غزوه خیبر

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۱۴ توسط Ali hoghooghi (بحث | مشارکت‌ها) (کسی که هم خدا و هم رسولش او را دوست دارند)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

غزوه خیبر آخرین رویارویی بین مسلمانان و یهودیان در زمان رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) است که در محرم سال هفتم هجری در منطقه خیبر اتفاق افتاد.در این غزوه رسول خدا(صل الله علیه و اله و سلم) توانستند آخرین سنگر یهودیان را تصرف کنند.در این غزوه مسلمانان غنایم قابل توجهی بدست آورند.از جمله منطقه فدک و جند قلعه دیگر که خالصه رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) شد.این غزوه نیز مانند سایر غزوات دیگر صحنه دلاوری های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود.

موقعیت جغرافیایی سرزمین خیبر

خَيبر منطقه‌اى حاصلخيز، با آبى و آبادانى فراوان، از بهترين مناطق حجاز است. بيشترين محصول آن خرما بوده و وفور اين محصول تا اندازه‌اى بود كه بردن خرما به خيبر مورد طعنه بوده است. منطقه مزبور در حدود 165 كيلومترى شمال مدينه- در راه شام- قرار داشته و مركز فعلى آن شهر «الشُرَيْف» است. [۱]در آن زمان كه يهوديان به جزيرة العرب آمدند، بخشى نيز در خيبر سكونت گزيدند و به دليل امكانات اقتصادى آن، به صورت يك قدرت بسيار قوى درآمدند. آنان قلعه‌ هاى مستحكمى ساخته و با حفظ ذخيره‌ هاى خوراكى و سلاح فراوان، خود را به صورت قدرتى شكست ناپذير و مقاوم در آورده بودند. اين منطقه، بازار ساليانه‌اى داشت كه در روزهاى نخست ربيع الاول برپا شده و عنوان آن «سوق نطات خيبر» بود. در نزديكى آنها قبيله غطفان زندگى مى‌ كردند كه از حاميان اين بازار بوده و وسائل امنيت كسانى كه به بازار مى‌ آمدند را فراهم مى ‌كردند.[۲]

یهودیان در خیبر دارای هشت حصن (دژ یا قلعه) بودند که عبارتند بود از :

  1. ناعم
  2. قموص
  3. كتیبه
  4. نطاة
  5. شق
  6. وطیح
  7. سلالم
  8. صعب[۳]

تاریخ وقوع غزوه خیبر

ابن اسحاق مى‌ گويد: رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- پس از بازگشت از «حديبيه» ماه ذى الحجّه و چند روزى از محرّم را در مدينه ماند، و حجّ آن سال را مشركين برگزار كردند، سپس در همان ماه محرّم رهسپار «خيبر» شد.[۴]

در حالی که واقدى گويد:پيامبر (ص) در ماه ذى حجه سال ششم از حديبيه به مدينه مراجعت فرمود، و تمام آن ماه و محرم را در مدينه اقامت كرد، و در صفر سال هفتم، و هم گفته شده است كه در آغاز ربيع الاول آن سال عازم خيبر شدند.[۵]

علت وقوع غزوه خیبر

يهوديان خيبر گمان نمى‌ كردند كه پيامبر (ص) به جنگ ايشان اقدام فرمايد، چه حصارهاى بسيار بلند و اسلحه فراوان و عده زيادى داشتند.

تصمیم یهود برای حمله به مدینه

پس از صلح حديبيه، يهوديان در وضع دشوارترى قرار گرفتند، زيرا امكان استفاده از نيروى قريش و يا همپيمانان آن را نداشتند. با اين حال، برخى قبايل عرب كه در اطراف خيبر بودند، در دشمنى با اسلام با آنان هم داستان بودند، و در اين وقت مذاكراتى ميان آنان و خيبريان در جريان بود.یهودیان خیبر در دو نوبت تصمیم به حمله به مدینه را داشتند:

  1. هم پیمان شدن با قبيله بنى سعد كه در اطراف خيبر سكونت داشت: به روايت واقدى، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از همراهى آنان با اهل خيبر آگاهى يافت و شنيد كه آنان قصد كمك به يهوديان را دارند. پس از آن در رمضان سال ششم، امام على عليه السلام را همراه يكصد نفر بدان سوى فرستاد. آنها در منطقه هَمَج كه چاهى در ميان خيبر و فدك بود به جاسوسى از قبيله مذكور برخوردند. او براى حفظ جان خود مجبور شد تا مسلمانان را تا محل چراگاه بنى سعد هدايت كند. مسلمانان بر شتران و گوسفندان يورش برده، شمار زيادى از آنها را- شامل پانصد شتر و هزار گوسفند- به غنيمت گرفتند. چوپانان فرارى خبر هجوم مسلمانان را به بنى سعد رسانده و بدين ترتيب جمعيت آنان متفرق گرديد.[۶]
  2. هم پیمان شدن با قبيله غطفان :اقدام ديگر مسلمانان در خيبر، اعزام يك گروه سه نفره براى بدست آوردن آگاهى از وضعيت خيبر بود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) عبد الله بن رواحه را همراه دو نفر ديگر به خيبر فرستاد و آنان توانستند در اقامت سه روزه خود آگاهى ‌هايى بدست آوردند. در آن زمان يسير يا اسير بن رزام كوشيد تا با تحريك قبيله غَطَفان كه مسكنشان در همان نزديكى خيبر بود، جنگى را بر مدينه تحميل كند. زمانى كه اين خبر به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد، آن حضرت عبد الله بن رواحه را همراه سى نفر به سوى خيبر فرستاد. آنان با گرفتن تأمين نزد اسَير رفته و اظهار كردند كه اگر نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آيد او را حاكم خيبر خواهد كرد. اسير با وجود مخالفت برخى از يهوديان پذيرفت و همراه گروهى از يهود عازم مدينه شد. پس از آنكه چندى از خيبر دور شدند، اسير پشيمان شد. عبدالله بن انيس كه مراقب او بود، به محض ديدن آثار ندامت در وى، شمشيرش را كشيد و بر وى حمله كرد. مسلمانان ديگر نيز نبرد را آغاز كردند. پس از خاتمه درگيرى، تنها يك يهودى توانست بگريزد. بدين ترتيب يكى ديگر از رهبران يهود به قتل رسيد.[۷]

پس از امضاى معاهده صلح، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با آرامش بيشترى به كار يهوديان خيبر كه پشتوانه يهوديان مدينه در طول سالهاى پيش از آن بودند، پرداخت.

به سوی خیبر

جانشین رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) در مدینه

رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم)به قول ابن هشام: «نميلة بن- عبد اللّه ليثى» و به قول صاحب طبقات و واقدی: «سباع بن عرفطه غفارى» یا ابوذر را در مدينه جانشين خود فرمود.[۸] به نظر می رسد که سباع بن عرفطه درست تر باشد.

پرجمدار سپاه مسلمانان

در اين جنگ پرچم (لواء) اسلام در دستان على بن ابى طالب (عليه السلام) بود و دو رايت، يكى در دست حباب بن منذر و ديگرى در اختيار سعد بن عباده قرار داشت.[۹]

افراد حاضر در سپاه

طبق سرشمارى زيد بن ثابت در پايان جنگ، مسلمانان يك هزار و چهار نفر بودند كه دويست اسب سوار ميانشان بود[۱۰]در اين سپاه، شانزده نفر از زنان مسلمان جهت كمك به مجروحان جنگ، آن حضرت را همراهى مى‌ كردند. [۱۱]همچنین پیامبر اسلام(ص)از أمّهات مؤمنين ام سلمه را با خود به همراه برد.[۱۲]

كسانى هم كه در حديبيه از شركت در جنگ خوددارى كرده بودند، به اميد غنيمت، خواستند همراه آن حضرت حركت كنند و گفتند همراه شما بيرون مى‌آييم. در حالى كه نه تنها از شركت در حديبيه خوددارى كرده بودند، بلكه شايعه ‌پراكنى هم مى ‌كردند. در اين موقع مى‌ گفتند كه خيبر مهم ترين روستاى حجاز از لحاظ خوراك و گوشت و اموال است، و ما حتما همراه شما خواهيم آمد. پيامبر (ص) فرمود: اگر با من مى‌ آييد فقط بايد نيت شما جهاد باشد، و اگر مقصودتان غنيمت است نبايد بياييد. و به همين منظور دستور فرمود جارچى جار بزند كسى كه همراه ما مى ‌آيد فقط بايد رغبت به جهاد داشته باشد، و كسانى كه قصد غنيمت دارند، نيايند.[۱۳]

نگرانی یهودیان مدینه از سپاه مسلمانان

چون مردم براى شركت در جنگ خيبر آماده شدند، اين مسأله بر يهوديانى كه در مدينه بودند و با پيامبر (ص) معاهده داشتند، گران آمد، و دانستند همينكه مسلمانان به خيبر برسند، خداوند خيبر را هم نابود خواهد فرمود، همان طور كه يهود بنى قينقاع و بنى نضير و بنى قريظه را نابود فرمود. واقدی می گويد: همينكه مسلمانان آماده حركت شدند، هر كس از يهوديان كه طلبى از مردم مدينه داشت، اصرار در وصول آن مى ‌كرد[۱۴]

مسیر حرکت به سمت خیبر

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با استفاده از دو راهنما از قبيله اشجع، راه خيبر را در پيش گرفت، جز آنكه از آنان خواست تا مسيرى را برگزينند كه سپاه اسلام را در منطقه‌اى حد فاصل شام و خيبر قرار دهد.

دليل اين امر آن بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواست تا ميان قبيله غَطَفان كه همپيمانان يهوديان خيبر بودند با قلعه ‌هاى خيبر مستقر شود و اجازه ورود آنان را به قلعه‌ ها ندهد.

مسلمانان در طى مسير، به يكى از عوامل جاسوسى يهود برخوردند. او در ابتدا گفت: يهوديان خيبر همه آماده و مسلحند و ذخيره غذايى چند سال را در داخل قلعه‌ ها آماده كرده و كسانى را در پى غطفان فرستاده و آنها نيز به خيبر آمده‌اند. اما پس از بازجويى بيشتر اعتراف كرد كه اين اخبار را مخصوصاً به دستور يهوديان اين گونه بازگو كرده تا مسلمانان را به هراس اندازد. برعكس، اهل خيبر از آمدن سپاه اسلام سخت وحشت كرده‌ اند.[۱۵]

وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به خيبر رسيد، يهود براى كار از قلعه ‌ها خارج مى ‌شدند كه يكباره چشمشان به سپاه اسلام افتاد. واقدی می نویسد:زمانی كه رسول خدا (ص) به منطقه خيبر فرود آمد،يهوديان حصارهاى خود را بدون توجه گشودند و در حالى كه بيل و ماله و تيشه همراه داشتند، براى كار روزانه بيرون آمدند. و چون متوجه شدند كه رسول خدا (ص) در ميدانى در آنجا فرود آمده ‌اند، فرياد كشيدند و وحشت‌زده گريختند و وارد حصارهاى خود شدند. پيامبر (ص) شروع به تكبير گفتن فرمود[۱۶]

اين نشان مى ‌دهد كه آنها آگاهى از آمدن سپاه نداشته و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به دقت خبر حركت سپاه را پنهان نگاه داشته است.

خیانت غطفانی ها

خيبريان براى حمايت غَطَفانى ‌ها به آنان قول دادند تا در صورت شركت‌شان در جنگ، نيمى از محصول خرماى يك ساله خيبر را به آنان دهند. گفته شده كه آنها پس از شنيدن خبر حمله آماده شده و مرحله ‌اى نيز جلو آمدند، اما از آنجا كه براى خانواده ‌هاى خود احساس خطر كردند بازگشتند.در نقل واقدى آمده- البته در يك روايت- كه عُيَيْنه با سپاهش تا داخل يكى از قلعه ‌ها نيز آمده بود و در آنجا سعدبن عباده وى را صدا كرده با او سخن گفت و پيشنهاد دادن خرماى يك سال خيبر را پس از فتح به او داد تا آنجا را ترك كند. عيينه نپذيرفت. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سپاه اسلام را به سوى قلعه ‌اى كه غطفانى ‌ها در آن بودند هدايت كرده و در آنجا بود كه آنها ناگهان براى خانواده خويش احساس خطر كردند و منطقه را ترك نمودند.[۱۷]

نبرد خیبر

خيبر منطقه وسيعى بود كه نخلستانهاى بيشمارى داشت. در آن منطقه وسيع قلعه ‌هاى چندى با فاصله از يكديگر بود كه آنها را حصن مى ‌ناميدند. برخى از آنها به اندازه‌اى وسيع بودند كه چند قلعه كوچكتر را در خود جاى داده بود. توان گفت كه گاه مجموعه چند حصن يك حصن بزرگ را تشكيل مى‌ داد.ود اين قلعه ها، چند اطُم يعنى قلعه ‌هاى كوچك داشته اند. [۱۸] اطم به خانه بزرگ با ديوارهاى بلند قلعه مانند گفته مى ‌شود.

فتح نطات

«نطات» نامى است كه بر چند قلعه شامل قلعه ناعم، حصن صعب بن معاذ و قلعة الزبير اطلاق مى‌ شد.[۱۹] منطقه نطات در نخستين مرحله مورد حمله مسلمانان قرار گرفت.

فتح قلعه ناعم

حمله به اولین قلعه یهودیان بسیار سخت و طاقت فرسا بود و مشکلاتی را برای مسلمانان ایجاد کرد.که منجر به کشته شدن یکی از مسلمانان و زخمی شدن تعدادی از مسلمانان منجر شد. تا اینکه مسلمانان در یک گشت شبانه یک یهودی را دستگیر کردند.این اولین قلعه از مجموعه قلعه های نطات است که به دست امیرالمؤمنین علی (ع) گشوده شد. [۲۰]

فتح قلعه صعب بن معاذ

بیشتر مواد غذایی و اموال و سلاح های یهودیان در این قلعه قرار داشته است.در بازجویی از یک یهودی او به رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) می گوید:در اين حصار سلاح و خوار و بار بسيار، و گوشت فراوان است، و هم ابزارهاى جنگى براى گشودن حصارها كه در جنگهاى داخلى ميان خودشان به كار مى‌رود در همين حصار است، كه آنها را در خانه‌اى در زير زمين پنهان كرده‌اند. پيامبر (ص) فرمود: آن وسايل چيست؟ گفت: يك منجنيق باز، و دو زره پوش، و مقدارى هم زره و كلاهخود و شمشير، اميدوارم فردا كه وارد اين حصار مى‌شوى به آن خانه هم دستيابى‌. [۲۱]

فتح قلعه شق

پس از تغيير محل لشكرگاه، مسلمانان به سوى «شقّ» رفته‌اند كه خود حصون چندى داشته است. اولين آنها حصن ابىّ بوده است. در آنجا چند نفر از يهوديان مبارز خواستند كه حباب بن منذر و ابودجانه به جنگ آنان رفته به هلاكتشان رساندند. پس از آن سپاه اسلام بر قلعه مزبور هجوم برد و يهوديان به سمت حصن نزار كه در ناحيه ديگر از «شق» بود گريخته و در را محكم بستند. [۲۲] از اينان به عنوان «اشد اهل الشقّ» ياد شده كه مقاومت سختى مى‌ كردند و بالاخره پس از نبردى سخت شكست خوردند.

فتح قلعه نزار

صفيه دختر حيى بن اخطب كه پس از اسارت آزاد شده و سپس به همسرى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درآمد، در اين قلعه به اسارت گرفته شد. دليل آنكه صفيه و چند نفر ديگر تنها اسيران در حصن نزار بودند، آن بود كه يهوديان زن و فرزندان را از نطات بيرون كرده، آنجا را تنها براى جنگ اختصاص دادند. پس از تخليه كامل نطات، زنان و فرزندان را به كتيبه منتقل كردند. در اين ميان بنى الحقيق چند زن و بچه را كه از جمله آنان صفيه بود به نزار منتقل كردند، زيرا گمان مى‌كردند آنجا بسيار مستحكم است. به همين دليل، تنها آنان به اسارت درآمدند. [۲۳]

فتح قلعه قموص

بیشتر مردان یهود در این قلعه قرار داشتند و محکم ترین این قلعه ها بود. [۲۴] يهوديان در آن روز مسلمانان را تير باران كردند و ياران رسول خدا (ص) خود را سپر آن حضرت قرار دادند. در آن روز بر تن رسول خدا (ص) دو زره بود و روپوشى و كلاهخودى و بر اسبى به نام ظرب (سنگ بر آمده) سوار بود، و نيزه و سپر در دست داشت و ياران گرد آن حضرت را فرا گرفته بودند.

کسی که هم خدا و هم رسولش او را دوست دارند

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم صبحگاهان فرماندهى را به ابوبكر سپرد. اما حصن مزبور تا شب گشوده نشد. فرداى آن روز، رايت در دستان عمر قرار گرفت و باز گشوده نشد. شب روز سوم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لَاعْطِيَنَّ الرآيةَ غداً رَجُلًا يُحبُّ اللَّهَ و رَسُولَهُ و يُحِبُّه اللّه و رَسُوله.[۲۵]

چون پيامبر (ص) شب را به صبح آوردند، كسى را پى على (ع) فرستادند، و او در حالى كه چشم درد داشت، به حضور پيامبر (ص) آمد و گفت: من نه دشت را مى‌بينم و نه كوه را گويد: على (ع) نزديك رسول خدا (ص) رفت. پيامبر (ص) فرمودند: چشمت را بگشا. و او چشمهايش را گشود، و رسول خدا (ص) آب دهان خود را بر چشمهاى على (ع) انداخت. على (ع) مى‌گفت: پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم. آنگاه رسول خدا (ص) پرچم را به على (ع) دادند و براى او و يارانش دعا فرمودند كه پيروز شوند.[۲۶]

کشته شدن مرحب یهودی توسط امیرالمؤمنین

پانویس

  1. معجم المعالم الجغرافيه فى السيرة النبويه، ص 118. ميان مدينه و الشريف 163 كيلومتر فاصله است.
  2. فى شمال غرب الجزيره، حمد جاسر، ص 236
  3. الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌17،ص:71
  4. سيرت ‌رسول‌ الله / ترجمه سیره ابن اسحاق،ج‌2،ص:820
  5. مغازى/ترجمه،متن،ص:482
  6. المغازى، ج 2، صص 563- 562؛ سبل الهدى والرشاد، ج 6، صص 155- 154
  7. ا المغازى، ج 2، صص 568- 556؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3 ص 618؛ سبل الهدى والرشاد، ج 6، صص 177- 176
  8. المغازى/ترجمه،متن،ص:484
  9. . طبقات الكبرى، ج 2، ص 106؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 187
  10. المغازى، ج 2، ص 689
  11. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 342؛ المغازى، ج 2، صص 685- 684
  12. الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌17،ص:81
  13. مغازى/ترجمه،متن،ص:483
  14. مغازى/ ترجمه ،متن ،ص : 482
  15. المغازى، ج 2، صص 641- 640
  16. المغازى/ترجمه،متن،ص:489
  17. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 330؛ المغازى، ج 2، ص 650
  18. المغازى، ج 2، ص 664
  19. . المغازى، ج 2، صص 648، 658؛ شامى از حصن صعب چنين ياد كرده: حصن صعب بن معاذبن نطاة؛ نك: سبل الهدى، ج 5، ص 189
  20. الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌17،ص:163
  21. م المغازى/ترجمه،متن،ص:493
  22. المغازى، ج 2، ص 668
  23. المغازى، ج 2، ص 668
  24. الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌17،ص:218
  25. اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره آن حضرت حتى مورد انكار ناصبى‌ترين افراد قرار نگرفته واز صدهاطريق روايى، گزارش شده است. به نقل طبقات( ج 2، ص 110) عمر پس از شنيدن اين سخن گفت: تا آن زمان امارت را دوست نداشتم! اما با اين سخن علاقمند شدم تا فرماندهى به من واگذار شود. درنقل ابن ابى شبيه آمده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كسى را خواهم فرستاد كه: حتى يفتح الله له، ليس بفرّار؛ نك: المصنف، ج 7، ص 396؛ شايد كنايه از فرار ديگران باشد.
  26. مغازى/ترجمه،متن،ص:498

منابع