عمان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
 
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 
{{بخشی از یک کتاب}}
  
'''منبع:''' حسین قره چانلو، جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، سمت، تهران، 1380، ج‌1، ص 227 تا 230
+
عمان، سلطان‌نشينى مستقل در گوشه جنوب شرقى شبه‌جزيره عربستان است. پايتخت‌ و بندر عمده‌اش شهر مسقط بركنار درياى عمان و درياى عرب واقع است. رأس المسندم در داخل سواحل متصالح (شيخ‌نشين ها) نيز جزء عمان است. عمان از طرف شمال به ربع الخالى محدود مى‌شود. دو شهر قديمى آن صحار و صور بازارهاى محلى و بندرگاه كشتيرانى به سوى هند، يمن، زنگبار و سواحل خليج فارس است.
  
عمان، سلطان‌نشينى مستقل در گوشه جنوب شرقى شبه‌جزيره عربستان است. پايتخت‌
+
عمان از لحاظ محصولات كشاورزى و منابع معدنى ثروتمند است. صادراتش خرما، ليمو، انار و ماهى خشك است. در آنجا پرورش شتر نيز رايج است. بيشتر مردم آن پيرو مذهب اباضى‌اند.
  
 +
سرزمين عمان از منطقه كوهستانى و دشت هاى كرانه‌اى تشكيل شده و منطقه كوهستانى آن از سنگهاى آتشفشانى است. در لابلاى كوههاى عمان درّه‌هايى است كه بيشتر آنها خشك و بدون آب است و راه مواصلاتى ميانه كرانه و زمين هاى داخلى از اين درّه‌ها مى‌گذرد. هواى عمان گرم و استوايى است. ايرانيان قديم عمان را «مزون» مى‌ناميدند.<ref>ايرانشهر بر مبناى جغرافياى موسى خورنى؛ ص 95.</ref>
  
 +
در عمان شهرهاى باستانى مانند صحار، نزوه و دبا از آغاز روزگار اسلام معروف بوده است. صحار پايتخت قديم عمان... يكى از بازارهاى دوران جاهليت بوده است.<ref>المفصل فى تاريخ العرب...؛ ج1، ص177 و 178.</ref>
  
                        جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج‌1، ص: 227
+
در سال هشتم هجرت، پيامبر صلی الله علیه و آله عمرو بن عاص را نزد جيفر و عياذ (دو برادر) فرزندان جلندى ازدى به عمان فرستاد تا [[صدقات]] و [[زكات]] آنجا را از توانگران گرفته و به تنگدستان دهد و از مجوس (زرتشتيان) هم جزيه (گزيت) بگيرد؛ گفته شده كه اين كار در سال هفتم هجرت بوده است.<ref>كامل؛ ج1، ص328.</ref>
  
و بندر عمده‌اش شهر مسقط بر كنار درياى عمان و درياى عرب واقع است. رأس المسندم در داخل سواحل متصالح (شيخ‌نشينها) نيز جزء عمان است. عمان از طرف شمال به ربع الخالى محدود مى‌شود. دو شهر قديمى آن صحار و صور بازارهاى محلى و بندرگاه كشتيرانى به سوى هند، يمن، زنگبار و سواحل خليج فارس است. عمان از لحاظ محصولات كشاورزى و منابع معدنى ثروتمند است. صادراتش خرما، ليمو، انار و ماهى خشك است. در آنجا پرورش شتر نيز رايج است. بيشتر مردم آن پيرو مذهب اباضى‌اند.
+
به نوشته اصطخرى، عمان ولايتى گرمسير است... در عمان خرما و ميوه بسيار باشد؛ مانند انار، موز و ناق كه به عربى آن را نبق<ref> كنار كه بار درخت سدر است.</ref> گويند... و كشتي هاى بزرگ آنجا آيد. (لنگر اندازند)
  
سرزمين عمان از منطقه كوهستانى و دشتهاى كرانه‌اى تشكيل شده و منطقه كوهستانى آن از سنگهاى آتشفشانى است. در لابلاى كوههاى عمان درّه‌هايى است كه بيشتر آنها خشك و بدون آب است و راه مواصلاتى ميانه كرانه و زمينهاى داخلى از اين درّه‌ها مى‌گذرد. هواى عمان گرم و استوايى است. ايرانيان قديم عمان را «مزون» مى‌ناميدند. «1» در عمان شهرهاى باستانى مانند صحار، نزوه و دبا از آغاز روزگار اسلام معروف بوده است. صحار پايتخت قديم عمان ... يكى از بازارهاى دوران جاهليت بوده است. «2» در سال هشتم هجرت، پيامبر (ص) عمرو بن عاص را نزد جيفر و عياذ (دو برادر) فرزندان جلندى ازدى به عمان فرستاد تا صدقات و زكات آنجا را از توانگران گرفته و به تنگدستان دهد و از مجوس (زرتشتيان) هم جزيه (گزيت) بگيرد؛ گفته شده كه اين كار در سال هفتم هجرت بوده است. «3» به نوشته اصطخرى، عمان ولايتى گرمسير است ... در عمان خرما و ميوه بسيار باشد؛ مانند انار، موز و ناق كه به عربى آن را نبق «4» گويند ... و كشتيهاى بزرگ آنجا آيد [لنگر اندازند]. بر كرانه درياى پارس هيچ شهرى آبادانتر و توانگرتر از صحار نيست، در اين ولايت شهرهاى بسيار است و گويند كه اعمال آن سيصد فرسنگ باشد. در آنجا قومى از خوارجند كه ايشان را شراة خوانند ... [به روزگار] معتضد، ميان ايشان و قومى از بنى سامة بن لوى جنگ افتاد. مردى از ايشان به نام محمد بن قاسم‌
+
بر كرانه درياى پارس هيچ شهرى آبادانتر و توانگرتر از صحار نيست، در اين ولايت شهرهاى بسيار است و گويند كه اعمال آن سيصد فرسنگ باشد. در آنجا قومى از خوارجند كه ايشان را شراة خوانند... [به روزگار] معتضد، ميان ايشان و قومى از بنى سامة بن لوى جنگ افتاد. مردى از ايشان به نام محمد بن قاسم‌ سامى به نزد معتضد آمد و از وى مدد خواست.
  
__________________________________________________
+
معتضد مردى را به نام ابوثور با وى راهى عمان كرد، او عمان را فتح كرد و خطبه به نام معتضد عباسى خواند. قوم شراة به ناحيتى كه آن را نزوه خوانند مسكن گزيدند.<ref>مسالك و ممالك؛ ص 27.</ref>
  
(1). ايرانشهر بر مبناى جغرافياى موسى خورنى؛ ص 95.
+
به نوشته صاحب حدود العالم «عمان شهرى است عظيم بر كران دريا و اندر وى بازرگانان بسيارند و باركده همه جهان است و هيچ شهرى نيست اندر جهان كه اندر وى بازرگانان توانگرتر از آنجا بود و همه جهازهاى (كشتي هاى) مشرق و مغرب و جنوب و شمال بدين شهر افتد و از اينجا به جاي ها ببرند».<ref>حدود العالم؛ ص 169.</ref>
  
(2). المفصل فى تاريخ العرب ...؛ ج 1، ص 177 و 178.
+
واليان قرمطى از سال 317 تا 375 هجرى قمرى به عمان آمد و شد داشتند... و مردم نزوه كه خوارج بودند، حكومت را بدست گرفتند و قرامطه و رافضيان را قتل‌عام كردند.<ref>تاريخ ابن خلدون؛ ج3، ص131.</ref> مقدسى، عمان را يكى از چهار خوره (ناحيه) بزرگ جزيرة العرب نام مى‌برد و مى‌نويسد: هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ است.
  
(3). كامل؛ ج 1، ص 328.
+
قصبه آن (مركز آن) صحار و شهرهايش: نزوه، سرّ، ضنك، حفيت، دبا، سلوت، جلّفار و... است. تمام [اين سرزمين‌] نخلستان و باغ است، آب مشروب ايشان از چاههاست كه با گاو بيرون مى‌كشند و بيشتر [عمان‌] كوهستانى است.<ref>احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 102، 104، 132 و 133.</ref> مهره به عمان متصل است و در شمال آن قرار دارد.
  
(4). كنار كه بار درخت سدر است.
+
عمان سرزمينى مستقل، پرجمعيت با درختان نخل و ميوه‌هاى گرمسيرى بسيار چون موز، انار، انجير و انگور است. دو شهر صور و قلهات از شهرهاى عمان بر ساحل درياى نمك فارس واقع است. اين دو شهر كوچك ولى آبادند. آب آشاميدنى مردم عمان از چاهها تأمين مى‌شود. مردم آنجا ماهى و مرواريد صيد مى‌كنند.<ref>نزهة المشتاق؛ ج1، ص155.</ref>
  
                        جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج‌1، ص: 228
+
ياقوت، عمان را خوره‌اى عربى بر ساحل درياى يمن و هند و در اقليم اول و در مشرق هجر «هگر قديم» مى‌داند. او مى‌نويسد: عمان شهرها، نخلستان ها و زراعت فراوان دارد. گرماى آن ضرب المثل است.<ref>معجم البلدان؛ ج3، ص717.</ref>
  
سامى به نزد معتضد آمد و از وى مدد خواست. معتضد مردى را به نام ابو ثور با وى راهى عمان كرد، او عمان را فتح كرد و خطبه به نام معتضد عباسى خواند. قوم شراة به ناحيتى كه آن را نزوه خوانند مسكن گزيدند. «1» به نوشته صاحب حدود العالم «عمان شهرى است عظيم بر كران دريا و اندر وى بازرگانان بسيارند و باركده همه جهان است و هيچ شهرى نيست اندر جهان كه اندر وى بازرگانان توانگرتر از آنجا بود و همه جهازهاى (كشتيهاى) مشرق و مغرب و جنوب و شمال بدين شهر افتد و از اينجا به جايها ببرند». «2»
+
ابوالفداء مى‌نويسد: عمان شهر بزرگى است و لنگرگاهى دارد كه كشتي هاى سند و هند و چين و زنگبار بدانها درآيند و قصبه آن، صحار، بركنار درياى پارس است و شهرى بزرگتر از آن نيست.<ref>تقويم البلدان؛ ص 99.</ref> به نوشته حمدالله، عمان بزرگترين شهر (جنوب شرقى) عربستان است و درياى عمان بدان منسوب است.<ref>نزهة القلوب؛ ص 263.</ref>
  
واليان قرمطى از سال 317 تا 375 هجرى قمرى به عمان آمدوشد داشتند ... و مردم نزوه، كه خوارج بودند، حكومت را به دست گرفتند و قرامطه و رافضيان را قتل‌عام كردند. «3» مقدسى، عمان را يكى از چهار خوره (ناحيه) بزرگ جزيرة العرب نام مى‌برد و مى‌نويسد: هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ است. قصبه آن (مركز آن) صحار و شهرهايش:
+
صحار شهر و بندرى است در ساحل درياى عمان. ابن خرداذبه مى‌نويسد: عمان همان صحار و دبا است.<ref>المسالك والممالك؛ ص 60.</ref> بر كرانه درياى پارس هيچ شهرى آبادانتر و توانگرتر از صحار نيست.<ref>مسالك و ممالك؛ ص 27.</ref>
  
نزوه، سرّ، ضنك، حفيت، دبا، سلوت، جلّفار و ... است. تمام [اين سرزمين‌] نخلستان و باغ است، آب مشروب ايشان از چاههاست كه با گاو بيرون مى‌كشند و بيشتر [عمان‌] كوهستانى است. «4» مهره به عمان متصل است و در شمال آن قرار دارد. عمان سرزمينى مستقل، پرجمعيت با درختان نخل و ميوه‌هاى گرمسيرى بسيار چون موز، انار، انجير و انگور است. دو شهر صور و قلهات، از شهرهاى عمان، بر ساحل درياى نمك فارس واقع است. اين دو شهر كوچك، ولى آبادند. آب آشاميدنى مردم عمان از چاهها تأمين مى‌شود. مردم آنجا ماهى و مرواريد صيد مى‌كنند. «5» ياقوت، عمان را خوره‌اى عربى بر ساحل درياى يمن و هند و در اقليم اول و در مشرق هجر «هگر قديم» مى‌داند. او مى‌نويسد: عمان شهرها، نخلستانها و زراعت فراوان دارد. گرماى آن ضرب المثل است. «6» ابو الفداء مى‌نويسد: عمان شهر بزرگى است و لنگرگاهى دارد كه كشتيهاى سند و هند و چين و زنگبار بدانها درآيند و قصبه آن، صحار، بر كنار درياى پارس است و
+
به نوشته همدانى، صحار بزرگترين خوره (ناحيه) سرزمين عمان است.<ref>صفة جزيرة العرب؛ ص 237.</ref> در قرن چهارم هجرى قمرى شهرى مهمتر و آبادتر از صحار، قصبه عمان بر كرانه درياى چين، نبوده است. اين شهر پرجمعيت گردشگاهها و ثروت بسيار داشته و ميوه‌خيز و پربركت و ثروتمندتر از زبيد و صنعاء بوده است. بازارهايش شگفت‌انگيز، خانه‌هايش از آجر و چوب ساج... و جامع آن با گلدسته‌هاى زيبا و بلند در كنار دريا و در انتهاى بازارها قرار داشته است، چاههاى آبش شيرين و كاريزى گوارا داشته و مردم در اين شهر از هر جهت در رفاه بوده‌اند.
  
__________________________________________________
+
[شهر] درگاه چين و انبار مشرق‌زمين و عراق و پناهگاه يمن محسوب مى‌شده است. بيشتر مردمش ايرانى بوده‌اند... محراب مسجد جامع آن چنان ستاره‌كوبى شده كه از هر جهت بچرخى [و بدان نگاه كنى‌] رنگ‌ به ‌رنگ مى‌شود به طورى كه از يك طرف زرد و از طرف ديگر سبز و از سويى ديگر سرخ رنگ ديده مى‌شود.<ref>احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 131 و 132.</ref>
  
(1). مسالك و ممالك؛ ص 27.
+
هر ساله بازرگانان بسيارى از سرزمين هاى ديگر به آنجا آمد و رفت مى‌كنند و تمام كالاهاى يمن به آنجا آورده مى‌شود.<ref>نزهة المشتاق؛ ج1، ص156.</ref> بناهاى شهر همه از آجر و ساج ساخته شده و در آن نواحى، شهرى همانند آن از نظر (خوش‌ساختى) بنا نبوده است.<ref> معجم البلدان؛ ج3، ص369.</ref> در اوايل قرن دهم هجرى قمرى پرتغالي ها صحار [و عمان‌] را تصرف كردند؛ بعدها ناصر بن مرشد يعربى، امام عمان، بر صحار دست يافت.<ref>تاريخ مسقط و عمان، بحرين، قطر و روابط آنها با ايران؛ ص 330-331 و 364.</ref>
  
(2). حدود العالم؛ ص 169.
+
نزوه، در دامنه كوه اخضر از شهرهاى قديم عمان و در 150 كيلومترى جنوب‌ غربى مسقط (در دامنه‌هاى جنوبى سلسله جبال عمان) واقع است. اصطخرى مى‌نويسد: قوم شراة (از [[خوارج]]) به نزوه رفتند و هنوز آنجايند.<ref>مسالك و ممالك؛ ص 27.</ref>
  
(3). تاريخ ابن خلدون؛ ج 3، ص 131.
+
در آخر قرن چهارم هجرى نزوه شهرى بزرگ در مرز كوهستان بود. ساختمانهايش از گل و مسجد جامع آن در ميان بازار بود. آب آشاميدنى مردم آن از چاه تأمين مى‌شد. دور شهر را نخلستان فراگرفته بود.<ref>احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 132.</ref>
  
(4). احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 102، 104، 132 و 133.
+
ياقوت مى‌نويسد: نزوه در ساحل دريا نيست بلكه كوهى است در عمان و در آن آبادي هاى بزرگ بيشمارى است كه تمام آنها را نزوه خوانند... مردم آن عرب و از خوارجند. در آنجا نوعى پارچه مخلوط با حرير (ابريشم) مى‌بافند كه در ديگر سرزمين هاى عرب بافته نمى‌شود.<ref>معجم البلدان؛ ج4، ص776.</ref>
  
(5). نزهة المشتاق؛ ج 1، ص 155.
+
مسقط، شهر و پايتخت و بندر مهم سلطان‌نشين عمان است كه در كنار درياى عمان و جنوب كوههاى اخضر قرار دارد. بامهاى خانه‌هاى مسقط جز بناهاى سلطنتى (كاخ ها)، همه مرتفع و مسطحند. كاخ حكومتى آن يادگار استيلاى پرتغاليان است و در وسط شهر قرار دارد. ابن رسته نخستين جغرافيادانى است كه از مسقط نام برده است.<ref>الاعلاق النفيسه؛ ص 99.</ref>
  
(6). معجم البلدان؛ ج 3، ص 717.
+
در اواخر قرن چهارم هجرى، مسقط بندرى بوده كه كشتي هاى يمن را پذيرا مى‌شده و جايى زيبا و پرميوه بوده است.<ref>احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 132.</ref> به نوشته ياقوت، مسقط شهرى ساحلى بوده كه در پايان مرزهاى عمان و در جانب يمن قرار داشته است.<ref>معجم البلدان؛ ج4، ص519.</ref> هم‌اكنون مسقط بزرگترين بندر در ساحل خليج فارس است.<ref>جغرافية شبه جزيرة العرب؛ ص 373.</ref>
  
                        جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج‌1، ص: 229
+
ساكنان آن، بيشتر هندى و بلوچ و سياهپوست هستند. اين شهر بدان سبب كه بندرگاه خوبى است و مشرف بر مدخل خليج فارس است مركز اصلى صادرات و واردات عمان مى‌باشد.
  
شهرى بزرگتر از آن نيست. «1» به نوشته حمد الله، عمان بزرگترين شهر (جنوب شرقى) عربستان است و درياى عمان بدان منسوب است. «2»
+
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
  
صحار شهر و بندرى است در ساحل درياى عمان. ابن خرداذبه مى‌نويسد: عمان همان صحار و دبا است. «3» بر كرانه درياى پارس هيچ شهرى آبادانتر و توانگرتر از صحار نيست. «4» به نوشته همدانى، صحار بزرگترين خوره (ناحيه) سرزمين عمان است. «5» در قرن چهارم هجرى قمرى شهرى مهمتر و آبادتر از صحار، قصبه عمان بر كرانه درياى چين، نبوده است. اين شهر پرجمعيت گردشگاهها و ثروت بسيار داشته و ميوه‌خيز و پربركت و ثروتمندتر از زبيد و صنعاء بوده است. بازارهايش شگفت‌انگيز، خانه‌هايش از آجر و چوب ساج ... و جامع آن با گلدسته‌هاى زيبا و بلند در كنار دريا و در انتهاى بازارها قرار داشته است، چاههاى آبش شيرين و كاريزى گوارا داشته و مردم در اين شهر از هر جهت در رفاه بوده‌اند. [شهر] درگاه چين و انبار مشرق‌زمين و عراق و پناهگاه يمن محسوب مى‌شده است. بيشتر مردمش ايرانى بوده‌اند ... محراب مسجد جامع آن چنان ستاره‌كوبى شده كه از هر جهت بچرخى [و بدان نگاه كنى‌] رنگ‌به‌رنگ مى‌شود به طورى كه از يك طرف زرد و از طرف ديگر سبز و از سويى ديگر سرخ رنگ ديده مى‌شود. «6» هر ساله بازرگانان بسيارى از سرزمينهاى ديگر به آنجا آمد و رفت مى‌كنند و تمام كالاهاى يمن به آنجا آورده مى‌شود. «7» بناهاى شهر همه از آجر و ساج ساخته شده و در آن نواحى، شهرى همانند آن از نظر (خوش‌ساختى) بنا نبوده است. «8» در اوايل قرن دهم هجرى قمرى پرتغاليها صحار [و عمان‌] را تصرف كردند؛ بعدها ناصر بن مرشد يعربى، امام عمان، بر صحار دست يافت. «9»
+
==منابع==
 
+
حسین قره چانلو، جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، سمت، تهران، 1380، ج‌1، ص 227 تا 230.
نزوه، در دامنه كوه اخضر، از شهرهاى قديم عمان و در 150 كيلومترى جنوب‌
 
 
 
__________________________________________________
 
 
 
(1). تقويم البلدان؛ ص 99.
 
 
 
(2). نزهة القلوب؛ ص 263.
 
 
 
(3). المسالك و الممالك؛ ص 60.
 
 
 
(4). مسالك و ممالك؛ ص 27.
 
 
 
(5). صفة جزيرة العرب؛ ص 237.
 
 
 
(6). احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 131 و 132.
 
 
 
(7). نزهة المشتاق؛ ج 1، ص 156.
 
 
 
(8). معجم البلدان؛ ج 3، ص 369.
 
 
 
(9). تاريخ مسقط و عمان، بحرين، قطر و روابط آنها با ايران؛ ص 330- 331 و 364.
 
 
 
                        جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج‌1، ص: 230
 
 
 
غربى مسقط (در دامنه‌هاى جنوبى سلسله جبال عمان) واقع است. اصطخرى مى‌نويسد:
 
 
 
قوم شراة (از خوارج) به نزوه رفتند و هنوز آنجايند. «1» در آخر قرن چهارم هجرى نزوه شهرى بزرگ در مرز كوهستان بود. ساختمانهايش از گل و مسجد جامع آن در ميان بازار بود. آب آشاميدنى مردم آن از چاه تأمين مى‌شد. دور شهر را نخلستان فراگرفته بود. «2» ياقوت مى‌نويسد: نزوه در ساحل دريا نيست، بلكه كوهى است در عمان و در آن، آباديهاى بزرگ بيشمارى است كه تمام آنها را نزوه خوانند ... مردم آن عرب و از خوارجند. در آنجا نوعى پارچه مخلوط با حرير (ابريشم) مى‌بافند كه در ديگر سرزمينهاى عرب بافته نمى‌شود. «3»
 
 
 
مسقط، شهر و پايتخت و بندر مهم سلطان‌نشين عمان است كه در كنار درياى عمان و جنوب كوههاى اخضر قرار دارد. بامهاى خانه‌هاى مسقط، جز بناهاى سلطنتى (كاخها)، همه مرتفع و مسطحند. كاخ حكومتى آن يادگار استيلاى پرتغاليان است و در وسط شهر قرار دارد. ابن رسته نخستين جغرافيادانى است كه از مسقط نام برده است. «4» در اواخر قرن چهارم هجرى، مسقط بندرى بوده كه كشتيهاى يمن را پذيرا مى‌شده و جايى زيبا و پرميوه بوده است. «5» به نوشته ياقوت، مسقط شهرى ساحلى بوده كه در پايان مرزهاى عمان و در جانب يمن قرار داشته است. «6» هم‌اكنون مسقط بزرگترين بندر در ساحل خليج فارس است. «7» ساكنان آن، بيشتر هندى و بلوچ و سياهپوست هستند. اين شهر بدان سبب كه بندرگاه خوبى است و مشرف بر مدخل خليج فارس است مركز اصلى صادرات و واردات عمان مى‌باشد.
 
 
 
 
 
 
 
(1). مسالك و ممالك؛ ص 27.
 
 
 
(2). احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 132.
 
 
 
(3). معجم البلدان؛ ج 4، ص 776.
 
 
 
(4). الاعلاق النفيسه؛ ص 99.
 
 
 
(5). احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 132.
 
 
 
(6). معجم البلدان؛ ج 4، ص 519.
 
 
 
(7). جغرافية شبه جزيرة العرب؛ ص 373.
 
  
 
[[رده:جغرافیای تاریخی عربستان]]
 
[[رده:جغرافیای تاریخی عربستان]]
 
[[رده:کشورهای اسلامی]]
 
[[رده:کشورهای اسلامی]]

نسخهٔ ‏۱۳ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۰۸:۲۹

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


عمان، سلطان‌نشينى مستقل در گوشه جنوب شرقى شبه‌جزيره عربستان است. پايتخت‌ و بندر عمده‌اش شهر مسقط بركنار درياى عمان و درياى عرب واقع است. رأس المسندم در داخل سواحل متصالح (شيخ‌نشين ها) نيز جزء عمان است. عمان از طرف شمال به ربع الخالى محدود مى‌شود. دو شهر قديمى آن صحار و صور بازارهاى محلى و بندرگاه كشتيرانى به سوى هند، يمن، زنگبار و سواحل خليج فارس است.

عمان از لحاظ محصولات كشاورزى و منابع معدنى ثروتمند است. صادراتش خرما، ليمو، انار و ماهى خشك است. در آنجا پرورش شتر نيز رايج است. بيشتر مردم آن پيرو مذهب اباضى‌اند.

سرزمين عمان از منطقه كوهستانى و دشت هاى كرانه‌اى تشكيل شده و منطقه كوهستانى آن از سنگهاى آتشفشانى است. در لابلاى كوههاى عمان درّه‌هايى است كه بيشتر آنها خشك و بدون آب است و راه مواصلاتى ميانه كرانه و زمين هاى داخلى از اين درّه‌ها مى‌گذرد. هواى عمان گرم و استوايى است. ايرانيان قديم عمان را «مزون» مى‌ناميدند.[۱]

در عمان شهرهاى باستانى مانند صحار، نزوه و دبا از آغاز روزگار اسلام معروف بوده است. صحار پايتخت قديم عمان... يكى از بازارهاى دوران جاهليت بوده است.[۲]

در سال هشتم هجرت، پيامبر صلی الله علیه و آله عمرو بن عاص را نزد جيفر و عياذ (دو برادر) فرزندان جلندى ازدى به عمان فرستاد تا صدقات و زكات آنجا را از توانگران گرفته و به تنگدستان دهد و از مجوس (زرتشتيان) هم جزيه (گزيت) بگيرد؛ گفته شده كه اين كار در سال هفتم هجرت بوده است.[۳]

به نوشته اصطخرى، عمان ولايتى گرمسير است... در عمان خرما و ميوه بسيار باشد؛ مانند انار، موز و ناق كه به عربى آن را نبق[۴] گويند... و كشتي هاى بزرگ آنجا آيد. (لنگر اندازند)

بر كرانه درياى پارس هيچ شهرى آبادانتر و توانگرتر از صحار نيست، در اين ولايت شهرهاى بسيار است و گويند كه اعمال آن سيصد فرسنگ باشد. در آنجا قومى از خوارجند كه ايشان را شراة خوانند... [به روزگار] معتضد، ميان ايشان و قومى از بنى سامة بن لوى جنگ افتاد. مردى از ايشان به نام محمد بن قاسم‌ سامى به نزد معتضد آمد و از وى مدد خواست.

معتضد مردى را به نام ابوثور با وى راهى عمان كرد، او عمان را فتح كرد و خطبه به نام معتضد عباسى خواند. قوم شراة به ناحيتى كه آن را نزوه خوانند مسكن گزيدند.[۵]

به نوشته صاحب حدود العالم «عمان شهرى است عظيم بر كران دريا و اندر وى بازرگانان بسيارند و باركده همه جهان است و هيچ شهرى نيست اندر جهان كه اندر وى بازرگانان توانگرتر از آنجا بود و همه جهازهاى (كشتي هاى) مشرق و مغرب و جنوب و شمال بدين شهر افتد و از اينجا به جاي ها ببرند».[۶]

واليان قرمطى از سال 317 تا 375 هجرى قمرى به عمان آمد و شد داشتند... و مردم نزوه كه خوارج بودند، حكومت را بدست گرفتند و قرامطه و رافضيان را قتل‌عام كردند.[۷] مقدسى، عمان را يكى از چهار خوره (ناحيه) بزرگ جزيرة العرب نام مى‌برد و مى‌نويسد: هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ است.

قصبه آن (مركز آن) صحار و شهرهايش: نزوه، سرّ، ضنك، حفيت، دبا، سلوت، جلّفار و... است. تمام [اين سرزمين‌] نخلستان و باغ است، آب مشروب ايشان از چاههاست كه با گاو بيرون مى‌كشند و بيشتر [عمان‌] كوهستانى است.[۸] مهره به عمان متصل است و در شمال آن قرار دارد.

عمان سرزمينى مستقل، پرجمعيت با درختان نخل و ميوه‌هاى گرمسيرى بسيار چون موز، انار، انجير و انگور است. دو شهر صور و قلهات از شهرهاى عمان بر ساحل درياى نمك فارس واقع است. اين دو شهر كوچك ولى آبادند. آب آشاميدنى مردم عمان از چاهها تأمين مى‌شود. مردم آنجا ماهى و مرواريد صيد مى‌كنند.[۹]

ياقوت، عمان را خوره‌اى عربى بر ساحل درياى يمن و هند و در اقليم اول و در مشرق هجر «هگر قديم» مى‌داند. او مى‌نويسد: عمان شهرها، نخلستان ها و زراعت فراوان دارد. گرماى آن ضرب المثل است.[۱۰]

ابوالفداء مى‌نويسد: عمان شهر بزرگى است و لنگرگاهى دارد كه كشتي هاى سند و هند و چين و زنگبار بدانها درآيند و قصبه آن، صحار، بركنار درياى پارس است و شهرى بزرگتر از آن نيست.[۱۱] به نوشته حمدالله، عمان بزرگترين شهر (جنوب شرقى) عربستان است و درياى عمان بدان منسوب است.[۱۲]

صحار شهر و بندرى است در ساحل درياى عمان. ابن خرداذبه مى‌نويسد: عمان همان صحار و دبا است.[۱۳] بر كرانه درياى پارس هيچ شهرى آبادانتر و توانگرتر از صحار نيست.[۱۴]

به نوشته همدانى، صحار بزرگترين خوره (ناحيه) سرزمين عمان است.[۱۵] در قرن چهارم هجرى قمرى شهرى مهمتر و آبادتر از صحار، قصبه عمان بر كرانه درياى چين، نبوده است. اين شهر پرجمعيت گردشگاهها و ثروت بسيار داشته و ميوه‌خيز و پربركت و ثروتمندتر از زبيد و صنعاء بوده است. بازارهايش شگفت‌انگيز، خانه‌هايش از آجر و چوب ساج... و جامع آن با گلدسته‌هاى زيبا و بلند در كنار دريا و در انتهاى بازارها قرار داشته است، چاههاى آبش شيرين و كاريزى گوارا داشته و مردم در اين شهر از هر جهت در رفاه بوده‌اند.

[شهر] درگاه چين و انبار مشرق‌زمين و عراق و پناهگاه يمن محسوب مى‌شده است. بيشتر مردمش ايرانى بوده‌اند... محراب مسجد جامع آن چنان ستاره‌كوبى شده كه از هر جهت بچرخى [و بدان نگاه كنى‌] رنگ‌ به ‌رنگ مى‌شود به طورى كه از يك طرف زرد و از طرف ديگر سبز و از سويى ديگر سرخ رنگ ديده مى‌شود.[۱۶]

هر ساله بازرگانان بسيارى از سرزمين هاى ديگر به آنجا آمد و رفت مى‌كنند و تمام كالاهاى يمن به آنجا آورده مى‌شود.[۱۷] بناهاى شهر همه از آجر و ساج ساخته شده و در آن نواحى، شهرى همانند آن از نظر (خوش‌ساختى) بنا نبوده است.[۱۸] در اوايل قرن دهم هجرى قمرى پرتغالي ها صحار [و عمان‌] را تصرف كردند؛ بعدها ناصر بن مرشد يعربى، امام عمان، بر صحار دست يافت.[۱۹]

نزوه، در دامنه كوه اخضر از شهرهاى قديم عمان و در 150 كيلومترى جنوب‌ غربى مسقط (در دامنه‌هاى جنوبى سلسله جبال عمان) واقع است. اصطخرى مى‌نويسد: قوم شراة (از خوارج) به نزوه رفتند و هنوز آنجايند.[۲۰]

در آخر قرن چهارم هجرى نزوه شهرى بزرگ در مرز كوهستان بود. ساختمانهايش از گل و مسجد جامع آن در ميان بازار بود. آب آشاميدنى مردم آن از چاه تأمين مى‌شد. دور شهر را نخلستان فراگرفته بود.[۲۱]

ياقوت مى‌نويسد: نزوه در ساحل دريا نيست بلكه كوهى است در عمان و در آن آبادي هاى بزرگ بيشمارى است كه تمام آنها را نزوه خوانند... مردم آن عرب و از خوارجند. در آنجا نوعى پارچه مخلوط با حرير (ابريشم) مى‌بافند كه در ديگر سرزمين هاى عرب بافته نمى‌شود.[۲۲]

مسقط، شهر و پايتخت و بندر مهم سلطان‌نشين عمان است كه در كنار درياى عمان و جنوب كوههاى اخضر قرار دارد. بامهاى خانه‌هاى مسقط جز بناهاى سلطنتى (كاخ ها)، همه مرتفع و مسطحند. كاخ حكومتى آن يادگار استيلاى پرتغاليان است و در وسط شهر قرار دارد. ابن رسته نخستين جغرافيادانى است كه از مسقط نام برده است.[۲۳]

در اواخر قرن چهارم هجرى، مسقط بندرى بوده كه كشتي هاى يمن را پذيرا مى‌شده و جايى زيبا و پرميوه بوده است.[۲۴] به نوشته ياقوت، مسقط شهرى ساحلى بوده كه در پايان مرزهاى عمان و در جانب يمن قرار داشته است.[۲۵] هم‌اكنون مسقط بزرگترين بندر در ساحل خليج فارس است.[۲۶]

ساكنان آن، بيشتر هندى و بلوچ و سياهپوست هستند. اين شهر بدان سبب كه بندرگاه خوبى است و مشرف بر مدخل خليج فارس است مركز اصلى صادرات و واردات عمان مى‌باشد.

پانویس

  1. ايرانشهر بر مبناى جغرافياى موسى خورنى؛ ص 95.
  2. المفصل فى تاريخ العرب...؛ ج1، ص177 و 178.
  3. كامل؛ ج1، ص328.
  4. كنار كه بار درخت سدر است.
  5. مسالك و ممالك؛ ص 27.
  6. حدود العالم؛ ص 169.
  7. تاريخ ابن خلدون؛ ج3، ص131.
  8. احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 102، 104، 132 و 133.
  9. نزهة المشتاق؛ ج1، ص155.
  10. معجم البلدان؛ ج3، ص717.
  11. تقويم البلدان؛ ص 99.
  12. نزهة القلوب؛ ص 263.
  13. المسالك والممالك؛ ص 60.
  14. مسالك و ممالك؛ ص 27.
  15. صفة جزيرة العرب؛ ص 237.
  16. احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 131 و 132.
  17. نزهة المشتاق؛ ج1، ص156.
  18. معجم البلدان؛ ج3، ص369.
  19. تاريخ مسقط و عمان، بحرين، قطر و روابط آنها با ايران؛ ص 330-331 و 364.
  20. مسالك و ممالك؛ ص 27.
  21. احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 132.
  22. معجم البلدان؛ ج4، ص776.
  23. الاعلاق النفيسه؛ ص 99.
  24. احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 132.
  25. معجم البلدان؛ ج4، ص519.
  26. جغرافية شبه جزيرة العرب؛ ص 373.


منابع

حسین قره چانلو، جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، سمت، تهران، 1380، ج‌1، ص 227 تا 230.