حلف

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ مهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۶:۲۳ توسط عربصالحی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '{{مدخل دائرة المعارف|دانشنامه جهان اسلام}} {{نیازمند ویرایش فنی}} حِلف ، از پيما...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

حِلف ، از پيمانهاى رايج عربهاى جاهلى. حلف در لغت به معناى قَسَم و در اصطلاح به‌ معناى عهد و پيمان است [۱].

اهمیت حلف

حلفها و پيمانها در ساختار قبيله‌اى جزيرة‌العرب و در فقدان دولت مركزى، حداقلى از نظم و امنيت اجتماعى را برقرار مى‌كرد. حفظ بقا و امنيت قبايل ضعيف‌تر در برابر حملات و غارتهاى قبايل دشمن و نيز امنيت راههاى بازرگانى و امكان آمد و شد در محدوده جغرافيايى قبايل، به حلفهاى ميان قبايل بستگى تام داشت [۲]. در ميان عربهاى پيش از اسلام كمتر قبيله‌اى حليف يا حلفايى نداشت، حتى قبايل بزرگ هم به حلفها مى‌پيوستند، به‌جز نوادرى كه به قدرت خود مغرور بودند [۳]

قبايل و طوايف و افراد در انعقاد حلف با ديگران مختار بودند. افزون بر پيمانهاى ميان قبايل، گاه ميان بطون (شاخه‌هاى) قبايل مختلف (جدا از كل قبيله) يا حتى ميان افراد، مستقل از قبيله، حلفهايى پديد مى‌آمد كه البته در اين موارد، كل قبيله در برابر حلف متعهد نبود. از طرفى، چون اين‌گونه حلفها باعث تضعيف قبيله و اختلافات داخلى مى‌شد، معمولاً سران قبيله از انعقاد آنها جلوگيرى مى‌كردند [۴]

انگيزه و هدف

انگيزه و هدف بيشتر حلفها عبارت بود از: اتحاد و يكپارچگى ميان طرفين براى امورى همچون دفاع مشترك در برابر ديگر قبايل؛ انتقام و خون‌خواهى (ثار) و گرفتن ديه؛ ترس از هجو؛ ترس از به كيفر رسيدن به‌سبب ارتكاب برخى جنايات، همچون قتل؛ كمك گرفتن براى به چنگ آوردن يا حفظ كردن چراگاهها؛ و به‌طوركلى برخوردار شدن از منافع اقتصادى و اجتماعى و سياسى، بهبود بخشيدن به اين امور يا حفظ آنها [۵]

اصول حلف بین قبائل

حلف به‌تدريج در نهاد وَلاء ادغام شد كه هدف از آن، پيوستن فرد، افراد يا طايفه‌اى به يك قبيله بود، به‌طورى كه گفته شده است حلف، گسترده‌ترين شكل ولاء در نزد عرب پيش از اسلام بود [۶]. دليل انعقاد چنين پيمانى معمولاً رانده شدن اين افراد از قبيله خود و نيازشان به پيوستن به قبيله جديدى بود كه از آنان حمايت كند. اين اعضاى جديد «مولا»ى قبيله مذكور خوانده مى‌شدند و وظايف و حقوقشان با ديگر افراد قبيله يكسان بود و حتى از يكديگر ارث مى‌بردند [۷]

حلف در عين متحد كردن قبايل مختلف، استقلال و خودمختارى آنان را از بين نمى‌برد و با آنكه معمولاً يك طرفِ حلف قبيله ضعيفى قرار داشت، تحقيرى براى آنان به‌شمار نمى‌رفت. در اغلب اين موارد قبيله كوچك‌تر به موطن قبيله بزرگ‌تر كوچ مى‌كرد كه اين امر باعث آميختگى و اتحاد بيشتر ميان آنان مى‌شد. حتى با گذشت زمان، گاه نام خاندانى مشترك، به دو قبيله اطلاق مى‌شد و قبيله كوچك‌تر در قبيله بزرگ مستحيل مى‌گرديد [۸]؛ ازاين‌رو، در بررسى نسب قبايل عرب نمونه‌هاى بسيار از تداخل انساب وجود دارد كه درنتيجه انعقاد حلف پديد آمده است[۹]. به همين سبب، براى شناخت انساب و قبايل عرب، بايد احلاف را شناخت [۱۰]

بايد توجه داشت كه در حلفها، هيچگاه منافع عمومى مجموعه مردم عرب، همانند اتحاد و دفاع در برابر غيرعرب، در نظر نبود و موضوعات آن به مصالح قومى و قبيله‌اى محدود مى‌شد؛ البته افراد و طوايف به‌تنهايى و با در نظر گرفتن منافع شخصى خود، با سرزمينهاى ديگر حلفهايى داشتند، مانند حلفهاى تجارى فرزندان عبدمناف (هاشم، عبدشمس، نوفل و مطّلب) با دولتهاى شام و حبشه و ايران و يمن [۱۱]، هم‌پيمانى ايرانيان مقيم يمن/ ابناء با همْدانيان* [۱۲] و هم‌پيمانى يهوديان با عربها [۱۳].

چون حلف در تنظيم مناسبات اجتماعى و شئون زندگى عربها نقش مهمى داشت، همچون هر پيمان ديگرى، سخت محترم بود و نقض آن گناهى بزرگ شمرده مى‌شد [۱۴].

اماکن انعقاد حلف

انعقاد حلف همواره با مراسمى ويژه همراه بود. حلفهاى مهم را در اماكن مقدّس (همچون بتكده‌ها)، مقابر اجداد يا بزرگان، بازارهاى عمومى چون عكاظ و ذى‌المجاز كه در ماههاى حرام برپا مى‌شدند، در اقامتگاههاى قبيله‌ها يا كنار كوهى مشهور منعقد مى‌ساختند [۱۵]. مكيان، مراسم حلف را كنار كعبه و بتهاى آن يا در دارالنَدْوَه يا در خانه يكى از شيوخ قبايل به‌جا مى‌آوردند [۱۶].

آداب تحالف

آداب تحالف، متنوع بود: در حلف‌المُطَيِبّين ــ كه از مشهورترين حلفاى دوره جاهلى عرب است و در پى اختلاف بنى‌عبدمناف و بنى‌عبدالدار، بر سرتصدىِ منصب حجابت كعبه، شكل گرفت ــ بنى‌عبدمناف و حلفهاى آنان به نشانه هم‌پيمانى بر ضد بنى‌عبدالدار، دستهاى خود را در ظرفى پر از عطر (طيب) فرو بردند و سپس كعبه را مسح كردند [۱۷]. در حلف معروف ديگر اين دوره به نام لَعَقَةُالدَّم (خونْ ليسان) ــكه در پى بازسازى كعبه و اختلاف قبايل بر سر نصب كردن حجرالاسود در جايگاه مخصوصش شكل گرفت ــ بنى‌عبدالدار و حلفايشان دستهاى خود را در ظرفى پر از خون فرو بردند و سپس دستهاى خونين خود را ليسيدند [۱۸]. نارالحلف/ نارالتحالف نيز، كه در بسيارى از حلفها برافروخته مى‌شد، در ادبيات عرب مشهور است [۱۹].

معمولاً يك نفر، مأمور اجراى مراسم انعقاد حلف مى‌شد و عده‌اى نيز به عنوان شاهد، حضور مى‌يافتند [۲۰].

گاه مجرى مراسم در ميان دو طرف پيمان قرار مى‌گرفت و با سنگِ تيزى كف دستهاى آنان را مى‌خراشيد، آنگاه با قطعه‌اى از جامه ايشان، كه به خونشان آلوده بود، چند قطعه سنگ را خونين مى‌ساخت و اورادى مى‌خواند [۲۱]. در مراسم تحالف، معمولاً سفره‌اى مى‌گستردند و در كنار يكديگر غذا مى‌خوردند [۲۲]. گاه پيمانهاى مهم را مى‌نوشتند و در مكانى مقدّس، چون كعبه، نگاه مى‌داشتند [۲۳].

انقضاى حلف

انقضاى حلف (خَلْع)، همچون انعقاد آن، علل و انگيزه‌هاى گوناگونى داشت. حلفهايى كه براى تأمين منافع زودگذر و موقتآ منعقد مى‌شدند، با كسب انتفاع موردنظر يا سپرى شدن زمان معيّن، فسخ مى‌گرديدند. نقل و انتقالهاى قبايل و دور شدن آنها از يكديگر نيز در تضعيف مناسبات، و درنتيجه كم‌رنگ شدن و فسخ حلفها، مؤثر بود [۲۴]

حلف بعد ظهور اسلام

با ظهور اسلام و رويكرد ويژه تعاليم اسلامى به ايجاد اتحاد و پرهيز از دامن زدن به عوامل تفرقه و تمايزهاى مجعول، جايگاهى كه حلف در عصر جاهلى داشت، محفوظ نماند، به‌ويژه برخى حلفهاى جاهلى، كه درنتيجه عداوتها و كينه‌توزيهاى مردم عرب شكل گرفته بود، نمى‌توانست در دوره اسلامى ادامه بيابد. در عين حال، حلفى چون حلف‌الفضول كه براى يارى به مظلومان [۲۵] پديد آمده بودــ پس از ظهور اسلام نيز محترم شمرده شد [۲۶]. بنابر مجموعه مباحث پيامبر اكرم درباره نهى يا تجويز حلف [۲۷] ــ به‌ويژه با توجه به اينكه در سال هشتم هجرت، هنگام فتح مكه، فرمود: «لاحلف فى الاسلام» (در اسلام حلفى وجود ندارد)ــ مى‌توان گفت كه تا پيش از اين تاريخ، پيامبر نظام حلف را نهى كلى و قطعى نكرده و شواهد تاريخى نيز بيانگر همين ادعاست. مثلا، تلاشهاى پيامبر براى كسب يارى و حمايتِ قبايل عرب در آغاز دعوت اسلامى و به‌ويژه برقرارى بيعتِ عقبه با اهالىِ يثرب، و نيز انعقاد پيمان مؤاخاة ميان مسلمانان مدينه و مهاجران مكى، در ذيل نظامات حلف دسته‌بندى مى‌شوند [۲۸]. حلفهايى كه ميان اوس و خزرج در مدينه با قبايل يهودى بنى‌قينقاع، بنى‌نضير و بنى‌قريظه برقرار بود نيز در جنگهاى ميان مسلمانان و اين قبايل، دست‌كم، موجب پذيرش وساطت و حكميتِ حلفاى سابقشان براى تعيين سرنوشت ايشان گرديد، مانند حكميت سعدبن معاذ از اوس كه حليف بنى‌قريظه بودند در غزوه بنى‌قريظه در سال پنجم [۲۹]. حتى مقدمات فتح مكه نيز درنتيجه آنچه براساس قواعد نظام حلف روى داده بود شكل گرفت، زيرا برطبق مفاد صلح حديبيه مقرر شده بود كه قبايل عرب، در هم‌پيمانى با مسلمانان يا قريش، مختار باشند. بر اين اساس، قبيله بنى‌بكر با قريش و بنى‌خزاعه با مسلمانانْ حليف شدند. پس از مدتى، قريشْ حليف خود را در حمله به حليفِ مسلمانان يارى دادند. اين به معناى شكستن پيمان صلح حديبيه از سوى قريش، و درنتيجه فرمان پيامبر براى فتح مكه بود [۳۰].

الغاى قانون حلف

پس از فتح مكه و الغاى قانون حلف به فرمان پيامبر اسلام، به‌تدريج حلف و نظامهاى آن از جامعه عرب رخت بربست. اگر هم در دهه‌هاى نخستينِ پس از رحلت پيامبر، بتوان اثرى از احلاف گذشته يافت، قطعآ و با گذشت زمان، از اهميت و اعتبار پيشين آن كاسته شده و نقش خود را در جامعه عرب از دست داده بوده است [۳۱]

پانویس

  1. خليل‌بن احمد؛ جوهرى؛ ابن‌منظور؛ ذيل واژه
  2. جوادعلى، ج 4، ص 385؛ جوده، ص 27ـ 46
  3. جوادعلى، ج 4، ص 373.
  4. همان، ج 4، ص 372، 376ـ377.
  5. رجوع کنید به همان، ج 4، ص 372؛ جوده، همانجا.
  6. جوده، ص 32، 47
  7. ابن‌خلدون، ج :1 مقدمه، ص 169ـ170؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل واژه.
  8. د. اسلام، همانجا
  9. براى نمونه رجوع کنید به ابن‌قتيبه، ص 98؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 17، ص 93؛ بكرى، ج 1، ص 41
  10. جوادعلى، ج 4، ص 385
  11. رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 2، ص 16
  12. ابن‌حائك، ج10، ص 244؛ رازى، ص 37ـ38
  13. ابن‌هشام، ج 2، ص 188؛ مسعودى، ص 240
  14. رجوع کنید به جوادعلى، ج 4، ص370ـ371
  15. رجوع کنید به ابن‌كلبى، ص 29؛ جاحظ، 1367، ج 3، ص 7؛ همو، 1385ـ1389، ج 4، ص470ـ471؛ جوادعلى، ج 4، ص 381، 385
  16. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج 1، ص 139، 141؛ ابن‌حبيب، ص 43، 46؛ مسعودى، ص 209ـ210
  17. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج 1، ص 138ـ139؛ مسعودى، ص 210ـ211
  18. ابوعبيده، ج 2، ص970؛ ابن‌سعد، ج 1، ص 58؛ براى مراسم تحالف كه با استفاده از نمك، خاكستر، آب، رُب و جز آنها انجام مى‌شد رجوع کنید به جوادعلى، ج 4، ص 378ـ382؛ جوده، ص 24ـ26
  19. براى نمونه رجوع کنید به جاحظ، 1367، ج 3، ص 7ـ8؛ همو، 1385ـ1389، همانجا؛ ثعالبى، ص 577
  20. رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 781؛ ابوعبيده، ج 1، ص 238، 408
  21. جاحظ، 1367، همانجا؛ جوادعلى، ج 4، ص 379
  22. ابن‌سعد، ج 1، ص 106؛ عسكرى، قسم 1، ص 72؛ ابن‌جوزى، ج 2، ص311
  23. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج 1، ص 375ـ376؛ جاحظ، 1385ـ1389، ج 1، ص 69ـ70؛ يعقوبى، ج 2، ص 31
  24. رجوع کنید به جوادعلى، ج 4، ص 374، 376.
  25. صرف‌نظر از منافع اقتصادى آن براى مُتحالِفان رجوع کنید به جوده، ص 32ـ33
  26. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج 1، ص 141ـ142؛ مسعودى، ص210
  27. براى تفصيل رجوع کنید به جوده، ص 65ـ82
  28. رجوع کنید به همان، ص 67ـ70
  29. رجوع کنید به ابن‌هشام، ج 2، ص 188؛ طبرى، ج 2، ص480، 586
  30. ابن‌هشام، ج 4، ص 31ـ32؛ طبرى، ج 3، ص 43ـ44
  31. براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به جوده، ص 72ـ79

منبع

  • دانشنامه جهان اسلام،مدخل "حلف" از صابر اداك .بازیابی: 28 اردیبهشت 1393.