اعلام قرآن

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۲۰ توسط اله یاری (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ''''اَعلام قرآن:نامهای خاص در قرآن کریم''' شناسایی اعلام قرآن و بحث درباره آنها از ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اَعلام قرآن:نامهای خاص در قرآن کریم

شناسایی اعلام قرآن و بحث درباره آنها از دیرباز مورد توجّه برخی مفسّران و قرآن‌پژوهان بوده و به تدریج به صورت یکی از دانشهای قرآنی درآمده است. اعلام جمع عَلَم است و به آنچه در راهها و منازل بین راه برای راهنمایی مسافران نصب می‌شود اعلام گفته می‌شود. به مناره نیز عَلَم گفته می‌شود.[۱] ابن‌فارس می‌گوید:«ع ل م» دارای یک معنای اصلی است و آن بر اثری از یک چیز دلالت می‌کند که آن را از چیزهای دیگر متمایز می‌سازد.[۲] مفرد این واژه در قرآن دیده نمی‌شود؛ امّا جمع آن دو بار آمده است و در هر دو مورد، کشتیهای بزرگ در دریا به آن تشبیه شده است:«ولَهُ الجَوارِ المُنشَاتُ فِی البَحرِ کالاَعلم» (الرحمن/55، 24)، «و مِن ءایتِهِ الجَوارِ فِی البَحرِ کالاَعلم» (شوری/42، 32) برخی مفسّران، اَعلام در این دو آیه را به معنای کوههای بلند دانسته‌اند.[۳] این واژه در اصطلاح علم نحو، معنای خاص‌تری به خود گرفته و بر بخشی از نامهای معرفه (در مقابل نکره) که برای شیئ معین و شخصی وضع شده باشد اطلاق شده است.[۴] این معنای اصطلاحی با معنای لغوی عَلَم یعنی نشانه یا اثری از یک چیز که آن را از چیزهای دیگر متمایز می‌سازد به طور کامل تناسب دارد.

اقسام اسم عَلَم:

برای اسم عَلمَ، تقسیمات متعدّدی از جنبه‌های گوناگون ذکر شده است[۵] که در اینجا به چند مورد آن اشاره می‌شود: 1. لقب، کنیه و اسم

کنیه نام مرکّبی است که با یکی از کلمات اب، ام، ابن و بنت آغاز می‌شود و با غرض تعظیم و احترام، بر شخص نهاده می‌شود؛ مانند ابوالحسن، ابن‌عبّاس، ام‌حبیبه. لقب نام عَلَمی است که برای مدح یا ذم بر کسی اطلاق می‌شود؛ مانند صادق و هادی یا جاحظ (آن که چشمش بیرون آمده و حدقه‌اش فرو افتاده باشد). اسم آن است که نه لقب باشد و نه کنیه. در حقیقت همان تعریف عَلَم بر اسم نیز صدق می‌کند. بدیهی است که هریک از کنیه و اسم نیز ممکن است بر مدح یا ذم دلالت کند؛ ولی این دلالت در اسم و کنیه تبعی و فرعی است؛ در حالی که مقصود اصلی و اوّلی از وضع لقب، مدح یا ذم مسمّاست.[۶]

2. عَلَم شخص و علم جنس

علم شخص اسمی است که برای فرد خارجی معیّن و مشخّص وضع شده باشد و علم جنس اسمی است که برای حقیقتی دارای افراد بسیار بدون آنکه نظر به افراد آن باشد، وضع شده باشد. در حقیقت علم جنس همان اسم جنس است که به سبب برخی شباهتهای ظاهری و لفظی با اسمهای معرفه آن را علم جنس نامیده‌اند تا از اسم جنس جدا گردد وگرنه از نظر معنا و کاربرد با اسم جنس فرقی ندارد[۷]؛ مانند اسامه که آن را عَلَم جنس برای شیر دانسته‌اند و اسد را اسم جنس برای همان حیوان معرفی کرده‌اند.

3. عَلَم بالوضع و علم بالغلبه

علم بالوضع آن است که از ابتدا نامی برای شخصی معیّن وضع شده باشد؛ مانند نام ابراهیم که بر حضرت ابراهیم نهاده شده است. در مقابل، علم بالغلبه آن است که در آغاز، نامی بر کسی یا چیزی اطلاق می‌شود. سپس بر اثر فراوانی کاربرد، آن نام، مخصوص آن شخص می‌شود؛ به طوری که هرگاه آن نام بر زبان رانده شود، همان شخص خاص به ذهن می‌آید[۸]؛ مانند، نام فرعون که در ابتدا لقب ویژه پادشاهان مصر بوده است؛ امّا بر اثر فراوانی اطلاق این لقب بر پادشاه زمان موسی(علیه السلام)، خاصّ وی شده است و از نام فرعون فقط همو به ذهن می‌آید. طرح این تقسیم از آن جهت ضرورت دارد که بخشی از نامهای خاص قرآن که برخی از مفسّران معرّفی کرده‌اند، در ابتدا یا حتّی در زمان نزول قرآن، عَلَم نبوده و بعدها به تدریج به صورت نامی خاص برای فرد یا گروهی خاص درآمده است؛ همچنین با توجه به اینکه عَلَم جنس برای غیر انسان اعم از حیوانات و غیر آنها به‌کار می‌رود می‌توان همه اسمهای جنس غیر انسانی را در ردیف اعلام غیر انسانی و در اعلام قرآن مورد بحث قرار داد؛ مانند نامهای حیوانات در قرآن؛ نیز می‌توان از ترکیبهای اضافی خاصی مانند اصحاب مدین (حجّ/22،44) ازواج النبی (احزاب/33،6) اهل البیت (احزاب/33،33) و برخی ترکیبهای وصفی که اشتهار و تشخص پیدا کرده‌اند، مانند اشهر الحُرم (ماههای حرام) (توبه/9،5) و بیت‌الحرام (مائده/5،2) و نظایر اینها به عنوان نام عَلَم یاد کرد. در این مقاله همه نامهای عَلَم قرآن به طور جامع و از هر قسمی که باشند معرفی خواهد شد. حتی همه نامهای معرفه و نامهای خاص و اسمهای جنس نیز به مناسبت، معرفی می‌شوند. شایان ذکر است که در یک تقسیم‌بندی دیگر می‌توان نامهای علم موجود در قرآن یا مورد اشاره قرآن را به دو قسم اعلام مصرح و اعلام غیر مصرح تقسیم کرد. اعلام مصرح نامهایی است که قرآن کریم به صراحت از آنها یاد کرده است و اعلام غیرمصرح نامهایی که به طور اشاره و ضمنی از آنها یاد شده است؛ مانند برادران یوسف که با عنوان «اِخوَة» به آنان اشاره شده؛ اما نام آنان صریحاً در قرآن نیامده است. در ادامه مقاله تنها از اعلام مصرح قرآن و موارد معدودی از اعلام غیر مصرح یاد خواهد شد و از اعلام غیر مصرح قرآن در مدخل مبهمات قرآن بحث می‌شود.

پیشینه بحث:

بحث درباره اعلام مصرّح قرآن، از دیرباز مورد توجّه مفسّران بوده و نخستین مفسّران از صحابه و تابعان به شناسایی و معرّفی آن اهتمام داشته‌اند؛ امّا در این باره کمتر کتاب مستقلّی تألیف شده است و آنچه در زمینه اعلام قرآن از صحابه و تابعان و دیگر دانشمندان علوم قرآنی گزارش شده، در لابه‌لای کتابهای تفسیر، به ویژه تفاسیر روایی پراکنده است. ظاهراً نخستین بار جلال الدین بلقینی در کتابش مواقع العلوم من مواقع النجوم به معرفی اعلام قرآن تحت عنوان اسمها و کنیه‌ها و لقبها در قرآن اقدام و آن را شاخه‌ای از علوم قرآن به شمار آورد. سپس سیوطی با الهام از وی ابتدا در کتاب التحبیر فی علم‌التفسیر[۹] و سپس در الاتقان فصلی را به این بحث اختصاص داد. وی در نوع شصت و نهم الاتقان با عنوان «فیما وقع فی‌القرآن من‌الاسماء والکُنی والألقاب» به جمع اعلام قرآن و نقل سخن مفسران در این موضوع روی آورده است. ابراهیم ابیاری[۱۰] همین بحث را با عنوان فوق در الموسوعة القرآنیه خود با تغییری ناچیز آورده است.[۱۱] وی همچنین در جلد هفتم موسوعه خود بیش از 90 عَلَم قرآنی را معرفی و شماره آیات هریک را بیان کرده است که با کار سیوطی در الاتقان تفاوت قابل توجهی دارد.[۱۲] بحث درباره اعلام قرآن آن‌گونه که سیوطی مطرح کرد، پس از وی در کتب علوم قرآنی دیده نمی‌شود و این شاید ازآن‌رو بوده است که اوّلاً برای آن هدف، یعنی شناسایی نامهای خاص قرآن، نیازمند بحث بیش از آنچه سیوطی آورده، نبوده است. ثانیاً این بحث از نظر درجه اهمّیّت، هم‌ردیف با دیگر بحثهای علوم قرآنی چون ناسخ و منسوخ، اعجاز، مکّی و مدنی، و محکم و متشابه نبوده است. برخی معاصران با رویکردی متفاوت به بحث موضوعی درباره اعلام قرآن پرداخته و کتابهایی چند تألیف کرده‌اند:

1. اعلام قرآن از محمد خزائلی که در ضمن 104 گفتار، از 115 اسم علم بحث کرده است.[۱۳] 2. اعلام‌القرآن از عبدالحسین شبستری. این کتاب شکل کامل‌تر شده کتاب دیگری از همین مؤلّف با عنوان ارشاد الاذهان الی اعلام‌القرآن است. 3. معجم الالفاظ و الاعلام القرآنیه از محمد اسماعیل ابراهیم. 4. معجم اعلام القرآن الکریم از محمد التونجی. جز کتاب نخست، بقیّه، گرچه نام اعلام قرآن را بر جبین دارند؛ اما به معرفی اعلام مصرّح و غیرمصرّح قرآن (مبهمات قرآن) هر دو توجّه داشته‌اند.

سیوطی و معرفی اعلام قرآن:

سیوطی در نوع شصت و نهم الاتقان آنچه را که در کتابهای پیشینیان و روایات گوناگون درباره اعلام قرآن دیده، گرد آورده است. وی در این نوع، ذیل 14 بخش، نامهای پیامبران، فرشتگان، صحابه، زنان، نیز نامهای کافران، جنّ، قبایل، اقوام، بتها و نیز نامهای شهرها و جایها، مکانهای آخرتی، ستارگان، پرندگان و سرانجام، کنیه و لقبها در قرآن کریم را معرفی کرده است و مجموع نامهای عَلَمی را که وی گزارش کرده، به حدود 136 نام می‌رسد. البتّه همه نقلهایی را که سیوطی با استناد به آنها به شناسایی اعلام قرآن روی آورده، از یک درجه اعتبار برخوردار نیست و مواردی از آن فقط اظهار نظر برخی مفسّران است، در حالی که ممکن است دیگر مفسّران یا حتّی بیشتر آنها، نام بودن آن کلمه را نپذیرفته باشند؛ برای مثال، واژه «تَقِیًّا» در آیه 18 مریم/19 که مفسّران آن را وصف و به معنای پرهیزگار گرفته‌اند؛ اما برخی آن را نامِ فردی خاص پنداشته‌اند[۱۴] یا واژه «نَسِیءُ» در آیه 37 توبه/9 که مفسّران آن را مصدر و به معنای تأخیر انداختن ماه حرام دانسته‌اند[۱۵]؛ اما برخی آن را نام مردی از بنی‌کنانه پنداشته‌اند[۱۶] و «ق» که یکی از حروف مقطّعه قرآن به‌شمار می‌رود و سوره ق (قاف) با این حرف آغاز شده است و بعضی آن را نام کوه افسانه‌ای محیط بر زمین پنداشته‌اند.[۱۷] بیش از 30 نامی که سیوطی علم بودن آن را گزارش کرده، از همین قبیل است. این نامها عبارت‌اند از:رعد، برق، سِجلّ، قعید، سکینه، بَعل، بُشری، جِبْت، طاغوت، رَشاد، نَقْع، حَرْد، صَریم، جُرُز، طاغیه، عِلّیون، صَعود، غَیّ، اَثام، مَوْبِق، سعیر، سائل، سُحْق، ویل، غلیظ، فَلَق[۱۸]، و ذوالقرنین به عنوان فرشته.

1. نام پیامبران:

در قرآن کریم از 25 پیامبر، با نامهای آدم (بقره/2،31)، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، لوط، موسی، هارون، داود، سلیمان، ایوب، یونس، اِلیاس، اَلْیَسَع، زکریّا، یحیی، عیسی (انعام/6،83 86؛...)، ادریس، ذوالکفل (انبیاء/21،85،...)، هود، صالح، شعیب(علیهم السلام)، (اعراف/7،65،77،85؛...) و محمد(صلی الله علیه وآله)(آل‌عمران/3،144؛...) نام برده شده است. در روایتی منقول از ابن‌عبّاس آمده است که از میان پیامبران، عیسی و محمد(صلی الله علیه وآله) دو نام داشته‌اند[۱۹]؛ برای عیسی(علیه السلام) دو نام مسیح و عیسی است و این هر دو نام در آیه 45 آل‌عمران/3 دیده می‌شود:«اِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَة مِنهُ اسمُهُ المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَمَ» و برای پیامبر اسلام دو نام محمّد(صلی الله علیه وآله) و احمد است که نام محمّد، 4 بار در سوره‌های آل‌عمران/3،144، احزاب/33،40، محمّد/47،2 و فتح/48، 29 و نام احمد یک بار آن هم در سوره صفّ/61،6 دیده می‌شود. پیامبران دیگری نیز هستند که در قرآن با بیش از یک نام از آنان یاد شده است؛ مانند حضرت یعقوب که در آیه 93 آل‌عمران/3، از وی به «اسرائیل» یا حضرت یونس که در آیه 87 انبیاء/21 از وی به«ذَا النّون» و در آیه 48 سوره قلم/68 به «صاحِبِ الحوتِ» تعبیر شده است[۲۰]، در عین حال درباره نامهای پیامبران در قرآن کریم آرای دیگری نیز وجود دارد؛ مثلا بر پایه برخی روایات اسماعیل یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل مشهور به اسماعیل صادق الوعد و او غیر از اسماعیل ذبیح اللّه فرزند ابراهیم بوده است[۲۱]؛ نیز برخی ذوالکفل را همان الیاس دانسته‌اند.[۲۲] در روایتی از ابن مسعود الیاس همان ادریس معرفی شده است.[۲۳] سیوطی همچنین به نقل از عمرو بن مرّه می‌گوید:5 نفر از این پیامبران پیش از آمدن، نامگذاری شده‌اند. آنها عبارت‌اند از:احمد (صفّ/61، 6) نام پیامبر اسلام که از زبان عیسی(علیه السلام)به آمدن او بشارت داده شده، یحیی (مریم/19، 7) که هنگام بشارت تولّد وی به حضرت زکریّا از وی نام برده شده، عیسی (آل‌عمران/3، 45) که هنگام بشارت تولّد وی به مادرش مریم، نامگذاری شده، و اسحاق و یعقوب (هود/11، 71) که هنگام بشارت به ابراهیم و همسرش ساره مبنی بر فرزنددار شدن وی، از آن دو نام برده شده است[۲۴]؛ امّا روشن است که آنچه را عمرو بن مرّه بیان کرده، استنباطی از ظاهر آیات مربوط به بشارت به این پیامبران است.

2. نام کتابهای آسمانی:

بخشی از اعلام قرآن نیز به نام کتابهای آسمانیِ نازل شده بر پیامبران اختصاص دارد. این نامها عبارت‌اند از:تورات، کتاب موسی(علیه السلام) که گاه از آن به «الذِکر» (انبیاء/21،105) یاد شده است. انجیل، کتاب عیسی(علیه السلام)(مائده/5، 68؛...)، زبور، کتاب داود (نساء/4، 163) و صحف ابراهیم (اعلی/87،19؛ نیز باید از نامهای متعدد قرآن یاد کرد که عبارت‌اند از:القرآن (بروج/85، 21؛...)، الفرقان (فرقان/25، 1)، الکتاب (نساء/4، 105)، الذکر (حجر/15، 9) و التنزیل. (شعراء/26، 192) برخی از مفسران بالغ بر 40 نام[۲۵] یا حتی نزدیک به 90 نام برای قرآن کریم یاد کرده‌اند که مقصود از نامها در این شمارشها اوصاف قرآن است.[۲۶]

2. نام فرشتگان:

نام این فرشتگان در قرآن به چشم می‌خورد:جبرئیل، که در برخی آیات از او با نام روح‌الامین (شعراء/26، 193) و روح‌القدس (بقره/2،87، 253) نیز یاد شده است، ملک‌الموت (سجده/32، 11)، میکائیل، هاروت، ماروت (بقره/2،98، 102)، مالک (خازن و فرشته موکّل بر جهنّم زخرف/43،77)، رعد که مطابق حدیثی از ابن عبّاس پیامبر در پاسخ یهود که از رعد پرسیده بودند، گفت:رعد، فرشته‌ای موکّل بر ابرهاست (ر.ک:رعد/13، 13؛...)، برق (فرشته دیگری است ر.ک:روم/30، 24؛...)، سِجلّ سیوطی از ابن ابی حاتم نقل کرده است که نام فرشته‌ای است و هاروت و ماروت از اعوان او بوده‌اند؛ نیز از سدّی نقل شده که فرشته موکّل برنامه‌های اعمال است[۲۷] (انبیاء/21،104)، قعید که مجاهد گفته فرشته کاتب سیّئات است. (ق/50،17، ذوالقرنین که به قولی فرشته بوده است (کهف/18،83؛...)؛ نیز بعضی گفته‌اند که سکینه در آیه 4 فتح/48:«هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ المُؤمِنینَ» فرشته است که قلب هر مؤمنی را آرامش و امان می‌بخشد[۲۸]؛ اما فرشته بودن رعد، برق، ذوالقرنین، سجلّ و سکینه مبتنی بر روایات و دیدگاههای ضعیفی است که مورد توجه مفسران قرار نگرفته و این الفاظ بر معناهای رایج و شناخته شده خود حمل شده است.

3. نام صحابه:

از صحابه پیامبر فقط نام زیدبن‌حارثه در قرآن دیده‌می‌شود.(احزاب/33،37) بعضی «سِجِلِّ» را که در آیه 104 انبیاء/21 آمده است:«یَومَ نَطوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ = روزی که آسمان را در هم بپیچانیم، چون درهم پیچاندن سِجلّ»، نام یکی از کاتبان پیامبر معرفی کرده‌اند[۲۹]، بنابراین، در آیه پیشین، خداوند درهم پیچاندن آسمانها در آستانه قیامت را به درهم پیچاندن طومار به دست سجلّ تشبیه کرده است؛ اما ابن کثیر همه روایاتی که سجلّ را نام کاتب پیامبر معرفی کرده است منکَر و جعلی دانسته است[۳۰]، همچنان که قول به فرشته بودن وی نیز پذیرفتنی نیست و سجلّ چیزی جز همان صحیفه نیست. سیوطی از برخی نامهای دیگر یاد کرده است که باید آنها را در شمار اصحاب پیامبران پیشین قرار داد که نام آنها چنین است:عمران، پدر حضرت مریم یا پدر حضرت موسی، عُزَیر (توبه/9،30)،[۳۱] لقمان که برخی گفته‌اند:پیامبر بوده؛ امّا بیشتر مفسّران معتقدند بنده‌ای حبشی و نجّار بوده است (لقمان/31، 12 13)، و یوسف که در آیه 34 غافر/40، از او یاد شده است[۳۲]:«ولَقَد جاءَکُم یوسُفُ مِن قَبلُ بِالبَیِّنتِ فَما زِلتُم فی شَکّ مِمّا جاءَکُم بِهِ حَتّی اِذا هَلَکَ قُلتُم لَن یَبعَثَ اللّهُ مِن بَعدِهِ رَسولاً» قرطبی درباره این یوسف سه نظر نقل کرده است که بر طبق هر سه نظر یوسف پیامبر است؛ نه از اصحاب پیامبر، چنان‌که از ظاهر آیه نیز همین نظر استفاده می‌شود؛ نیز یعقوب، در اوّل سوره مریم/19،6:«یَرِثُنی ویَرِثُ مِن ءالِ یَعقوبَ واجعَلهُ رَبِّ رَضیّا» که برخی او را یعقوب بن ماثان عموی حضرت مریم دانسته‌اند[۳۳]، تقیّ، در سوره مریم/19، 18:«اِنّی اَعوذُ بِالرَّحمنِ مِنکَ اِن کُنتَ تَقیّا» که بعضی گفته‌اند:وی از بهترین مردم بوده است. برخی نیز او را پسر عموی مریم دانسته‌اند که جبرئیل به شکل و صورت وی بر مریم آشکار شده است. در مقابل این دو نظر، بعضی معتقدند وی فردی فاسق بوده که متعرّض زنان می‌شده است.[۳۴] جز آنچه سیوطی یاد کرده می‌توان کسان دیگری را که نام یا وصف آنها به صراحت در قرآن آمده است معرفی کرد:طالوت (بقره/2،247، 249)، عزیز مصر (یوسف/12،30)، الیاسین (صافّات/37،130)، ملکه سبأ (نمل/27،23) و سامری. (طه/20،85)

4. نام زنان:

از نامهای زنان نیز فقط از نام مریم یاد شده است (آل‌عمران/3،36؛...)؛ امّا بعضی گفته‌اند:«بعل» در آیه 125 صافّات/37:«اَتَدعونَ بَعلاً» نیز نام زنی بوده است که مردم او را می‌پرستیدند.[۳۵]

5. نام کافران:

نامهای کافرانی که سیوطی در قرآن معرفی کرده، عبارت است از:ابولهب، فرعون، قارون، پسر عموی حضرت موسی (عنکبوت/29،39؛...)، جالوت (بقره/2،250؛...)، هامان (عنکبوت/29، 39؛...) و بُشری در آیه 19 یوسف/12:«قالَ یبُشری هذا غُلمٌ» سدّی گفته است:بُشری کسی بود که آب آور او را صدا کرد و گفت:یوسف را از ژرفای چاه یافته است، آزر(انعام/6،74)، نسیء در آیه 37 توبه/9:«اِنَّمَا النَّسِیءُ زیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروا...» که بعضی، آن را نام فردی از بنی‌کنانه دانسته‌اند که با تأخیر انداختن ماه محرم آن را به جای ماه صفر حلال می‌شمرد و به جای آن، ماه صفر را برای مردم حرام اعلام می‌کرد.[۳۶]

6. کنیه‌ها و القاب:

در قرآن کریم فقط یک کنیه دیده می‌شود و آن کنیه ابولهب است (مسد/111،1)؛ امّا لقب بیش از 8 مورد است:اسرائیل که لقب حضرت یعقوب است (مریم/19،58)، مسیح که لقب حضرت عیسی(علیه السلام)است (آل‌عمران/3،45؛...)، الیاس که لقب حضرت ادریس است (انعام/6،85؛...)، ذوالکفل (انبیاء/21، 85؛...) و درباره آن چند نظر است لقب الیاس، الیسع، یوشع و زکریا هر کدام قائلی دارد)، نوح (آل‌عمران/3،33؛...) که برخی آن را لقب حضرت نوح دانسته‌اند و معتقدند نام آن حضرت عبدالغفار بوده و به جهت فراوانی نوحه و زاری، نوح خوانده شده است، ذوالقرنین (کهف/18،83؛...)، فرعون (اعراف/7،103؛...) و تُبَّع که بعضی گفته‌اند لقب پادشاهان یمن بوده است. (دخان/44،37؛...)[۳۷]

حکمت ذکر برخی نامها در قرآن:

تأمّل در نامهای موجود در قرآن که علم بودن آنها پذیرفته شده است به ویژه نام پیامبران و دیگر افراد انسانی اعمّ از نام صحابه، اصحابِ پیامبران پیشین، زنان و کافران، چنین نتیجه می‌دهد که غرض، صرفاً یادکرد از نام آنها نبوده است، بلکه افزون بر آن، بار معنایی ویژه‌ای دارد؛ به عبارت دیگر، این نامها دست کم در موارد فراوانی گویای صفتی در صاحب نام است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. زرکشی در ضمن بحث درباره علم المبهمات به حکمت تصریح به بعضی از نامها اشاره دارد. وی می‌نویسد:برخی از اشخاص دارای دو نام‌اند؛ امّا در قرآن به لحاظ نکته‌ای تربیتی معرفتی فقط از یکی از نامهای آن شخص یاد شده است؛ برای مثال، خداوند در خطاب به اهل‌کتاب (یهودیان) همواره از تعبیر «یبنی إسرءیل» استفاده کرده، و هیچ‌گاه تعبیر «یا بنی‌یعقوب» را به‌کار نبرده است، در حالی که آنها بنی‌یعقوب نیز بوده‌اند. راز آن این است که اسرائیل (لقب حضرت یعقوب) به معنای عبداللّه (بنده خدا) است و خداوند با این تعبیر، گویا می‌خواهد یهودیان را از غفلتی که بر آنها سایه انداخته، خارج سازد و دین گذشتگانشان را که همانا بندگی خداوند و تسلیم در برابر دستورهای او بوده است، به یادشان آورد و بدین وسیله آنان را به بندگی و عبادت خدای متعالی ترغیب و تشویق کند؛ امّا آنجا که می‌خواهد تولّد یعقوب را به حضرت ابراهیم و همسرش بشارت دهد، از ایشان با نام یعقوب یاد می‌کند؛ نه اسرائیل، زیرا در این مقام، بشارت به تولّد یعقوب موهبتی به ابراهیم بود که در پی بشارتِ تولّد اسحاق به همسر ابراهیم، این بشارت نیز به وی داده شد:«فَبَشَّرنها بِاِسحقَ و مِن وراءِ اِسحقَ یَعقوب» (هود/11، 71)[۳۸] این لطافت در تعبیر درباره نام حضرت یعقوب را در آیه 93 آل‌عمران/3 نیز می‌بینیم؛ خداوند در همه جای قرآن از آن حضرت با نام یعقوب یاد کرده، جز در این آیه که از ایشان با نام «اسرائیل» یاد شده است:«کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی اِسرءیلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءیلُ عَلی نَفسِهِ...» خداوند در این آیه، از حلال بودن همه غذاها برای بنی‌اسرائیل خبر می‌دهد، مگر غذاهایی را که اسرائیل یعنی حضرت یعقوب بر خودش حرام کرده بود. حال ذکر نام اسرائیل به جای یعقوب می‌تواند اشاره به این باشد که حضرت یعقوب در جهت بندگی و اطاعت از خداوند، خوردن برخی از خوراکیها را بر خود حرام کرده بود، نه اینکه به طور مثال، از روی خواهش نفس یا به جهت بی‌میلی به آن غذاها یا احیاناً ریاضتهای جسمی یا به علل دیگر، آنها را حرام کرده باشد.[۳۹] نام نوح، دو نام پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) (محمّد و احمد)، مریم، اصحاب مدین، اصحاب الایکه که هر دو تعبیری درباره قوم شعیب پیامبر است، ذاالنون لقب حضرت یونس و ابولهب، نمونه‌های دیگری است که در کنار عَلَم بودن، ممکن است بار معنایی آنها نیز مورد توجّه باشد.[۴۰] زرکشی درباره ذکر انحصاری نام زید از میان صحابه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می‌گوید:از میان اصحاب رسول‌خدا نام هیچ یک در قرآن نیامده، جز زید که در آیه 37 احزاب/33 به نام وی تصریح شده است و شاید راز آن این باشد که چون زید به پسرخواندگی پیامبر اسلام شناخته شده بود، خداوند با ذکر نام وی خواسته است به صراحت اعلام کند که وی، فرزند حقیقی پیامبر نیست و رسول خدا هیچ فرزند پسری ندارد.[۴۱]

7. نام جنّ:

از جنّیان نیز فقط نام ابلیس آمده (بقره/2،34؛...) و پدرجنّ معرّفی شده است.[۴۲]

8. نام قبایل:

سیوطی از نامهای 7 قبیله به این شرح یاد می‌کند:یأجوج، مأجوج، عاد، ثمود، مدین، قریش و روم.[۴۳] اما می‌دانیم که روم یک کشور و رومی‌ها یک ملت بودند نه یک قبیله و قبیله معرفی کردن آن چنین توجیه می‌شود که عرب‌ها نظام قبیله‌ای خود را به دیگران نیز تعمیم می‌دادند.

9. نام اقوام و گروهها:

این اقوام و گروهها عبارت‌اند از:قوم نوح، قوم لوط، قوم تُبَّع، قوم ابراهیم، اصحاب الایکه (برخی آنها را اصحاب مدین می‌دانند) و اصحاب الرّس که به گفته عکرمه همان اصحاب یاسین بوده‌اند؛ اما قتاده آنها را قوم شعیب، و طبری همان اصحاب اخدود معرفی کرده است.[۴۴] در اینجا سیوطی آگاهی نسبتاً ناقصی را به ما داده است، زیرا گروهها و اقوام دیگری را نیز به عنوان علم به معنای عام آن می‌توان در قرآن نشان داد؛ مانند اصحاب کهف که از آنان به اصحاب رقیم نیز تعبیر شده است (کهف/18،9)، آل‌ابراهیم (آل‌عمران/3، 33؛...)، آل‌داود (سبأ/34، 13)، آل‌عمران(آل‌عمران/3،33)، آل‌فرعون (بقره/2،50؛...)، آل‌لوط (حجر/15، 59؛...)، آل‌موسی (بقره/2،248)، آل هارون (بقره/2،248)، آل‌یعقوب (یوسف/12،6؛...)، اصحاب الجنه یعنی صاحبان باغ سوخته (قلم/68،17)، اصحاب حجر (حجر/15،80)، اصحاب سبت (نساء/4،47)، اصحاب سفینه (عنکبوت/29،15)، اصحاب فیل (فیل/105،1)، اصحاب القریه (یس/36،13)، اصحاب مدین (توبه/9،70) اصحاب مؤتفکات (توبه/9،70)، احزاب (احزاب/33،22؛...)، اسباط (بقره/2، 136؛...)، اهل لوط (عنکبوت/29،22؛...)، اهل موسی (نمل/27،7؛...)، اهل مدین (طه/20، 40؛...)، اهل نوح (صافّات/37،76)، برادران یوسف (یوسف/12،7؛...)، بنی‌اسرائیل (بقره/2،40؛...)، قوم ثمود (توبه/9،70؛...)، حواریان (آل عمران/3، 52؛...)، قوم صالح (هود/11،89)، نقبای بنی‌اسرائیل (مائده/5،12)، قوم هود (هود/11، 89؛...)، قوم یونس (یونس/10،98)، انصار (توبه/9،100، 117)، مهاجران (توبه/9،100، 117)، صابئان(مائده/5،69؛...)، نصاری (مائده/5، 69؛...)، ملائکه (بقره/2،30؛...)، یهودیان (بقره/2،113؛...) و مجوس. (حجّ/22،17) سیوطی از «اصحاب الاعراف» نیز به عنوان یکی از اقوام و گروهها یاد کرده است[۴۵]؛ اما روشن است که مقصود از اصحاب الاعراف گروهی از مردم در آخرت‌اند که در کنار اصحاب الجنه و اصحاب النار از آنان یاد شده است. (اعراف/8،46، 48)

10. نام بتها:

نام این بتها در قرآن کریم آمده است:وَدّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر (نام بتهای قوم نوح ر.ک:نوح/71،23)، لات، عزی و منات (نام بتهای قریش ر.ک:نجم/53،19، 20)، جبت و طاغوت که بعضی آن را نام دو بت دانسته‌اند که مشرکان آنها را می‌پرستیدند (ر.ک:نساء/4،51؛...)، رشاد در آیه 29 غافر/40:«و ما اَهدیکُم اِلاّ سَبیلَ الرَّشاد» که گفته شده:نام یکی از بتهای فرعون بوده؛ اما این دیدگاه بسیار ضعیف و نامقبول است و همان‌گونه که غالب مفسران گفته‌اند مقصود از سبیل الرشاد راه صحیح و هدایت است، بعل (نام بت قوم الیاس ر.ک:صافّات/37،125) و آزر (انعام/6،74) که بنا به گفته بعضی، نام بت بوده است.[۴۶]

11. نام بلاد و جایها:

از مجموع نامهای عَلَم قرآن، حدود 47 نام به این شرح به مکانها و شهرها اختصاص یافته است: بکّه (نام دیگر مکّه ر.ک:آل‌عمران/3،96)، (درباره بکه نظرهای دیگری نیز مطرح است)[۴۷]، مدینه (توبه/9،101؛...)، یثرب (احزاب/33،13)، بدر (آل‌عمران/3،123 این قرائت که منشأ آن اجتهاد قاری بوده نامعتبر و غیر مقبول است)، حنین (توبه/9،25)، جَمع (نام سرزمین مزدلفه ر.ک:عادیات/100،5)[۴۸]، مشعرالحرام (نام کوه واقع در مزدلفه ر.ک:بقره/2،198)، نقع (نام موضعی بین عرفات و مزدلفه ر.ک:عادیات/100،4)[۴۹]، مصر (یونس/10،87؛...)، بابِل (بقره/2،102)، اَیْکه (حجر/15،87؛...)، حِجْر (حجر/15،80)، احقاف (احقاف/46،21)، طور سیناء (مؤمنون/23،20؛...)، جودی (هود/11،44)، طُوی (نام یک وادی ر.ک:طه/20،12؛...)، کهف، رقیم (کهف/18،9؛...) (درباره این نام اختلاف بسیاری گزارش شده است)، عَرِم (نام یک وادی ر.ک:سبأ/34، 16)، حَرْد (نام قریه‌ای ر.ک:قلم/68،25)، صریم (نام سرزمینی در یمن ر.ک:قلم/68،20)، (بعضی گفته‌اند:همان کوه قاف است و به پندار آنان، گرداگرد زمین را گرفته است ر.ک:ق/50،1)[۵۰]، جُرُز (نام سرزمینی ر.ک:سجده/32، 27)، طاغیه (نام بقعه‌ای که قوم ثمود در آنجا نابود شدند ر.ک:حاقّه/69،5)[۵۱]، صفا و مروه (بقره/2،158)، سبأ (نمل/27،22)،حجر(حجر/15،80)، مسجدالاقصی (اسراء/17،1)، اِرَم (فجر/89،7)، ارض مقدس (مائده/5،21)، ام القری (انعام/6،128)، بقعه مبارکه (قصص/28،30)، بلد امین (تین/95،3)، بیت‌الحرام (مائده/5،97؛...)، بیت العتیق (حجّ/22،29 هر دو نام کعبه است)، بیت‌المعمور (طور/52،40)، تنّور (هود/11،40؛... برابر برخی روایات در جریان طوفان نوح آب از آن می‌جوشید)، عرفات (بقره/2،143؛...)، الکهف در آیات 10 11 کهف/18 که مقصود غار اصحاب کهف است، الغار در آیه 40 توبه/9 که اشاره به غار ثور دارد، کعبه (مائده/5،95، 97)، مسجد ضرار (توبه/9،107)، مقام ابراهیم (بقره/2،125؛...)، وادی مقدس (طه/20،12؛...)، وادی ایمن (قصص/28،30)، طور الایمن (مریم/19،52)، طور سینین (تین/95،2) و اُحُد طبق قرائت شاذی از آیه 153 آل‌عمران/3:«اِذ تُصعِدونَ ولا تَلوونَ عَلی اَحَد» که از حمید بن قیس نقل شده:او کلمه «أَحد» را «أُحد» خوانده است. سیوطی از 4 نام یاد می‌کند که منسوب به مکان است:امّی که به گفته بعضی منسوب به امّ القری یعنی مکّه است (اعراف/7،157)، عَبْقَریّ که منسوب به عَبْقَر، و آن، نام محلّی مختص به جنّ است و هر چیز نادر را به آن نسبت می‌دهند (الرحمن/55،76)، سامری که به گفته برخی، منسوب به سرزمینی است که به آن سامرون یا سامره گفته می‌شده است (طه/20،85؛...)، عربی، که گفته شده:منسوب به عربه است و عربه نام آستانه و میدان جلو خانه اسماعیل(علیه السلام) بوده است[۵۲]؛ اما جز در مورد سوم (سامری) سه مورد دیگر را باید دیدگاه شاذی به شمار آورد که مفسران به این تفسیر از سه واژه اعتنایی ندارند.

12. مکانهای آخرتی:

بخشی از اعلام، معرّف مکانهایی در عالم واپسین، و آن 29 نام است. این نامها عبارت‌اند از:فردوس (عالی‌ترین جای بهشت ر.ک:کهف/18، 107؛ مؤمنون/23، 11)، عِلّیّون (برخی گفته‌اند:نام عالی‌ترین جای بهشت است ر.ک:مطفّفین/83، 18 19)، کوثر (نام نهری در بهشت ر.ک:کوثر/108،1)، سَلسبیل (انسان/76، 17 18)، تَسنیم (نام دو چشمه در بهشت ر.ک:مطفّفین/83، 27)، سِجّین (نام جایی که ارواح کافران در آنجاست ر.ک:مطفّفین/83، 7 8)، صَعود (نام کوهی در جهنم ر.ک:مدثّر/74، 17)، غَیّ (مریم/19، 59)، اَثام (فرقان/25، 68)، مَوبِق (کهف/18، 52)، سعیر (نساء/4، 10، 55)، سائل (معارج/70، 1)، سُحْق (ملک/67، 11)، ویل (ابراهیم/14، 2) و غلیظ. (هود/11، 58) 8 مورد اخیر نامهای وادیهایی در جهنم است. بعضی گفته‌اند:موبق نام نهری در جهنم است، و سرانجام فَلَق که گفته شده:نام چاهی در جهنّم است.[۵۳] (فلق/113،1) برخی نامها نیز وصف بهشت یا جهنم است؛ مانند:اسفل السافلین (تین/95،5)، جنّت (بقره/2،214)، بهشت آدم (بقره/2،35)، که درباره جایگاه آن اختلاف است، جنّات عدن (توبه/9، 72؛...)، جنّة النعیم (شعراء/26،85؛...)، جهنّم (آل‌عمران/3،12؛...)، دارالخُلد (فصّلت/41،28)، دارالسلام (انعام/6،127؛...)، دارالفاسقین (اعراف/7،145)، دارالقرار (غافر/40،39)، دارالمتقین (نحل/16،30)، دارالمُقامه (فاطر/35، 35) و درک الاسفل. (نساء/4،145) همچنین از این مکانها می‌توان یاد کرد که نه مکان اخروی است و نه مکان زمینی:افق اعلی (نجم/53،7)، افق مبین (تکویر/81،23)، سدرة‌المنتهی. (نجم/53،14)

13. نام ستارگان:

مقصود از ستاره، جسم نورانی در آسمان و آن شمس، قمر (یونس/10، 5؛...)، طارق (طارق/86،1) و شِعْری (نجم/53،49) است.

14. نام حیوانات:

در قرآن کریم نام حدود 35 حیوان آمده است که در برخی موارد در آیات مختلف از نامهای مختلف یک حیوان یاد شده است؛ این نامها بدین قرار است: سلوی = بلدرچین (بقره/2،57)، بَعوض = پشه (بقره/2،26)، ذباب = مگس (حجّ/22،73)، نحل = زنبور عسل (نحل/16،68)، عنکبوت (عنکبوت/29،41)، جراد = ملخ (اعراف/7، 133؛...)، هدهد = شانه به سر (نمل/27،20)، غُراب = کلاغ (مائده/5، 31)، ابابیل = پرستو (فیل/105،3)، نمل = مورچه. (نمل/27، 18) سیوطی از این 10 نام به عنوان نامهای پرندگان (پرواز کننده) در قرآن یاد کرده است. سپس درباره اینکه چرا مورچه جزو پرندگان به شمار آمده می‌نویسد:به این دلیل که طبق نقل قرآن، سلیمان زبان پرندگان را می‌دانست:«عُلِّمنَا مَنطِقَ الطَّیرِ» (نمل/27، 16) و همو سخن گفتن مورچه‌ای را با دیگر مورچگان شنید و فهمید:«قالَت نَملَةٌ یأَیُّهَا النَّملُ ادخُلوا مَسکِنَکُم لاَیَحطِمَنّکُم سُلَیمنُ و جُنودُهُ... * فَتَبسَّمَ ضاحِکًا...» (نمل/27، 18 19)، بنابراین باید آن مورچه نیز از پرندگان به شمار آید. بعضی نیز برای جمع میان این دو آیه گفته‌اند:مورچه‌ای که سلیمان زبان او را فهمید، از مورچه‌های بالدار بوده است.[۵۴] شایان ذکر است که در گزارش سیوطی عنکبوت نیز از پرواز کننده‌ها یاد شده است، در حالی که حشره غیر پرنده است و نیز از پروانه = فراش (قارعه/101،4) که حشره‌ای پرواز کننده است سخن به میان نیامده است. نیز قرده = میمون (بقره/2،65؛...)، بغال = استر (نحل/16،8)، غنم، نعجه، ضأن و معز = گوسفند (انعام/6،143 146؛ ص/38، 23 24)، ذئب = گرگ (یوسف/12،13 15)، بعیر و جَمَل = شتر (یوسف/12،65؛ اعراف/7،40؛...)، قَسْوَرَة = شتر (مدثّر/74،51)، خَیْل و جیاد (جمع جواد) و صافنات (جمع صافنه) = اسب (نحل/16،8؛ ص/38،51)، بقر = گاو (بقره/2،70)، عِجْل = گوساله (هود/11،69)، حیّه = مار (طه/20،20)، ثُعبان = اژدها (اعراف/7،107؛...)، حمار و حمیر = اُلاغ (نحل/16،8؛ بقره/2،259؛...)، خنزیر = خوک (بقره/2،173)، کَلْب = سگ (اعراف/7،176)، قُمَّل = شپش (اعراف/7،133)، نون و حوت = ماهی (انبیاء/21،87؛ کهف/18،63)، ضفادع = قورباغه (اعراف/7،133)، فیل (فیل/105،1)؛ همچنین می‌توان از بحیره، سائبه، حام و وصیله (مائده/5،103) به عنوان نامهایی برای اصنافی از شتر و گوسفند که در میان عرب جاهلی رایج بوده است نام برد.[۵۵]

15. منسوبان:

در کنار گروههای پیشین می‌توان قسم دیگری از اعلام را معرفی کرد که با پیامبران یا غیر پیامبران نسبت و رابطه دارند. اینان عبارت‌اند از:پسران آدم (مائده/5،27)، همسر ابراهیم (هود/11،71)، مادر موسی (قصص/28،7)، دختران لوط (هود/11،78)، دختران شعیب (قصص/28،27)، خواهر موسی (طه/20،40)، پسر مریم (انبیاء/21،91)، زن لوط (عنکبوت/29،32)، زن نوح (تحریم/66،10)، پسر نوح (هود/11،42)، هسمر زکریا(آل‌عمران/3،40)، همسران پیامبر اسلام (احزاب/33،28) و افراد ذیل نیز منسوب به غیر پیامبرند:همسر عزیز مصر(یوسف/12،30)، پسر لقمان (لقمان/31،13)، همسر فرعون (تحریم/66،11))، همسر عمران (آل‌عمران/3،35) و زن ابولهب. (مسد/111،4)

16. نام گیاهان، میوه‌ها و خوراکیها:

رطب (مریم/19،25)، بَقْل = سبزی (بقره/2،61)، بَصَل = پیاز (بقره/2،61)، قِثّاء = خیار (بقره/2،61)، فوم = گندم یا سیر (بقره/2،61)، عدس (بقره/2،61)، سدر (سبأ/34،16؛...)، انجیر (تین/95،1)، زیتون (انعام/6،99؛...)، شجره مبارکه (نور/24،35)، رمّان = انار (انعام/6،99 و...)، اَثْل = گز (سبأ/34،16)، خَمْط = میوه‌ای تلخ (سبأ/34،16)، عِنَب = انگور (بقره/2،266؛ مریم/19، 23، 25؛...)، قَضْب = سبزی (عبس/80،28) نخل و نخله = خرما (بقره/2، 266؛...)، یَقْطین = کدو (صافّات/37،146)، خَرْدَل (انبیاء/21،47؛...)، رَیْحان (الرحمن/55،12؛...)، شجره طیّبه (ابراهیم/14،24)، زَقُّوم = گیاهی تلخ، بدبو و بدطعم (صافّات/37،62)، لینه = درخت باارزش نخل. (حشر/59،5)

17. نام زیورآلات:

از اشیای زینتی و گرانبهای زیر در قرآن یاد شده است:لؤلؤ، مرجان، یاقوت (الرحمن/55،22،58)، طلا (ذهب)، نقره (فضّه) (توبه/9،34).

19. نامهای قیامت:

گروه دیگری از اسمهای معرفه قرآن کریم که می‌توان به عنوان علم مصرح در قرآن معرفی کرد نامها، تعبیرها و اوصافی است که درباره قیامت به‌کار رفته است؛ از قبیل:الواقعه = رخداد (واقعه/56،1)، الطّامة الکبری = بلای بزرگ (نازعات / 79، 34)، یوم الآزفه = روز نزدیک. (غافر/40،18) ( => قیامت، نامهای قیامت)

20. زمانها:

از نامهای علم مربوط به زمان از این نامها می‌توان یاد کرد:اشهرالحرم = ماههای حرام (توبه/9، 35 و 36؛...)، لیلة‌القدر = شب قدر (قدر/97، 1)، ماه‌رمضان (بقره/2،185)، السبت = شنبه (بقره/2، 65؛...)، یوم‌الجمعه = روز جمعه (جمعه/62،9)، و روز 000/50 سال. (معارج/70،4)

21. سایر اعلام:

دسته‌ای دیگر از اعلام مصرح قرآن که دردسته‌های پیشین جای نمی‌گیرد عبارت‌اند از:کشتی نوح (عنکبوت/29،15)، عصای موسی (اعراف/7،160؛...)، عصای سلیمان (سبأ/34، 14)، تخت سلیمان (ص/38،34)، تخت بلقیس (نمل/23، 41 42)، ناقه صالح (اعراف/7، 73)، الواح موسی (اعراف/7، 145)، تابوت بنی‌اسرائیل (بقره/2،248)، گوساله سامری (طه/20، 88)، مائده آسمانی (مائده/5، 112، 114) و گاو بنی‌اسرائیل.

پانویس

  1. . لسان‌العرب، ج 9، ص 372 373، «علم».
  2. . مقاییس‌اللغه، ج 4، ص 109، «علم».
  3. . الکشاف، ج4، ص226 و 446؛ تفسیر قرطبی، ج16، ص 22 23؛ لسان‌العرب، ج 9، ص 373، «علم».
  4. . موسوعة اصطلاحات الفنون، ج 2، ص 1215، «علم».
  5. . البهجة المرضیه، ج 1، ص 107، 117؛ معجم‌القواعد العربیه، ص 306، 311؛ موسوعة النحو والصرف والاعراب، ص 463، 465.
  6. . موسوعة اصطلاحات‌الفنون، ج2، ص1217 1218؛ البهجة‌المرضیه، ج 1، ص 107، 117؛ موسوعة النحو والصرف والاعراب، ص 464 465.
  7. . البهجة المرضیه، ج 1، ص 107، 116.
  8. . موسوعة النحو والصرف والاعراب، ص 464.
  9. . التحبیر، ص 378، 440.
  10. . الاتقان، ج 2، ص 298.
  11. . الموسوعة القرآنیه، ج 2، ص 306، 315.
  12. . همان، ج 7، ص 501، 510.
  13. . اعلام قرآن، ص 5، 731.
  14. . الاتقان، ج 2، ص 307.
  15. . مجمع‌البیان، ج 5، ص 45.
  16. . تفسیر ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1794؛ الاتقان، ج 2، ص 307.
  17. . الاتقان، ج 2، ص 310.
  18. . همان، ص 306، 311.
  19. . همان، ص 298، 305.
  20. . همان، ص 311 312.
  21. . تفسیر قمی، ج 2، ص 50؛ تفسیر ماوردی، ج 3، ص 377؛ المیزان، ج 14، ص 63.
  22. . الاتقان، ج 2، ص 303.
  23. . همان، ص 304.
  24. . همان، ص 305؛ الدرالمنثور، ج4، ص 452.
  25. . روض‌الجنان، ج 1، ص 8، 14؛ تاریخ قرآن، ص 9، 32.
  26. . بصائر ذوی التمییز، ج 1، ص 88.
  27. . الدرالمنثور، ج 5، ص683؛ الاتقان، ج2، ص305 306؛ تفسیر ابن ابی‌حاتم، ج8، ص2470.
  28. . الاتقان، ج 2، ص 306.
  29. . همان؛ التعریف والاعلام، ص 213.
  30. . تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 209 210؛ غررالتبیان، ص 345.
  31. . الدرالمنثور، ج 4، ص 172 173.
  32. . تفسیر قرطبی، ج 15، ص 204.
  33. . همان، ج 11، ص 56.
  34. . الاتقان، ج2، ص307؛ تفسیر قرطبی، ج11، ص 62.
  35. . الاتقان، ج 2، ص 307.
  36. . همان؛ تفسیر قرطبی، ج 8، ص 88.
  37. . الاتقان، ج 2، ص 311 312.
  38. . البرهان فی علوم‌القرآن، ج 1، ص 250 251.
  39. . مجمع البیان، ج 2، ص 794.
  40. . البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 250 251.
  41. . البرهان فی علوم القرآن، ص 252.
  42. . الاتقان، ج 2، ص 307.
  43. . الاتقان، ج 2، ص 308.
  44. . همان، ص 308؛ جامع البیان، مج 11، ج 19، ص 19 20.
  45. . الاتقان، ج 2، ص 307.
  46. . همان، ص 308.
  47. . همان، ص 308 309.
  48. . تفسیر قرطبی، ج20، ص109؛ الاتقان، ج2، ص309.
  49. . تفسیر قرطبی، ج 20، ص 108.
  50. . معجم‌البلدان، ج 4، ص 298؛ الاتقان، ج 2، ص 309 310.
  51. . الاتقان، ج 2، ص 310.
  52. . الاتقان، ج 2، ص311؛ لسان‌العرب، ج9، ص 114، «عرب».
  53. . الاتقان، ج 2، ص 310 311.
  54. . الاتقان، ج 2، ص 311.
  55. . مجمع البیان، ج 3، ص 389 390.

منابع