الشيعة الامامية و نشأة العلوم الاسلامية (کتاب)
الشيعة الإمامية و نشأة العلوم الإسلامية، از آثار دكتر علاء الدين سيد اميرمحمد قزوينى است كه در آن، پيدايش و تأسيس علوم اسلامى -مانند كلام، نحو، تصريف، علم اللغة، تفسير، اعراب قرآن، حديث، فقه، اصول فقه، تاريخ، جغرافى، اخلاق و همچنين رويش انديشه فلسفى در نزد شيعه و اثرش بر فكر و فرهنگ اسلامى را با تأكيد بر شرححال و انديشههاى سه فيلسوف بزرگ (كندى، ابونصر فارابى و ابن سينا) به صورت مستند بررسى و تحليل كرده است. زمان و مكان نگارش اثر مذكور مشخص نيست.
ساختار
اين كتاب از يك مقدمه و دو بخش به ترتيب ذيل تشكيل شده است: 1- شيعه و علوم اسلام و اثرش بر فرهنگ اسلامى، 2- پيدايش انديشه فلسفى در نزد شيعه و اثرش بر فكر و فرهنگ اسلامى.
گزارش محتوا
درباره روش و محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است:
- نويسنده در مقدمهاش كه زمان و مكان نگارش آن را مشخص نكرده با بيان اين نكته كه تعصب و تقليد كوركورانه، مانع تعقل و شناخت حقيقت است، يادآور شده است: براى اين مطلب، مثالهاى فراوانى هست كه يكى از آنها، گفتار دكتر محمد ابوريان است كه چنين نوشته است: حقّ آن است كه شيعيان عادت كردهاند كه اصول حركتهاى فرهنگى بزرگ در اسلام را به خودشان نسبت بدهند همانطوركه حركت اعتزال را به تشيع بازگرداندند و بين تصوف و تشيع ارتباط برقرار كردند و آن انقلاب بزرگ روحى را به اصولى شيعى ارجاع دادند بلكه حركت فلسفى در اسلام را در دايره توليدات عقلى خودشان قرار دادند در حالى كه اين عادت و روش، مبالغه بزرگى است زيرا همه مسلمانان در اين ميراث فرهنگى اصيل سهيم بودند.[۱]سپس نويسنده اين مطلب را نقد كرده و از جمله نوشته است: دكتر ابوريان، كندى را فيلسوف عرب و از اولين فلاسفه اسلام دانسته و همين اعتراف به معناى پذيرش اين نكته است كه انديشه فلسفى در اسلام، در بين شيعه پديدار شد و شيعيان بنيانگذاران انديشه فلسفى در اسلام هستند چون كندى، شيعه بود و بر طبق ديدگاه دكتر ابوريان اولين كسى بود كه راه مطالعات فلسفى را نزد مسلمين هموار نمود.[۲]
- نويسنده بر آن است كه علم كلام از علوم مستحدثه در اسلام است و بنابراين مىتوان آن را علم اسلامى خالص دانست؛ زيرا در يونان، بهطور مثال در مورد حكم فاعل كبيره و ارتباط ذات و صفات خدا و نبوت بحثى نبود و بلكه اينها مسائلى است كه در شرائط و اوضاع كشور اسلام پديدار شد و در پاسخ به مشكلات جامعه مسلمانان مطرح گرديد.[۳]
- بر طبق پژوهش نويسنده، يكى از علومى كه شيعه مبتكر آن است عبارت است از علم تصريف و أبو مسلم معاذ بن مسلم بن أبى سارة كوفى واضع و مؤسس اين علم است همانطور كه سيوطى هم اين مطلب را بيان كرده و همچنين تصريح كرده كه او شيعه بود.[۴]
- بر طبق پژوهش نويسنده، اولين كسى كه به اعراب قرآن پرداخت ابوالاسود دوئلى بود كه به نقطهگذارى و بعد قراردادن علامات اعراب بر روى كلمات قرآن كريم اهتمام ورزيد و بعد اثر مختصرش را نوشت.[۵]
- يكى ديگر از علومى كه بنا بر پژوهش نويسنده بهوسيله شيعيان پديد آمد، عبارت از علم اصول فقه است كه اول بار بهوسيله حضرت امام محمد باقر(ع) و حضرت امام جعفر صادق(ع) مطرح گرديد و آن دو بزرگوار قواعد و مسائل آن را براى شاگردانشان املاء نمودند.[۶]
- نويسنده در مورد علم اخلاق نوشته است كه شيعيان نسبت به تربيت، اهتمام بسيارى ورزيدند بهطورى كه كتابهاى بسيارى در زمينه اخلاق و سلوك نوشتند. اولين كسى كه در اين موضوع كتاب تصنيف كرد حضرت امام على(ع) بود كه در زمان بازگشت از صفين رسالهاى نوشت و براى فرزندش حضرت امام حسن(ع) يا محمد بن حنفيه فرستاد و آن كتاب مفصلى است كه در آن همه ابواب علم اخلاق و روش سلوك و احكام ملكات و همه صفات نجاتبخش (المنجيات) و صفات هلاككننده (المهلكات) و راههاى رهايى از آن آمده است و دانشمندان شيعه و سنى آن را نقل كرده و ستودهاند و همه آن را امام أبو محمدحسن بن عبداللّه بن سعيد عسكرى در كتاب «الزواجر و المواعظ» روايت كرده و چنين گفته است كه اگر واجب بود كه حكمتى با آب طلا نوشته شود حتماً همين رساله بود و دانشمندان شيعه در موضوع اخلاق و به اصطلاح حديث در باب تربيت، تأليفات بسيارى پديد آوردهاند كه به صورت نمونه نام برخى ذكر مىشود.... اولين كسى كه از شيعيان در بحث اخلاق تصنيفى نوشت اسماعيل بن مهران بن أبى نصر سكونى از عالمان قرن دوم بود كه كتابش را (صفة المؤمن و الفاجر) ناميد.[۷]
- نويسنده، فارابى را از فيلسوفان شيعه دانسته و افزوده است كه او در دولت حمدانيان كه دولتى شيعى بود از خواصّ سيفالدولة حمدانى بهشمار مىرفت. همچنين نويسنده بر اين مطلب تأكيد كرده است كه يكى ديگر از ادلهاى كه بر شيعى بودن فارابى دلالت دارد عبارت از اين است كه او در مورد شرائط امامت، شرط عصمت را ذكر كرده است كه بهطور روشن ثابت مىكند كه وى شيعه است و نظر او در مورد نبوت نيز به همين ترتيب است. و اينكه فارابى اشعرى شمرده شود، هيچ كسى نگفته و حتى غزالى كه اشعرى مذهب است در كتاب «تهافت الفلاسفة» و نيز در كتاب «المنقذ من الضلال»، فارابى را تكفير كرده است در حالى كه فارابى بزرگترين فيلسوف مسلمان است كه هيچ كسى به مرتبه علمى او نرسيده است و در تاريخ انديشه، ارسطو را معلم اول و فارابى را معلم ثانى مىشمارند. بهطور مثال ابن خلكان مىگويد كه فارابى بزرگترين فيلسوف مسلمان است و هيچ كسى به مقام او نرسيده و ابن سينا هم با استفاده از آثار فارابى رشد كرده است.[۸]
- نويسنده سرانجام نوشته است: انديشه اسلامى در نزد شيعه زنده و با نشاط ماند و از بين نرفت و به دست انديشمندان و فيلسوفانى چون خواجه نصير الدين طوسى، و علامه حلى، و على بن ميثم بحرانى، و صدرالمتألهين شيرازى و... ادامه يافت. ابن كثير در تاريخش مىگويد: بعد از حمله مغول و تصرف بغداد، خواجه نصير الدين طوسى رصدخانه ساخت و دارالحكمهاى تأسيس كرد تا فيلسوفان در آن مشغول پژوهش شوند و براى هر كدام روزى سه درهم مقرر كرد و دارالطب براى پزشكان بنا كرد و براى هر طبيب در هر روز دو درهم قرار داد و همچنين دارالحديث ايجاد كرد و براى هر محدّث در هر روز نصف درهم مقرر ساخت. و به اين ترتيب اشتغال به علوم فلسفى رواج يافت.[۹]
وضعيت كتاب
پاورقىهاى كتاب به مستندات مطالب اختصاص يافته است. كتاب فاقد فهرستهاى فنى است و تنها مهمترين منابع كتاب و فهرست مطالب در انتهاى كتاب آمده است.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.
پانويس
منبع
ویکی نور