سید هاشم میردامادی نجف آبادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «سید هاشم میردامادی نجف آبادی نسب نسب آیت الله سید هاشم میردامادی با 30 واسطه...» ایجاد کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
سید هاشم میردامادی نجف آبادی
+
«سید هاشم میردامادی نجف آبادی»
  
نسب
+
== ولادت و نسب ==
 +
سید هاشم میردامادی در سال 1303 هجری قمری در نجف اشرف متولد شد. او در سن دو سالگی پدر خویش را از دست داد و تحت حمایت پر مهر مادری فاضل و پاک سیرت، دوران کودکی را سپری کرد.
  
نسب آیت الله سید هاشم میردامادی با 30 واسطه به ابوالحسن محمد دیباج فرزند امام صادق، علیه السلام، می رسد.
+
نسب آیت الله سید هاشم میردامادی با 30 واسطه به [[محمد دیباج]] فرزند [[امام صادق]]، علیه السلام، می رسد. همچنین نسب با 8 واسطه به میرداماد منتهی می شود و میرداماد سر سلسله خاندان بزرگ میردامادی است. بیش تر نیاکان سید هاشم، اهل فضل و دانش بوده اند و نوابغ و رجال بزرگی در میان ایشان قرار داشته است.
  
بیش تر نیاکان وی، اهل فضل و دانش بوده اند و نوابغ و رجال بزرگی در میان ایشان قرار داشته است، نظیر محقق کرکی علی بن حسین عاملی معروف به محقق ثانی (م 840 هجری قمری) و علامه میر محمد اشرف (م 1145 هجری قمری) صاحب کتاب فضائل السادات.
+
آیت الله [[سید جواد خامنه ای]] پدر [[سید علی حسینی خامنه ای|مقام معظم رهبری]]، (دام ظله العالی) و آیت الله [[محمد واعظ زاده خراسانى|شیخ محمد واعظ زاده خراسانی]] ریاست سابق مجمع التقریب بین المذاهب الاسلامیۀ، از دامادهای سید هاشم میردامادی هستند.
  
او فرزند میرعبدالحسیب (م 1121هجری قمری) مدفون در تخت فولاد اصفهان است. وی (میرعبدالحسیب) فرزند علامه احمد عاملی صاحب تالیفات بسیار است. (از جمله کتاب های او مصقل الصافی فی الرّد علی النصاری و نفحات اللّاهوتیه و مفتاح الشفاء است.
+
== تحصیل و اساتید ==
 +
سید هاشم از همان اوان رشد، همت به تحصیل و فراگیری گماشت. در میان اقران به هوش و ذکاوت و استعداد خوب معروف شد و به سرعت پلکان ترقی را پیمود. از خود آن مرحوم نقل است که فرموده بود: «من از سنین قبل از بلوغ، علاقه ی سرشاری به مجالس علما و رجال علمی داشتم و بیش تر وقت من، در محضر شخصیت های بزرگ و مراجع آن وقت می گذشت. آمادگی فوق العاده ای برای کسب فضائل و پذیرش هر گونه استفاده علمی داشتم و تنها آرزوی من، رسیدن به مقامات عالی علم و عمل بود. از طرفی مادرم به جهت سختی در امر معاش، اصرار داشت که در پی کسب و کار بروم تا آن که از یکی از استادان خویش خواستم تا نزد مادرم بیاید و وی را راضی به ادامه ی تحصیل کند. در نتیجه، این مشکل از پیش پایم برداشته شد».
  
علامه احمد عاملی داماد و پسر خاله و شاگرد بزرگ فلاسفه اسلام، میر محمد باقر و ملقب به معلم ثالث است.
+
سید هاشم میردامادی، مقدمات و سطح را با جدیت کامل نزد مدرسان معروف گذراند. سپس در حوزه ی بزرگ نجف از محضر آیات عظام آخوند محمد کاظم خراسانی (صاحب کفایة الاصول) و آقا میرزا محمدتقی شیرازی و میرزا حسین نایینی کسب فیض کرد. و از خرمن دانش ایشان، خوشه ها چید و به درجه ی رفیع اجتهاد نائل آمد. آن چه آن مرحوم را بعدها در میان اقران خود ممتاز و شاخص کرد، جنبه ی عرفانی و سلوک او بود. ایشان از استادان اخلاق و عرفان آن دوره مانند سید احمد کربلایی، سید مرتضی کشمیری، آقا میرزا جواد ملکی بهره های بسیار برد. در این میان با مرحوم سید احمد کربلایی بسیار مأنوس بود و شاگرد خاص آن جناب گردیده بود.
  
میرداماد سر سلسله ی خاندان بزرگ میردامادی است. از این ناحیه، نسب آیت الله میردامادی با 8 واسطه به میرداماد و نسب میرداماد با 21 واسطه به امام علی بن الحسین، علیهما السلام، منتهی می شود.
+
آیت الله میردامادی از دو استاد خود، یعنی میرزا محمدتقی شیرازی و حاج سید احمد کربلایی بسیار یاد می کرد و از یاد آنان لذت می برد و از سجایای اخلاقی آن دو داستان هایی نقل می فرمود. او مکرر می فرمود:
  
از طرف دیگر در میان اجداد میرداماد، امیران و رجال بزرگی نظیر سید کمال الدین و سید قوام الدین و محقق ثانی بوده اند. سید کمال الدین و سید قوام الدین از سادات مرعشی هستند که مدتی در منطقه ی بزرگی از ایران فرمانروایی داشتند. آنان مدفون در آمل هستند.
+
«بعد از میرزا محمدتقی شیرازی، دیگر کسی به آن مهذّبی و پاکی ندیدم».[2] درباره مرحوم سید احمد کربلایی می فرمود:
 
 
محقق ثانی نیز جدّ مادری میرداماد است که عظمت علمی و درجه ی فقاهت او در فقه شیعه و تاثیرگذاری او در جهات مختلف در آن عصر و حال، جای تردیدی ندارد. و چون پدر محمد باقر داماد، داماد محقق کرکی بوده، به «داماد» معروف گشته است.
 
 
 
شجره ی نامه ی خاندان میردامادی در سال 1364 هجری شمسی به نحو بسیار زیبا و دقیق با امضای تفصیلی مرحوم آیت الله مرعشی نجفی تجدید و به زیور طبع آراسته گردیده است.
 
 
 
ولادت و دوران کودکی
 
 
 
تولد ایشان در سال 1303 هجری قمری در نجف اشرف اتفاق افتاد. در سن دو سالگی پدر خویش را از دست داد و تحت حمایت پر مهر مادری فاضل و پاک سیرت، دوران کودکی را سپری کرد. از همان اوان رشد، همت به تحصیل و فراگیری گماشت. در میان اقران به هوش و ذکاوت و استعداد خوب معروف گشت.
 
 
 
به سرعت پلکان ترقی را پیمود. از خود آن مرحوم نقل است که فرموده بود: «من از سنین قبل از بلوغ، علاقه ی سرشاری به مجالس علما و رجال علمی داشتم و بیش تر وقت من، در محضر شخصیت های بزرگ و مراجع آن وقت می گذشت. آمادگی فوق العاده ای برای کسب فضائل و پذیرش هر گونه استفاده علمی داشتم و تنها آرزوی من، رسیدن به مقامات عالی علم و عمل بود. از طرفی مادرم به جهت سختی در امر معاش، اصرار داشت که در پی کسب و کار بروم تا آن که از یکی از استادان خویش خواستم تا نزد مادرم بیاید و وی را راضی به ادامه ی تحصیل کند. در نتیجه، این مشکل از پیش پایم برداشته شد.».
 
 
 
استعداد خوب و پشتکار و وجود اساتید مبرز در فنون مختلف، در سنین جوانی او را به مقام اجتهاد رسانید و بارها مورد تشویق اساتید بزرگ قرار گرفت.[1]
 
 
 
اساتید
 
 
 
سید هاشم، مقدمات و سطح را با جدیت کامل نزد مدرسان معروف گذراند. سپس در حوزه ی بزرگ نجف از محضر آیات عظام آخوند محمد کاظم خراسانی (صاحب کفایة الاصول) و آقا میرزا محمدتقی شیرازی و میرزا حسین نایینی کسب فیض کرد. و از خرمن دانش ایشان، خوشه ها چید و به درجه ی رفیع اجتهاد نائل آمد. آن چه آن مرحوم را بعدها در میان اقران خود ممتاز و شاخص کرد، جنبه ی عرفانی و سلوک او بود. ایشان از استادان اخلاق و عرفان آن دوره مانند سید احمد کربلایی، سید مرتضی کشمیری، آقا میرزا جواد ملکی بهره های بسیار برد. در این میان با مرحوم سید احمد کربلایی بسیار مأنوس بود و شاگرد خاص آن جناب گردیده بود.
 
 
 
آن مرحوم از دو استاد خود، میرزا محمدتقی شیرازی و حاج سید احمد کربلایی بسیار یاد می کرد و از یاد آنان لذت می برد و از سجایای اخلاقی آن دو داستان هایی نقل می فرمود. او مکرر می فرمود:
 
 
 
«بعد از آقامیرزا محمدتقی شیرازی، دیگر کسی به آن مهذّبی و پاکی ندیدم».[2] درباره مرحوم سید احمد کربلایی می فرمود:
 
  
 
«این مرد، همواره حال انقطاع و توجه به خدا داشت و گاهی که با شاگردان مشغول صحبت بود و می خندیدند، در اثناع توجهی به خدا می کرد و از گوشه های چشمش اشک جاری می گشت و در آن حال به احدی توجه نداشت»[3]
 
«این مرد، همواره حال انقطاع و توجه به خدا داشت و گاهی که با شاگردان مشغول صحبت بود و می خندیدند، در اثناع توجهی به خدا می کرد و از گوشه های چشمش اشک جاری می گشت و در آن حال به احدی توجه نداشت»[3]
سطر ۳۹: سطر ۲۱:
 
باز از مرحوم سید احمد کربلایی نقل می فرمود که «کاملاً بر نفس خود مسلط بود و مانند او کسی را ندیدم».[4]
 
باز از مرحوم سید احمد کربلایی نقل می فرمود که «کاملاً بر نفس خود مسلط بود و مانند او کسی را ندیدم».[4]
  
تقوا و زهد
+
استعداد خوب و پشتکار و وجود اساتید مبرز در فنون مختلف، در سنین جوانی او را به مقام اجتهاد رسانید و بارها مورد تشویق اساتید بزرگ قرار گرفت.[1]
 
 
موفقیت آن جناب در زهد و بی رغبتی به دنیا و تقوای، کم نظیر بود که مورد غبطه ی دیگران قرار می گرفت. اصالت و نجابت خانوادگی و تقید مادر وی به عبادات و سنن و ادعیه، شوق کامل از عنفوان جوانی به تکمیل نفس و تهذیب و طهارت روح، مراوده با مردان حق و ریاضت های مشروع، همگی دست به دست هم داد و از او وجودی ساخت که جز رضای الهی، چیزی در نظرش جلوه نمی کرد. حبّ و بغض او، روی محور خدا بود و در مدت عمر، ذره ای آلودگی پیدا نکرد. از بعضی افراد که می خواستند از رفاقت سوء استفاده کنند، برای خدا قطع رابطه کرد و از مشتبهات جداً گریزان بود. از مال های شبهه ناک شدیداً بر حذر بود و پایه ی زندگی را بر قناعت گذارده بود و زندگی بسیار ساده ای داشت. مازاد را در راه خدا انفاق می کرد و با تجملات و زیاده روی، سخت مخالف بود و توکلی فوق العاده داشت و نافله های شب او طولانی و از خوف خدا بسیار می گریست. تمام نمازهای طول عمر خود را دوباره گذارد و به ادعیه بسیار توجه داشت. ذکر یونسیّه او در سجده معروف بود. بسیار در اثنای حضور در نجف اشرف به مسجد سهله می رفت و عبادت می کرد. از شهرت گریزان بود و دیگران را نیز بر حذر می داشت.
 
 
 
اخلاق و عادات
 
 
 
افرادی که با آن مرحوم آشنایی داشتند دل باخته ی او گردیده بودند. سرسوزنی کبر و غرور در وجود شریفش نبود. بسیار متواضع و فروتن و بی ادعا بود. اخلاق و رفتارش در همه ی مدت عمر، به یک میزان بود و مقامات ظاهری اشخاص، در روحیه ی وی اثری نمی گذاشت. زی طلبگی را تا آخر عمر حفظ کرد. کسانی را که علماً و نسباً از وی پایین تر بودند، بدون هیچ گونه ناراحتی بر خود مقدم می داشت. دارای صفای باطن و روشنی ضمیر بود و به گفته ها و درد دل های مردم توجه و عنایت کامل داشت و واقعاً متأثر می شد و اظهار همدردی می کرد و با تمام وجود در رفع حوائج دیگران تلاش می کرد.[5]
 
 
 
از یاد و خاطره ی اهل مشهد هنوز نرفته است که شبی آن مرحوم در جامع گوهرشاد در شبستان معروف به خودش، آیات عذاب را برای مردمان توضیح و تفسیر می کرد. یکی از اراذل و لات های معروف مشهد از آن جا عبور می کند. وقتی بیان شیوای آن مرحوم به گوشش می خورد، مانند صاعقه ای او را فرا می گیرد وهمان جا روی کفش ها می نشیند. موعظه و برنامه تفسیر آن مرحوم تمام می شود. جلو می آید و با اظهار ندامت و پشیمانی از گذشته ی خود عرضه می دارد: «آیا من هم بخشیده خواهم شد؟ وای بر من که چگونه می توانم عذاب الهی را تحمل کنم»؟! آن مرحوم او را آرام می کند. دست بر سینه اش می گذارد. او را امیدوار می کند و به توبه و احقاق حقوق از دست رفته ی مردم راهنمایی می کند. گویند نَفَس آن مرحوم به قدری در آن فرد تاثیر گذاشت که او گذشته خود را جبران و بعدها انسانی مستجاب الدعوه شد و مردم مشهد برای رفع مشکلات نزد او می رفتند.[6]
 
 
 
آن مرحوم میزان را عقل و شرع قرار داده بود. می فرمود که «نباید تابع مردم بود»[7]. با سر و صدا و هیاهو و جنجال در محیط های عبادت، سخت مخالف بود و به همین خاطر شبستان آن موسوم به نام نجف آبادی [در ضلع غربی مسجد جامع گوهرشاد]، محیطی آرام و دل پذیر و مأوای بسیاری از اهل دل و عبادت بود. خود با توجه به آیات 63 سوره ی انعام و آیات 55 و 206 از سوره اعراف و روایاتی از مرحوم طبرسی در مجمع البیان از جمله این که پیامبر، صلی الله علیه وآله، فرمودند: «انّکم لاتدعون اصماً ولاغائباً انّکم تدعون سمیعاً قریباً انه معکم» مردمان را به آرامش و توجه و ذکر دعوت می کرد.
 
 
 
او اهل ذکر بود. در همه حال، ذاکر بود. زمانی هم که دیگران به اشتغالات دنیایی مشغول بودند، گاه اتفاق می افتاد او در عالمی دیگر سیر می کند. بعضی از نوافل را در مسیر مسجد در راه می خواند. در همه حال نوافل شبانه و یومیه اش ترک نمی شد. اهل شبستان ایشان هم به سنت خواندن نوافل عادت کرده بودند. تا نوافل خوانده نمی شد، نماز دیگر شروع نمی گردید. این خصوصیت و ویژگی نماز جماعت آن جناب بود. خوش سخن و خوش بیان بود، زیبا سخن می گفت و شیوایی بیان او همه را جلب می کرد. این خصوصیت در فرزندان آن جناب هم بوضوح مشاهده می شود.
 
 
 
مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی فرزند روحانی و فاضل و مجتهد آن جناب برای این جانب نقل می کردند که در سفری همراه پدر از ایران به عراق رفته بودیم. شبی میهمان مرحوم آیت الله سید محسن حکیم (صاحب مستمسک) بودیم. مرحوم آقای حکیم از کودکی با مرحوم سید هاشم دوست بودند و تقریباً همه ی سال های تحصیل را با هم گذرانده بودند.
 
 
 
در آن شب و در آن محفل انس که در پشت بام منزل مرحوم حکیم نشسته بودیم، مرحوم آقای حکیم رو به پدر کرد و فرمودند: «عِظنی یا سید هاشم» و پدرم مطلبی را عرضه داشت.[8]
 
 
 
آقای سید حسین میردامادی فرزند دیگر آن مرحوم از علامه طباطبائی نقل می کرد که ایشان فرموده بود: «آقای سید هاشم میردامادی اَعبَدْ طلاب نجف بود».[9]
 
 
 
آیت الله بهجت به مناسبت از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند، حتی آقای سید مجتبی خامنه ای روزی به این جانب گفتند: «آقای بهجت سراغ نوه های آن مرحوم را گرفته اند و من توضیحاتی داده ام.».
 
 
 
نیز هرگاه این جانب به خدمت آیت الله استاد وحید خراسانی می رسم، از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند یک بار فرمودند: «من، هنگامی که آقای سید هاشم رحلت کرد، در مشهد بودم. وقتی جنازه ی ایشان را از منزل شان بیرون آوردند، پارچه ی سبزی بر روی آن کشانده بودند. احساس خوب و روحانی به من دست داده بود. من آن نورانیت را در آن جا مشاهده کردم.». و به کرّات فرمودند: «آن جناب، مرد بزرگی بود.».[10]
 
 
 
اخیرا آیت الله واعظ زاده خراسانی برای این جانب نقل می کردند که مرحوم آیت الله سید هاشم، وقتی به محضر آیت الله بروجردی در زمان زعامت ایشان می رسد، خم شده و دست آقای بروجردی را می بوسد. متقابلاً آیت الله بروجردی هم خم شده و دست آقای سید هاشم را می بوسد.[11]
 
 
 
مقام معظم رهبری در ملاقاتی که اخیراً خدمت شان رسیدم، در ارتباط با سید هاشم میردامادی فرمودند:
 
 
 
«دو عکس نزد من موجود است که آن مرحوم در زندان رضاخان است و پلاکی روی سینه دارد و یکی از آن دو تصویری از مقابل است و دیگری به صورت نیمرخ. ایشان اضافه کردند من سید محمد کشمیری را دیده بودم. وی با مرحوم سید هاشم رفیق بود و به نظر می رسید هر دو به درس پدر، یعنی سید مرتضی کشمیری حاضر می شدند. یک روز خدمت مرحوم سید محمد رفته بودم در حالی که مرد بزرگی حدود 70 سال داشت. ایشان به من گفت: «مفاتیح الجنان را باز کن و دعای ابوحمزه را بیاور» من آوردم. فرمود: «خط ببر»، من خط می بردم و ایشان می خواند. یکی دو صفحه که خواند، خسته شد و فرمود: «دیگر بس است». معلوم بود دعا را از حفظ داشته و تردید در فراموشی آن کرده است.
 
 
 
مرحوم سید هاشم دعای ابوحمزه را در قنوت می خواند. این مطلب را مرحوم آقای بهجت به من گفتند. ایشان از پدر شما [دایی ما] نقل می کردند. شاید زمانی که پدرتان برای دریافت دستور از آقای بهجت خدمت ایشان می رفته اند، این مطلب را به آقای بهجت گفته اند. اولین مجلسی ترحیمی که در قم برای مرحوم آقای سید هاشم منعقد شد، توسط مرحوم آیت الله بروجردی بود. بعد از مجلس، آقای قاضی زاده به ما گفت: برویم منزل آقای بروجردی، هم برای تشکر و هم اجازه ی برگزاری مراسم دیگر». چون آن زمان رسم بود آقای بروجردی باید اجازه انعقاد مجالس را می دادند. من به اتفاق اخوی آقای سید محمد و آقای سید حسین [میردامادی] منزل آقای بروجردی رفتیم. تا آن زمان من هنوز اندرونی آقای بروجردی را ندیده بودم. آقای سید حسین [دایی ما] من و اخوی را معرفی می کرد. بعد مرحوم آقای بروجردی پاکتی به من و اخوی دادند که حاوی 400 تومان بود. آن زمان این مبلغ خیلی زیاد بود. هزینه ی بعضی مجالس و همچنین مبالغی دیگر باقی ماند.»[12]
 
 
 
آقای سید مهدی طباطبایی (نماینده ی سابق مجلس شورای اسلامی) و از وعاظ مشهد و تهران در برنامه ی «این شب ها» در تیرماه 88 که از شبکه اول سیما پخش می شود، در ارتباط با مرحوم سید هاشم می گفت:
 
 
 
«با آن مرحوم به سفر حج مشرف شدیم. من نوجوان بودم و از این که همسفر آقای سید هاشم نجف آبادی بودم، خوش حال و آن را فرصتی بسیار مغتنم می دانستم. از جمله توصیه های آن جناب به اهل کاروان، از جمله حقیر، این بود که برای رسیدن به مقامات معنوی و دریافت فیوض روحانی برای خود دعا نکنید. من به این توصیه عمل می کردم، ولی روزهای پایانی سفر، دل طاقت نیاورد و برای خود نیز دعا کردم. مرحوم سید هاشم نجف آبادی مرا بازخواست کرد و فرمود به توصیه ما عمل نکردی.»
 
 
 
فعالیت های سیاسی
 
  
 +
== فعالیت‌های سیاسی ==
 
در دوره ی رضاخانی که فضای خفقان و وحشت بر ایران سایه افکنده بود، آن مرحوم در دفاع از اسلام سخت و بی پروا بود. به حق، نمونه ی کاملی از یک عالم آگاه و شجاع و حق طلب بود. در حادثه ی دهشت بار حمله به حرم رضوی و کشتار مردم در مسجد جامع گوهرشاد، به سال 1314 هجری شمسی ایشان و دیگر علمای طراز اول مشهد در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی جلسه ای تشکیل دادند و با صدور اعلامیه ای تند، از عملکرد ددمنشانه حکومت وقت و شخص رضاخان اعلام انزجار کردند، در آن دوران سیاه و خفقان، حکومت، از اقدام علما مطلع گشت و هر یک از اعضای جلسه به منطقه ای تبعید شدند.
 
در دوره ی رضاخانی که فضای خفقان و وحشت بر ایران سایه افکنده بود، آن مرحوم در دفاع از اسلام سخت و بی پروا بود. به حق، نمونه ی کاملی از یک عالم آگاه و شجاع و حق طلب بود. در حادثه ی دهشت بار حمله به حرم رضوی و کشتار مردم در مسجد جامع گوهرشاد، به سال 1314 هجری شمسی ایشان و دیگر علمای طراز اول مشهد در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی جلسه ای تشکیل دادند و با صدور اعلامیه ای تند، از عملکرد ددمنشانه حکومت وقت و شخص رضاخان اعلام انزجار کردند، در آن دوران سیاه و خفقان، حکومت، از اقدام علما مطلع گشت و هر یک از اعضای جلسه به منطقه ای تبعید شدند.
  
سطر ۱۱۵: سطر ۶۲:
 
در صورت اسامی علمای دستگیر شده در مقابل نام وی نوشته شده است: «اجازه داده شده است جز مشهد هر کجا که مایل، است بماند.».[19]
 
در صورت اسامی علمای دستگیر شده در مقابل نام وی نوشته شده است: «اجازه داده شده است جز مشهد هر کجا که مایل، است بماند.».[19]
  
تالیفات
+
== آثار و تألیفات ==
 
 
 
دوره ی کامل تفسیر قرآن کریم به نام خلاصۀ البیان فی تفسیر القرآن
 
دوره ی کامل تفسیر قرآن کریم به نام خلاصۀ البیان فی تفسیر القرآن
  
سطر ۱۳۱: سطر ۷۷:
 
قسمتی از آخرین دوره ی فقه آخوند خراسانی (ره) در مبحث بیع که به صورت دست نوشته موجود است.
 
قسمتی از آخرین دوره ی فقه آخوند خراسانی (ره) در مبحث بیع که به صورت دست نوشته موجود است.
  
رساله ای در رجعت که ترجمه ی کتاب سیف الامه نراقی است.[20]
+
رساله ای در رجعت که ترجمه ی کتاب سیف الامه نراقی است.[در آن زمان هنوز کتاب سیف الامة مرحوم نراقی(ره) ترجمه نشده بود و نیز بعضی مباحثات علمی آن مرحوم با علمای اهل سنت عراق و حجاز و نیز علاقه ای که آن جناب به مرحوم نراقی و آثار او داشت، وی را بر آن داشت تا مسئله ی رجعت خصوصا و معتقدات امامیه را عموما با شرح و تفصیل مورد ملاحظه قرار دهد.]
  
 
رساله ای در علم اخلاق و عرفان.
 
رساله ای در علم اخلاق و عرفان.
سطر ۱۵۹: سطر ۱۰۵:
 
بیان مسائل اجتماعی و به طور خاص رفتاری نیز مورد توجه بوده است. نوع روابط مردمان و بیان الگوهای مناسب با استناد به آیات شریف قرآنی و سرگذشت اقوام گذشته و نمونه هایی از قصص قرآنی و ربط و بسط آن، همچنین استفاده از روایات مرتبط با آن، به درستی در ایجاد تحول و ایده های مقبول رفتاری موفق بوده است.
 
بیان مسائل اجتماعی و به طور خاص رفتاری نیز مورد توجه بوده است. نوع روابط مردمان و بیان الگوهای مناسب با استناد به آیات شریف قرآنی و سرگذشت اقوام گذشته و نمونه هایی از قصص قرآنی و ربط و بسط آن، همچنین استفاده از روایات مرتبط با آن، به درستی در ایجاد تحول و ایده های مقبول رفتاری موفق بوده است.
  
 +
== ویژگی‌های اخلاقی ==
 +
تقوا و زهد
  
مرحوم آیت الله سید جواد خامنه ای پدر مقام معظم رهبری، دام ظله العالی.داماد
+
موفقیت آن جناب در زهد و بی رغبتی به دنیا و تقوای، کم نظیر بود که مورد غبطه ی دیگران قرار می گرفت. اصالت و نجابت خانوادگی و تقید مادر وی به عبادات و سنن و ادعیه، شوق کامل از عنفوان جوانی به تکمیل نفس و تهذیب و طهارت روح، مراوده با مردان حق و ریاضت های مشروع، همگی دست به دست هم داد و از او وجودی ساخت که جز رضای الهی، چیزی در نظرش جلوه نمی کرد. حبّ و بغض او، روی محور خدا بود و در مدت عمر، ذره ای آلودگی پیدا نکرد. از بعضی افراد که می خواستند از رفاقت سوء استفاده کنند، برای خدا قطع رابطه کرد و از مشتبهات جداً گریزان بود. از مال های شبهه ناک شدیداً بر حذر بود و پایه ی زندگی را بر قناعت گذارده بود و زندگی بسیار ساده ای داشت. مازاد را در راه خدا انفاق می کرد و با تجملات و زیاده روی، سخت مخالف بود و توکلی فوق العاده داشت و نافله های شب او طولانی و از خوف خدا بسیار می گریست. تمام نمازهای طول عمر خود را دوباره گذارد و به ادعیه بسیار توجه داشت. ذکر یونسیّه او در سجده معروف بود. بسیار در اثنای حضور در نجف اشرف به مسجد سهله می رفت و عبادت می کرد. از شهرت گریزان بود و دیگران را نیز بر حذر می داشت.
  
استاد آیت الله شیخ محمد واعظ زاده خراسانی ریاست سابق مجمع التقریب بین المذاهب الاسلامیۀ و صاحب آثار.
+
اخلاق و عادات
  
 +
افرادی که با آن مرحوم آشنایی داشتند دل باخته ی او گردیده بودند. سرسوزنی کبر و غرور در وجود شریفش نبود. بسیار متواضع و فروتن و بی ادعا بود. اخلاق و رفتارش در همه ی مدت عمر، به یک میزان بود و مقامات ظاهری اشخاص، در روحیه ی وی اثری نمی گذاشت. زی طلبگی را تا آخر عمر حفظ کرد. کسانی را که علماً و نسباً از وی پایین تر بودند، بدون هیچ گونه ناراحتی بر خود مقدم می داشت. دارای صفای باطن و روشنی ضمیر بود و به گفته ها و درد دل های مردم توجه و عنایت کامل داشت و واقعاً متأثر می شد و اظهار همدردی می کرد و با تمام وجود در رفع حوائج دیگران تلاش می کرد.[5]
 +
 +
از یاد و خاطره ی اهل مشهد هنوز نرفته است که شبی آن مرحوم در جامع گوهرشاد در شبستان معروف به خودش، آیات عذاب را برای مردمان توضیح و تفسیر می کرد. یکی از اراذل و لات های معروف مشهد از آن جا عبور می کند. وقتی بیان شیوای آن مرحوم به گوشش می خورد، مانند صاعقه ای او را فرا می گیرد وهمان جا روی کفش ها می نشیند. موعظه و برنامه تفسیر آن مرحوم تمام می شود. جلو می آید و با اظهار ندامت و پشیمانی از گذشته ی خود عرضه می دارد: «آیا من هم بخشیده خواهم شد؟ وای بر من که چگونه می توانم عذاب الهی را تحمل کنم»؟! آن مرحوم او را آرام می کند. دست بر سینه اش می گذارد. او را امیدوار می کند و به توبه و احقاق حقوق از دست رفته ی مردم راهنمایی می کند. گویند نَفَس آن مرحوم به قدری در آن فرد تاثیر گذاشت که او گذشته خود را جبران و بعدها انسانی مستجاب الدعوه شد و مردم مشهد برای رفع مشکلات نزد او می رفتند.[6]
 +
 +
آن مرحوم میزان را عقل و شرع قرار داده بود. می فرمود که «نباید تابع مردم بود»[7]. با سر و صدا و هیاهو و جنجال در محیط های عبادت، سخت مخالف بود و به همین خاطر شبستان آن موسوم به نام نجف آبادی [در ضلع غربی مسجد جامع گوهرشاد]، محیطی آرام و دل پذیر و مأوای بسیاری از اهل دل و عبادت بود. خود با توجه به آیات 63 سوره ی انعام و آیات 55 و 206 از سوره اعراف و روایاتی از مرحوم طبرسی در مجمع البیان از جمله این که پیامبر، صلی الله علیه وآله، فرمودند: «انّکم لاتدعون اصماً ولاغائباً انّکم تدعون سمیعاً قریباً انه معکم» مردمان را به آرامش و توجه و ذکر دعوت می کرد.
  
وفات
+
او اهل ذکر بود. در همه حال، ذاکر بود. زمانی هم که دیگران به اشتغالات دنیایی مشغول بودند، گاه اتفاق می افتاد او در عالمی دیگر سیر می کند. بعضی از نوافل را در مسیر مسجد در راه می خواند. در همه حال نوافل شبانه و یومیه اش ترک نمی شد. اهل شبستان ایشان هم به سنت خواندن نوافل عادت کرده بودند. تا نوافل خوانده نمی شد، نماز دیگر شروع نمی گردید. این خصوصیت و ویژگی نماز جماعت آن جناب بود. خوش سخن و خوش بیان بود، زیبا سخن می گفت و شیوایی بیان او همه را جلب می کرد. این خصوصیت در فرزندان آن جناب هم بوضوح مشاهده می شود.
  
 +
مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی فرزند روحانی و فاضل و مجتهد آن جناب برای این جانب نقل می کردند که در سفری همراه پدر از ایران به عراق رفته بودیم. شبی میهمان مرحوم آیت الله سید محسن حکیم (صاحب مستمسک) بودیم. مرحوم آقای حکیم از کودکی با مرحوم سید هاشم دوست بودند و تقریباً همه ی سال های تحصیل را با هم گذرانده بودند.
 +
 +
در آن شب و در آن محفل انس که در پشت بام منزل مرحوم حکیم نشسته بودیم، مرحوم آقای حکیم رو به پدر کرد و فرمودند: «عِظنی یا سید هاشم» و پدرم مطلبی را عرضه داشت.[8]
 +
 +
آقای سید حسین میردامادی فرزند دیگر آن مرحوم از علامه طباطبائی نقل می کرد که ایشان فرموده بود: «آقای سید هاشم میردامادی اَعبَدْ طلاب نجف بود».[9]
 +
 +
آیت الله بهجت به مناسبت از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند، حتی آقای سید مجتبی خامنه ای روزی به این جانب گفتند: «آقای بهجت سراغ نوه های آن مرحوم را گرفته اند و من توضیحاتی داده ام.».
 +
 +
نیز هرگاه این جانب به خدمت آیت الله استاد وحید خراسانی می رسم، از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند یک بار فرمودند: «من، هنگامی که آقای سید هاشم رحلت کرد، در مشهد بودم. وقتی جنازه ی ایشان را از منزل شان بیرون آوردند، پارچه ی سبزی بر روی آن کشانده بودند. احساس خوب و روحانی به من دست داده بود. من آن نورانیت را در آن جا مشاهده کردم.». و به کرّات فرمودند: «آن جناب، مرد بزرگی بود.».[10]
 +
 +
اخیرا آیت الله واعظ زاده خراسانی برای این جانب نقل می کردند که مرحوم آیت الله سید هاشم، وقتی به محضر آیت الله بروجردی در زمان زعامت ایشان می رسد، خم شده و دست آقای بروجردی را می بوسد. متقابلاً آیت الله بروجردی هم خم شده و دست آقای سید هاشم را می بوسد.[11]
 +
 +
مقام معظم رهبری در ملاقاتی که اخیراً خدمت شان رسیدم، در ارتباط با سید هاشم میردامادی فرمودند:
 +
 +
«دو عکس نزد من موجود است که آن مرحوم در زندان رضاخان است و پلاکی روی سینه دارد و یکی از آن دو تصویری از مقابل است و دیگری به صورت نیمرخ. ایشان اضافه کردند من سید محمد کشمیری را دیده بودم. وی با مرحوم سید هاشم رفیق بود و به نظر می رسید هر دو به درس پدر، یعنی سید مرتضی کشمیری حاضر می شدند. یک روز خدمت مرحوم سید محمد رفته بودم در حالی که مرد بزرگی حدود 70 سال داشت. ایشان به من گفت: «مفاتیح الجنان را باز کن و دعای ابوحمزه را بیاور» من آوردم. فرمود: «خط ببر»، من خط می بردم و ایشان می خواند. یکی دو صفحه که خواند، خسته شد و فرمود: «دیگر بس است». معلوم بود دعا را از حفظ داشته و تردید در فراموشی آن کرده است.
 +
 +
مرحوم سید هاشم دعای ابوحمزه را در قنوت می خواند. این مطلب را مرحوم آقای بهجت به من گفتند. ایشان از پدر شما [دایی ما] نقل می کردند. شاید زمانی که پدرتان برای دریافت دستور از آقای بهجت خدمت ایشان می رفته اند، این مطلب را به آقای بهجت گفته اند. اولین مجلسی ترحیمی که در قم برای مرحوم آقای سید هاشم منعقد شد، توسط مرحوم آیت الله بروجردی بود. بعد از مجلس، آقای قاضی زاده به ما گفت: برویم منزل آقای بروجردی، هم برای تشکر و هم اجازه ی برگزاری مراسم دیگر». چون آن زمان رسم بود آقای بروجردی باید اجازه انعقاد مجالس را می دادند. من به اتفاق اخوی آقای سید محمد و آقای سید حسین [میردامادی] منزل آقای بروجردی رفتیم. تا آن زمان من هنوز اندرونی آقای بروجردی را ندیده بودم. آقای سید حسین [دایی ما] من و اخوی را معرفی می کرد. بعد مرحوم آقای بروجردی پاکتی به من و اخوی دادند که حاوی 400 تومان بود. آن زمان این مبلغ خیلی زیاد بود. هزینه ی بعضی مجالس و همچنین مبالغی دیگر باقی ماند.»[12]
 +
 +
آقای سید مهدی طباطبایی (نماینده ی سابق مجلس شورای اسلامی) و از وعاظ مشهد و تهران در برنامه ی «این شب ها» در تیرماه 88 که از شبکه اول سیما پخش می شود، در ارتباط با مرحوم سید هاشم می گفت:
 +
 +
«با آن مرحوم به سفر حج مشرف شدیم. من نوجوان بودم و از این که همسفر آقای سید هاشم نجف آبادی بودم، خوش حال و آن را فرصتی بسیار مغتنم می دانستم. از جمله توصیه های آن جناب به اهل کاروان، از جمله حقیر، این بود که برای رسیدن به مقامات معنوی و دریافت فیوض روحانی برای خود دعا نکنید. من به این توصیه عمل می کردم، ولی روزهای پایانی سفر، دل طاقت نیاورد و برای خود نیز دعا کردم. مرحوم سید هاشم نجف آبادی مرا بازخواست کرد و فرمود به توصیه ما عمل نکردی.»
 +
 +
== وفات ==
 
آن عالم ربانی و عارف صمدانی بعد از عمری مجاهدت و خدمت، با کوله باری از عمل صالح در شام گاه 23 جمادی الثانی 1380 مطابق با شهریور 1339 به سوی معشوق خویش پر کشید و جماعت بسیاری از فرهیختگان و شاگردان خویش را در سوگ نشاند.
 
آن عالم ربانی و عارف صمدانی بعد از عمری مجاهدت و خدمت، با کوله باری از عمل صالح در شام گاه 23 جمادی الثانی 1380 مطابق با شهریور 1339 به سوی معشوق خویش پر کشید و جماعت بسیاری از فرهیختگان و شاگردان خویش را در سوگ نشاند.
  
جنازه ی آن مرحوم با احترام توسط اعلام و قاطبه ی مردم شهر تشییع و در دارالسلام حرم رضوی، علیه السلام، در جوار و نزدیک مضجع مطهرحضرت علی بن موسی الرضا، علیه السلام، دفن گردید.
+
پیکر آن مرحوم با احترام توسط اعلام و قاطبه ی مردم شهر تشییع و در دارالسلام حرم رضوی، علیه السلام، در جوار و نزدیک مضجع مطهرحضرت علی بن موسی الرضا، علیه السلام، دفن گردید.
 +
 
 +
== منابع ==
 +
 
 +
* "سید هاشم میردامادی نجف‌آبادی"، [http://nbo.ir/%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%86%D8%AC%D9%81-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C__a-469.aspx سایت فرهیختگان تمدن شیعه].

نسخهٔ ‏۱۴ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۴۱

«سید هاشم میردامادی نجف آبادی»

ولادت و نسب

سید هاشم میردامادی در سال 1303 هجری قمری در نجف اشرف متولد شد. او در سن دو سالگی پدر خویش را از دست داد و تحت حمایت پر مهر مادری فاضل و پاک سیرت، دوران کودکی را سپری کرد.

نسب آیت الله سید هاشم میردامادی با 30 واسطه به محمد دیباج فرزند امام صادق، علیه السلام، می رسد. همچنین نسب با 8 واسطه به میرداماد منتهی می شود و میرداماد سر سلسله خاندان بزرگ میردامادی است. بیش تر نیاکان سید هاشم، اهل فضل و دانش بوده اند و نوابغ و رجال بزرگی در میان ایشان قرار داشته است.

آیت الله سید جواد خامنه ای پدر مقام معظم رهبری، (دام ظله العالی) و آیت الله شیخ محمد واعظ زاده خراسانی ریاست سابق مجمع التقریب بین المذاهب الاسلامیۀ، از دامادهای سید هاشم میردامادی هستند.

تحصیل و اساتید

سید هاشم از همان اوان رشد، همت به تحصیل و فراگیری گماشت. در میان اقران به هوش و ذکاوت و استعداد خوب معروف شد و به سرعت پلکان ترقی را پیمود. از خود آن مرحوم نقل است که فرموده بود: «من از سنین قبل از بلوغ، علاقه ی سرشاری به مجالس علما و رجال علمی داشتم و بیش تر وقت من، در محضر شخصیت های بزرگ و مراجع آن وقت می گذشت. آمادگی فوق العاده ای برای کسب فضائل و پذیرش هر گونه استفاده علمی داشتم و تنها آرزوی من، رسیدن به مقامات عالی علم و عمل بود. از طرفی مادرم به جهت سختی در امر معاش، اصرار داشت که در پی کسب و کار بروم تا آن که از یکی از استادان خویش خواستم تا نزد مادرم بیاید و وی را راضی به ادامه ی تحصیل کند. در نتیجه، این مشکل از پیش پایم برداشته شد».

سید هاشم میردامادی، مقدمات و سطح را با جدیت کامل نزد مدرسان معروف گذراند. سپس در حوزه ی بزرگ نجف از محضر آیات عظام آخوند محمد کاظم خراسانی (صاحب کفایة الاصول) و آقا میرزا محمدتقی شیرازی و میرزا حسین نایینی کسب فیض کرد. و از خرمن دانش ایشان، خوشه ها چید و به درجه ی رفیع اجتهاد نائل آمد. آن چه آن مرحوم را بعدها در میان اقران خود ممتاز و شاخص کرد، جنبه ی عرفانی و سلوک او بود. ایشان از استادان اخلاق و عرفان آن دوره مانند سید احمد کربلایی، سید مرتضی کشمیری، آقا میرزا جواد ملکی بهره های بسیار برد. در این میان با مرحوم سید احمد کربلایی بسیار مأنوس بود و شاگرد خاص آن جناب گردیده بود.

آیت الله میردامادی از دو استاد خود، یعنی میرزا محمدتقی شیرازی و حاج سید احمد کربلایی بسیار یاد می کرد و از یاد آنان لذت می برد و از سجایای اخلاقی آن دو داستان هایی نقل می فرمود. او مکرر می فرمود:

«بعد از میرزا محمدتقی شیرازی، دیگر کسی به آن مهذّبی و پاکی ندیدم».[2] درباره مرحوم سید احمد کربلایی می فرمود:

«این مرد، همواره حال انقطاع و توجه به خدا داشت و گاهی که با شاگردان مشغول صحبت بود و می خندیدند، در اثناع توجهی به خدا می کرد و از گوشه های چشمش اشک جاری می گشت و در آن حال به احدی توجه نداشت»[3]

باز از مرحوم سید احمد کربلایی نقل می فرمود که «کاملاً بر نفس خود مسلط بود و مانند او کسی را ندیدم».[4]

استعداد خوب و پشتکار و وجود اساتید مبرز در فنون مختلف، در سنین جوانی او را به مقام اجتهاد رسانید و بارها مورد تشویق اساتید بزرگ قرار گرفت.[1]

فعالیت‌های سیاسی

در دوره ی رضاخانی که فضای خفقان و وحشت بر ایران سایه افکنده بود، آن مرحوم در دفاع از اسلام سخت و بی پروا بود. به حق، نمونه ی کاملی از یک عالم آگاه و شجاع و حق طلب بود. در حادثه ی دهشت بار حمله به حرم رضوی و کشتار مردم در مسجد جامع گوهرشاد، به سال 1314 هجری شمسی ایشان و دیگر علمای طراز اول مشهد در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی جلسه ای تشکیل دادند و با صدور اعلامیه ای تند، از عملکرد ددمنشانه حکومت وقت و شخص رضاخان اعلام انزجار کردند، در آن دوران سیاه و خفقان، حکومت، از اقدام علما مطلع گشت و هر یک از اعضای جلسه به منطقه ای تبعید شدند.

آن مرحوم به سمنان تبعید شد و بعد از تحمل شدائد و مرارت های مختلف در آن سامان، شبی تصمیم به ترک و فرار از آن جا گرفت. جالب این که برای همه ی اعضای خانواده کفش های کتانی بی صدا تهیه کرد و با چند کیسه نان و کمی آذوقه، از بیراهه راهی مشهد می شود. متاسفانه در میانه راه، ماموران رضاخانی از حرکت ایشان و خانواده مطلع می کردند و از ادامه ی سفر ممانعت به عمل می آورند. ایشان مجدداً به سمنان بازگردانیده شد. مدتی دیگر را در حبس و تبعید سپری کرد.

دوران تبعید آن مرحوم بیش از 7 سال به طول انجامیده است. آن مرحوم بعد از دوران تبعید، مدتی را به شهر ری می رود و مورد توجه مردم آن سامان قرار می گیرد و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، علیه السلام، بزرگ ترین نماز جماعت شهر را تشکیل می دهد.

مرحوم آقای حاج شیخ احمد مجتهد تهرانی مدیر مدرسه ی میرزا جعفر در تهران حکایاتی را برای این جانب در ارتباط با توقف چند ماهه ی آن جناب در شهر ری نقل کردند. بدین ترتیب که بعد از دوران تبعید ایشان در سمنان با حضور مرحوم سید هاشم در شهر ری و اقامه ی نماز جماعت در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، همه ی جماعات تحت الشعاع قرار گرفت و بعد از اندک زمانی به اول عالم و شخصیت شهر ری معروف گشت. شرح و اسناد بعضی از فعالیت های سیاسی آن مرحوم ذیلاً از نظر خوانندگان محترم خواهد گذشت.

آن چه از طرف مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سایت آن مرکز آمده، بدین شرح است:[13]

«اداره ی تلگراف به دستور والی خراسان از ارسال تلگراف به تهران جلوگیری و تلگراف به جای دربار به نظمیه کل ارسال شد.[14] رضا شاه پس از اطلاع از اقدام علما، دستور دستگیری آنان را صادر کرد و پس از قتل عام خونین مردم در مسجد گوهرشاد نظمیه ی مشهد به سرعت علمای فوق را دستگیر کرد. بر اساس اسناد، علمای فوق الذکر از جمله آیت الله سید یونس اردبیلی و آیت الله سید هاشم نجف آبادی [میردامادی] دستگیر و به تهران اعزام می شوند و مدتی را در زندان به سر می برند.

خاندان و نیاکان آیت الله سید علی خامنه ای از دو سو، هم پدر و هم مادر، خاندانی مبارز و موثر در تحولات سیاسی اجتماعی بوده اند. آیت الله خامنه ای از جانب مادر در خاندانی جلیل القدر در عرصه ی علم و فقاهت و مجاهده قرار دارند. مادر معظم له فرزند آیت الله سید هاشم میردامادی معروف به نجف آبادی یا نجفی است. سلسله اجداد مادری آیت الله خامنه ای با سی و چند واسطه به امام صادق، علیه السلام، می رسد.».

در قسمتی دیگر از آن چه مرکز اسناد آورده، آمده است:

«آیت الله سید هاشم نجف آبادی اهل ذوق و عرفان بود. به تصریح مقام معظم رهبری بین پدر، یعنی (آیت الله سید جواد خامنه ای و آیت الله سید هاشم نجف آبادی (پدربزرگ) این زهد و عرفان وجهی مشترک بود».[15]

در قسمتی دیگر از اسناد آمده است:

«آیت الله سید هاشم نجف آبادی پدربزرگ مقام معظم رهبری، علی رغم مقام علمی و عرفانی و زهد و تقوا در تحولات سیاسی ـ اجتماعی مشهد، حضوری فعال داشت. از آن جمله حضور در قیام مسجد گوهرشاد است. این حضور و شرکت کم تر مورد بررسی قرار گرفته است. از این رو اطلاعاتی که ارائه می شود، جامع و مانع نیست و در آینده تکمیل می شود.

مردم و علمای مشهد پس از عزیمت آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی از مشهد به اعتراض در مسجد گوهرشاد جمع شدند. پس از سخنرانی های شدیداللحن بهلول در حضور مردم در مسجد گوهرشاد، مأموران رضاخان مردم را در حرم رضوی به گلوله بستند. در پی حمله ی اولیه ی ماموران و کشتار عده ای از مردم، علما و مراجع مشهد طی تلگرافی اعتراض آمیز ضمن محکوم کردن کشتار مردم، شرح ماوقع را به شاه گزارش کردند. در این تلگراف قید شده بود که «در اثر کثرت مقتولان در صحن مقدس و ورود گلوله ها بر ایوان مقصوره و بقعه ی منوره. ازدحام ملت زیاد است و ما فعلاً در مسجد گوهرشاد هستیم.».

در ادامه، علمای مشهد خواستار آزادی آیت الله قمی و موقوف شدن بی حجابی و کلاه پهلوی شدند. امضا کنندگان، آیات عظام سید یونس اردبیلی، شیخ هاشم قزوینی، سید هاشم نجف آبادی، سید عبدالله شیرازی، سید علی اکبر خویی (پدر آیت الله العظمی ابوالقاسم خویی)، حاج میرزا حبیب ملکی، سید علی سیستانی (پدر آیت الله العظمی سیستانی)، شیخ آقا بزرگ شاهرودی بودند».

در اولین سند به تاریخ 27/6/1314 هجری شمسی بعد از ذکر علمای فوق آمده است: «این علمای ـ که تلگراف اعتراض آمیز را امضا کرده بودند ـ با اخذ التزام مراجعت به محل های اولیه ی خود، مرخص و شهربانی موظف به مراقبت از اعمال آنان است.[16]

سند دیگری حکایت از دستور تبعید علمای دستگیر شده به اوطان خود و نقاط دیگر می دهد.[17]

در سند دیگری اداره ی آگاهی تهران به دستور رضاشاه ـ حسب الامر ـ موظف می شود طی 48 ساعت تحت الحفظ آیت الله سید یونس اردبیلی را به اردبیل و آیت الله سید هاشم نجف آبادی را به جای قزوین، به سمنان روانه کنند.[18]

«به تاریخ 14/9/1314 هجری شمسی وزارت داخله، نمره ی 1009، اداره ی کل شهربانی، اداره ی آگاهی؛ عطف به یادداشت مورخه 9/9/1314 که ابلاغ فرموده بودند سید یونس اردبیلی و هاشم در عرض 48 ساعت به اردبیل و سمنان اعزام شوند، طبق راپورت شعبه، سید یونس با جواز نمره (17871) 11/9/14 به اردبیل و هاشم نجفی با جواز نمره (17860) 11/9/14 به سمنان عزیمت نمودند. کفیل اداره ی آگاهی، سمیعی [امضاء]»

پس از سپری شدن مدت محکومیت، تا مدت ها آیت الله سید هاشم نجف آبادی از بازگشت به مشهد ممنوع بود.

در صورت اسامی علمای دستگیر شده در مقابل نام وی نوشته شده است: «اجازه داده شده است جز مشهد هر کجا که مایل، است بماند.».[19]

آثار و تألیفات

دوره ی کامل تفسیر قرآن کریم به نام خلاصۀ البیان فی تفسیر القرآن

به فارسی روان توسط آن مرحوم املا گردیده و یکی از شاگردان آن مرحوم به نام سید حسین نوایی آن را نوشته است.

این تفسیر تا آخر سوره کهف در سال 1339 هجری شمسی چاپ شد. اکنون در حال تجدید چاپ است. امید است به زودی در 10 مجلد به نحو شایسه ای طبع و در اختیار اصحاب فضل و قرآن دوستان قرار گیرد.

علاوه بر انجام دادن مقدمات چاپ، در مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، در تفاسیر آن مجموعه نیز قرار خواهد گرفت.

حاشیه بر العروة الوثقی که به صورت دست نوشته موجود است.

مباحث الفاظ مرحوم میرزای نایینی که هنوز به زیور طبع آراسته نگشته است.

قسمتی از آخرین دوره ی فقه آخوند خراسانی (ره) در مبحث بیع که به صورت دست نوشته موجود است.

رساله ای در رجعت که ترجمه ی کتاب سیف الامه نراقی است.[در آن زمان هنوز کتاب سیف الامة مرحوم نراقی(ره) ترجمه نشده بود و نیز بعضی مباحثات علمی آن مرحوم با علمای اهل سنت عراق و حجاز و نیز علاقه ای که آن جناب به مرحوم نراقی و آثار او داشت، وی را بر آن داشت تا مسئله ی رجعت خصوصا و معتقدات امامیه را عموما با شرح و تفصیل مورد ملاحظه قرار دهد.]

رساله ای در علم اخلاق و عرفان.

شرح حال علمای بزرگی است که به حضور حضرت حجت، عجل الله تعالی فرجه الشریف، رسیده اند. آیت الله سید موسی شبیری زنجانی از آن به عظمت نام می برد و آن را اثری ارزشمند می داند. [21]

توضیحی در ارتباط با تفسیر خلاصة البیان

سبک نگارش این تفسیر، شبیه منهج الصادقین است و سبک خود تفسیر روایی و مأثور می ماند. نگاه این تفسیر غالباً به تفاسیر مجمع البیان و صافی است. قبل از املا چند دوره تفسیر قرآن برای اقشار مختلف مردم مشهد توسط آن مرحوم، املا و تصحیح گردیده است. وی هر روز که برای املا و تفسیر، در منزل خود، در اتاقی خاص حاضر می شد. ابتدا غسل می کرد و وضو می گرفت و ادعیه ی خاص می خواند و قرائت قرآن می کرد و بعد برنامه را شروع می کرد.

روش آن مرحوم در تفسیر خلاصة البیان

الف) ترجمه ی آیه مورد نظر

ب) ذکر روایاتی در مورد آیه ی مورد نظر و توضیحی در روایت بیان شده ذیل آیه (جرح و تعدیل راویان سند و بیان مقصود امام، علیه السلام)

ج) بیان نکات ادبی و شان نزول و بیان نظر مفسران

د) بیان نوع سیاق آیه با آیات مرتبط (قبل و بعد) و نتیجه گیری علمی و اخلاقی.

نکاتی قابل توجه در ارتباط با تفسیر خلاصة البیان

مفسّر محترم با حسن سلیقه خود از بحث های زائد و بدون فایده بر کنار بوده و توجه خود را عمدتاً به توضیح و تفسیر آیات صرف کرده است. نکات ادبی به حدی که در توصیف آیه لازم باشد، آورده شده و هر آن چه مرحوم طبرسی در مجمع البیان در ترتیب مطالب ارائه کرده، فروگذار نکرده است. از آن جا که مؤلف محترم دوران صباوت و جوانی خود را در نجف گذرانده، و در املای زبان فارسی روان نبوده، نگارش تفسیر مورد نظر روان نیست. برنامه تفسیر قرآن کریم که در همه سال در جامع گوهرشاد برگزار می شده است و شاید حدود سال های 1340 قمری شروع و تا سال 1380 به جز 7 سال تبعید حدود و سی سال ادامه یافته است و در میان مردم مشهد و فارسی زبانان بوده است. وی تفسیر و توضیح آیات را به فارسی بیان می کرده و بعداً املای آن نیز به همان زبان بوده است. بدین ترتیب برای استفاده ی بهتر، علاوه بر پاورقی ها، فهرست ها و... نیازمند ویراستاری مناسب برای استفاده ی همگان خواهد بود.

برداشت های اخلاقی و گاهی بارقه های عرفانی نشئت گرفته از ذوق عرفانی مؤلف و بیان نکاتی به مناسبت، از طریق سیر و سلوک، بعد دیگری از تفسیر مورد نظر ما است. مؤلف محترم از جمله علمای نجف بوده که به داشتن مشرب عرفانی شناخته شده و در این طریق شاگردانی خاص نیز داشته است. گرچه این تفسیر از جمله تفاسیر عرفانی شمرده نمی شود، ولی از تذکرات و توصیه های اخلاقی و سلوک عرفانی نیز تهی نیست.

بیان مسائل اجتماعی و به طور خاص رفتاری نیز مورد توجه بوده است. نوع روابط مردمان و بیان الگوهای مناسب با استناد به آیات شریف قرآنی و سرگذشت اقوام گذشته و نمونه هایی از قصص قرآنی و ربط و بسط آن، همچنین استفاده از روایات مرتبط با آن، به درستی در ایجاد تحول و ایده های مقبول رفتاری موفق بوده است.

ویژگی‌های اخلاقی

تقوا و زهد

موفقیت آن جناب در زهد و بی رغبتی به دنیا و تقوای، کم نظیر بود که مورد غبطه ی دیگران قرار می گرفت. اصالت و نجابت خانوادگی و تقید مادر وی به عبادات و سنن و ادعیه، شوق کامل از عنفوان جوانی به تکمیل نفس و تهذیب و طهارت روح، مراوده با مردان حق و ریاضت های مشروع، همگی دست به دست هم داد و از او وجودی ساخت که جز رضای الهی، چیزی در نظرش جلوه نمی کرد. حبّ و بغض او، روی محور خدا بود و در مدت عمر، ذره ای آلودگی پیدا نکرد. از بعضی افراد که می خواستند از رفاقت سوء استفاده کنند، برای خدا قطع رابطه کرد و از مشتبهات جداً گریزان بود. از مال های شبهه ناک شدیداً بر حذر بود و پایه ی زندگی را بر قناعت گذارده بود و زندگی بسیار ساده ای داشت. مازاد را در راه خدا انفاق می کرد و با تجملات و زیاده روی، سخت مخالف بود و توکلی فوق العاده داشت و نافله های شب او طولانی و از خوف خدا بسیار می گریست. تمام نمازهای طول عمر خود را دوباره گذارد و به ادعیه بسیار توجه داشت. ذکر یونسیّه او در سجده معروف بود. بسیار در اثنای حضور در نجف اشرف به مسجد سهله می رفت و عبادت می کرد. از شهرت گریزان بود و دیگران را نیز بر حذر می داشت.

اخلاق و عادات

افرادی که با آن مرحوم آشنایی داشتند دل باخته ی او گردیده بودند. سرسوزنی کبر و غرور در وجود شریفش نبود. بسیار متواضع و فروتن و بی ادعا بود. اخلاق و رفتارش در همه ی مدت عمر، به یک میزان بود و مقامات ظاهری اشخاص، در روحیه ی وی اثری نمی گذاشت. زی طلبگی را تا آخر عمر حفظ کرد. کسانی را که علماً و نسباً از وی پایین تر بودند، بدون هیچ گونه ناراحتی بر خود مقدم می داشت. دارای صفای باطن و روشنی ضمیر بود و به گفته ها و درد دل های مردم توجه و عنایت کامل داشت و واقعاً متأثر می شد و اظهار همدردی می کرد و با تمام وجود در رفع حوائج دیگران تلاش می کرد.[5]

از یاد و خاطره ی اهل مشهد هنوز نرفته است که شبی آن مرحوم در جامع گوهرشاد در شبستان معروف به خودش، آیات عذاب را برای مردمان توضیح و تفسیر می کرد. یکی از اراذل و لات های معروف مشهد از آن جا عبور می کند. وقتی بیان شیوای آن مرحوم به گوشش می خورد، مانند صاعقه ای او را فرا می گیرد وهمان جا روی کفش ها می نشیند. موعظه و برنامه تفسیر آن مرحوم تمام می شود. جلو می آید و با اظهار ندامت و پشیمانی از گذشته ی خود عرضه می دارد: «آیا من هم بخشیده خواهم شد؟ وای بر من که چگونه می توانم عذاب الهی را تحمل کنم»؟! آن مرحوم او را آرام می کند. دست بر سینه اش می گذارد. او را امیدوار می کند و به توبه و احقاق حقوق از دست رفته ی مردم راهنمایی می کند. گویند نَفَس آن مرحوم به قدری در آن فرد تاثیر گذاشت که او گذشته خود را جبران و بعدها انسانی مستجاب الدعوه شد و مردم مشهد برای رفع مشکلات نزد او می رفتند.[6]

آن مرحوم میزان را عقل و شرع قرار داده بود. می فرمود که «نباید تابع مردم بود»[7]. با سر و صدا و هیاهو و جنجال در محیط های عبادت، سخت مخالف بود و به همین خاطر شبستان آن موسوم به نام نجف آبادی [در ضلع غربی مسجد جامع گوهرشاد]، محیطی آرام و دل پذیر و مأوای بسیاری از اهل دل و عبادت بود. خود با توجه به آیات 63 سوره ی انعام و آیات 55 و 206 از سوره اعراف و روایاتی از مرحوم طبرسی در مجمع البیان از جمله این که پیامبر، صلی الله علیه وآله، فرمودند: «انّکم لاتدعون اصماً ولاغائباً انّکم تدعون سمیعاً قریباً انه معکم» مردمان را به آرامش و توجه و ذکر دعوت می کرد.

او اهل ذکر بود. در همه حال، ذاکر بود. زمانی هم که دیگران به اشتغالات دنیایی مشغول بودند، گاه اتفاق می افتاد او در عالمی دیگر سیر می کند. بعضی از نوافل را در مسیر مسجد در راه می خواند. در همه حال نوافل شبانه و یومیه اش ترک نمی شد. اهل شبستان ایشان هم به سنت خواندن نوافل عادت کرده بودند. تا نوافل خوانده نمی شد، نماز دیگر شروع نمی گردید. این خصوصیت و ویژگی نماز جماعت آن جناب بود. خوش سخن و خوش بیان بود، زیبا سخن می گفت و شیوایی بیان او همه را جلب می کرد. این خصوصیت در فرزندان آن جناب هم بوضوح مشاهده می شود.

مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی فرزند روحانی و فاضل و مجتهد آن جناب برای این جانب نقل می کردند که در سفری همراه پدر از ایران به عراق رفته بودیم. شبی میهمان مرحوم آیت الله سید محسن حکیم (صاحب مستمسک) بودیم. مرحوم آقای حکیم از کودکی با مرحوم سید هاشم دوست بودند و تقریباً همه ی سال های تحصیل را با هم گذرانده بودند.

در آن شب و در آن محفل انس که در پشت بام منزل مرحوم حکیم نشسته بودیم، مرحوم آقای حکیم رو به پدر کرد و فرمودند: «عِظنی یا سید هاشم» و پدرم مطلبی را عرضه داشت.[8]

آقای سید حسین میردامادی فرزند دیگر آن مرحوم از علامه طباطبائی نقل می کرد که ایشان فرموده بود: «آقای سید هاشم میردامادی اَعبَدْ طلاب نجف بود».[9]

آیت الله بهجت به مناسبت از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند، حتی آقای سید مجتبی خامنه ای روزی به این جانب گفتند: «آقای بهجت سراغ نوه های آن مرحوم را گرفته اند و من توضیحاتی داده ام.».

نیز هرگاه این جانب به خدمت آیت الله استاد وحید خراسانی می رسم، از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند یک بار فرمودند: «من، هنگامی که آقای سید هاشم رحلت کرد، در مشهد بودم. وقتی جنازه ی ایشان را از منزل شان بیرون آوردند، پارچه ی سبزی بر روی آن کشانده بودند. احساس خوب و روحانی به من دست داده بود. من آن نورانیت را در آن جا مشاهده کردم.». و به کرّات فرمودند: «آن جناب، مرد بزرگی بود.».[10]

اخیرا آیت الله واعظ زاده خراسانی برای این جانب نقل می کردند که مرحوم آیت الله سید هاشم، وقتی به محضر آیت الله بروجردی در زمان زعامت ایشان می رسد، خم شده و دست آقای بروجردی را می بوسد. متقابلاً آیت الله بروجردی هم خم شده و دست آقای سید هاشم را می بوسد.[11]

مقام معظم رهبری در ملاقاتی که اخیراً خدمت شان رسیدم، در ارتباط با سید هاشم میردامادی فرمودند:

«دو عکس نزد من موجود است که آن مرحوم در زندان رضاخان است و پلاکی روی سینه دارد و یکی از آن دو تصویری از مقابل است و دیگری به صورت نیمرخ. ایشان اضافه کردند من سید محمد کشمیری را دیده بودم. وی با مرحوم سید هاشم رفیق بود و به نظر می رسید هر دو به درس پدر، یعنی سید مرتضی کشمیری حاضر می شدند. یک روز خدمت مرحوم سید محمد رفته بودم در حالی که مرد بزرگی حدود 70 سال داشت. ایشان به من گفت: «مفاتیح الجنان را باز کن و دعای ابوحمزه را بیاور» من آوردم. فرمود: «خط ببر»، من خط می بردم و ایشان می خواند. یکی دو صفحه که خواند، خسته شد و فرمود: «دیگر بس است». معلوم بود دعا را از حفظ داشته و تردید در فراموشی آن کرده است.

مرحوم سید هاشم دعای ابوحمزه را در قنوت می خواند. این مطلب را مرحوم آقای بهجت به من گفتند. ایشان از پدر شما [دایی ما] نقل می کردند. شاید زمانی که پدرتان برای دریافت دستور از آقای بهجت خدمت ایشان می رفته اند، این مطلب را به آقای بهجت گفته اند. اولین مجلسی ترحیمی که در قم برای مرحوم آقای سید هاشم منعقد شد، توسط مرحوم آیت الله بروجردی بود. بعد از مجلس، آقای قاضی زاده به ما گفت: برویم منزل آقای بروجردی، هم برای تشکر و هم اجازه ی برگزاری مراسم دیگر». چون آن زمان رسم بود آقای بروجردی باید اجازه انعقاد مجالس را می دادند. من به اتفاق اخوی آقای سید محمد و آقای سید حسین [میردامادی] منزل آقای بروجردی رفتیم. تا آن زمان من هنوز اندرونی آقای بروجردی را ندیده بودم. آقای سید حسین [دایی ما] من و اخوی را معرفی می کرد. بعد مرحوم آقای بروجردی پاکتی به من و اخوی دادند که حاوی 400 تومان بود. آن زمان این مبلغ خیلی زیاد بود. هزینه ی بعضی مجالس و همچنین مبالغی دیگر باقی ماند.»[12]

آقای سید مهدی طباطبایی (نماینده ی سابق مجلس شورای اسلامی) و از وعاظ مشهد و تهران در برنامه ی «این شب ها» در تیرماه 88 که از شبکه اول سیما پخش می شود، در ارتباط با مرحوم سید هاشم می گفت:

«با آن مرحوم به سفر حج مشرف شدیم. من نوجوان بودم و از این که همسفر آقای سید هاشم نجف آبادی بودم، خوش حال و آن را فرصتی بسیار مغتنم می دانستم. از جمله توصیه های آن جناب به اهل کاروان، از جمله حقیر، این بود که برای رسیدن به مقامات معنوی و دریافت فیوض روحانی برای خود دعا نکنید. من به این توصیه عمل می کردم، ولی روزهای پایانی سفر، دل طاقت نیاورد و برای خود نیز دعا کردم. مرحوم سید هاشم نجف آبادی مرا بازخواست کرد و فرمود به توصیه ما عمل نکردی.»

وفات

آن عالم ربانی و عارف صمدانی بعد از عمری مجاهدت و خدمت، با کوله باری از عمل صالح در شام گاه 23 جمادی الثانی 1380 مطابق با شهریور 1339 به سوی معشوق خویش پر کشید و جماعت بسیاری از فرهیختگان و شاگردان خویش را در سوگ نشاند.

پیکر آن مرحوم با احترام توسط اعلام و قاطبه ی مردم شهر تشییع و در دارالسلام حرم رضوی، علیه السلام، در جوار و نزدیک مضجع مطهرحضرت علی بن موسی الرضا، علیه السلام، دفن گردید.

منابع