حمید بن مسلم: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی ' {{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} {{نیازمند ویرایش فنی}} از راویان و شاه...' ایجاد کرد)
 
سطر ۴: سطر ۴:
 
در جریان نهضت امام حسین علیه السلام، از اول تا به آخر حضور داشت و بیشتر وقایع کربلا در تاریخ طبری و بعضی منابع دیگر از قول اوست اگرچه وی در لشگر کوفه و عمربن سعد بوده و بسیاری از قضایا را روایت کرده است ولی بعضی از مورخین او را از اصحاب حضرت سجاد (امام چهارم علیه السلام) و از راویان حدیث شیعه شمرده اند. شیخ طوسی، اعیان الشیعه و مجمع الرجال
 
در جریان نهضت امام حسین علیه السلام، از اول تا به آخر حضور داشت و بیشتر وقایع کربلا در تاریخ طبری و بعضی منابع دیگر از قول اوست اگرچه وی در لشگر کوفه و عمربن سعد بوده و بسیاری از قضایا را روایت کرده است ولی بعضی از مورخین او را از اصحاب حضرت سجاد (امام چهارم علیه السلام) و از راویان حدیث شیعه شمرده اند. شیخ طوسی، اعیان الشیعه و مجمع الرجال
 
نقش او در حماسه کربلا و جهت گیریش در این واقعه، مختلف و متضاد است. برای روشن شدن این مطلب، به عنوان نمونه، اخباری را مطرح می کنیم. این اخبار را مورخینی چون طبری و دیگران از «ابی مخنف» از «سلیمان بن راشد»، از حمید بن مسلم نقل کرده اند:
 
نقش او در حماسه کربلا و جهت گیریش در این واقعه، مختلف و متضاد است. برای روشن شدن این مطلب، به عنوان نمونه، اخباری را مطرح می کنیم. این اخبار را مورخینی چون طبری و دیگران از «ابی مخنف» از «سلیمان بن راشد»، از حمید بن مسلم نقل کرده اند:
1- سر مقدس «حسین بن علی علیه السلام» پس از شهادت، به دستور عمربن سعد، توسط خولی بن یزید اصبحی و او (حمید بن مسلم) نزد عبیدالله بن زیاد فرستاده شد.
+
 
2- روز عاشورا که سپاه دشمن تحت فرمان «شمر بن ذی الجوشن» از طرف عمر بن سعد می خواست به خیمه های امام علیه السلام نزدیک شود و آن را آتش بزند و فریاد می زد: آتش بیاورید. تا خیمه ها و کسانی که در آن هستند بسوزانم. حمید بن مسلم در آن جا حضور داشت و به شمر گفت: پناه می برم به خدا! آتش زدن خیمه ها سزاوار نیست؛ آیا می خواهی این کودکان معصوم و زن های بی پناه را در آتش بسوزانی و به دست خود عذاب ابدی برای خودت آماده کنی؟ به خدا قسم، کشتن مردان اینها، امیر ترا خوشحال می کند؟ چه نیازی به کشتن افراد درون خیمه است؟ و همینطور با شمر مجادله می کرد. شمر پرسید تو کیستی؟ حمید از ترس جانش، خود را معرفی نکرد تا در امان باشد. <ref> تاریخ طبری ج5 </ref>
+
== حمیدبن مسلم وسر مبارک امام علیه السلام ==
3- حمید به عیادت مردی می رود که مانع آب بین حسین علیه السلام و رود فرات شد.
+
 
 +
سر مقدس «حسین بن علی علیه السلام» پس از شهادت، به دستور عمربن سعد، توسط خولی بن یزید اصبحی و او (حمید بن مسلم) نزد عبیدالله بن زیاد فرستاده شد.
 +
 
 +
== حمیدبن مسلم در روز عاشورا ==
 +
 
 +
روز عاشورا که سپاه دشمن تحت فرمان «شمر بن ذی الجوشن» از طرف عمر بن سعد می خواست به خیمه های امام علیه السلام نزدیک شود و آن را آتش بزند و فریاد می زد: آتش بیاورید. تا خیمه ها و کسانی که در آن هستند بسوزانم. حمید بن مسلم در آن جا حضور داشت و به شمر گفت: پناه می برم به خدا! آتش زدن خیمه ها سزاوار نیست؛ آیا می خواهی این کودکان معصوم و زن های بی پناه را در آتش بسوزانی و به دست خود عذاب ابدی برای خودت آماده کنی؟ به خدا قسم، کشتن مردان اینها، امیر ترا خوشحال می کند؟ چه نیازی به کشتن افراد درون خیمه است؟ و همینطور با شمر مجادله می کرد. شمر پرسید تو کیستی؟ حمید از ترس جانش، خود را معرفی نکرد تا در امان باشد. <ref> تاریخ طبری ج5 </ref>
 +
 
 +
== حمیدبن مسلم در عیادت از عبدالله بن حصین ازدی ==
 +
 
 +
حمید به عیادت مردی می رود که مانع آب بین حسین علیه السلام و رود فرات شد.
 
مردی که به نفرین حضرت دچار گشت و تا لحظه آخر عمر ننگین خود، حالش از فرط تشنگی، لحظه ای آرام نبود و آخرالامر شکم او ترکید. حمید بن مسلم روایت می کند که:
 
مردی که به نفرین حضرت دچار گشت و تا لحظه آخر عمر ننگین خود، حالش از فرط تشنگی، لحظه ای آرام نبود و آخرالامر شکم او ترکید. حمید بن مسلم روایت می کند که:
 
عبدالله بن حصین ازدی (که برخی او را با نام دیگری گفته اند) در همان لحظات حساس با جسارت و صدای بلند فریاد زد: ای حسین به خدا قطره ای از این آب که اینقدر زلال و صاف است نخواهید چشید تا از تشنگی بمیرید. و امام علیه السلام فرمود: خداوندا او را تشنه کام بمیران. من (حمیدبن مسلم) بعد از واقعه کربلا در بیماریش او را عیادت کردم. دیدم که آب می خورد تا شکمش پر می شد، آنگاه آنرا بر می گرداند و فریاد می زد تشنه ام، تشنه ام و دوباره آب می خورد و مجددا همین کار و همینطور از تشنگی می سوخت تا جانش به در آمد. <ref> برای اطلاع کامل تر به اخبار مربوطه مراجعه شود </ref>
 
عبدالله بن حصین ازدی (که برخی او را با نام دیگری گفته اند) در همان لحظات حساس با جسارت و صدای بلند فریاد زد: ای حسین به خدا قطره ای از این آب که اینقدر زلال و صاف است نخواهید چشید تا از تشنگی بمیرید. و امام علیه السلام فرمود: خداوندا او را تشنه کام بمیران. من (حمیدبن مسلم) بعد از واقعه کربلا در بیماریش او را عیادت کردم. دیدم که آب می خورد تا شکمش پر می شد، آنگاه آنرا بر می گرداند و فریاد می زد تشنه ام، تشنه ام و دوباره آب می خورد و مجددا همین کار و همینطور از تشنگی می سوخت تا جانش به در آمد. <ref> برای اطلاع کامل تر به اخبار مربوطه مراجعه شود </ref>
4- در همان روز عاشورا، وقتی که قاتل حضرت قاسم بن حسن می خواست او را شهید کند، حمید در میان سپاه کوفه است که می گوید به این نوجوان نگاه می کردم، دیدم قاتلش را که به من گفت: من بر او حمله می کنم، به او گفتم: سبحان الله! چه منظوری داری؟ این گروه که اطراف او را گرفته اند برای کشتن او کافی هستند و بدین ترتیب می خواست مانع از کشته شدن حضرت قاسم شود، هرچند که آن ملعون، فرزند حسن بن علی (ع) را به شهادت رساند.
+
 
5- باز می بینیم: زمانی که شمر بن ذی الجوشن بعد از شهادت حسین بن علی (ع) به خیمه امام سجاد علیه السلام یورش می برد تا او را بکشد. حمید آن ملعون را از این کار باز می دارد. خودش می گوید: شمر با عده ای از مامورانش به خیمه علی بن حسین (حضرت سجاد علیه السلام) آمدند. آن حضرت بر بستر خود خوابیده بود و به شدت بیمار! همراهان شمر گفتند: او را به قتل نمی رسانی؟ من گفتم: آیا نوجوانان هم کشته می شوند؟ این کودک است و بیماری اش او را بس است و اصرار نمودم تا اینکه آنها را از کشتن بازداشتم! (البته امام سجاد در آن زمان بیست و دو ساله بودند ولی تعبیر حمید بن مسلم برای جلوگیری از قتل امام (ع) بوده است چه آنکه مقررات جنگهای صدر اسلام این بود که کودکان را نمی کشتند).
+
== روایتی از شهادت حضرت قاسم علیه السلام ==
6- در جای دیگر: عمر سعد با من (حمید بن مسلم) دوست بود. چون از کربلا برگشت، نزد او رفتم و حالش را جویا شدم. گفت: از حالم مپرس، زیرا هیچ مسافری بدتر از من به خانه بازنگشت، خویشی نزدیکم را قطع کردم و گناه عظیمی مرتکب شدم. <ref> به نقل از اخبارالطوال، پژوهش نامه امام حسین علیه السلام/371 </ref>
+
در همان روز عاشورا، وقتی که قاتل حضرت قاسم بن حسن می خواست او را شهید کند، حمید در میان سپاه کوفه است که می گوید به این نوجوان نگاه می کردم، دیدم قاتلش را که به من گفت: من بر او حمله می کنم، به او گفتم: سبحان الله! چه منظوری داری؟ این گروه که اطراف او را گرفته اند برای کشتن او کافی هستند و بدین ترتیب می خواست مانع از کشته شدن حضرت قاسم شود، هرچند که آن ملعون، فرزند حسن بن علی (ع) را به شهادت رساند.
 +
باز می بینیم: زمانی که شمر بن ذی الجوشن بعد از شهادت حسین بن علی (ع) به خیمه امام سجاد علیه السلام یورش می برد تا او را بکشد. حمید آن ملعون را از این کار باز می دارد. خودش می گوید: شمر با عده ای از مامورانش به خیمه علی بن حسین (حضرت سجاد علیه السلام) آمدند. آن حضرت بر بستر خود خوابیده بود و به شدت بیمار! همراهان شمر گفتند: او را به قتل نمی رسانی؟ من گفتم: آیا نوجوانان هم کشته می شوند؟ این کودک است و بیماری اش او را بس است و اصرار نمودم تا اینکه آنها را از کشتن بازداشتم! (البته امام سجاد در آن زمان بیست و دو ساله بودند ولی تعبیر حمید بن مسلم برای جلوگیری از قتل امام (ع) بوده است چه آنکه مقررات جنگهای صدر اسلام این بود که کودکان را نمی کشتند).
 +
 
 +
== دوستی حمیدبن مسلم با عمربن سعد ==
 +
در جای دیگر: عمر سعد با من (حمید بن مسلم) دوست بود. چون از کربلا برگشت، نزد او رفتم و حالش را جویا شدم. گفت: از حالم مپرس، زیرا هیچ مسافری بدتر از من به خانه بازنگشت، خویشی نزدیکم را قطع کردم و گناه عظیمی مرتکب شدم. <ref> به نقل از اخبارالطوال، پژوهش نامه امام حسین علیه السلام/371 </ref>
 
و باز حمید می گوید:
 
و باز حمید می گوید:
7- عمربن سعد مرا خواند و بعد سوی خانواده خود فرستاد تا مژده فتح و سلامت او را به آنها برسانم. من رفتم و این خبر را گفتم و وقتی به کوفه برگشتم همان موقعی بود که ابن زیاد در قصر، مهمانی داده بود و اسرای کربلا و سر مطهر امام حسین علیه السلام را می آوردند. <ref> نفس المهموم/223 </ref>
+
عمربن سعد مرا خواند و بعد سوی خانواده خود فرستاد تا مژده فتح و سلامت او را به آنها برسانم. من رفتم و این خبر را گفتم و وقتی به کوفه برگشتم همان موقعی بود که ابن زیاد در قصر، مهمانی داده بود و اسرای کربلا و سر مطهر امام حسین علیه السلام را می آوردند. <ref> نفس المهموم/223 </ref>
 
این چند مورد نکاتی از احوال این گزارشگر و تاریخ نگار بود که از طرفی همراه سپاه عمربن سعد و شمر بن ذی الجوشن و از طرف دیگر نکوهش کارهای ضدانسانی آنان را نموده است. پس از واقعه عاشورا و پایان تلخ آن، حمید بن مسلم را در گروه توابین می بینیم که با سرکرده آنها یعنی سلیمان بن صرد، به «عین الورده» می رود. <ref> نفس المهموم/342-394 </ref>
 
این چند مورد نکاتی از احوال این گزارشگر و تاریخ نگار بود که از طرفی همراه سپاه عمربن سعد و شمر بن ذی الجوشن و از طرف دیگر نکوهش کارهای ضدانسانی آنان را نموده است. پس از واقعه عاشورا و پایان تلخ آن، حمید بن مسلم را در گروه توابین می بینیم که با سرکرده آنها یعنی سلیمان بن صرد، به «عین الورده» می رود. <ref> نفس المهموم/342-394 </ref>
 
در زمان مختار ثقفی، توسط ماموران تحت تعقیب قرار می گیرد. او با پسران اصلخب که عبدالله و عبدالرحمن بودند پا به فرار می گذارند ولی آن دو برادر دستگیر و حمید بن مسلم موفق میشود که از چنگ مختار و مأمورانش نجات یابد. در این زمینه شعری برای خود سرود:
 
در زمان مختار ثقفی، توسط ماموران تحت تعقیب قرار می گیرد. او با پسران اصلخب که عبدالله و عبدالرحمن بودند پا به فرار می گذارند ولی آن دو برادر دستگیر و حمید بن مسلم موفق میشود که از چنگ مختار و مأمورانش نجات یابد. در این زمینه شعری برای خود سرود:
 
به این مضمون:
 
به این مضمون:
 
دیدی که چگونه از آن وحشت نجات یافتم در حالی که هیچ امیدی به نجات نداشتم.
 
دیدی که چگونه از آن وحشت نجات یافتم در حالی که هیچ امیدی به نجات نداشتم.
 +
 +
==پانویس ==
 +
<references />
  
 
== منابع ==
 
== منابع ==
 
*در دسترس در[http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=16845 دایرةالمعارف طهور]بازیابی: 26آبان 1392.
 
*در دسترس در[http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=16845 دایرةالمعارف طهور]بازیابی: 26آبان 1392.

نسخهٔ ‏۱۷ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۰۲

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

از راویان و شاهدان عینی واقعه تلخ روز عاشورا 61 هـ.ق در کربلا است. در جریان نهضت امام حسین علیه السلام، از اول تا به آخر حضور داشت و بیشتر وقایع کربلا در تاریخ طبری و بعضی منابع دیگر از قول اوست اگرچه وی در لشگر کوفه و عمربن سعد بوده و بسیاری از قضایا را روایت کرده است ولی بعضی از مورخین او را از اصحاب حضرت سجاد (امام چهارم علیه السلام) و از راویان حدیث شیعه شمرده اند. شیخ طوسی، اعیان الشیعه و مجمع الرجال نقش او در حماسه کربلا و جهت گیریش در این واقعه، مختلف و متضاد است. برای روشن شدن این مطلب، به عنوان نمونه، اخباری را مطرح می کنیم. این اخبار را مورخینی چون طبری و دیگران از «ابی مخنف» از «سلیمان بن راشد»، از حمید بن مسلم نقل کرده اند:

حمیدبن مسلم وسر مبارک امام علیه السلام

سر مقدس «حسین بن علی علیه السلام» پس از شهادت، به دستور عمربن سعد، توسط خولی بن یزید اصبحی و او (حمید بن مسلم) نزد عبیدالله بن زیاد فرستاده شد.

حمیدبن مسلم در روز عاشورا

روز عاشورا که سپاه دشمن تحت فرمان «شمر بن ذی الجوشن» از طرف عمر بن سعد می خواست به خیمه های امام علیه السلام نزدیک شود و آن را آتش بزند و فریاد می زد: آتش بیاورید. تا خیمه ها و کسانی که در آن هستند بسوزانم. حمید بن مسلم در آن جا حضور داشت و به شمر گفت: پناه می برم به خدا! آتش زدن خیمه ها سزاوار نیست؛ آیا می خواهی این کودکان معصوم و زن های بی پناه را در آتش بسوزانی و به دست خود عذاب ابدی برای خودت آماده کنی؟ به خدا قسم، کشتن مردان اینها، امیر ترا خوشحال می کند؟ چه نیازی به کشتن افراد درون خیمه است؟ و همینطور با شمر مجادله می کرد. شمر پرسید تو کیستی؟ حمید از ترس جانش، خود را معرفی نکرد تا در امان باشد. [۱]

حمیدبن مسلم در عیادت از عبدالله بن حصین ازدی

حمید به عیادت مردی می رود که مانع آب بین حسین علیه السلام و رود فرات شد. مردی که به نفرین حضرت دچار گشت و تا لحظه آخر عمر ننگین خود، حالش از فرط تشنگی، لحظه ای آرام نبود و آخرالامر شکم او ترکید. حمید بن مسلم روایت می کند که: عبدالله بن حصین ازدی (که برخی او را با نام دیگری گفته اند) در همان لحظات حساس با جسارت و صدای بلند فریاد زد: ای حسین به خدا قطره ای از این آب که اینقدر زلال و صاف است نخواهید چشید تا از تشنگی بمیرید. و امام علیه السلام فرمود: خداوندا او را تشنه کام بمیران. من (حمیدبن مسلم) بعد از واقعه کربلا در بیماریش او را عیادت کردم. دیدم که آب می خورد تا شکمش پر می شد، آنگاه آنرا بر می گرداند و فریاد می زد تشنه ام، تشنه ام و دوباره آب می خورد و مجددا همین کار و همینطور از تشنگی می سوخت تا جانش به در آمد. [۲]

روایتی از شهادت حضرت قاسم علیه السلام

در همان روز عاشورا، وقتی که قاتل حضرت قاسم بن حسن می خواست او را شهید کند، حمید در میان سپاه کوفه است که می گوید به این نوجوان نگاه می کردم، دیدم قاتلش را که به من گفت: من بر او حمله می کنم، به او گفتم: سبحان الله! چه منظوری داری؟ این گروه که اطراف او را گرفته اند برای کشتن او کافی هستند و بدین ترتیب می خواست مانع از کشته شدن حضرت قاسم شود، هرچند که آن ملعون، فرزند حسن بن علی (ع) را به شهادت رساند. باز می بینیم: زمانی که شمر بن ذی الجوشن بعد از شهادت حسین بن علی (ع) به خیمه امام سجاد علیه السلام یورش می برد تا او را بکشد. حمید آن ملعون را از این کار باز می دارد. خودش می گوید: شمر با عده ای از مامورانش به خیمه علی بن حسین (حضرت سجاد علیه السلام) آمدند. آن حضرت بر بستر خود خوابیده بود و به شدت بیمار! همراهان شمر گفتند: او را به قتل نمی رسانی؟ من گفتم: آیا نوجوانان هم کشته می شوند؟ این کودک است و بیماری اش او را بس است و اصرار نمودم تا اینکه آنها را از کشتن بازداشتم! (البته امام سجاد در آن زمان بیست و دو ساله بودند ولی تعبیر حمید بن مسلم برای جلوگیری از قتل امام (ع) بوده است چه آنکه مقررات جنگهای صدر اسلام این بود که کودکان را نمی کشتند).

دوستی حمیدبن مسلم با عمربن سعد

در جای دیگر: عمر سعد با من (حمید بن مسلم) دوست بود. چون از کربلا برگشت، نزد او رفتم و حالش را جویا شدم. گفت: از حالم مپرس، زیرا هیچ مسافری بدتر از من به خانه بازنگشت، خویشی نزدیکم را قطع کردم و گناه عظیمی مرتکب شدم. [۳] و باز حمید می گوید: عمربن سعد مرا خواند و بعد سوی خانواده خود فرستاد تا مژده فتح و سلامت او را به آنها برسانم. من رفتم و این خبر را گفتم و وقتی به کوفه برگشتم همان موقعی بود که ابن زیاد در قصر، مهمانی داده بود و اسرای کربلا و سر مطهر امام حسین علیه السلام را می آوردند. [۴] این چند مورد نکاتی از احوال این گزارشگر و تاریخ نگار بود که از طرفی همراه سپاه عمربن سعد و شمر بن ذی الجوشن و از طرف دیگر نکوهش کارهای ضدانسانی آنان را نموده است. پس از واقعه عاشورا و پایان تلخ آن، حمید بن مسلم را در گروه توابین می بینیم که با سرکرده آنها یعنی سلیمان بن صرد، به «عین الورده» می رود. [۵] در زمان مختار ثقفی، توسط ماموران تحت تعقیب قرار می گیرد. او با پسران اصلخب که عبدالله و عبدالرحمن بودند پا به فرار می گذارند ولی آن دو برادر دستگیر و حمید بن مسلم موفق میشود که از چنگ مختار و مأمورانش نجات یابد. در این زمینه شعری برای خود سرود: به این مضمون: دیدی که چگونه از آن وحشت نجات یافتم در حالی که هیچ امیدی به نجات نداشتم.

پانویس

  1. تاریخ طبری ج5
  2. برای اطلاع کامل تر به اخبار مربوطه مراجعه شود
  3. به نقل از اخبارالطوال، پژوهش نامه امام حسین علیه السلام/371
  4. نفس المهموم/223
  5. نفس المهموم/342-394

منابع