ابراهیم بن هاشم قمی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۸:۰۷ توسط بهنام (بحث | مشارکت‌ها) (روايات حدیث)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


استاد راويان

ولادت ابراهیم بن هاشم قمی

ابواسحاق، ابراهيم بن هاشم كوفى قمى، در اواخر قرن دوم هجرى، عصر امامت امام كاظم علیه‌السلام در شهر كوفه ديده به جهان گشود.[۱] وى در دامان خانواده اى بالندگى يافت كه دوستدار و پيرو اهل بيت علیه‌السلام بود. ابراهيم بن هاشم، از پاكان، عالمان روشن ضمير و راويان سختكوشى است كه همت خويش را در راه ترويج دين حق و توانش را در مسير اعتلاى تشيع بذل نموده است. وى از تبار كسانى است كه ولايت و محبت اهل بيت علیه‌السلام با جسم و روانشان درآميخته، عاشقانه و شيدا در طريق نشر معارف آل الله و عترت رسول الله صلی الله علیه و آله گام مى نهند. او از محدثان خبير و فقيهان بصير و دانشمندان زمانه شناسى است كه علم و ايمان و عقل و دين را با هم پيوندى ناگسستنى زده است و در جاده هاى ظلمانى جهل و نادانى، اهل بيت علیهم‌السلام را راهبران امين و فانوس هدايت اين مسير، برگزيده است.

خانواده وی

خاندان ابراهيم بن هاشم، همه از محبين و ولايتمداران عترت نبوى صلی الله علیه و آله بوده اند. فرزندان وى نيز از راويان علوم آل محمد صلی الله علیه و آله و بسيارى از ايشان، از علماى شيعه بوده اند. ابراهيم دو فرزند دارد به نام على بن ابراهيم و اسحاق بن ابراهيم.

على بن ابراهيم، از موثق ترين روات و والامقام ترين عالمان شيعى است. وى كتابى در تفسير قرآن دارد كه يكى از كتب معتبر در اين موضوع است. ايشان سه فرزند دارد كه هر سه از ستارگان آسمان علم و معرفتند: احمد بن على بن ابراهيم، از اساتيد شيخ صدوق؛ محمد بن على، صاحب كتاب «العلل»، كه علامه مجلسى؛ در بحارالانوار در موارد بسيارى به نام آن تصريح مى كند و ابراهيم بن على، كه او هم از راويان و محدثان است.

از فرزند دوم ابراهيم بن هاشم يعنى اسحاق رواياتى نقل شده است. به ظاهر از نظر سنى، ايشان از برادرش على بن ابراهيم بزرگ تر بوده است.[۲]

دوران جوانى ابراهیم بن هاشم قمی

دوران جوانى ابراهيم، در محيطى سرشار از نام و ياد على علیه‌السلام و در ميان مردمانى شيفته علوم آل على علیه‌السلام سپرى گشت. او كه جوانى خويش را غنيمتى بس بزرگ و فرصتى دست نايافتنى مى ديد، وجود و توان خويش را در راه تربيت اسلامى و آراستگى به اخلاق الهى صرف نمود؛ و لحظه اى از فراگيرى علم و معرفت نمى آسود. او جوانى خود را جويبارى مى ديد كه در جهت مخالف روان نمى گردد. وى در محضر هر آموزگار و عالمى كه توشه اى از علم و ادب داشت، زانو مى زد و از خرمن تجاربش بهره ها مى برد و مى كوشيد تا نفس خويش را از زشتى ها و پلشتى ها و خودبينى ها بپيرايد و بهترين و زيباترين لحظات عمر را در ستايش و پرستش خداوند بگذراند.

انتقال از كوفه به قم

دانشمندانى چون كشى، نجاشى و شيخ طوسى در كتب خود در شأن ابراهيم اين گونه مى گويند: «انّه اول من نشر احاديث الكوفيين بقم؛ او نخستين كسى است كه حديث كوفيان را در قم منتشر نمود».

ابراهيم پس از فراگيرى علوم و كسب احاديث از استادان حديث، به قصد انتشار اخبار اهل بيت علیهم‌السلام از كوفه بدين شهر روى آورد و به ترويج مكتب خويش در قم، همت گمارد. او دانش هاى گوناگون حديث را از اطراف بدست آورد و سپس به قم آمد تا اين سامان را از حديث اهل بيت علیهم‌السلام غنى سازد. او بعد از تحصيل حديث كوفيانى چون ابن محبوب، به بغداد رفت و حديث بغداديان را از صاحبان كتاب و دانش فراگرفت. وى ازمشايخ شام، عراق، كاشان، اصفهان، اهواز، رى، نيشابور، همدان، كرمان و... نيز بهره ها جست. هم اينك حدود هفت هزار حديث فقهى، اخلاقى و تاريخى در كتاب هاى مذهبى، از او وجود دارد.[۳]

ابراهيم بن هاشم، پس از سال ها مجاهدت علمى و تلاش خستگى ناپذير و دانش اندوزى، براى نشر اندوخته هاى خويش به قم مى آيد و در آشيانه اهل بيت علیهم‌السلام و حوزه مهم درسى شيعه، سكونت مى گزيند. با حضور وى در قم و فعاليت‌هايش در معارف غنى علوى و جعفرى، تحولى شگرف در اين حوزه بزرگ رقم مى خورد.

حوزه هاى درسى كوفه و قم

از آن جهت كه ابراهيم بن هاشم، نقش مهمى در ارتباط و اتصال حوزه هاى علمى قم و كوفه داشته است، بيان توضيح مختصرى پيرامون وضعيت اين حوزه ها و نوع برخورد و تلقى آن ها از يكديگر در آن زمان، هم ذهن نقّاد و پرسشگر خوانندگان و به ويژه جوانان عزيز را تا حدودى اقناع مى كند و هم موقعيت برتر و منزلت برجسته ابراهيم، مشخص مى شود.

با انتقال مركز خلافت به كوفه و اقامت حضرت امام على علیه‌السلام در اين شهر، به تدريج روح تشيع در كالبد كوفه دميده مى شود، تا آن جا كه هرگاه مى خواستند به كسى نسبت شيعى دهند، او را كوفى و يا كوفى مذهب مى ناميدند.[۴] فضاى باز سياسى در اواخر عهد بنى‌اميه و اوايل حكومت بنى‌عباس و در دوران امامت صادقين علیهم‌السلام، موجب شد تا كوفه به عنوان مركز تشيع، تكاپويى علمى را بيآغازد. نخستين گروه از شاگردان امام باقر علیه‌السلام از كوفه بودند و در رأس آن‌ها، خاندان پربركت شيعى «اعين» مى باشد.

نجاشى مى نويسد: «حسين بن على بن زياد وشّاد، موفق گرديد نهصد تن از شاگردان امام صادق علیه‌السلام را در مسجد كوفه درك نمايد».

بدين ترتيب، كوفه از نزديك ترين پايگاه هاى شيعه به چشمه فياض اهل بيت علیهم‌السلام شناخته مى شود و پرچمدار نشر حقايق دينى و علمى مى گردد. قم نيز اولين مركز تشيع در ايران است. قم در قرن هاى سوم و چهارم، يكى از مهم ترين حوزه هاى شيعه در تدريس فقه و حديث به شمار مى رفته است. سابقه حديثى قم به نيمه دوم قرن دوم بازمى گردد. از همان زمان كه براى نخستين بار، عمران بن عبدالله قمى و برادرش عيسى بن عبدالله، به خدمت امام صادق علیه‌السلام رسيدند و امام علیه‌السلام از آنان با عنوان «اهل بيت» خود ياد فرمودند. از حدود اوايل قرن سوم به بعد، منازعات و اختلافات علمى حوزه ها با يكديگر و به ويژه قم با عراق و مشخصاً كوفه را مى توان شاهد بود.

عوامل چندى در اين اختلافات مؤثر بوده است كه مهم ترين آن‌ها، عبارتند از: اختلاف عقايد و نحوه برداشت از احاديث؛ اقدامات غاليان و تفرقه افكنى و حديث‌سازى آن‌ها، به گونه اى كه حوزه قم براى مصون ماندن از آسيب هاى اين جريان، به سختگيرى در معيارهاى پذيرش روايات روى آورد. سختگيرى و شدت عمل ابن الوليد و احمد بن محمد بن عيسى اشعرى، در اين باره مشهور است. احمد بن محمد بن عيسى، روايت كردن از يونس بن عبدالرحمان و حسن بن محبوب را تحريم كرده بود؛ زيرا يونس، شنيدن مستقيم راوى را در نقل احاديث، شرط نمى دانست. مشايخ قم، احمد بن محمد بن خالد برقى را از قم، به اتهام غلوّ، بيرون راندند.[۵]

در اين عرصه، فعاليت و تلاش پوياى ابراهيم بن هاشم، به عنوان يكى از پرورش يافتگان مكتب حديثى عراق براى نشر احاديث كوفيان در قم، اهميتى بسزا مى يابد و مى توان او را بنيانگذار مكتب حديثى جديد در قم دانست.

روايت ابراهيم از امام صادق علیه‌السلام

ابراهيم بن هاشم قمى، از راويانى است كه در روايتش از ائمه علیهم‌السلام تشتت آراى بسيارى وجود دارد. بيشتر رجال شناسان شيعه، ابراهيم را از زمره اصحاب و روايتگران امام صادق علیه‌السلام نمى دانند؛ البته برخى از ايشان همانند شهيد ثانى؛ و سيد داماد (ميرداماد؛) با استناد به روايتى از كتاب كافى و نيز فاصله اندك زمانى ميان عصر امام صادق علیه‌السلام تا شهادت امام رضا علیه‌السلام، چنين موضوعى را بعيد ندانسته اند. اگر پژوهشى در احاديث ابراهيم داشته باشيم، مشخص مى گردد كه او بدون واسطه - و حتى با يك واسطه هم - روايتى از امام صادق علیه‌السلام ندارد. روايت موجود در كتاب كافى را هم بسيارى از محققان بزرگ همچون علامه بحرالعلوم؛ نپذيرفته اند.[۶] و از ديگر سو اگر او از اصحاب و يا درك كنندگان امام صادق علیه‌السلام مى بود، علماى شيعه، نام او را در زمره اصحاب امام صادق علیه‌السلام ذكر مى نمودند. در آن صورت وى مى بايست از امام كاظم علیه‌السلام هم روايتى مى داشت. [۷]

روايت ابراهيم بن هاشم از امام رضا علیه‌السلام

ابراهيم بن هاشم قمى، از هم عصران و درك كنندگان محضر امام رضا علیه‌السلام است. با اين حال، بسيارى از محققان و دانشمندان او را از اصحاب امام علیه‌السلام برنمى شمارند. و عدم وجود روايتى بدون واسطه از او از امام رضا علیه‌السلام در ميان احاديث فراوان وى (حدود 7000 حديث) را، دليل عدم مصاحبت ايشان با امام علیه‌السلام دانسته اند؛[۸] اگر چه وى از بسيارى از اصحاب و ياران آن امام همام همانند يونس بن عبدالرحمان، روايت نقل نموده است.

يونس بن عبدالرحمان

با روشن كردن ابعاد شاگردى ابراهيم نزد يونس بن عبدالرحمان، علاوه بر ترسيم بهتر فضاى سياسى و اجتماعى آن زمانه، ارزش فعاليت ها و تلاش هاى وى نيز نمايان مى شود.

يونس بن عبدالرحمان از شاگردان و اصحاب ممتاز و گرانقدر امام رضا و امام جواد علیهم‌السلام بوده و از مشايخ حديثى شيعه مى باشد. ابراهيم بن هاشم مدتى در نزد او، علوم اسلامى و شيعى را آموخت؛ اما باز هم مورد طعن و رد مشايخ و علماى حوزه قم قرار گرفت. از همين جهت است كه برخى از علما، شاگردى و روايت ابراهيم از يونس را نمى پذيرند؛ زيرا بر اين باورند كه اگر ابراهيم شاگرد و روايت كننده يونس مى بود، نمى بايست حوزه قم او را گرامى بدارد و رواياتش را قبول نمايد.[۹]

اين استدلال، چندان پايه استوارى ندارد. زيرا قبول روايات ابراهيم با وجود عدم پذيرش روايات يونس، دلالت بر نهايت تقواى ابراهيم و وثوق و اطمينان قمى ها به او دارد.[۱۰] از سوى ديگر، ابراهيم براى نشر معارف و احاديث اهل بيت علیهم‌السلام و نيز به جهت آن كه حساسيت حوزه قم را برنينگيزد، تظاهرى به شاگردى يونس و نيز روايت از او و حتى از شاگردان وى نمى كرده است.[۱۱] مطلب مهم ديگر آن كه رد و طعن يونس در اوايل امامت امام رضا علیه‌السلام و آغاز مسأله واقفيه بوده (واقفيه معتقد به امامت امام رضا علیه‌السلام نبودند.) و يونس از مخالفان آن‌ها به شمار مى رفته است. واقفيه خيلى كوشيدند تا او را در جرگه خويش وارد كنند اما تلاششان بى‌ثمر ماند؛ حتى برخى از سران واقفيه ده هزار درهم براى او ضمانت كردند؛ اما يونس نپذيرفت. در نتيجه اين مخالفت ها بود كه به اشاعه شايعات و رواج مطالبى عليه او مبادرت ورزيدند تا او را در موضعى متقابل با امامت امام رضا علیه‌السلام نشان دهند و ديدگاه شيعيان را نسبت به وى مشوّه سازند؛ ولى همين كه امر امامت امام رضا علیه‌السلام بر همگان آشكار گشت و از امام علیه‌السلام درباره يونس بن عبدالرحمان پرسيدند، حضرت علیه‌السلام او را ستودند. در اين وضعيت مشايخ قم نيز به او مراجعه كردند و از طعن او دست كشيدند، به گونه اى كه برخى از ايشان توبه و استغفار نمودند.[۱۲] يونس بن عبدالرحمان كه از شخصيت هاى مبرز شيعى محسوب مى شود، علاوه بر حديث و فقه در كلام و برخى علوم ديگر نيز از برجستگان است. بنابراين روايت نكردن ابراهيم از وى، نمى تواند دليلى بر عدم شاگردى ابراهيم نزد او باشد.[۱۳]

نقش مهم و منحصر به فرد ابراهيم در پيوند حوزه هاى قم و عراق و به طور مشخص كوفه را مى توان از آنچه گفتيم، دريافت.

ابراهيم بن هاشم قمی در كلام علما

محققين و دانشمندان علوم اسلامى، ابراهيم بن هاشم قمى را بسيار ستوده اند. او اولين نشردهنده اخبار كوفيان در قم است كه اين خود، دلالت بر جلالت مقام او دارد. شايد بتوان وى را پرچمدار و سلسله جنبان نهضت حديثى، در ميان راويان و محدثان حوزه درسى قم دانست. ابراهيم در ميان راويان بيشترين و گسترده ترين روايات را دارد.

در بسيارى از ابواب فقهى و اخلاقى، از او حديث نقل شده است و كمتر بابى است كه از روايات او تهى باشد.[۱۴] وى متجاوز از 6400 حديث روايت كرده و مشايخ و اساتيد او را در حدود 160 تن ذكر نموده اند.[۱۵] اين همه، بر مقام شامخ و موقعيت سترگ او مى افزايد. شهيد ثانى؛ وى را از اجل اصحاب و والاترين اعيان شيعه و «كثيرالعلم والرواية» معرفى نموده و ايشان را از كسانى مى داند كه اين حديث امام صادق علیه‌السلام در شأن ايشان مصداق يافته است: «اعرفوا منازل الرجال بقدر روايتهم عنّا»؛ منزلت هر كس را به مقدار روايتش از ما بشناسيد.[۱۶]

علامه بحرالعلوم؛ نيز ايشان را با عباراتى چون: «كثيرالرواية، واسع الطريق، سديد النقل و مقبول الحديث» مى ستايد.[۱۷]

سيد داماد؛ او را چنين مى شناساند: «هو (ابراهيم بن هاشم) شيخ الشيوخ، قطب الاشياخ، وتد الاوتاد و سند الاسناد».[۱۸] آنچه برشمرديم، نمونه اى بود از رفعت مقام اين محدث گرانمايه و روايتگر فرزانه علوم آل البيت علیه‌السلام كه بر زبان و قلم بزرگان دين و مذهب، جارى گشته است.

مقام معنوى و اخلاقى ابراهيم

ابراهيم بن هاشم، از زمره عالمانى است كه علم و دانش بشرى را با ايمان و تقواى الهى، توأم ساخته اند. اينان عمل شايسته را به علم بايسته، آراسته اند. او سال هايى دراز بر مركب رميده نفس، تازيانه ادب و معرفت نواخت و جان خويش را به نور حقيقت و ماهتاب هدايت جلا داد.

وى در اين راه به مقاماتى ناگفته، دست يافت. او از كسانى است كه توانست در زمان غيبت كبرى به محضر نگين عالم خلقت و دُرّ جهان وجود، حضرت حجت بن الحسن المهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف راه يابد و به شرف ديدار حضرتش نايل آيد.[۱۹] اين ويژگى ها افزون بر مقام علمى ابراهيم بن هاشم، نشان از عظمت روحى، معنوى و وارستگى اخلاقى وى دارد و جايگاه او نزد اهل بيت علیه‌السلام را مى نماياند.

فعاليت هاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى ابراهیم بن هاشم

حالات و احاديث ابراهيم نشان از آن دارد كه وى داراى بينش و انديشه عميق شيعى با رويكردى اجتماعى و سياسى بوده است. حضور پررنگ و تلاش فزاينده وى در جهت فراگيرى معارف شيعه و ترويج و گسترش آن‌ها، در شرايط سخت حاكميت ظلم و خفقان، گوياى چنين واقعيتى است. در شرايطى كه حكومت عباسيان حلقه محاصره مادى و روانى شيعيان را تنگ تر مى كرد، تا آنجا كه امام جواد علیه‌السلام در سن 25 سالگى به شهادت رسيده و امام هادى و امام حسن عسكرى علیهم‌السلام، سال هاى بسيارى از عمر خويش را در قلعه نظامى عباسيان (سامرا) بسر مى برند و در موقعيتى كه مرقد مطهر سيدالشهدا علیه‌السلام را ويران كردند تا تجلى روح تشيع را بازدارند، انتشار روايات اهل بيت علیه‌السلام آن هم با مضامينى دقيق و والا، كارى بس سترگ است. روايات او روح پرتلاطم و پوياى اجتماعى و سياسى را نمايان مى سازد. پرسش هاى وى در مسايل مختلف فقهى، اجتماعى و سياسى، اخبار او پيرامون جايگاه فراگير و گسترده امامان علیه‌السلام و مظلوميت ايشان و عدم مشروعيت دستگاه جور خلافت، بازتاب چنين انديشه اى است.

براى همين جهت است كه ابراهيم براى اقتدار تشيع و يكسان سازى احاديث شيعه و يكپارچگى حوزه هاى درسى آن ها، گام هاى بزرگى برمى دارد. وى در اين راه به هر كجا كه بايد، سفر مى كند و در نهايت به مركز مهم شيعه، يعنى قم مى رسد.

شخصیت ابراهيم بن هاشم

شخصيت ارجمند ابواسحاق ابراهيم بن هاشم قمى، چونان محضر فروزان پرتو مى دهد. او در ميان محدثين و در نظر محققين، جايگاه برجسته اى را به خود اختصاص داده است. بسيارى از عالمان و بزرگان او را موثق دانسته اند و به عدالت او تصريح نموده اند. تمامى دانشمندان اسلامى در سده هاى اخير، در اين موضوع هم رأى هستند؛ گرچه برخى از عالمان قرن هاى نخستين اسلام، بدان جهت كه كلام صريحى در مدح او به دستشان نرسيده است، حديث او را حسن (يكى از مراتب سنجش احاديث كه پايين تر از حد صحيح است) خوانده اند، ولى حتى در سخن اينان نيز ترديد و دوگانگى وجود دارد. همه علما، اجماعاً روايات او را پذيرفته اند. سيد بن طاووس در روايتى كه در سندش ابراهيم است، مى فرمايد: «و روات الحديث ثقات بالاتفاق؛[۲۰] و روايتگران اين حديث، همگى از موثق ترين كسانند».

ابن قولويه؛ در اسناد كتاب كامل الزيارات، وثاقت تمام كسانى را كه راوى احاديث اين كتابند كه از جمله آن‌ها ابراهيم مى باشد، گواهى مى دهد.[۲۱]

علامه حلى؛ در اين مورد مى نگارد: «من هيچ يك از اصحاب را نيافتم كه او را قدح (مذمت) كرده باشد و نيز كسى كه به عدالت او تصريح كرده باشد. روايات او بسيار است و ارجح قبول آن است».[۲۲]

شهيد ثانى؛ حديث ابراهيم را از بالاترين و بهترين مراتب «حسن» مى داند و طريق روايى او را از بهترين طرق مى شناسد. وى درباره آن مى نويسد: «احاديث ابراهيم، از جمله رواياتى است كه بدان اعتماد بسيار مى ورزند. اگر چه نصى در توثيق او وارد نگشته است؛ اما بنا بر ظاهر او از بزرگان اصحاب و بلندمرتبگان آن‌هاست. اين سخن به اين منزلت بالا و موقعيت والا در كلام امام صادق علیه‌السلام اشاره دارد كه فرمودند: «بشناسيد منزلت اشخاص را به مقدار روايات آن‌ها از ما اهل بيت علیهم‌السلام».[۲۳]

از شيخ بهايى آمده است كه وى از پدر بزرگوارش نقل كرد كه مى گفته است: «من از آن شرم دارم كه حديث ابراهيم را صحيح ندانم».[۲۴] از عبارات محقق اردبيلى و محقق بحرانى؛ برمى آيد كه ابراهيم را از زمره موثقين مى دانسته اند. علامه مجلسى؛ نيز روايات او را حسن اما در مرتبه صحيح، معرفى مى كند.

علامه بحرالعلوم؛ مى فرمايد: «قول صحيح تر نزد من آن است كه او ثقه و حديثش صحيح است».[۲۵] مرحوم سيد داماد؛ پس از آن كه روايات ابراهيم را از ديدگاه علماى پيشين، نزديك و تالى درجه صحت مى داند، مى نويسد: «صحيح و صريح نزد من آن است كه طريق ابراهيم صحيح است. چه، جلالت و عظمت شأن او برتر از آن است كه كسى او را تعديل و توثيق نمايد». سپس مى افزايد: «بزرگان و نام‌آورانى همچون شيخ مفيد، شيخ صدوق و شيخ طوسى، شأنشان بالاتر از آن است كه ديگران آن‌ها را توثيق كنند. ابراهيم نيز كه از نامدارترين و والاترين بزرگان شيعه است، سزاواراين ستايش است كه: «هو اول من نشر احاديث الكوفيين بقم و هو تلميذ يونس بن عبدالرحمان». اين لفظ كامل است و تعبيرى جامع».[۲۶] آنچه گذشت، معانى بلندى بود كه از سوى عالمان شيعى در وصف شخصيت و وثاقت او نگاشته و گفته شده است. عمده دلايلى كه سيد بحرالعلوم؛ و ديگران بر صحت روايات و وثاقت ابراهيم آورده اند، عبارت است از:

  • 1- آنچه على بن ابراهيم بن هاشم فرزند فاضل و ثقه و بزرگوار او در خطبه تفسير معروفش مى گويد: «و نحن ذاكرون و مخبرون بما انتهى الينا و رواه مشايخنا و ثقاتنا عن الذين فرض اللّه طاعتهم و اوجب ولايتهم؛ ما آنچه را كه به ما رسيده است، بيان مى داريم؛ مشايخ و ثقات ما، از كسانى كه خداوند اطاعت و ولايت آن‌ها (اهل بيت علیهم‌السلام) را بر ما واجب ساخته است، آن را روايت كرده اند» اين در حالى است كه بيشترين روايات او از پدرش ابراهيم مى باشد. چنان كه مى نگريد وى در ابتداى كتاب خويش، به وثاقت مشايخ اسناد كتاب از جمله پدرش ابراهيم، اذعان مى نمايد.[۲۷]
  • 2- بسيارى از علماى پس از علامه حلى؛ (متأخرين) وى را توثيق نموده اند. و عدم توثيق قاطع علماى قبل از علامه؛ (متقدمين) به علت دست نيافتن به اسباب توثيق بوده است. در اين صورت بايد گفت كه سخن و نظر ايشان (متقدمين) حجتى براى ما نخواهد بود.[۲۸]
  • 3- روايات ابراهيم در موارد متعددى از جانب فقهاى بزرگ شيعه، همانند شهيد اول، شهيد ثانى و علامه حلى رحمهم الله به «صحت» توصيف يافته است.[۲۹]
  • 4- اصحاب و علما بر قبول روايات ابراهيم بن هاشم، متفقند با آن كه در حجيت حديث «حسن» آراى مختلفى ابراز نموده اند. اين، وجه جمعى است بر اعتبار و شايستگى او كه با وجود توصيف رواياتش به «حسن» از سوى متقدمين، در قبول رواياتش درنگ نكرده اند.[۳۰]
  • 5- اصحاب و عالمان بزرگ شيعه، چونان كشى، نجاشى و شيخ طوسى؛ در شرح حال اين راوى فرهيخته نگاشته اند: «انّه اول من نشر احاديث الكوفيين بقم».

اين خود دليل مستقلى است بر وثاقت ابراهيم. چه حوزه قم كه در پذيرش روايات، شيوه سختگيرانه اى داشته است، نمى توانسته نسبت به روايات ابراهيم و انتشار آن‌ها بى‌تفاوت باشد. از اين جهت عدم طرد او از جانب مشايخ قم، دليل بر نهايت وثاقت او است.[۳۱]

تأليفات ابراهیم هاشم

علماى رجال در شرح حال ابراهيم بن هاشم قمى و در شمار آثار نوشتارى او، دو كتاب «قضايا اميرالمؤمنين علیه‌السلام» درباره قضاوت هاى حضرت امام على علیه‌السلام و كتاب النوادر را ثبت نموده اند. اين دو اثر ارزشمند، با كمال تأسف در سوانح ايام و حوادث روزگار از بين رفته و به دست ما نرسيده است.[۳۲]

مشايخ و اساتيد ابراهیم بن هاشم قمی

ابواسحاق، ابراهيم بن هاشم قمى در ميان محدثان و روايتگران، شايد داراى پرشمارترين مشايخ و اساتيد باشد. او از امام جواد علیه‌السلام بدون واسطه روايت دارد و از شاگردان و اصحاب اين امام همام محسوب مى گردد. وى در راه ترويج معارف آل الله سر از پا نشناخته، دشوارى و رنج سفر را به جان مى خريده است و هماره بى قرارانه در پى كسب حقايق نبوى و علوى بوده است. از اين رو هر قطره اى از معارف درياى حقيقت را كه نزد كسى مى يافته است، از او برگرفته. علما و محققين، 160 تن از كسانى كه ابراهيم از ايشان روايت دارد، را ذكر نموده اند. بازگو نمودن تمامى آن‌ها، در گنجايش اين مقاله نيست. بنابراين به ذكر اسامى تعدادى از ايشان كه در رجال سيد بحرالعلوم؛ آمده است، اكتفا مى كنيم:

ابراهيم بن ابى محمود الخراسانى؛ ابراهيم بن محمد بن وكيل الهمدانى؛ احمد بن محمد بن ابى نصر؛ جعفر بن محمد بن يونس؛ حسن بن جهم؛ حسن بن على الوشاء؛ حسن بن محبوب؛ حماد بن عيسى؛ حنان بن سدير؛ حسين بن سعيد؛ حسين بن يزيد النوفلى؛ ريان بن صلت؛ سليمان بن جعفر الجعفرى؛ سهل بن اليسع؛ صفوان بن يحيى؛ عبدالرحمان بن حجاج؛ عبدالله بن جندب؛ عبدالله بن مغيره؛ عبدالله بن ميمون القراح؛ فضالة بن ايوب؛ محمد بن ابى عمير؛ محمد بن عيسى بن عبيد؛ يحيى بن عمران الحلبى و نضر بن سويد.[۳۳]

شاگردان ابراهیم

شاگردان و دانش آموختگان مكتب درس و حديث ابراهيم بن هاشم، هر يك از نامداران و شايستگان تشيع به شمار مى روند. آنان خود جايگاهى ممتاز در ميان همگنان خود داشته اند. برخى از آنها عبارتند از:

  • 1- احمد بن ادريس قمى؛
  • 2- سعد بن عبدالله اشعرى؛
  • 3- عبدالله بن جعفر حميرى؛
  • 4- على بن ابراهيم بن هاشم قمى؛
  • 5- على بن حسن بن فضال؛
  • 6- محمد بن حسن بن صفار؛
  • 7- محمد بن احمد بن يحيى بن عمران اشعرى؛
  • 8- محمد بن على بن محبوب؛
  • 9- محمد بن يحيى العطار؛
  • 10- حسن بن متيل.[۳۴]

عزيزان و دوستداران علم و دانش مى توانند براى آشنايى بيشتر با اين فضيلت مداران، به مجلدات «ستارگان حرم» مراجعه نمايند.[۳۵]

تاريخ وفات و مدفن ابراهيم

تاريخ وفات ابراهيم بن هاشم، محدث برجسته و فقيه تلاشگر علوم اهل بيت علیهم‌السلام چونان ولادت او، به طور دقيقى مشخص نيست؛ اما از آن رو كه وى از شاگردان امام جواد، امام هادى و امام حسن عسكرى علیهم‌السلام روايت دارد،[۳۶] چنانچه ولادت او در ايام امامت امام كاظم علیه‌السلام باشد، مى توان وفاتش را در حدود اواخر نيمه اول و اوايل نيمه دوم قرن سوم (مثلاً سال 260 هـ.ق) دانست. مدفن وى نيز، به قرينه ورود وى به شهر قم و واقع بودن مقبره پسر بزرگوارش در اين شهر مقدس، در قم مى باشد؛ لكن امروزه نشانى از قبر او موجود نيست. عاش سعيداً و مات سعيداً.

روايات حدیث

براى آن كه صفحه دل را به نور روايات اهل بيت علیهم‌السلام مصفا سازيم، به معدودى از احاديث اخلاقى و معرفت آموز ابراهيم، تبرك مى جوييم:

  • 1- عن الصادق علیه‌السلام، عن آبائه، عن على علیه‌السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «ما جمع شيى ء الى شيى ء افضل من حلم الى علم[۳۷]؛ امام صادق علیه‌السلام، از پدرانش از على علیه‌السلام روايت مى كند كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: هيچ چيزى بهتر از جمع حلم و علم با چيز ديگرى جمع نشده است».
  • 2- عن موسى بن جعفر علیه‌السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخل العسل[۳۸]؛ پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: خشم آن سان ايمان را تباه مى سازد كه سركه عسل را».
  • 3- عن جعفر بن محمد علیه‌السلام، عن ابيه، عن آبائه: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «الغيرة من الايمان والبذاء من النفاق[۳۹]؛ پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «غيرتمندى از نشانه هاى ايمان و ناسزاگويى از علامات نفاق است».
  • 4- قال الصادق علیه‌السلام: «اذا كان يوم القيامة نشراللّه تبارك و تعالى رحمته حتى يطمع ابليس فى رحمته[۴۰]؛ امام صادق علیه‌السلام مى فرمايند: چون صحنه قيامت فرارسد، چنان رحمت الهى گسترانيده مى شود كه شيطان نيز بدان اميدوار مى گردد».
  • 5- عن ابى عبدالله علیه‌السلام: «ما لكم تسوؤن رسول الله صلی الله علیه و آله!» فقال له رجل: «جعلت فداك و كيف نسوؤه؟!» فقال: «اما تعلمون ان اعمالكم تعرض عليه؛ فاذا رأى فيها معصية اللّه، ساءه. فلا نسوؤا رسول الله صلی الله علیه و آله و سروه»[۴۱]؛ روزى امام صادق صلی الله علیه و آله به گروهى كه نزد ايشان بودند، فرمودند: «چرا رسول خدا را مى آزاريد!» فردى از آنان رو به امام علیه‌السلام كرد و گفت: «ما چگونه پيامبر را آزار مى دهيم؟!» حضرت فرمودند: «مگر نمى دانيد كه اعمالتان بر پيامبر صلی الله علیه و آله عرضه مى گردد و چون گناهى ببيند، اندوهگين مى گردد. بنابراين پيامبر صلی الله علیه و آله را مي‌آزاريد؛ بلكه او را شادمان سازيد».
  • 6- عن الرضا علیه‌السلام، عن اميرالمؤمنين علیه‌السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اخبرنى جبرئيل عن اللّه عزوجل، انه قال: على بن ابيطالب حجتى على خلقى، وديان دينى. اخرج من صلبه ائمة يقومون بامرى و يدعون الى سبيلى بهم ادفع البلاء عن عبادى، و بهم انزل من رحمتى[۴۲]؛ امام رضا علیه‌السلام از امام على علیه‌السلام و ايشان از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله روايت مى كند: جبرئيل مرا اين گونه از سوى خداوند خبر رساند كه على بن ابيطالب حجت من بر بندگانم و زنده گرداننده دين من است. از نسل او امامانى پا به عرصه وجود خواهند گذاشت كه برپاكنندگان امر من و دعوتگران به سوى منند. به واسطه آنان، بلاء را از بندگانم دفع مى كنم و به جهت ايشان، رحمتم را مى گسترانم».

پانوشت

  1. تهذيب المقال، ج 1، ص 275.
  2. مستدركات علم رجال الحديث، ج 1، ص 226 و 225.
  3. كيهان فرهنگى، سال هفتم، ص 28، بهبودى.
  4. تاريخ حديث شيعه.
  5. برگرفته از كتاب تاريخ حديث شيعه، با تلخيص و تصرف.
  6. رجال بحرالعلوم، ج 1، ص 446.
  7. بهجة الآمال، ج 1.
  8. رجال بحرالعلوم، ج 1، ص 445؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 312 و قاموس الرجال، ج 1، ص 324.
  9. قاموس الرجال، ج 1، ص 332؛ منتهى المقال، ج 1، ص 216؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 312 و تهذيب المقال، ج 1، ص 279.
  10. تنقيح المقال، ج 1، ص 40 و تهذيب المقال، ج 1، ص 278.
  11. تهذيب المقال، ج 1، ص 279.
  12. تهذيب المقال، ج 1، ص 279.
  13. همان و تنقيح المقال، ج 1، ص 39.
  14. رجال بحرالعلوم، ج 1، ص 439.
  15. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 321-317.
  16. كتاب مسالك: در بحث وقوع طلاق به صيغه امر و عدم توارث به عقد منقطع؛ شرح دروس: مسأله مسّ مصحف.
  17. رجال بحرالعلوم، ج 1، ص 439.
  18. همان، ص 450.
  19. تهذيب المقال، ج 1، ص 280.
  20. فلاح السائل، ص 158.
  21. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 317.
  22. خلاصة الاقوال، ص 138 و 137.
  23. مسالك: بحث از وقوع امر به صيغه طلاق؛ شرح دروس.
  24. تنقيح المقال، ج 1، ص 40.
  25. رجال بحرالعلوم، ج 1، ص 462.
  26. همان، ص 451.
  27. همان، ص 463 و 462 و تنقيح المقال، ج 1، ص 41.
  28. همان، ص 463 و 462 و تنقيح المقال، ج 1، ص 41.
  29. همان، ص 463 و 462 و تنقيح المقال، ج 1، ص 41.
  30. همان، ص 463 و 462 و تنقيح المقال، ج 1، ص 41.
  31. همان، ص 464 و همان.
  32. همان، ص 439 و همان، ص 44.
  33. رجال بحرالعلوم، ج 1، ص 439.
  34. تنقيح المقال، ج 1، ص 36؛ تهذيب المقال، ج 1، ص 279 و رجال بحرالعلوم، ج 1، ص 439.
  35. على بن ابراهيم، ستارگان حرم، ج 1، ص 47؛ محمد بن حسن بن صفار، ج 2، ص 7؛ محمد بن احمد اشعرى، ج 3، ص 241؛ احمد بن ادريس قمى، ج 4، ص 73 و سعد بن عبدالله اشعرى، ج 4، ص 137.
  36. تهذيب المقال، ج 1، ص 276.
  37. بحارالانوار، ج 2، ص 46، روايت 2، باب 11.
  38. همان، ج 73، ص 266، روايت 19، باب 132.
  39. همان، ج 71، ص 342، روايت 2، باب 84.
  40. همان، ج 7، ص 287، روايت 1، باب 14.
  41. همان، ج 22، ص 551، روايت 6، باب 3.
  42. همان، ج 36، ص 244، روايت 55، باب 41.

منابع و مآخذ

(1). تهذيب المقال فى تنقيح كتاب الرجال. سيد محمدعلى موحد ابطحى.

(2). حاوى الاقوال فى معرفة علم الرجال، شيخ عبدالنبى جزايرى.

(3). رجال سيد بحرالعلوم؛ (فوائد الرجالية)، علامه بحرالعلوم.

(4). ظرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال، سيد محمد شفيع جابلقى.

(5). منتهى المقال، ابوعلى حايرى.

(6). رجال المجلسى، علامه مجلسى.

(7). رجال نجاشى، احمد بن على نجاشى.

(8). رجال علامه حلى، علامه حلى.

(9). خلاصة الاقوال، علامه حلى.

(10). بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ملا على عليارى تبريزى.

(11). مجمع الرجال، قهپائى.

(12). قاموس الرجال، شيخ محمدتقى شوشترى.

(13). مستدركات علم رجال الحديث، شيخ على نمازى شاهرودى.

(14). معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خويى.

(15). الموسوعة الرجالية الميسرة. على‌اكبر ترابى و يحيى رهايى.

(16). نقد الرجال، تفرشى.

(17). اعيان الشيعه، سيد حسن امين.

(18). دائرة المعارف تشيع.

(19). رجال كشى، كشى.

(20). رجال شيخ طوسى، شيخ طوسى.

(21). فهرست شيخ طوسى، شيخ طوسى.

(22). لسان الميزان، ابن حجر عقلانى.

(23). معالم العلماء، ابن شهر آشوب.

(24). الوجيزة، ميرزاى قمى.

(25). الجامع فى الرجال، سيد موسى شبيرى زنجانى.

(26). عدة الرجال.

(27). هدايت المحدثين.

(28). رجال استرآبادى، استرآبادى.

منبع

على آقاجانى قناد, ستارگان حرم، جلد 10