تکبیر

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ ژانویهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۱:۴۰ توسط عربصالحی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{نیازمند ویرایش فنی}} تکبیر ، اصطلاحی دینی . تکبیر در لغت به معنای بزرگ شمردن ، ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


تکبیر ، اصطلاحی دینی . تکبیر در لغت به معنای بزرگ شمردن ، بزرگ داشتن خداوند، به بزرگی یادکردن و اللّه اکبر گفتن است [۱]. در متون دینی ، تکبیر به معنای بزرگ داشتن یا به بزرگی یادکردن خدا آمده و ظاهراً معنای لغوی این واژه متأثر از کاربرد دینی آن است [۲]، زیرا معنای لغوی تکبیر [۳] بزرگ داشتن هر کس یا هر چیز است [۴].

تکبیر در قرآن

ریشة کبر در بابهای گوناگون [۵] در قرآن فراوان به کار رفته ، اما واژة تکبیر تنها یک بارآمده است [۶]. مفسران در تفسیر آن گفته اند که به معنای تعظیم و بزرگ دانستن خداوند [۷] و، مطابق برخی روایات ، به معنای اللّه اکبر گفتن است [۸]؛ جمع میان این دو وجه امکان پذیر است .

در آیات دیگری از قرآن ، واژة تکبیر در قالب صیغة امر بیان شده و عموماً پیامبر و مؤمنان مخاطبان آن هستند [۹]. در همة این موارد، واژة تکبیر تنها در بارة خداوند به کار رفته است و برای بزرگ داشتن غیرخداوند، به جای باب تفعیل ، از باب اِفعال استفاده شده است [۱۰]. در متون حدیثی ، تکبیر غالباً مترادفِ اللّه اکبر گفتن یا بزرگ دانستن و تعظیم خداوند است ؛ چنانکه در روایتی [۱۱] به معنای بزرگ شمردن خداوند آمده ، به سبب هدایتی که کرده و عافیتی که بخشیده است . در برخی روایات دیگر نیز واژة اللّه اکبر به این معناست که خداوند بزرگتر از آن است که در وهم و وصف بگنجد [۱۲] یا با بتها و خدایان دیگر قیاس شود [۱۳].

تکبیر در کتابهای فقهی

در کتابهای فقهی ، واژة تکبیر در ابواب فقهی متعددی ذکر شده ؛ مثلاً، گاه از تکبیر به عنوان مدخل نماز یاد شده است [۱۴] و گاه به معنای حدِفاصل اعمال گوناگون نمازگزار [۱۵]. در برخی روایات نیز شمار تکبیر در نمازهای پنج گانه ، 95 ذکر

شده است [۱۶]. در نماز میت و نماز عیدفطر و قربان [۱۷]، تکبیر دارای نقش محوریتری است ، چنانکه در تعقیبات نماز نیز اهمیت عمده ای دارد.

تکبیر در روایات

در روایات متعددی آمده که تکبیر در حج ، عملی عبادی است و در هنگام رؤیت کعبه یا قطع تلْبیه [۱۸]، تکبیر برای شخص مُحرِم ، مستحب است [۱۹]. علاوه بر این ، در روز عرفه [۲۰]، در سعی بین صفا و مروه [۲۱]، در مقام وقوف در عرفات [۲۲] و در هنگام قرار گرفتن در برابر حجرالاسود [۲۳] نیز تکبیرگفتن از جمله شعائر و مناسک دینی است .

تکبیر در تاریخ و آداب رسوم جوامع اسلامی

در تاریخ و آداب رسوم جوامع اسلامی ، تکبیر [۲۴] پیشینه ای طولانی و جایگاهی مهم دارد. بنا بر منابع حدیثی ، سنّت تکبیر به پیش از اسلام باز می گردد؛ چنانکه در برخی روایات از تکبیر آدم علیه السلام ، در مقابل حجرالاسود، سخن به میان آمده است [۲۵]. عبدالمطلب نیز به هنگام بازسازی چاه زمزم تکبیر گفت و قریش با وی هم نوا شدند [۲۶]. در تاریخ صدر اسلام ، بجز در موارد فقهی پیشین ، تکبیر از همان آغاز به سنّت دینی و اجتماعی بدل شد؛ چنانکه رسول اکرم پس از انقطاع نزول وحی تکبیر گفت [۲۷]. همچنین ایشان در جنگ خندق [۲۸] در موارد متعددی به مسلمانان فرمود تا به صورت جمعی تکبیر گویند [۲۹] و در نبرد با یهودیان بنی نَضیر [۳۰] و خیبر [۳۱] تکبیر گفت . همچنین نقل است که پیامبر در شب ازدواج حضرت علی و فاطمه سلام اللّه علیهما تکبیر گفت و از آن پس گفتن تکبیر در اینگونه مجالس رایج شد [۳۲]. افزون بر این ، پیامبر به هنگام شنیدن خبر فوت نجاشی چهار مرتبه تکبیر گفت [۳۳]. روایت شده است که آن حضرت در تشییع جنازه ها، چهار یا پنج مرتبه تکبیر می گفت [۳۴] و از همان زمان تکبیرهای چهارگانه در نماز میت سنّت شد.

امام علی علیه السلام در رزم غالباً تهلیل و تکبیر می گفت و مردم با وی هم صدا می شدند [۳۵]. علاوه بر این نقل است که از همان روزگار تاکنون تکبیر در جنگها و اجتماعات مسلمانان ، به شعاری رایج بدل شد [۳۶].پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران [۳۷] نیز حاضران غالباً برای تأیید سخنان خطیب و پس از قرائت هر بندی از بیانیه یا قطعنامه ، مشتها را گره کرده با صدای بلند، تکبیر می گویند.

امام صادق علیه السلام روایت فرمود که حسین علیه السلام در کودکی در کنار رسول خدا صلی الله علیه واله ایستاده بود تا همراه او نماز بخواند. پیامبر برای نماز تکبیر گفت ولی حسین نتوانست درست تکرار کند. پیامبر دوباره تکبیر گفت و حسین این بار نیز نتوانست تکرار کند. پیامبر چند بار تکبیر گفت تا سرانجام بعد از تکبیر هفتم، حسین علیه السلام از عهده ادای صحیح تکبیر برآمد. از آن پس، هفت تکبیر در ابتدای نماز، سنت شد.[۳۸]

اهمّيت ذكر «تكبير»

در اهمّيت اين ذكر ، همين بس كه بزرگ ترين مصداق ذكر يعنى «نماز» ، با تكبير آغاز و با تكبير ، پايان مى يابد . افزون بر اين ، از پيامبر خدا روايت شده كه مى فرمود : لِكُلِّ شَيءٍ صَفوَةٌ ، وَصَفوَةُ الصَّلاةِ التَّكبيرَةُ الاُولى .هر چيزى گُزيده اى دارد و گزيده نماز ، تكبير آغازين [آن] است . اين سخن ، بدان معناست كه توجّه به عظمت جلال و جمال الهى در آغاز نماز ، عصاره و شهد نماز است كه اگر همراه با جارى شدن ذكر تكبير بر زبان نمازگزار تحقّق يابد ، وى را در برابر خداوند متعال ، خاضع و خاشع مى سازد و زمينه حضور قلب در نماز را فراهم مى سازد . همچنين ، معادل شمردن ارزش «تهليل» و «تكبير» در شمارى از احاديث ، نشانه ديگرى از اهمّيت بالاى ذكر «اللّه أكبر» است ، چنان كه از امام على عليه السلام در تفسير «كَلِمَةَ التَّقْوَى» روايت شده است كه : مقصود ، «لا إلهَ إلَا اللّه ُ» و «اللّه ُ أكبَرُ» است . نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده : ثَمَنُ الجَنَّةِ : لا إلهَ إلَا اللّه ُ و اللّه ُ أكبَرُ .

تفسير «تكبير»

احاديثى كه «تكبير» را تفسير كرده اند ، به چهار دسته تقسيم مى شوند : ۱ . احاديثى كه در تفسير اين ذكر ، تنها به يكتايى و بى نظير بودن حضرت حق در عظمت اشاره كرده اند ، مانند آنچه از پيامبر خدا روايت شده كه در معناى تكبير مى فرمايد : يَعني أنَّهُ لَيسَ شَيءٌ أكبَرَ مِنهُ . يعنى چيزى بزرگ تر از او نيست. ۲ . احاديثى كه بزرگ تر بودن خداوند را به معناى والاتر بودن او از توصيف مى دانند . اين احاديث ، در واقع ، تأكيدى هستند بر اين كه خداوند متعال ، قابل مقايسه با هيچ چيز ديگر (مادّى باشد يا معنوى) نيست ؛ زيرا هر چيزى جز خداوند متعال ، محدود است ، چنان كه امام صادق عليه السلام به شخصى كه در حضور ايشان ، «أكبر» را به «بزرگ تر از هر چيز» معنا كرد ، فرمود : «[ با اين معنا ] خداوند را محدود كردى» و هنگامى كه آن شخص از تفسير صحيح «اللّه أكبر» پرسيد ، فرمود : قُل : اللّه ُ أكبَرُ مِن أن يوصَفَ . بگو : خدا بزرگ تر از آن است كه وصف شود. ۳ . احاديثى كه «تكبير» را به تنزيه خداوند متعال از صفات سلبى تفسير كرده اند ، مانند حديثى كه از امام على عليه السلام نقل شده كه در تفسير «تكبير» فرمود : خدا بزرگ تر از آن است كه به ايستادن يا نشستن وصف شود ، به حركت يا سكون وصف شود ، به جسم بودن وصف شود يا به چيزى مانند شود يا با اندازه اى سنجيده شود ، محلّ اَعراض واقع شود و يا دست خوش بيمارى ها گردد ، به جوهر يا عرض بودنْ وصف شود يا در چيزى حلول كند يا چيزى در او حلول كند ، [و بزرگ تر از آن است كه] آنچه بر موجوداتِ حادثْ رواست (مثل زايل گشتن ، جا به جايى و دگرگونى از حالى به حالى) ، بر او روا باشد ، و يا آن كه به حواس پنجگانه درآيد ۴ . احاديثى كه «تكبير» را به توصيف كردن خداوند متعال به صفات ثبوتى تفسير نموده اند ، مانند اين كه امام على عليه السلام در تفسيرى ديگر از اين ذكر مى فرمايد : «اللّه أكبر» ، يعنى : دانا و آگاه است . آنچه را بوده است و آنچه را خواهد بود ، پيش از آن كه پديد آيد ، مى داند. «اللّه أكبر» ، يعنى بر هر چيزى تواناست . آنچه بخواهد ، مى تواند ، به قدرتش نيرومند است . بر آفريدگانش تواناست . به ذات خويش تواناست . توانايى او بر همه موجودات ، حاكم است . هر گاه چيزى را بخواهد ، به او مى گويد : «هست شو» و آن ، هست مى شود . تأمّل در اين احاديث ، نشان مى دهد كه «تكبير» ، در واقع ، تجلّى جلال و جمال حضرت حق در دل ذاكر است . از اين رو ، هر چه جلال و جمال خداوند متعال ، جلوه بيشترى در دل داشته باشد ، ذكر زبانى كامل تر خواهد بود .

پانویس

  1. زوزنی ، ج 2، ص 563؛ شاد، ذیل واژه
  2. رجوع کنید به ابن منظور، ذیل «کبر»
  3. به لحاظ ریشة اشتقاقیِ آن
  4. جوهری ، ذیل «کبر»
  5. کبر، استکبار، تکبر، إکبار
  6. رجوع کنید به اسراء: 111
  7. طبرسی ، ج 6، ص 689
  8. رجوع کنید بهحویزی ، ج 3، ص 239
  9. رجوع کنید به بقره : 185؛ حج : 37؛ مدّثّر: 3
  10. رجوع کنید به یوسف : 31
  11. رجوع کنید بهحرّ عاملی ، ج 7، ص 433
  12. رجوع کنید به ابن بابویه ، 1361ش ، ص 11ـ12
  13. رجوع کنید بههمو، 1401، ج 2، ص 239
  14. رجوع کنید بهتکبیرة الاحرام * ؛ کلینی ، ج 8، ص 140
  15. رجوع کنید به حرّعاملی ، ج 4، ص 967
  16. کلینی ، ج 3، ص 310
  17. رجوع کنید بهنجفی ، ج 11، ص 378ـ390
  18. گفتنِ لبَّیک در مراسم حج ؛ نیز رجوع کنید به حج *
  19. ابن حنبل ، ج 3، ص 320؛ حرّعاملی ، ج 12، ص 389
  20. ابن حنبل ، ج 3، ص 110، 147
  21. شافعی ، ج 2، ص 210؛ ابن حنبل ، ج 2، ص 14؛ طوسی ، ج 5، ص 146
  22. ابن بابویه ، 1401، ج 2، ص 322ـ323؛ ابن قدامه ، ج 3، ص 429
  23. شافعی ، ج 2، ص 170؛ بخاری جُعْفی ، ج 2، ص 162ـ163؛ حرّعاملی ، ج 13، ص 336؛ برای موارد دیگر رجوع کنید به الموسوعة الفقهیّة ، ذیل واژه
  24. اللّه اکبر گفتن
  25. مجلسی ، ج 26، ص 270
  26. کلینی ، ج 4، ص 220
  27. ابن کثیر، ج 1، ص 413
  28. احزاب
  29. طبری ، ج 2، ص 235ـ236؛ مجلسی ، ج 17، ص 170، ج 20، ص 189
  30. قمی ، ج 2، ص 359
  31. مجلسی ، ج 21، ص 40
  32. حرّعاملی ، ج 14، ص 63
  33. بخاری جعفی ، ج 2، ص 71
  34. ابن حنبل ، ج 4، ص 367، 372؛ مسلم بن حجاج ، ج 1، ص 657
  35. مجلسی ، ج 32، ص 508
  36. رجوع کنید بهجبرتی ، ج 1، ص 78
  37. 1357ش
  38. بحار الانوار، ج 44، ص 194، حدیث 7- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 73 و 75.

منابع