ابوالفضل سلمی مروزی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
 
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
  
  
 +
'''كلمات كليدي: سامانيان، ابوالفضل سلمي مروزي، وزير سامانيان'''
 +
 +
محمد بن محمد بن احمد بن عبدالله بن عبدالحميد، مشهور به «ابوالفضل سلمي مروزي» و «حاكم الشهيد» مي­باشد.<ref>جوزجاني، منهاج سراج، طبقات ناصري، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ج2، ص 317 و بغدادي، اسماعيل باشا، هدية العارفين، بيروت، داراحياء‌التراث العربي، ص 37 و سمعاني، عبدالكريم، الانساب، بيروت، دارالجنان، 1408، اول، ص 447.</ref> او عالمي بزرگ و از فقهاي مذهب حنفي،<ref>نرشخي، ابو بكر محمد بن جعفر،‌ تاريخ بخارا، تهران، توس، 1363، دوم، ص 148-147 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1409، دوم، ج25، ص 113.</ref> و در زمان خويش پيشواي مذهبي حنفيان بوده است.<ref> سمعاني، پيشين، ص 447.</ref>از دوران ابتدايي زندگي وي اطلاعات چنداني در دست نيست.
 +
 +
==اساتيد و شاگردان==
 +
 +
ابوالفضل سلمي مروزي به منظور كسب علم به شهرهاي بسياري از جمله نيشابور، مرو، ري، [[بغداد]]، [[مكه]]، مصر و بخارا سفر كرد.<ref>نرشخي، پيشين، ص 148-147 و ذهبي، پيشين، ص 113 و سمعاني، پيشين، ص 447.</ref> و از محضر برخي از عالمان آن زمان بهره برد. از جمله اساتيد وي كه مروزي از آنها استماع حديث كرده است، مي­توان به محمد بن حمدويه، يحيي بن ساسويه ذهلي، هيثم بن خلف الدوري اشاره كرد.<ref>ذهبي، پيشين، ج2، ص 314.</ref> «او در مرو از محضر محمد بن حمدويه هورقاني، يحيي بن ساسويه و محمد بن عصام، در نيشابور از عبدالله بن شيرويه در ري از ابراهيم بن يوسف هسنجاني، در بغداد از هيثم بن خلف دوري و احمد بن حسن صوفي، در كوفه از احمد بن سليمان مصري و در بخارا از محمد بن سعيد، حماد بن احمد، حسن بن سفيان نسوي و عبدالله بن محمود سعدي بهره برد».<ref>سمعاني، پيشين، ص 447.</ref>
  
'''كلمات كليدي: سامانيان، ابوالفضل سلمي مروزي، وزير سامانيان'''
+
جماعتي نيز از محضر او كسب علم كرده­اند. وي در زماني كه منصب قضاوت را بر عهده داشت نزد امير ساماني مي­آمد و به او فقه مي­آموخت.<ref>همان، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113.</ref> سمعاني مي­نويسد: «تمام مشايخ خراسان و پيشوايان آن ديار از محضر او بهره بردند».<ref>سمعاني، پيشين، ص 447.</ref> و برخي نيز از او [[حديث]] روايت كرده­اند كه از جمله آنها مي­توان به ابوعبدالله حاكم، صاحب تاريخ نيشابور اشاره كرد.<ref>نرشخي، پيشين، ص 148.</ref> از مروزي به عنوان عالم مرو و شيخ حنفيه، فقيه، محدث و شاعر ياد كرده­اند.<ref>ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن  كثير، البدايه والنهايه، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408، ج11، ص 242.</ref>
----
+
منابع او را به عنوان فردي باتقوا و اهل [[نماز شب]] و [[روزه]] ذكر كرده­اند. منابع مي­نويسند او روزهاي دوشنبه و پنج­شنبه را روزه مي­گرفت و اهل شب زنده­داري در سفر و حضر  بود.<ref>سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن  كثير، پيشين، ص 242.</ref> نرشخي مي­نويسد: به روزگار او در دنيا به علم و زهد كسي مثل او نبود.<ref>نرشخي، پيشين، ص 7-6.</ref>
محمد بن محمد بن احمد بن عبدالله بن عبدالحميد، مشهور به «ابوالفضل سلمي مروزي»، و «حاكم الشهيد» مي­باشد.[1] او عالمي بزرگ و از فقهاي مذهب حنفي،[2] و در زمان خويش پيشواي مذهبي حنفيان بوده است.[3] از دوران ابتدايي زندگي وي اطلاعات چنداني در دست نيست.
+
 
+
==قضاوت==
 +
 
 +
مروزي به مقام قضاوت در شهر بخارا دست يافت.<ref>ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و نرشخي، پيشين، ص 7-6.</ref> او سال­هاي بسياري در بخارا به اين شغل مشغول بود. عدل و انصاف او عموميت داشت و از اين جهت مورد اعتراض كسي واقع نشد.<ref>نرشخي، پيشين،‌ص 7-6.</ref>
 +
 
 +
==وزارت==
 +
 
 +
وي سرانجام منصب وزارت امير نوح بن نصر ساماني را به عهده گرفت.<ref>همان، پيشين، ص148-147 و ذهبي، پيشين، ج25، ص113 و خواند مير، دستورالوزراء، تهران، دنياي كتاب، 1317، ص 109.</ref>
 +
 
 +
امير ساماني زمام همه امور را به وي سپرد. هر چند مروزي از اسم و رسم وزارت امتناع داشت و چندان دلبستگي به اين عنوان نداشت،<ref>سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص113.</ref> بلكه بيشتر به دنبال علم و ياري رساندن به نيازمندان بود.<ref> ذهبي، پيشين، ج25، ص113.</ref>
  
== اساتيد و شاگردان ==
+
==آثار و تاليفات==
  
ابوالفضل سلمي مروزي به منظور كسب علم به شهرهاي بسياري از جمله نيشابور، مرو، ري، بغداد، مكه، مصر و بخارا سفر كرد[4] و از محضر برخي از عالمان آن زمان بهره برد. از جمله اساتيد وي كه مروزي از آنها استماع حديث كرده است، مي­توان به محمد بن حمدويه، يحيي بن ساسويه ذهلي، هيثم بن خلف الدوري اشاره كرد.[5] «او در مرو از محضر محمد بن حمدويه هورقاني، يحيي بن ساسويه و محمد بن عصام، در نيشابور از عبدالله بن شيرويه، در ري از ابراهيم بن يوسف هسنجاني، در بغداد از هيثم بن خلف دوري و احمد بن حسن صوفي، در كوفه از احمد بن سليمان مصري و در بخارا از محمد بن سعيد، حماد بن احمد، حسن بن سفيان نسوي و عبدالله بن محمود سعدي بهره برد.»[6]
+
ابوالفضل مروزي داراي تاليفات بسياري بوده است و اين تاليفات به قول سمعاني: «دال بر فضل اوست».<ref>سمعاني، پيشين، ص 448.</ref> از جمله تاليفات وي مي­توان به كتاب­هاي الكافي<ref>نرشخي، پيشين، ص148 و جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و اسماعيل باشا، پيشين، ص 37.</ref> والمنتقي<ref>اسماعيل باشا، پيشين، ص 37.</ref> كه در فروع مذهب حنفيه نگاشته شده­اند<ref>همان، ص 37.</ref> و الغرر در علم فقه و المستخلص من الجامع<ref>همان، ص 37.</ref> اشاره كرد.
جماعتي نيز از محضر او كسب علم كرده­اند. وي در زماني كه منصب قضاوت را بر عهده داشت نزد امير ساماني مي­آمد و به او فقه مي­آموخت.[7] سمعاني مي­نويسد: «تمام مشايخ خراسان و پيشوايان آن ديار از محضر او بهره بردند.»[8] و برخي نيز از او حديث روايت كرده­اند كه از جمله آنها مي­توان به ابوعبدالله حاكم، صاحب تاريخ نيشابور اشاره كرد.[9] از مروزي به عنوان عالم مرو و شيخ حنفيه، فقيه، محدث و شاعر ياد كرده­اند.[10]
 
منابع او را به عنوان فردي با تقوا و اهل نماز شب و روزه ذكر كرده­اند. منابع مي­نويسند او روزهاي دوشنبه و پنج­شنبه را روزه مي­گرفت و اهل شب زنده­داري در سفر و حضر  بود.[11] نرشخي مي­نويسد: به روزگار او در دنيا به علم و زهد كسي مثل او نبود.[12]
 
 
  
== قضاوت ==
+
شرح الجامع و اصول الفقه نيز از ديگر آثار وي مي­باشند.<ref>سمعاني، پيشين، ص 448.</ref> بنا به نقل سمعاني شخصي در خواب ديد آتشي از آسمان نازل شد و بر قبر حاكم شهيد (ابوالفضل مروزي) وارد شد در همين زمان كتاب «الكافي» او آمد و بين قبر او و آتش فاصله انداخت و آتش بازگشت.<ref>همان، ص 448.</ref> بنا به نقل منهاج سراج جوزجاني اين كتاب در نقل مذهب حنفي مورد اعتماد است و نسخه­اي از آن در مخطوطات مكتبه مصر محفوظ است.<ref>جوزجاني، پيشين، ج2، ص317.</ref> 
  
مروزي به مقام قضاوت در شهر بخارا دست يافت.[13] او سال­هاي بسياري در بخارا به اين شغل مشغول بود. عدل و انصاف او عموميت داشت و از اين جهت مورد اعتراض كسي واقع نشد.[14]
+
سمعاني به توجه زياد وي به تاليف و كتابت اشاره دارد وي پس از اشاره به اين مطلب مي­نويسد: ابوالعباس بن حمويه از وي گله و شكايت كرده كه ما نزد او مي­رفتيم و وي با ما سخني نمي­گفت و در حالي كه مشغول نوشتن بود به ما توجهي نمي­كرد.<ref>سمعاني، پيشين، ص 447.</ref>
 
  
== وزارت ==
+
همچنين سمعاني به نقل از «حاكم ابوعبدالله حافظ» نقل مي­كند: شب جمعه­اي در مجلس املاء حاكم ابوالفضل (مروزي) حاضر بودم، امير علي بن ابي­بكر بن مظفر (از متنفذان دوره ساماني) وارد شد. مروزي بدون اين كه از جايگاه خويش حركت كند تنها پيش پاي او برخاست. سپس از او عذر خواست و گفت امروز روز شما (روز ديدار با شما و وقت ملاقات شما) نيست.<ref>همان، ص 447.</ref> مروزي شش هزار حديث از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله حفظ كرده بود.<ref>همان، ص 448.</ref>
  
وي سرانجام منصب وزارت امير نوح بن نصر ساماني را به عهده گرفت.[15]
+
==قتل مروزي==
امير ساماني زمام همه امور را به وي سپرد. هر چند مروزي از اسم و رسم وزارت امتناع داشت و چندان دل بستگي به اين عنوان نداشت،[16] بلكه بيشتر به دنبال علم و ياري رساندن به نيازمندان بود.[17]
 
 
  
== آثار  و تاليفات ==
+
لشكريان امير نوح ساماني در ايام وزارت مروزي، از مروزي شكايت كردند كه به آنها رسيدگي نكرده است و از امير خواستند كه وي را در اختيارشان گذارد و تهديد كردند در غير اين صورت عليه خود او شورش خواهند كرد. نوح با خواسته آنها موافقت كرد. مروزي وقتي متوجه اين امر شد غسل كرده و كفن پوشيد و به [[نماز]] ايستاد. لشكريان وي را در وقت نماز<ref>نرشخي، پيشين، ص148 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.</ref> و در حالي كه در [[سجده]] بود<ref>ذهبي، پيشين، ج25، ص114 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.</ref> به قتل رساندند.
  
ابوالفضل مروزي داراي تاليفات بسياري بوده است و اين تاليفات به قول سمعاني :«دال بر فضل اوست.»[18] از جمله تاليفات وي مي­توان به كتاب­هاي الكافي[19] و المنتقي[20] كه در فروع مذهب حنفيه نگاشته شده­اند[21]  و الغرر در علم فقه و المستخلص من الجامع[22] اشاره كرد. شرح الجامع و اصول الفقه نيز از ديگر آثار وي مي­باشند.[23] بنا به نقل سمعاني شخصي در خواب ديد آتشي از آسمان نازل شد و بر قبر حاكم شهيد (ابو الفضل مروزي) وارد شد در همين زمان كتاب «الكافي» او آمد و بين قبر او و آتش فاصله انداخت و آتش بازگشت[24]. بنا به نقل منهاج سراج جوزجاني اين كتاب در نقل مذهب حنفي مورد اعتماد است و نسخه­اي از آن در مخطوطات مكتبه مصر محفوظ است.[25] 
+
خواندمير در خصوص كينه سپاهيان از او مي­نويسد: «...ابوالفضل در باب كفايت اموال سلطاني سعي فراواني به جاي آورده و راه­هاي منافع امرا و لشكريان را مسدود گردانيد. آن جماعت كينه وزير را در دل گرفته سپس شرط همراهي و خدمت خويش را به امير نوح، سپردن مروزي را به خويش قرار دادند. سپس بر قتل او در [[جمادی الاول]] سال 335 مبادرت كردند».<ref>خواند مير، پيشين،‌ ص 109 و سمعاني، پيشين، ص 448.</ref>
سمعاني به توجه زياد وي به تاليف و كتابت اشاره دارد وي پس از اشاره به اين مطلب مي­نويسد: ابوالعباس بن حمويه از وي گله و شكايت كرده كه ما نزد او مي­رفتيم و وي با ما سخني نمي­گفت و در حالي كه مشغول نوشتن بود به ما توجهي نمي­كرد.[26]
 
همچنين سمعاني به نقل از «حاكم ابو عبدالله حافظ» نقل مي­كند: شب جمعه­اي در مجلس املاء حاكم ابوالفضل (مروزي) حاضر بودم، امير علي بن ابي­بكر بن مظفر (از متنفذان دوره ساماني) وارد شد  مروزي بدون اين كه از جايگاه خويش حركت كند تنها پيش پاي او برخاست. سپس از او عذر خواست و گفت امروز روز شما (روز ديدار با شما و وقت ملاقات شما) نيست. [27]
 
مروزي شش هزار حديث از رسول خدا(ص) حفظ كرده بود.[28]
 
 
  
== قتل مروزي ==
+
برخي از نويسندگان از «شهادت» وي سخن گفته­اند و حتي نام «الحاكم الشهيد»<ref>جوزجاني، پيشين، ج2، ص 317.</ref> و يا «الشهيد»<ref>سمعاني، پيشين، ج3،‌ ص 477.</ref> را براي او برگزيده­اند و نوشته­اند وي همواره از خداوند طلب شهادت مي­كرد.<ref> ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و سمعاني، پيشين، ص 448.</ref>
  
لشكريان امير نوح ساماني در ايام وزارت مروزي، از مروزي شكايت كردند كه به آنها رسيدگي نكرده است و از امير خواستند كه وي را در اختيارشان گذارد و تهديد كردند در غير اين صورت عليه خود او شورش خواهند كرد. نوح با خواسته آنها موافقت كرد. مروزي وقتي متوجه اين امر شد غسل كرده و كفن پوشيد و به نماز ايستاد. لشكريان وي را در وقت نماز[29] و در حالي كه در سجده بود[30] به قتل رساندند.
+
نرشخي در خصوص زمان كشته شدن او به نقل از منابع مختلف مي­نويسد: «ابن­اثير و خواندمير، قتل او را در [[جمادی الاول]] سال 335 دانسته­اند و گرديزي در زين­الاخبار نيز همان سال را بدون تعيين ماه اختيار كرده وليكن سمعاني و ابن­جوزي و ديگران در [[ربيع ­الثانی]] سال 334 نوشته­اند.<ref>نرشخي، پيشين، ص 148.</ref> جوزجاني، اسماعيل باشا و ابن­كثير نيز سال درگذشت (قتل) او را سال 334 نوشته­اند.<ref> جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 448.</ref>
خواندمير در خصوص كينه سپاهيان از او مي­نويسد: «... ابوالفضل در باب كفايت اموال سلطاني سعي فراواني به جاي آورده و راه­هاي منافع امرا و لشكريان را مسدود گردانيد. آن جماعت، كينه وزير را در دل گرفته سپس شرط همراهي و خدمت خويش را به امير نوح، سپردن مروزي را به خويش قرار دادند. سپس بر قتل او در جمادي الاولي سال 335 مبادرت كردند.»[31]
 
برخي از نويسندگان از «شهادت» وي سخن گفته­اند و حتي نام «الحاكم الشهيد»[32] و يا «الشهيد»[33] را براي او برگزيده­اند. و نوشته­اند وي همواره از خداوند طلب شهادت مي­كرد.[34]
 
نرشخي در خصوص زمان كشته شدن او، به نقل از منابع مختلف مي­نويسد: «ابن­اثير و خواندمير، قتل او را در جمادي­الاولي سال 335 دانسته­اند و گرديزي در زين­الاخبار نيز همان سال را بدون تعيين ماه اختيار كرده وليكن سمعاني و ابن­جوزي و ديگران در ربيع­الثاني سال 334 نوشته­اند.[35] جوزجاني، اسماعيل باشا و ابن­كثير نيز سال درگذشت (قتل) او را سال 334 نوشته­اند.[36]
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 +
<references/>
  
[1] جوزجاني، منهاج سراج، طبقات ناصري، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ج2، ص 317 و بغدادي، اسماعيل باشا، هدية العارفين،بيروت، دار احياء‌التراث العربي، ص 37 و سمعاني،عبدالكريم، الانساب،بيروت، دار الجنان، 1408، اول،ص 447
+
==منابع==
[2] نرشخي، ابو بكر محمد بن جعفر،‌تاريخ بخارا،تهران، توس، 1363، دوم، ص 148-147 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37  و و سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1409، دوم، ج25ص 113
+
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=46895  يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي، سایت پژوهه]، بازیابی: 4 بهمن 1391.
[3] سمعاني، پيشين، ص 447
 
[4] نرشخي، پيشين، ص 148-147 و ذهبي، پيشين، ص 113  و سمعاني، پيشين، ص 447
 
[5] ذهبي، پيشين، ج2، ص 314
 
[6] سمعاني، پيشين، ص 447
 
[7]  همان، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113
 
[8] سمعاني، پيشين، ص 447
 
[9] نرشخي، پيشين، ص 148
 
[10] ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن  كثير، البدايه و النهايه، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408، ج11، ص 242
 
[11] سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن  كثير، پيشين، ص 242
 
[12] نرشخي، پيشين، ص 7-6
 
[13] ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و نرشخي، پيشين، ص 7-6
 
[14] نرشخي، پيشين،‌ص 7-6
 
[15] همان، پيشين، ص148-147و ذهبي، پيشين، ج25، ص113و خواند مير، دستورالوزراء، تهران، دنياي كتاب، 1317،ص 109
 
[16]  سمعاني، پيشين، ص 447  و ذهبي، پيشين، ج25، ص113
 
[17] ذهبي، پيشين، ج25، ص113
 
[18] سمعاني، پيشين، ص 448
 
[19] نرشخي ، پيشين، ص148و جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و اسماعيل باشا، پيشين، ص 37
 
[20] اسماعيل باشا، پيشين، ص 37
 
[21] همان، ص 37
 
[22] همان، ص 37
 
[23] سمعاني، پيشين، ص 448
 
[24] همان، ص 448
 
[25] جوزجاني، پيشين، ج2، ص317
 
[26] سمعاني، پيشين، ص 447
 
[27] همان، ص 447
 
[28] همان، ص 448
 
[29] نرشخي ، پيشين، ص148و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242
 
[30] ذهبي، پيشين، ج25، ص114 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242
 
[31] خواند مير، پيشين،‌ص 109 و سمعاني، پيشين، ص 448
 
[32] جوزجاني، پيشين، ج2، ص 317
 
[33] سمعاني، پيشين، ج3،‌ص 477
 
[34] ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و سمعاني، پيشين، ص 448
 
[35] نرشخي، پيشين، ص 148
 
[36] جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 448
 
 
 
==منبع==
 
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=46895  يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي، سایت پژوهه ]، بازیابی: 4بهمن 1391
 
  
 
[[رده:دولتمردان]]
 
[[رده:دولتمردان]]

نسخهٔ ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۰۷

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


كلمات كليدي: سامانيان، ابوالفضل سلمي مروزي، وزير سامانيان

محمد بن محمد بن احمد بن عبدالله بن عبدالحميد، مشهور به «ابوالفضل سلمي مروزي» و «حاكم الشهيد» مي­باشد.[۱] او عالمي بزرگ و از فقهاي مذهب حنفي،[۲] و در زمان خويش پيشواي مذهبي حنفيان بوده است.[۳]از دوران ابتدايي زندگي وي اطلاعات چنداني در دست نيست.

اساتيد و شاگردان

ابوالفضل سلمي مروزي به منظور كسب علم به شهرهاي بسياري از جمله نيشابور، مرو، ري، بغداد، مكه، مصر و بخارا سفر كرد.[۴] و از محضر برخي از عالمان آن زمان بهره برد. از جمله اساتيد وي كه مروزي از آنها استماع حديث كرده است، مي­توان به محمد بن حمدويه، يحيي بن ساسويه ذهلي، هيثم بن خلف الدوري اشاره كرد.[۵] «او در مرو از محضر محمد بن حمدويه هورقاني، يحيي بن ساسويه و محمد بن عصام، در نيشابور از عبدالله بن شيرويه در ري از ابراهيم بن يوسف هسنجاني، در بغداد از هيثم بن خلف دوري و احمد بن حسن صوفي، در كوفه از احمد بن سليمان مصري و در بخارا از محمد بن سعيد، حماد بن احمد، حسن بن سفيان نسوي و عبدالله بن محمود سعدي بهره برد».[۶]

جماعتي نيز از محضر او كسب علم كرده­اند. وي در زماني كه منصب قضاوت را بر عهده داشت نزد امير ساماني مي­آمد و به او فقه مي­آموخت.[۷] سمعاني مي­نويسد: «تمام مشايخ خراسان و پيشوايان آن ديار از محضر او بهره بردند».[۸] و برخي نيز از او حديث روايت كرده­اند كه از جمله آنها مي­توان به ابوعبدالله حاكم، صاحب تاريخ نيشابور اشاره كرد.[۹] از مروزي به عنوان عالم مرو و شيخ حنفيه، فقيه، محدث و شاعر ياد كرده­اند.[۱۰] منابع او را به عنوان فردي باتقوا و اهل نماز شب و روزه ذكر كرده­اند. منابع مي­نويسند او روزهاي دوشنبه و پنج­شنبه را روزه مي­گرفت و اهل شب زنده­داري در سفر و حضر بود.[۱۱] نرشخي مي­نويسد: به روزگار او در دنيا به علم و زهد كسي مثل او نبود.[۱۲]

قضاوت

مروزي به مقام قضاوت در شهر بخارا دست يافت.[۱۳] او سال­هاي بسياري در بخارا به اين شغل مشغول بود. عدل و انصاف او عموميت داشت و از اين جهت مورد اعتراض كسي واقع نشد.[۱۴]

وزارت

وي سرانجام منصب وزارت امير نوح بن نصر ساماني را به عهده گرفت.[۱۵]

امير ساماني زمام همه امور را به وي سپرد. هر چند مروزي از اسم و رسم وزارت امتناع داشت و چندان دلبستگي به اين عنوان نداشت،[۱۶] بلكه بيشتر به دنبال علم و ياري رساندن به نيازمندان بود.[۱۷]

آثار و تاليفات

ابوالفضل مروزي داراي تاليفات بسياري بوده است و اين تاليفات به قول سمعاني: «دال بر فضل اوست».[۱۸] از جمله تاليفات وي مي­توان به كتاب­هاي الكافي[۱۹] والمنتقي[۲۰] كه در فروع مذهب حنفيه نگاشته شده­اند[۲۱] و الغرر در علم فقه و المستخلص من الجامع[۲۲] اشاره كرد.

شرح الجامع و اصول الفقه نيز از ديگر آثار وي مي­باشند.[۲۳] بنا به نقل سمعاني شخصي در خواب ديد آتشي از آسمان نازل شد و بر قبر حاكم شهيد (ابوالفضل مروزي) وارد شد در همين زمان كتاب «الكافي» او آمد و بين قبر او و آتش فاصله انداخت و آتش بازگشت.[۲۴] بنا به نقل منهاج سراج جوزجاني اين كتاب در نقل مذهب حنفي مورد اعتماد است و نسخه­اي از آن در مخطوطات مكتبه مصر محفوظ است.[۲۵]

سمعاني به توجه زياد وي به تاليف و كتابت اشاره دارد وي پس از اشاره به اين مطلب مي­نويسد: ابوالعباس بن حمويه از وي گله و شكايت كرده كه ما نزد او مي­رفتيم و وي با ما سخني نمي­گفت و در حالي كه مشغول نوشتن بود به ما توجهي نمي­كرد.[۲۶]

همچنين سمعاني به نقل از «حاكم ابوعبدالله حافظ» نقل مي­كند: شب جمعه­اي در مجلس املاء حاكم ابوالفضل (مروزي) حاضر بودم، امير علي بن ابي­بكر بن مظفر (از متنفذان دوره ساماني) وارد شد. مروزي بدون اين كه از جايگاه خويش حركت كند تنها پيش پاي او برخاست. سپس از او عذر خواست و گفت امروز روز شما (روز ديدار با شما و وقت ملاقات شما) نيست.[۲۷] مروزي شش هزار حديث از رسول خدا صلی الله علیه و آله حفظ كرده بود.[۲۸]

قتل مروزي

لشكريان امير نوح ساماني در ايام وزارت مروزي، از مروزي شكايت كردند كه به آنها رسيدگي نكرده است و از امير خواستند كه وي را در اختيارشان گذارد و تهديد كردند در غير اين صورت عليه خود او شورش خواهند كرد. نوح با خواسته آنها موافقت كرد. مروزي وقتي متوجه اين امر شد غسل كرده و كفن پوشيد و به نماز ايستاد. لشكريان وي را در وقت نماز[۲۹] و در حالي كه در سجده بود[۳۰] به قتل رساندند.

خواندمير در خصوص كينه سپاهيان از او مي­نويسد: «...ابوالفضل در باب كفايت اموال سلطاني سعي فراواني به جاي آورده و راه­هاي منافع امرا و لشكريان را مسدود گردانيد. آن جماعت كينه وزير را در دل گرفته سپس شرط همراهي و خدمت خويش را به امير نوح، سپردن مروزي را به خويش قرار دادند. سپس بر قتل او در جمادی الاول سال 335 مبادرت كردند».[۳۱]

برخي از نويسندگان از «شهادت» وي سخن گفته­اند و حتي نام «الحاكم الشهيد»[۳۲] و يا «الشهيد»[۳۳] را براي او برگزيده­اند و نوشته­اند وي همواره از خداوند طلب شهادت مي­كرد.[۳۴]

نرشخي در خصوص زمان كشته شدن او به نقل از منابع مختلف مي­نويسد: «ابن­اثير و خواندمير، قتل او را در جمادی الاول سال 335 دانسته­اند و گرديزي در زين­الاخبار نيز همان سال را بدون تعيين ماه اختيار كرده وليكن سمعاني و ابن­جوزي و ديگران در ربيع ­الثانی سال 334 نوشته­اند.[۳۵] جوزجاني، اسماعيل باشا و ابن­كثير نيز سال درگذشت (قتل) او را سال 334 نوشته­اند.[۳۶]

پانویس

  1. جوزجاني، منهاج سراج، طبقات ناصري، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ج2، ص 317 و بغدادي، اسماعيل باشا، هدية العارفين، بيروت، داراحياء‌التراث العربي، ص 37 و سمعاني، عبدالكريم، الانساب، بيروت، دارالجنان، 1408، اول، ص 447.
  2. نرشخي، ابو بكر محمد بن جعفر،‌ تاريخ بخارا، تهران، توس، 1363، دوم، ص 148-147 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1409، دوم، ج25، ص 113.
  3. سمعاني، پيشين، ص 447.
  4. نرشخي، پيشين، ص 148-147 و ذهبي، پيشين، ص 113 و سمعاني، پيشين، ص 447.
  5. ذهبي، پيشين، ج2، ص 314.
  6. سمعاني، پيشين، ص 447.
  7. همان، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113.
  8. سمعاني، پيشين، ص 447.
  9. نرشخي، پيشين، ص 148.
  10. ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن كثير، البدايه والنهايه، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408، ج11، ص 242.
  11. سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن كثير، پيشين، ص 242.
  12. نرشخي، پيشين، ص 7-6.
  13. ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و نرشخي، پيشين، ص 7-6.
  14. نرشخي، پيشين،‌ص 7-6.
  15. همان، پيشين، ص148-147 و ذهبي، پيشين، ج25، ص113 و خواند مير، دستورالوزراء، تهران، دنياي كتاب، 1317، ص 109.
  16. سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص113.
  17. ذهبي، پيشين، ج25، ص113.
  18. سمعاني، پيشين، ص 448.
  19. نرشخي، پيشين، ص148 و جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و اسماعيل باشا، پيشين، ص 37.
  20. اسماعيل باشا، پيشين، ص 37.
  21. همان، ص 37.
  22. همان، ص 37.
  23. سمعاني، پيشين، ص 448.
  24. همان، ص 448.
  25. جوزجاني، پيشين، ج2، ص317.
  26. سمعاني، پيشين، ص 447.
  27. همان، ص 447.
  28. همان، ص 448.
  29. نرشخي، پيشين، ص148 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.
  30. ذهبي، پيشين، ج25، ص114 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242.
  31. خواند مير، پيشين،‌ ص 109 و سمعاني، پيشين، ص 448.
  32. جوزجاني، پيشين، ج2، ص 317.
  33. سمعاني، پيشين، ج3،‌ ص 477.
  34. ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و سمعاني، پيشين، ص 448.
  35. نرشخي، پيشين، ص 148.
  36. جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 448.

منابع

يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي، سایت پژوهه، بازیابی: 4 بهمن 1391.