صلح

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

تعريف صلح

صلح واژه اى است عربى و به معناى سازش مى باشد. صلح در معارف اسلامى به عنوان يك امر مطلوب و پسنديده مطرح شده است، در برخى از آيات قرآن حكمت تشريح صلح رفع تنازع عنوان شده است: «فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ» (سوره نساء، آیه 128)، «إِن يُرِيدَا إِصْلَاحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا» (سوره نساء، آیه 35)، «وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا». (سوره حجرات، آیه 9)

روايات نيز بر مطلوبيت، مشروعيت و صحت صلح دلالت دارند. چنان كه مرحوم كلينى به اسناد خودش از امام صادق علیه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: «الصُّلْحُ جائِزٌ بَيْنَ الْمُسْلِمينَ الّا صُلْحاً احَلَّ حَراماً أَوْ حَرَّمَ حَلالًا».[۱]

محقق حلى در شرايع اسلام در تعريف صلح مى نويسد: «صلح عبارت است از عقدى كه براى پايان دادن تنازع تشريع شده است و متفرع بر غيرش نيست اگر چه فايده آن را افاده مى كند».[۲] صاحب جواهر در شرح عبارت مرحوم محقق حلى مى نويسد: «اگر چه صلح در اصل، براى پايان دادن به خصومت و نزاع بين متخاصمين تشريع گرديده است ولى براى تحقق صلح وجود اين حكمت همواره ضرورى نمى باشد...» بنابراين مراد از لفظ صلح كه در ايجاب عقد واقع مى شود انشاء رضايت نسبت به آن چيزى است كه متصالحين توافق و تسالم در مورد آن نموده اند نه اين كه منظور از آن، خصوص صلحى باشد كه مسبوق به خصومت است.[۳]

امام خمينى در زمينه تعريف صلح مى نويسد: «صلح عبارت از تراضى و تسالم بر امرى از قبيل تمليك عين يا منفعت يا اسقاط دين يا حق و غير اين موارد مى باشد و اين كه مسبوق به نزاع باشد شرط نيست و انجام آن بر هر امرى به جز موارد استثناء شده جايز است».[۴]

مرحوم ميرزا حسن بجنوردى در كتاب «القواعد الفقهيه» در تعريف صلح مى نويسد: «حقيقت صلح عبارت از تراضى و تسالم بر امرى است اعم از اين كه آن امر كالا باشد يا از اقسام نقود، يا از اعمال يا غير اين‌ها؛ انشاء اين تسالم به صيغه عقد صلح باشد يا غير آن، و فرقى نمى كند كه صلح مسبوق به خصومت باشد يا ملحوق به آن باشد يا خصومت امرى است كه حصول آن متوقع مى باشد، بنابراين در تمامى مواردى كه ذكر گرديد اطلاق صلح به آنها حقيقتاً نه به نحو عنايت و مجاز صحيح مى باشد».[۵]

قانون مدنى در ماده 752 به پيروى از نظريه فقهاى اماميه در تعريف صلح آورده است: «صلح ممكن است يا در مورد رفع تنازع موجود يا جلوگيرى از تنازع احتمالى در مورد معامله و غير آن واقع گردد» از مجموعه تعريف هاى ارائه شده مى توان دريافت كه وجود نزاع سابق در تحقق عقد صلح ضرورى نمى باشد اگر چه اصل تشريع صلح براى رفع خصومت و نزاع بوده است.[۶]


شرايط صلح

  • 1- قرارداد صلح لازم الإجرا است و آن را جز با اقاله (فسخ عقد از دو طرف) يا اختيار فسخ نمى توان از ميان برد.[۷]
  • 2- عقد صلح، نياز به ايجاب و قبول دارد و با هر لفظى كه مفيد مصالحه طرفين باشد، درست است.[۸]
  • 3- دو نفرى كه چيزى را با يكديگر صلح مى كنند، بايد بالغ و عاقل باشند و كسى آن ها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند.[۹]


احكام صلح

  • 1- صلح، تنها براى حقوقى كه قابل نقل و اسقاطند، صحيح است ولى براى حقوقى كه قابل نقل و اسقاط نيستند صحيح نيست مانند حق مطالبه دَيْن و حق رجوع در طلاق رجعى.[۱۰]
  • 2- دو نفر كه بر سر چيزى نزاع دارند، جايز است به گونه اى با يكديگر صلح كنند ولى اين صلح، ظاهرى و براى رفع دعواست و نمى تواند حقيقتى را كه پنهان است تغيير دهد. بنابراين، كسى كه مى داند ادعا يا انكارش باطل است، شرعاً ذمه اش به ديگرى مشغول خواهد بود، مگر اين كه شخص ديگر واقعاً با رضايت خاطر صلح كند.[۱۱][۱۲]

پانویس

  1. وسائل الشيعه، ج 13، باب 3؛ احكام صلح، حديث 1 و 2، ص 164.
  2. محقق حلى، شرايع الاسلام، ج 2، ص 121.
  3. محمدحسن نجفى، جواهرالكلام، ج 26، ص 271.
  4. تحريرالوسيله، ج 1، ص 561.
  5. قواعد فقهيه، ج 5، ص 9.
  6. بررسى مبانى بيمه در اسلام، ص 146.
  7. تحريرالوسيله، ج 1، ص 516، م 4.
  8. همان، م 2 و 3.
  9. همان، ص 517، م 9.
  10. همان، م 8.
  11. تحريرالوسيله، ج 1، ص 519، م 17.
  12. احكام اقتصادى (ج 2)، نعمت الله حصاركى ، ص 73.