بانت سعاد

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۵۸ توسط عربصالحی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'بانَت‌ْ سُعاد، يكى‌ از مشهورترين‌ قصايد عرب‌ (58 بيت‌، در بحر بسيط با قافية لا...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

بانَت‌ْ سُعاد، يكى‌ از مشهورترين‌ قصايد عرب‌ (58 بيت‌، در بحر بسيط با قافية لام‌) كه‌ احتمالاً در 7 يا 9ق‌/628 يا 630م‌، در مسجد مدينه‌، در مدح‌ پيامبر اكرم‌ (ص‌) خوانده‌ شد. سرايندة آن‌ كَعْب‌ بن‌ زُهَير، و نام‌ قصيده‌ دو كلمة آغازين‌ قصيده‌ است‌:

بانت‌ سعاد فقلبى‌ اليوم‌ متبول‌ متيّم‌ اثرها لم‌ يفد مكبول‌

اين‌ قصيده‌ را به‌ سبب‌ روايتى‌ كه‌ ذكر خواهد شد، قصيدة بُرده‌ نيز مى‌خوانند. از آنجا كه‌ قصيدة بانت‌ سعاد در شمار مشهورترين‌ قصايد كهن‌ عرب‌ است‌، ناچار نخستين‌ سؤالى‌ كه‌ براي‌ پژوهشگران‌ مطرح‌ مى‌شود، همانا اعتبار تاريخى‌ و صحت‌ و اصالت‌ آن‌ است‌. نخستين‌ روايت‌ آن‌ به‌ ابن‌ اسحاق‌ برمى‌گردد كه‌ در گزارشهاي‌ ابن‌ هشام‌ (د 218ق‌/833م‌) به‌ نقل‌ از وي‌ آمده‌ است‌ [۱] با اينهمه‌، ابن‌ هشام‌ تصريح‌ مى‌كند كه‌ 7 بيت‌ از آن‌ را( ابيات‌ 21، 22، 23، 25، 34، 49، 51) از جايهاي‌ ديگر غير از آثار ابن‌ اسحاق‌ بر آن‌ افزوده‌ است‌ [۲] ناقدان‌ مشهور شعر جاهلى‌، در اين‌ شعر به‌ چشم‌ اعتبار نگريسته‌اند. طه‌ حسين‌ كه‌ آثار جاهلى‌ را عموماً جعلى‌ مى‌پندارد، در مجموعة من‌ تاريخ‌ الادب‌ العربى‌ معارضة خاصى‌ با قصيدة كعب‌ ندارد و آن‌ را تصوير روشنى‌ از فضايل‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) مى‌شمارد [۳] هرچند كه‌ وي‌ در جاي‌ جاي‌ مقاله‌، به‌ خلط و جابه‌جايى‌ و حذف‌ و اضافه‌اي‌ كه‌ در همة اشعار كهن‌ معمول‌ است‌، اشاره‌ مى‌كند[۴]و در جاي‌ ديگر [۵]به‌ دستكاري‌ راويان‌ و ابيات‌ جعلى‌ در قصيده‌ تأكيد مى‌ورزد و دو امر را در آن‌ نادرست‌ مى‌داند: هجاي‌ انصار و داستان‌ برده‌ [۶] بلاشر نيز كه‌ در امر جعل‌ شعر بسيار پژوهش‌ كرده‌ است‌، اين‌ قصيده‌ را برخلاف‌ انبوه‌ اشعار جاهلى‌، درست‌ و نسبتاً خالى‌ از جعل‌ مى‌داند و حتى‌ بر آن‌ است‌ كه‌ بانت‌ سعاد مى‌تواند به‌ صورت‌ معياري‌ براي‌ سنجش‌ ديگر اشعار جاهلى‌ تلقى‌ گردد .[۷] اين‌ قصيده‌ نيز مانند بسياري‌ از قصايد جاهلى‌، داراي‌ «اخبار»، يا صحنه‌هاي‌ تاريخى‌ و بيشتر داستانى‌ و گاه‌ افسانه‌اي‌ است‌ كه‌ پيش‌درآمدي‌ براي‌ قصيده‌ به‌ شمار مى‌آيند و به‌ بخشهاي‌ گوناگون‌ آن‌، روح‌ و پويايى‌ داستانى‌ مى‌بخشند. در اين‌ شعر چون‌ اخبار همه‌ به‌ توانمندي‌ اسلام‌ و شخصيت‌ و فضايل‌ شخص‌ پيامبر(ص‌) مربوط است‌، لاجرم‌ نزد مسلمانان‌ اعتبار و شهرتى‌ بى‌مانند كسب‌ كرده‌ است‌. دورترين‌ اثري‌ كه‌ در اين‌ اخبار مى‌توان‌ يافت‌، صرف‌نظر از روايات‌ شفاهى‌ همانا روايت‌ ابن‌ هشام‌ است‌ كه‌ از ابن‌ اسحاق‌ (د 151ق‌/768م‌) نقل‌ كرده‌، مواد روايت‌ به‌ اختصار چنين‌ است‌: كعب‌ و بُجَير، پسران‌ زهير بن‌ ابى‌ سُلمى‌ در شمار معارضان‌ اسلامند، بجير به‌ خدمت‌ حضرت‌ پيامبر(ص‌) مى‌شتابد و اسلام‌ مى‌آورد، اما كعب‌، شعري‌ براي‌ او مى‌فرستد و او را به‌ سبب‌ روي‌ برتافتن‌ از راه‌ و روش‌ نياكان‌ سرزنش‌ مى‌كند. اين‌ قطعة 5 بيتى‌ كه‌ حتى‌ از آغاز، يعنى‌ در روايت‌ ابن‌ هشام‌ [۸] به‌ دو شكل‌ متفاوت‌ نقل‌ شده‌ است‌، تنها هجاي‌ بازمانده‌ از كعب‌ است‌ كه‌ به‌ اسلام‌ و پيامبر گرامى‌ آن‌ تعريضى‌ دارد. بجير شعر را به‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) عرضه‌ مى‌كند و آن‌ حضرت‌ نيز خون‌ كعب‌ را مباح‌ مى‌سازد. بجير در قطعه‌ شعري‌ [۹] برادر را از خطر آگاه‌ مى‌سازد و اندرز مى‌دهد. وي‌ نيز با قصيدة مدحية خود (يا حتى‌ پيش‌ از سرودن‌ آن‌) به‌ پيامبر(ص‌) پناه‌ مى‌برد و زينهار مى‌طلبد و آنگاه‌ قصيدة بانت‌ سعاد را برمى‌خواند[۱۰] اين‌ ماجرا كه‌ چارچوب‌ كلى‌ و شايد اصلى‌ داستان‌ است‌، در همة منابع‌ با اختلاف‌ در جزئيات‌ و الفاظ و عبارات‌ تكرار شده‌ است‌ ب[۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] ولى‌ هنوز يكى‌ از مواد عمدة آن‌ باقى‌ مانده‌ است‌ كه‌ در اثر ابن‌ هشام‌ موجود نيست‌، اما در اثر ابن‌ سلام‌ (د 231ق‌/846م‌) كه‌ تنها 13 سال‌ پس‌ از ابن‌ هشام‌ درگذشته‌، آمده‌ است‌ [۱۶] اين‌ نكته‌ همانا ماجراي‌ بُردة حضرت‌ پيامبر(ص‌) است‌ كه‌ بعدها نام‌ قصيده‌ نيز شد. روايت‌ ابن‌ سلام‌ از قول‌ ابان‌ پسر عثمان‌ بجلى‌ نقل‌ گرديده‌ است‌ و ابن‌ سلام‌ نيز هنگام‌ نقل‌ روايت‌، بر صحت‌ آن‌ تأكيدي‌ نمى‌ورزد. لفظ ابن‌ سلام‌ چنين‌ است‌ «كساه‌ النبى‌ (ص‌) بردة» (عبايى‌ بر او پوشاند). راويان‌ پس‌ از او، ترجيح‌ داده‌اند كه‌ «كساه‌ بردته‌» باشد تا اين‌ برده‌ حتماً از تن‌ مبارك‌ پيامبر(ص‌) بيرون‌ آمده‌ باشد و بعدها نيز معاويه‌ 20 هزار درهم‌ بابت‌ آن‌ به‌ زادگان‌ كعب‌ بپردازد (براي‌ تفصيل‌، نك: ه د، كعب‌ بن‌ زهير؛ نيز محمد، 24). شايد به‌ همين‌ دليلها باشد كه‌ گروهى‌، به‌ خصوص‌ طه‌ حسين‌ چنانكه‌ گذشت‌، در صحت‌ روايت‌ ترديد مى‌كنند. بستانى‌ بر اين‌ قضيه‌ بيشتر پا مى‌فشارد و مى‌گويد: كه‌ اگر اين‌ ماجرا حقيقت‌ داشت‌، لاجرم‌ ابن‌ اسحاق‌ و ابن‌ هشام‌ به‌ آن‌ اشاره‌ مى‌كردند [۱۷] به‌هر حال‌، روايت‌ برده‌ 200 سال‌ پس‌ از وفات‌ پيامبر(ص‌) پديد آمد و خود برده‌ نيز بعدها، بنا به‌ روايت‌ ابن‌ اثير به‌ دست‌ خلفاي‌ عباسى‌ افتاد و همچنان‌ در اختيار ايشان‌ بود [۱۸] تا اينكه‌ هلاكوخان‌ آن‌ را سوزاند، يا به‌ دجله‌ افكند. اما ماجراي‌ برده‌ به‌ اينجا خاتمه‌ نيافت‌، زيرا گروهى‌ ديگر پنداشتند كه‌ بردة واقعى‌ همچنان‌ باقى‌ ماند و چندي‌ در مصر بود، تا اينكه‌ سلاطين‌ عثمانى‌ آن‌ را به‌ آستانه‌ (استانبول‌) بردند و سپس‌ با نام‌ «الخرقة الشريفه‌» وضعيتى‌ خاص‌ يافت‌ و آيينهاي‌ مفصلى‌ به‌ سبب‌ آن‌ پديد آمد [۱۹] موضوع‌ را چنين‌ حل‌ كرده‌ است‌ كه‌ پيامبر(ص‌) عباي‌ خود را در رفتاري‌ نمادين‌، بر سر كعب‌ گردانيد تا نشان‌ دهد كه‌ شاعر در حمايت‌ او قرار گرفته‌ است‌ .[۲۰] نكتة ديگري‌ كه‌ از روايت‌ِ ابن‌ هشام‌ برمى‌آيد آن‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ كعب‌، قصيدة خود را پس‌ از اسلام‌ آوردن‌ و زنهار گرفتن‌ سروده‌ باشد [۲۱][۲۲] اگر اين‌ روايت‌ را باور كنيم‌، ناچار همة بخشهايى‌ كه‌ - در اين‌ داستان‌ - به‌ برده‌ مربوط است‌، جعلى‌ خواهد بود. جالب‌ توجه‌ آنكه‌ حتى‌ ابن‌ كثير (د 774ق‌/1373م‌) اين‌ داستان‌ را باور ندارد و مى‌نويسد: «اين‌ روايت‌ از آن‌ داستانهاي‌ بسيار مشهور است‌، ولى‌ من‌ آن‌ را در كتابهاي‌ معروف‌ با سلسله‌ سندي‌ قابل‌ قبول‌ نيافتم‌» [۲۳] دو امر ديگر كه‌ هر يك‌ از جهتى‌ اهميت‌ خاصى‌ مى‌يابند، به‌ ابيات‌ قصيده‌ پيوند خورده‌اند: يكى‌ آنكه‌ ظاهراً واكنش‌ شنوندگان‌ به‌ هنگام‌ شنيدن‌ سوز و گداز كعب‌ نسبت‌ به‌ سعاد، و سپس‌ وصف‌ طولانى‌ ماده‌ اشتر و صحرا، و حتى‌ گله‌ از دست‌ خبرچينان‌ و بدگويان‌ و اظهار پشيمانى‌ و نيز آغاز مدح‌، چيزي‌ جز سكوت‌ نبود؛ اما هنگامى‌ كه‌ در بيت‌ 51 (بيتى‌ كه‌ ناشرِ سيره‌ ميان‌ دو قلاب‌ افزوده‌، به‌ شمار نيامده‌ است‌) پيامبر(ص‌) را به‌ «شمشيري‌ از شمشيرهاي‌ خداوند تشبيه‌ مى‌كند كه‌ اينك‌ از نيام‌ بيرون‌ آمده‌ است‌ و مى‌توان‌ از آن‌ روشنايى‌ جست‌»، حضرت‌ (ص‌) نگاهى‌ پرمعنى‌ به‌ قريشيان‌ مى‌افكند كه‌ «هان‌، گوش‌ داريد» (اين‌ امر، در همة منابع‌ تكرار شده‌ است‌، مثلاً [۲۴] [۲۵][۲۶][۲۷] دومين‌ نكته‌، واكنش‌ قريشيان‌ به‌ ابيات‌ 52 به‌ بعد است‌ كه‌ در آنها «گروهى‌ از قريش‌» را به‌ دلاوري‌ و بزرگ‌ منشى‌ مى‌ستايد كه‌ فرمان‌ مهاجرت‌ را به‌ گوش‌ جان‌ شنيدند. معنى‌ ستايش‌ از مهاجران‌ آن‌ است‌ كه‌ شاعر، انصار را فرو گذاشته‌ است‌. اين‌ امر اعتراض‌ مسلمانان‌ را برانگيخت‌ و حتى‌ اين‌ سخن‌ را به‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) نسبت‌ داده‌اند كه‌ «بهتر بود ذكري‌ هم‌ از انصار مى‌شد» [۲۸]. در بيت‌ 57 سخن‌ از مردانى‌ مى‌رود كه‌ متكبرانه‌، چون‌ اشتران‌ سپيدموي‌ گام‌ برمى‌دارند. اين‌ بيت‌ كه‌ در ميان‌ مدايح‌ مهاجران‌ قرار گرفته‌، از نظر بسياري‌ از شارحان‌[۲۹] تعريضى‌ به‌ انصار تلقى‌ شده‌ است‌. بُعد هنري‌ اين‌ قصيده‌ پيوسته‌ موردبحث‌ قرار گرفته‌ است‌. قصيدة كعب‌، شهرت‌ و تأثير شگفت‌آور خود را مديون‌ چيست‌؟ شروح‌ و به‌خصوص‌ تقليدهاي‌ بى‌شمار از سر چه‌ مايه‌اي‌ برخاسته‌ است‌؟ گفته‌اند: حماد بن‌ ميسره‌ 900 قصيده‌ حفظ بود كه‌ همه‌ با «بانت‌ سعاد» آغاز مى‌شدند [۳۰] حماد راويه‌ نيز ادعا مى‌كرد كه‌ 700 قصيده‌ با همين‌ سرآغاز براي‌ وليد خوانده‌ است‌ [۳۱]. قصيده‌ آشكارا به‌ 5 بخش‌ متمايز قابل‌ تجزيه‌ است‌: 12 بيت‌ اول‌ همان‌ «نسيب‌» معمول‌ است‌ كه‌ در آن‌ معشوقى‌ خيالى‌ و نام‌ آشنا آهنگ‌ سفر دارد. شاعر از درد جدايى‌ مى‌گريد و از بى‌وفايى‌ يار گله‌ مى‌كند؛ 21 بيت‌ بعد (بيتهاي‌ 13 تا 33) وصف‌ ناقة شاعر است‌. پس‌ از آن‌ شاعر به‌ واقعيات‌ باز مى‌گردد و در 4 بيت‌ (بيتهاي‌ 34-37) ترس‌ و پريشان‌حالى‌ خود را پس‌ از تهديد پيامبر(ص‌) وصف‌ مى‌كند. 13 بيت‌ (بيتهاي‌ 39 تا 51) شامل‌ مدح‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌)، اظهار پشيمانى‌ و عذرخواهى‌ است‌. 7 بيت‌ آخر نيز مدح‌ مهاجران‌ است‌. در سراسر قصيده‌، تنها چيزي‌ كه‌ تا حدي‌ تازه‌ و زاييدة ذوق‌ هنري‌ كعب‌ به‌ شمار مى‌آيد، اظهار ترس‌ و بيان‌ بى‌پناهى‌ و گله‌ از دشمنان‌ و به‌خصوص‌ سخن‌چينان‌ است‌، هرچند كه‌ موضوع‌ اين‌ سخن‌چينان‌ اندكى‌ غريب‌ مى‌نمايد، زيرا كعب‌ چندين‌ سال‌ بود كه‌ به‌ گروه‌ دشمنان‌ پيوسته‌ بود و گستاخانه‌ اسلام‌ و حضرت‌ پيامبر(ص‌) را هجو مى‌گفت‌. پس‌ ديگر سخن‌ چين‌ چه‌ مى‌توانست‌ بكند؟ طه‌ حسين‌ در ارزيابى‌ هنري‌ شعر نسبتاً محتاطانه‌ سخن‌ مى‌گويد: تغزل‌ زيبا و دل‌انگيز است‌، اما هيچ‌ چيز تازه‌اي‌ در آن‌ نمى‌توان‌ يافت‌. آن‌ معشوق‌ خيالى‌ آهو چشم‌ كه‌ هجران‌ مى‌گزيند و جفا مى‌ورزد و هر روز به‌ رنگى‌ در مى‌آيد، با معشوقة زهير، پدر كعب‌ هيچ‌ تفاوت‌ ندارد [۳۲] و پوزش‌خواهى‌ او از حضرت‌ رسول‌ (ص‌) به‌ عذرخواهى‌ نابغه‌ از نعمان‌ بن‌ منذر سخت‌ شبيه‌ است‌[۳۳] بستانى‌ در ارزيابى‌ خود فاش‌تر سخن‌ مى‌گويد و در اين‌ قصيده‌ جز بخش‌ عذرخواهى‌ هيچ‌ تازگى‌ قابل‌ ذكري‌ نمى‌يابد: «سعاد»ها در شعر جاهليان‌ متعددند و جدايى‌ و پيمان‌ شكنيشان‌، امري‌ معروف‌ است‌. حتى‌ بخش‌ مدح‌ هم‌ خالى‌ از تقليد نيست‌ و اثر نابغه‌ بر آن‌ آشكار است‌. تشبيه‌ ممدوح‌ به‌ شير قوي‌ پنجه‌ را همة شاعران‌ مى‌دانستند. ملاحظه‌ مى‌شود كه‌ پيامبر(ص‌) و ديگر شنوندگان‌ در برابر هيچ‌ يك‌ از ابيات‌ (جز بيت‌ ياد شده‌) واكنشى‌ كه‌ دليل‌ بر تأثير شعر در دلهاشان‌ باشد، از خود نشان‌ ندادند. از سوي‌ ديگر، چرا بايد در اين‌ مدحيه‌ كه‌ در آن‌ شرايط خاص‌ تدوين‌ شده‌، 12 بيت‌ به‌ معشوق‌ و حدود 20 بيت‌ به‌ ناقه‌ اختصاص‌ يابد و سهم‌ مدح‌ تنها 13 بيت‌ باشد كه‌ در 5 بيتش‌ به‌ وصف‌ شير پرداخته‌ شده‌ است‌ [۳۴] اينگونه‌ انتقادهاي‌ هنرشناسانة سدة 20م‌، هيچ‌گاه‌ در طول‌ تاريخ‌ گذشته‌ پديد نيامده‌ بود. قالب‌ داستانى‌ شعر - با آنكه‌ برخى‌ از مواد اصلى‌ آن‌ ممكن‌ است‌ واقعيت‌ نداشته‌ باشد - در اندك‌ مدت‌ بافتى‌ چنان‌ استوار و واقعى‌ يافت‌ كه‌ ديگر هيچ‌ نقدي‌ نتوانست‌ در بدنة آن‌ نفوذ كند. آنگاه‌ حكايت‌ و شعر، به‌ گونه‌اي‌ تفكيك‌ناپذير در هم‌ مندمج‌ شدند و به‌ يمن‌ مدح‌ پيامبر(ص‌) كه‌ نقطة مركزي‌ روايت‌ را تشكيل‌ مى‌داد، حتى‌ رنگى‌ تقدس‌آميز يافتند. رستگاري‌ كعب‌ِ كافر، الگويى‌ دل‌آويز شد و بسياري‌ كسان‌ آرزو كردند كه‌ پس‌ از گناه‌ به‌ درجة نيك‌بختى‌ كعب‌ برسند. به‌ همين‌ سبب‌، ملاحظه‌ مى‌شود كه‌ روح‌ معنايى‌ همة قصايد تقليدي‌، ديگر هيچ‌ بويى‌ از فضاي‌ عصر جاهلى‌ ندارد، بلكه‌ بر همة آنها روح‌ دينى‌ حاكم‌ است‌. اين‌ قصايد كه‌ شمارشان‌ بسيار است‌، پيوسته‌ نامهايى‌ پر معنى‌ دارند و غالباً معارضه‌اند، مانند «المورد العذب‌ فى‌ معارضة قصيدة كعب‌» از ابوحيان‌ غرناطى‌ و «ذخر المعاد فى‌ معارضة بانت‌ سعاد» از بوصيري‌ كه‌ در شمار مشهورترين‌ معارضه‌هاست‌ [۳۵] نيز [۳۶] اما پيوسته‌ اين‌ مقلدان‌ در لابه‌لاي‌ شعر خود از اقدام‌ به‌ معارضة «برده‌» عذر خواسته‌اند و به‌ فضل‌ كعب‌ بر ديگران‌ اعتراف‌ كرده‌اند[۳۷] مشروح‌ قصيده‌ با شرح‌ ابوالعباس‌ احول‌ (نك: همو، 81) و بى‌درنگ‌ پس‌ از او سكري‌ (د 275ق‌/888م‌) آغاز مى‌شود. در سدة بعد، ابن‌ دريد (د 321ق‌/933م‌)، نفطويه‌ (د 323ق‌) و ابن‌ انباري‌ (د 328ق‌) و ابن‌ خالويه‌ (د 370ق‌/980م‌) آن‌ را شرح‌ مى‌كنند. در سده‌هاي‌ 9 و 10ق‌/15 و 16م‌ شروح‌ سخت‌ گسترش‌ مى‌يابند تا سرانجام‌، حدود 48 شرح‌ پديد مى‌آيد كه‌ بروكلمان‌ 28 تاي‌ آنها را معرفى‌ كرده‌ است‌[۳۸] و سزگين‌ بقيه‌ را برمى‌شمارد [۳۹] در اين‌ ميان‌، دو شرح‌ به‌ زبان‌ تركى‌: يكى‌ از ايوب‌ صبري‌ و ديگري‌ از لالا عبدالرحمان‌، و يك‌ شرح‌ به‌ زبان‌ اردو از سيد مظاهر حسن‌ امروهى‌ ثبت‌ شده‌ است‌ [۴۰] دو شرح‌ نيز به‌ فارسى‌ موجود است‌: يكى‌ از آن‌ِ عبدالحافظ محمدناظر سرور العباد لكهنوي‌ است‌ (همانجاها) و ديگري‌ از آن‌ محمدجعفر ،[۴۱]. علاوه‌ بر اين‌، سزگين‌ حدود 16 تخميس‌، 4 نظير و يك‌ تشطير نيز براي‌ اين‌ قصيده‌ برشمرده‌است‌ [۴۲] ابراهيم‌ محمد 24 شرح‌ را كه‌ تقريباً همه‌ خطيند، موردمطالعه‌ و مقايسه‌ قرار داده‌، و آنها را به‌ 4 نوع‌ تقسيم‌ كرده‌ است‌: 1. شروح‌ لغوي‌ (5 شرح‌) كه‌ دو شرح‌ احول‌ و سكري‌ را در برمى‌گيرد؛ 2. شروح‌ نحوي‌ (4 شرح‌) كه‌ يكى‌ از آنها را ابن‌ هشام‌ تأليف‌ كرده‌ است‌؛ 3. شروح‌ ادبى‌ (13 شرح‌) كه‌ معروف‌ترين‌ آنها از آن‌ سيوطى‌ است‌ و بسياري‌ نيز متأخرند؛ 4. شروح‌ صوفيانه‌ (2 شرح‌) كه‌ در نوع‌ خود بى‌نظيرند و نشان‌ از تأثير و تحول‌ شگرف‌ِ قصيدة بانت‌ سعاد دارند [۴۳] ترجمة فارسى‌ برخى‌ از ابيات‌ اين‌ قصيده‌ را در تاريخ‌ ادبيات‌ زبان‌ عربى‌ِ حنّا فاخوري‌ ترجمة عبدالمحمد آيتى‌[۴۴] مى‌توان‌ يافت‌.

پانویس

  1. 4/937 بب.
  2. 4/942.
  3. 1/406- 407؛
  4. به‌خصوص‌، 1/413
  5. «فى‌ الادب‌...»، 293
  6. نك: دنبالة مقاله‌.
  7. II/270
  8. 4/937-941
  9. همانجا
  10. همانجا.
  11. راي‌ كهن‌ترين‌ آنها، نك: ابن‌ سلام‌، 1/99-103؛
  12. سكّري‌، 3-6؛
  13. ابن‌ قتيبه‌، 59 - 60، 67 - 68؛
  14. ابوالفرج‌، 17/86 - 88؛
  15. مرزبانى‌، 1/230-231؛
  16. 1/103.
  17. ص‌ 84.
  18. 2/276،
  19. بستانى‌، 85 -86؛ I/1314 , 2 .(EIبلاشر
  20. II/270
  21. 4/942؛
  22. نيز نك: ابوالفرج‌، 17/87.
  23. 4/429
  24. نك: ابن‌ سلام‌، 1/101-102؛
  25. ابوالفرج‌، 17/88؛
  26. مرزبانى‌، 1/231؛
  27. سبكى‌، 1/121 بب.
  28. ابن‌ هشام‌، 4/943
  29. مثلاً ابن‌ سلام‌، 1/102
  30. آقابزرگ‌، 3/14،
  31. نك: ابوالفرج‌، 6/92
  32. من‌تاريخ‌...، 1/413
  33. همان‌، 1/414- 416.
  34. نك: ص‌ 95 بب.
  35. محمد، 214؛
  36. نك: II/235 ، GAS,
  37. محمد، 215-219.
  38. I/33; GAL, I/69 S,
  39. II/231-234 .GAS,
  40. S، GAL, همانجا؛ II/234 .GAS,
  41. GAS همانجا
  42. II/234-ٹِ‘ُû .235
  43. ص‌ 77 بب.
  44. ص‌ 173-176

مآخذ

آقابزرگ‌، الذريعة؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ سلام‌ جمحى‌، محمد، طبقات‌ فحول‌ الشعراء، به‌ كوشش‌ محمود محمدشاكر، قاهره‌، 1394ق‌/1974م‌؛ ابن‌ قتيبه‌، عبدالله‌، الشعر و الشعراء، ليدن‌، 1902م‌؛ ابن‌ كثير، اسماعيل‌، البداية و النهاية، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربى‌؛ ابن‌ هشام‌، عبدالملك‌، سيرة النبى‌ (ص‌)، به‌ كوشش‌ محمد محيى‌الدين‌ عبدالحميد، قاهره‌، 1391ق‌/1971م‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، الاغانى‌، به‌ كوشش‌ على‌محمد بجاوي‌، قاهره‌، 1993م‌؛ بستانى‌، فؤاد افرام‌، كعب‌ بن‌ زهير، بيروت‌، 1984م‌؛ حسين‌، طه‌، «فى‌ الادب‌ الجاهلى‌»، المجموعة الكاملة، بيروت‌، 1986م‌، ج‌ 5؛ همو، من‌ تاريخ‌ الادب‌ العربى‌، بيروت‌، 1981م‌؛ سبكى‌، عبدالوهاب‌، طبقات‌ الشافعية الكبري‌، بيروت‌، دارالمعرفه‌؛ سكري‌، حسن‌، شرح‌ ديوان‌ كعب‌ بن‌ زهير، قاهره‌، 1369ق‌/ 1950م‌؛ فاخوري‌، حنا، تاريخ‌ ادبيات‌ زبان‌ عربى‌، ترجمة عبدالمحمد آيتى‌، تهران‌، 1361ش‌؛ محمد، ابراهيم‌، قصيدة بانت‌ سعاد لكعب‌ بن‌ زهير و اثرها فى‌ التراث‌ العربى‌، بيروت‌، 1406ق‌/1986م‌؛ مرزبانى‌، محمد، معجم‌ الشعراء، به‌ كوشش‌ عبدالستار احمد فراج‌، قاهره‌، 1379ق‌/1960م‌؛ نيز: Blach I re, R., Histoire de la litt E rature arabe, Paris, 1964; EI 2 ; GAL ; GAL, S; GAS.


منابع

  • دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد11، صفحه4421، مدخل "بانت سعاد" ازآذرتاش‌ آذرنوش‌، در دسترس درکتابخانه مدرسه فقاهت بازیابی: 6آذر ماه 1392.