، ذیل آیه.
  7. رجوع کنید به راغب اصفهانی، ذیل «جمع».
  8. جوهری، همانجا.
  9. ابن منظور، ج2، ص355.
  10. قس خلیل بن احمد، همانجا.
  11. برای نمونه رجوع کنید به کلینی، ج4، ص176.
  12. ابن قدامه، ج12، ص115.
  13. ابن کثیر، ج5، جزء10، ص136.
  14. رجوع کنید به ماوردی، ص164.
  15. مقّری، ج1، ص560.
  16. رجوع کنید به ناصرخسرو، ص74ـ75.
  17. رجوع کنید به ابن شبّه نمیری، ج1، ص133ـ143.
  18. کاسانی، ج2، ص19.
  19. رجوع کنید به کاسانی، ج2، ص113.
  20. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به مصدقی امینی، ص222ـ226.
  21. رجوع کنید به ابن شبّه نمیری، ج1، ص57ـ75.
  22. رجوع کنید به مقریزی، ج2، ص246.
  23. رجوع کنید به بحشل، ص179.
  24. رجوع کنید به ابن بابویه، 1386، ج2، ص593.
  25. رجوع کنید به زید بن علی، ص212.
  26. کاسانی، همانجا.
  27. رجوع کنید به مقریزی، همانجا.
  28. قاسمی، ص52ـ53.
  29. ابن قتیبه، ص314.
  30. بلاذری، ص387ـ388.
  31. ماسینیون، ص114ـ116.
  32. بلاذری، ص402.
  33. همان، ص465.
  34. یاقوت حموی، 1965، ج1، ص863.
  35. دینوری، ص133.
  36. ابن عبدالحکم، ص91ـ92.
  37. مقریزی، همانجا.
  38. بلاذری، ص320.
  39. ابن اثیر، 1399ـ1402، ج3، ص466.
  40. مونس، ص67ـ68.
  41. برای نمونه هایی از این گونه روایات درباره مسجد جامع صنعاء رجوع کنید به رازی، ص123، 251ـ253.
  42. بلاذری، ص179.
  43. مقری، ج1، ص560ـ561.
  44. ص436.
  45. برای نمونه ای دیگر رجوع کنید به مخلصی، ص77.
  46. ص428.
  47. برای نمونه ای دیگر رجوع کنید به بارتولد، ص116ـ117.
  48. برای نمونه رجوع کنید به فرید، ص236.
  49. نویری، ج23، ص88.
  50. رجوع کنید به خلیفة بن خیاط، ص331.
  51. نویری، ج23، ص194.
  52. به ویژه در حملات مغولان رجوع کنید به مقریزی، 1418، ج6، ص41ـ42.
  53. ابن تغری بردی، ج7، ص299.
  54. برای نمونه رجوع کنید به ابن جوزی، ج17، ص309، ج18، ص114-117.
  55. ابن کثیر، ج6، جزء11، ص161، جزء12، ص253.
  56. حک: 86ـ96.
  57. برای نمونه رجوع کنید به ابن جوزی، ج9، ص198، ج12، ص334.
  58. ابن کثیر، ج5، جزء10، ص136.
  59. مقری، ج1، ص347.
  60. رجوع کنید به ابن حوقل، ص434.
  61. برای نمونه رجوع کنید به ابن جوزی، ج13، ص5ـ6.
  62. ابن جبیر، ص201.
  63. ابن کثیر، ج6، جزء11، ص332.
  64. ص233.
  65. برای نمونه ها رجوع کنید به جورج مقدسی، ص15ـ16.
  66. ابن کثیر، ج6، جزء11، ص332.
  67. جورج مقدسی، ص14.
  68. ص312.
  69. ابن کثیر، ج5، جزء10، ص106.
  70. رجوع کنید به ابن جوزی، ج13، ص5ـ6.
  71. جبرتی، ج3، ص428.
  72. مقریزی، 1270، ج2، ص244ـ245.
  73. حک: 453ـ500.
  74. ادریسی، ج1، ص234.
  75. رجوع کنید به مک چسنی، ص80.
  76. رجوع کنید به ابن بطوطه، ص119.
  77. مانند قریه مُنَسْتیر رجوع کنید به یاقوت حموی، 1965، ج4، ص661.
  78. ج2، ص918.
  79. ابن حوقل، ص324.
  80. یاقوت حموی، 1965، ج1، ص723.
  81. ص564ـ565.
  82. ابن کثیر، ج6، جزء11، ص196.
  83. ابن خلدون، ج1: مقدمه، ص274.
  84. ابن طولون، قسم1، ص116ـ117.
  85. نیز رجوع کنید به قلقشندی، 1383، ج4، ص39.
  86. رجوع کنید به ابن جوزی، ج14، ص383، ج15، ص351.
  87. رجوع کنید به یعقوبی، ج2، ص468.
  88. مونس، ص129ـ131.
  89. رجوع کنید به ادریسی، ج1، ص478.
  90. رجوع کنید به مونس، ص203.
  91. رجوع کنید به ابن دقماق، قسم1، ص123.
  92. مقریزی، 1270، ج2، ص266.
  93. رجوع کنید به ابوشامه، ج1، ص270.
  94. رجوع کنید به عِش، ص228ـ235.
  95. عبدالمهدی، ص626ـ628.
  96. عوّاد، ص230ـ231، 234.
  97. 1965، ج4، ص509.
  98. رجوع کنید به کریمیان سردشتی، ص66، 71، 75، 86 و جاهای دیگر.
  99. ابن میثم، ج1، ص289.
  100. رجوع کنید به فیاض، ص76.
  101. خطیب بغدادی، ج6، ص147ـ159.
  102. برای نمونه رجوع کنید به ابن جوزی، ج14، ص385، ج17، ص130ـ132، ج18، ص49.
  103. مقریزی، 1270، ج2، ص253ـ254.
  104. طاشکوپری زاده، ص362؛ طه ابوسدیره، ص31ـ35.
  105. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص266.


منابع