حرّالی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


علی‌ بن احمد، مفسر، فقیه، زاهد و صوفى مالكى مغربى قرن ششم و هفتم. وى منسوب به حرّاله از توابع شهر مُرسیه واقع در مشرق اندلس، است.[۱] اگر چه برخى از منابع مشهور نام او را حرّانى ضبط كرده‌اند،[۲] اما چون ذهبى در كتابهاى دیگر خود صورت صحیح را به همراه توضیحاتى دالّ بر صحت آن آورده، قطعاً در میزان‌الاعتدال تصحیف روى داده و لفظ مصحّف عینآ به لسان‌المیزان ابن‌حجر نیز انتقال یافته است.

از سال ولادت او اطلاعى در دست نیست. وى در شهر مراكش متولد شد و رشد یافت و دوران آغازین علم‌آموزى خویش را در همانجا سپرى كرد.[۳] حرّالى از محضر ابن‌ قطان (رئیس طلاب مراكش) و كتّانى (فقیه و زاهد اهل فاس) بهره‌مند گردید [۴] و ادبیات عرب را در اندلس نزد ابن‌ خروف و ابوالحجاج ابن‌هوى آموخت.[۵] وی پس از كسب علوم و معارف در مغرب، سفرى طولانى را به مشرق (مصر، شام و حجاز) آغاز نمود.[۶]

حرّالى در مشرق، دائماً از نقطه‌اى به نقطه دیگر نقل مكان می‌كرد.[۷] و با شركت در جلسات تفسیر در مدینه سرمایه علمى مناسبى براى تألیف تفسیر خود مهیا نمود.[۸] وى به زیارت خانه خدا نیز نایل شد [۹] و شاهدى نیز دالّ بر حضور و اقامت موقت وى در قاهره موجود است.[۱۰]

او در مدت حضورش در مشرق با علماى بسیارى دیدار كرد. پس از آن به مغرب بازگشت و در شهر ساحلى بجایه سكونت گزید،[۱۱] اما مجدداً به مشرق بازگشت و به بِلْبَیس مصر، واقع در مسیر شام رفت ولى مجبور به ترك آنجا گردید، [۱۲] سپس به طرابلس شام رفت[۱۳] و در نهایت در سرزمین شام شهر حَماه را براى سكونت برگزید، در همانجا ازدواج كرد و در كنار شیخ شرف‌الدین ابن‌البارزى، قاضى آن شهر روزگار گذراند.[۱۴] و در همان مكان درگذشت.[۱۵]

حرّالى داراى صفات پسندیده و اهل فضائل و برخوردار از هیئتى نیك بود. ذریه پیامبر صلی‌ اللّه‌ علیه‌ و آله‌ و سلم را بسیار تكریم می‌نمود. با توجه به زهدى كه اختیار كرده بود، نصیب بسیار اندكى از دنیا داشت. بنا به گفته خودش در یك دوره هفت ساله جهاد با نفس، به مقامى دست یافته بود كه اقبال و ادبار خلق در نظرش هیچ ارزشى نداشت.[۱۶]

حلم و اخلاق نیكوى او را نیز بسیار ستوده‌اند.[۱۷] به‌ سبب شیوایى بیان و فصاحت كلام، مردم حَماه به مجلس وعظ و خطابه او روى آوردند.[۱۸]

حرّالى در علم نیز سرآمد روزگار و صاحب دانشهاى گوناگون بود تا جایی‌ كه عده‌اى كه او را نمی‌شناختند، در تسلط او برچنین دایره گسترده‌اى از علوم تردید می‌كردند.[۱۹] بنا به گفته ذهبى [۲۰]، شیخ شرف‌الدین ابن‌البارزى منزلت رفیع علمى وى را ستوده و از او به بزرگى یاد كرده است. زبیدى (همانجا) هم وى را مدرّس یازده علم و از عجایب روزگار در فهم و استنباط حقایق معرفى كرده است.

وى علاوه بر این كه در زمره مفسران به شمار می‌آید، در اصول، كلام، طبیعیات، الهیات، منطق و فلسفه چنان تسلطى داشت كه هنگام تدریس كتاب النجاة شیخ‌الرئیس ابوعلی‌سینا، به بعضى آراى او اشكال می‌گرفت و با استدلال آنها را نقض می‌كرد.[۲۱]

حرّالى در ادب نیز دستى داشت و از ذوق شعرى نیز بهره‌مند بود.[۲۲] در علم و عمل به تصوف، حرّالى از پیشوایان محسوب می‌شود و با این كه غبرینى (ص148) از تألیفات روان و قابل فهم او در این موضوع خبر داده، تنها گوشه‌اى از كلمات پرمعناى او در بعضى كتابها نقل شده است.[۲۳]

نكته عجیب و مبهم در تصوف وى آن است كه با وجود همعصرى با ابن‌عربى، هیچ‌یك از منابع به دیدار او با ابن‌عربى چه در مشرق و چه در مغرب، اشاره‌اى نكرده‌اند. گرچه حرّالى از پیروان مذهب او دانسته شده (علی‌احمد، ص188) و به همین سبب ذهبى و استادش ابن‌تیمیه، بنابر مشى خود در ایراد بر این طائفه، بر او و تفسیرش اشكال كرده‌اند.[۲۴] ورود در جرگه متصوفه حرّالى را وارد عرصه علم اسرار حروف كرد و تا آنجا پیش رفت كه مدعى شد زمان خروج دجّال و طلوع خورشید از مغرب را استخراج كرده است.

ذهبى (1963ـ1964، ج3، ص114) او را به دلیل چنین ادعایى از جُهّال و امثال دجّال شمرده است ولى در تبحر او در علم حروف نباید از این مهم غافل ماند كه ابوالعباس بونى در این علم، از شاگردان او بوده است.[۲۵] از راویان دیگر حرّالى، قاضى ابوفارس‌ بن كحیلا (متوفى 685) است.[۲۶] ضمناً شیخ ابوعبداللّه سَلاوى، معروف به خدیم‌المشایخ، مدتى در مشرق خادم او بوده و قسمت عمده‌اى از كرامات و اكثر تألیفات حرّالى از طریق او به دیگران انتقال یافته است [۲۷] ابن‌رشید (ج2، ص296، 304) از بدخطى و عدم رعایت دقیق نكات اعرابى توسط سلاوى، انتقاد كرده است. این بدخطى باعث شده است كه در ضبط اسامى نتوان چندان به او اعتماد كرد.

آثار حرّالى فراوان و متنوع و نشان‌دهنده معلومات دائرةالمعارف‌گونه اوست. از جمله آثار او در تفسیر قرآن كتاب مفتاح‌الباب المقفّل لفهم‌القران‌المنزّل است[۲۸] كه در حكم اصول و قواعد تفسیر قرآن است. او سپس اثرى دیگر در تكمیل این كتاب با نام عروةالمفتاح تألیف كرد. حرّالى در زمینه تفسیر قرآن همچنین كتابى نوشت با نام التوشیة والتوفیة.

ابراهیم‌ بن عمر بقاعى (متوفى 885) در تألیف تفسیرش، نظم الدرر فى تناسب الآیات والسور از این سه كتاب بسیار بهره برده است.[۲۹] حرّالى تفسیرى نیز داشته كه امروزه در دست نیست.

بقاعى بخشى از این تفسیر (از ابتدا تا آیه 37 سوره آل‌ عمران) را در اختیار داشته كه به‌ ویژه مباحث مرتبط با مناسبات آیات آن بسیار او را مجذوب كرده[۳۰] و از این‌رو در نظم‌الدرر فراوان به آن استناد كرده است. اخیراً بخش هایى از تفسیر مفقود حرّالى بر اساس تفسیر بقاعى بازسازى شده و به همراه سه كتاب پیش‌گفته حرّالى در مجموعه‌اى با عنوان تراث أبی‌الحسن الحرالى المراكشى فی‌التفسیر، به اهتمام محمادی‌ بن عبدالسلام خیاطى به چاپ رسیده است.[۳۱]

مبناى او در تدوین تفسیر قرآن، علاوه بر موهبت هاى خاص خداوندى، آموزه‌هایى از مفسر بزرگ، محمدبن عمر قرطبى (متوفى 631) بود كه در جلسات تفسیر سوره فاتحةالكتاب از وى فراگرفته بود.[۳۲] روش تفسیرى او چنان است كه آیات را به زیبایى كنار هم قرار داده، آنها را با یكدیگر مرتبط ساخته و در این زمینه آراى بدیعى ارائه كرده است. وى بیش از هر چیز از ادبیات عرب و عقلیات یارى جسته و در موارد لازم از سبب نزول و علوم دیگر در تبیین آیات بهره گرفته و به روایات افرادى چون مجاهد، قتاده و ابن‌عباس چندان اعتنایى نكرده است. [۳۳] گروهى از علما تفسیر او را عجیب و بی‌سابقه و در عین حال نیكو، مفید و بی‌نظیر دانسته‌اند،[۳۴] اما ذهبى (1424، ج14، ص246) احتمالات مطرح شده در تفسیر او را منطبق بر قواعد زبان عربى نمی‌داند و با نوعى طعنه می‌گوید كه از فهم پیچیدگی هاى تفسیرى او عاجز است.

فهرستها و تراجم، كتب متعدد دیگرى را به او نسبت داده‌اند. زركلى (ج4، ص257) از وجود نسخه‌هایى از برخى كتابهاى او با عنوان تفهیم معانی‌الحروف، الایمان التام بمحمد علیه‌السلام والسرالمكتوم فى مخاطبة النجوم خبر داده است. از دیگر آثار او جز نام و احیاناً موضوع آن اطلاعى در دست نیست، از جمله در علم فرائض كتابى باعنوان الوافى داشته كه تحسین دیگران را برانگیخته است[۳۵] همچنین كتابهاى المعقولات الاُوَل، در منطق (غبرینى، ص 146) شمس مطالع القلوب و بدر طوالع الغیوب، الالماع بطرف من‌الانتفاع و شرح المُوَطَّأ و شرح الشفاء، در حدیث (بغدادى، همانجا) از اوست.

شرح‌الاسماء الحسنى (ذهبى، 1424، همانجا)، اسماء النبى علیه‌السلام، صلاح‌العمل لانتظار الاجل، لمعةالانوار و بركةالاعمار [۳۶]، اللمعة فى حل‌الكواكب السبعة (غزى، ج2، ص178، پانویس)، الاستقامة للنجاة یوم‌القیامة، شرح السنة العلّیة و ارشادات‌المعالى [۳۷] در فهرست تألیفات او آمده‌اند.

یكى از كرامات شیخ را پیش‌بینى وقایع زمان مرگ او دانسته‌اند، چنان كه به هنگام نزدیك شدن آن روز دقیق وفاتش را به اطرافیان خبر داد.(غبرینى، ص155) با این حال، در سال وفات وى اختلاف هست. بر اساس قولى، وى در 12 شعبان 638 وفات یافت [۳۸]، اما دیگران تاریخ درگذشت وى را سال 637 ذكر كرده‌اند.[۳۹] با وجود كثرت قائلان به نظر دوم به دلیل تقارب زمانى غبرینى (متوفى 714) و ابن‌رشید (متوفى 721) قول اول صحیح‌تر به نظر می‌رسد.

پانویس

  1. معلمة المغرب، ج10، ص3364؛ قس ذهبى، 1401ـ1409، ج23، ص47؛ زبیدى، ذیل «حرل» كه نامش را به تشدید لام آورده‌اند.
  2. رجوع کنید به ذهبى، 1963ـ1964، ج3، ص114؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج4، ص204.
  3. غبرینى، ص145.
  4. زبیدى، همانجا.
  5. همان، ص146؛ ذهبى، 1424، ج14، ص245.
  6. غبرینى، ص145.
  7. ذهبى، 1401ـ1409، همانجا.
  8. رجوع کنید به ادامه مقاله.
  9. همو، 1424، همانجا.
  10. رجوع کنید به ابن‌مستوفى اربلى، قسم1، ص431ـ432.
  11. رجوع کنید به غبرینى، ص153.
  12. همان، ص155.
  13. مُناوى، ج2، جزء2، ص122.
  14. ذهبى، 1424، ج14، ص245ـ246.
  15. غبرینى، ص154.
  16. همان، ص148ـ149.
  17. رجوع کنید به همان، ص151ـ 154؛ ابن‌رشید، ج2، ص303ـ308؛ تنبكتى، ص318ـ320؛ نبهانى، ج2، ص338ـ339.
  18. ذهبى،1401ـ1409، همانجا؛ همو، 1424، ج14، ص246.
  19. غبرینى، ص147.
  20. 1424، همانجا.
  21. غبرینى، ص146ـ147.
  22. براى نمونه اشعار او رجوع کنید به ابن‌مستوفى اربلى؛ تنبكتى، همانجاها.
  23. براى نمونه رجوع کنید به مناوى، ج2، جزء2، ص124ـ126.
  24. رجوع کنید به ذهبى، 1424، همانجا.
  25. مناوى، ج2، جزء2، ص123؛ زبیدى، همانجا.
  26. زبیدى، همانجا.
  27. ابن‌رشید، ج2، ص296، 299.
  28. غبرینى، ص146؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج4، ص204؛ قس زبیدى، همانجا؛ بغدادى، ج1، ستون707ـ708.
  29. بقاعى، ج1، ص10، براى نمونه رجوع کنید به ج1، ص34، ج12، ص114.
  30. رجوع کنید به ج1، ص10.
  31. دارالبیضاء 1418/1997، ص143ـ594.
  32. غبرینى؛ ابن‌حجر عسقلانى، همانجاها.
  33. غبرینى، ص148.
  34. رجوع کنید به بقاعى، همانجا؛ مَقَّرى، ج2، ص187ـ190؛ زبیدى، همانجا.
  35. غبرینى، همانجا؛ ابن‌قُنفُذ، 1971، ص315؛ همو، 1417، ج1، ص407.
  36. حاجی‌خلیفه، ج1، ستون 89، ج2، ستون 1082، 1564.
  37. مناوى، ج2، جزء2، ص123.
  38. همانجا؛ ابن‌ رشید، ج2، ص303.
  39. رجوع کنید به ذهبى، 1424، همانجا؛ غسانى، ص496؛ ابن‌عماد، ج5، ص189؛ زبیدى، همانجا.

منابع