شهید سید عبدالکریم هاشمینژاد
منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 2، صفحه 853
نویسنده: مرتضي بذرافشان
ولادت
جوانمرد فاضل، شهید والامقام هاشمی نژاد، مظهر خوبیها، قهرمان صحنهها و جلوه فریادها بود. و ایمان و عشق به ارزشها وجودش تجسم داشت. وی در سال 1311 شمسی در خانوادهای مذهبی در یكی از روستاهای بهشهر چشم به جهان گشود. پدر و مادر كه دوست داشتند فرزندشان با تربیت صحیح بزرگ شود، با وجود كارهای طاقت فرسای زندگی از رشد معنوی سید عبدالكریم غافل نبودند.
آنان میخواستند از عطر گلی كه در بوستان محبت آن دو، پرورش مییابد، فضای زندگی مسلمین معطر شود در دوران كودكی و نوجوانی در دبستان و چه پس از آن، هر كس رفتار او را میدید آینده درخشان وی را پیش بینی میكرد.
در مكتب حوزه
سید عبدالكریم در مسیر شناخت خویش در چهاردهمین بهار زندگی دوست داشت بداند انتهای مسیرش كجاست؟ و در چه راهی گام برمیدارد؟ تا این كه سرانجام در میدان جاذبه حوزههای علوم اسلامی قرار گرفت و حوزه علمیه آیت الله كوهستانی در 6 كیلومتری بهشهر پذیرای این جوان با اخلاص گشت و در آن جا مشغول تحصیل و پیمودن قلههای رفیع علم و معنویت گردید. یكی از اعضای خانواده آیت الله كوهستانی شبی برای نماز شب در دل تاریكی از خواب سنگین سحرگاهی بیدار شد، روشنایی چراغ در داخل حجرهای توجهاش را جلب نمود. نزدیكتر شد صدای ضجه و نالهای بسان زنبوران عسل از حجره سید عبدالكریم بلند بود. جوان عارف در آن ظلمت شب، سر بندگی و اطاعت بر آستانه جلال حق گذاشته و با نوای دلنواز و دلنشین العفو، سكوت شب را میشكست.[۱] با این معنویت، شوق هجرت به قم، چون كوثری شیرین، جان هاشمی نژاد را مشتعل ساخت. با آمدن به شهر حضرت معصومه علیهاالسلام، بنا بر توصیه استادش با شیخ علی كاشانی آشنا شد كسی كه همه او را معجونی از اشكالهای خالصانه و رأفتهای پدرانه و تهجدهای شبانه میشناختند. همین آشنایی و ارتباط نزدیك با آن مرد عارف و خداترس، توفیق ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف را نصیب هاشمی نژاد ساخت.[۲]
جوان مهاجر بهشهری هر روز با جدیت مضاعف درخت علمش تنومند میگردید تا این كه در درس مجتهد پرور بزرگانی چون امام خمینی و مرحوم آیت الله بروجردی شركت جست. درس خارج اصول فقه حضرت امام و خارج فقه حضرت آیت الله بروجردی دو چشمه زلال بود كه كامش را سیراب میكرد. پای این محقق جوان به درس استادی چون امام خمینی باز شده بود كه فقط قواعد و فرمولهای اصولی درس او نبود. دریای بیكرانی بود كه گوهرهای نایاب فراوان داشت. فصل جدید زندگی ستاره بهشهری آغاز شده بود. او امام را خورشیدی میدانست كه از تابش نورش هماره جان میگرفت و به او عشق میورزید.
شروع مبارزات
زندگی هاشمی نژاد همواره توأم با مبارزه علیه ظلم و ستم بوده است. در 14 سالگی شهامتش او را وادار به سخن علی رژیم بیدادگر كرد. او گفت: «روزی خواهد آمد كه ما این رژیم را سرنگون خواهیم كرد.»[۳] با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و طرح انقلاب به اصطلاح سفید شاه، مبارزه روحانیت به رهبری امام خمینی اوج گرفت و هاشمینژاد نیز مبارزه سیاسیاش را با سخنرانیهای افشاگرانه تشدید نمود. تا این كه در نیمه شب 15 خرداد 1342 امام خمینی این رهبر همیشه بیدار به همراه 40 تن از یاران از جمله هاشمینژاد دستگیر و روانه زندان شد.[۴]
مبارز خستگیناپذیر در مدت مبارزهاش علیه شاه چهار بار دیگر روانه زندان شد. دومین بار زمانی بود كه از وی جهت سخنرانی در خیابان نواب صفوی «پایین خیابان» در مسجد فیل در یكی از مناطق محروم مشهد دعوت به عمل آمد. وی هنگام سخنرانی با سینهای پر تب و طوفان، پتك فریاد را بر فرق رژیم تبهكار میكوبید و فریادش گرمابخش دلهای خسته بود. سید با اطلاع از آمدن ساواك به مسجد، با صدایی رسا، بانگ برآورد: «اگر بنای سركوبی و ایجاد ترس و قانون جنگل به رخ مردم كشیدن را ندارید میتوانستید در منزل یا پیش از منبر احضارم كنید».[۵]
فریاد فضیلت هاشمی نژاد وقتی در مشهد ممنوع المنبر شد، به دعوت مردم اصفهان، به مدت 10 شب در مسجد سید اصفهان به افشاگری ماهیت رژیم شاه پرداخت. تا این كه برای سومین بار دستگیر و به زندان عمومی منتقل شد.[۶]
در سال 1353 وقتی طلاب به یاد شهدای فاجعه نیمه خرداد 42 در مدرسه فیضیه گرد آمده بودند، مورد هجوم كماندوهای ساواك قرار گرفتند و عدهای شهید و مجروح شدند. به همین بهانه مجاهد نستوه، مبارزهاش را شدت بخشید و با جلب رضایت اساتید حوزه مشهد روز شنبه 24/3/1353 راهپیمایی باشكوهی در خیابانهای مشهد به راه انداخت. رژیم، هاشمی نژاد را كه مركز ثقل مبارزه و محرك اصلی این راهپیمایی میدانست.
برای چهارمین بار دستگیر و روانه زندان كردند. در سال 1357 كه هنوز شعله انقلاب روشن نشده بود، مبارزات و خدمات بیشائبه و مجاهدتهای مخلصانه آن بزرگمرد مورد تقدیر و تشكر حضرت امام خمینی واقع شد. آن حضرت در نامهای خطاب به وی فرمود: «من چشمم به افرادی چون شما روشن است.»[۷] در ادامه مبارزه، مردم مشهد صبح یك روز، با بیرون آمدن از منازل، اطلاعیهای را به امضای صریح سه تن از علمای شهر یعنی حضرت آیت الله خامنهای، هاشمی نژاد، و واعظ طبسی بر در و دیوار شهر دیدند كه در آن به شاه حمله مستقیم شده بود رژیم در برابر این اطلاعیه چارهای جز حبس هاشمینژاد نداشت.[۸] بدین ترتیب مجاهد قهرمان برای پنجمین بار در اسارت رژیم قرار گرفت.
تألیفات
در زمانی كه در حوزهها آشنایان به قلم اندك بودند استاد هاشمینژاد اهمیت اسلحهای كه قرآن بنام آن قسم یاد كرده را خوب شناخت او معتقد بود این اسلحه باید در دست دلسوختگان قرار گیرد.
- 1. دكتر وپیر: در سال 1337 در بیست و شش سالگی، مبارزهاش را علیه فرهنگ منحط غربی شروع كرد و اولین اثر قلمی خود را تحت عنوان «دكتر وپیر» هنر موازنه با شیوهای نو و جذاب برای جامعه آن روز به سبك داستانی عرضه داشت. این سبك نگارش، جاذبه خاصی برای خوانندگان كتاب پدید آورد. داستان این كتاب بین چند نفر مسافر در قطار شروع میشود كه در لابلای بحث به میان ارزشهای اسلامی و دفاع از قوانین جاودانه اسلام میپردازد.
- 2. مشكلات مذهبی روز: بعضی موضوعات این كتاب عبارتند از: حكومت جهانی امام زمان، طول عمر آن حضرت از نظر زیست شناسی و پزشكی، مشكل پیری، چگونه امام زمان بر جهان غلبه میكند، انتظار فرج یعنی چه، در حكومت امام چه كسانی محكوم به مرگ میشوند، كتاب جدید چیست.
- 3. درسی كه حسین به انسانها آموخت: در این كتاب نهضت مقدس امام حسین علیه السلام و جوانب مختلف آن بررسی شده است.
- 4. پاسخ به مشكلات جوانان: این كتاب حاوی مجموعه پاسخهایی است كه در موضوعات مختلف علمی و دینی در جلسات كانون بحث و اقتصاد دینی به انبوه جوانان داده است.
- 5. اصول پنجگانه اعتقادی.
- 6. راه سوم بین كمونیزم و سرمایهداری: این كتاب تحت سه عنوان كلی سرمایهداری و انتقاد به روش آن، كمونیزم و انتقادات وارده بر آن و موضع اسلام، اختلافات طبقاتی را مورد بحث قرار داده است.
- 7. ضرورت تشكیلات: كه در مورد ضرورت و نقش تشكیلات در پیشبرد اهداف انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بحث شده است.
مبارزه با جهل و مادیت، قرآن و كتابهای دیگر آسمانی، رهبران راستین، مسائل عصر ما، ولایت فقیه، زهرا مكتب مقاومت، رسالت انقلابی امام حسین، تقریرات اصول آیت الله شیخ علی كاشانی، غروب آفتاب اندلس و مشكلات جنبی و چاره آن در اسلام ده عنوان دیگر از تألیفات استاد هاشمینژاد است كه از خود به یادگار گذاشته است.
كانون بحث
مشعلدار فضیلت با طرحهای جوانپسند، تلاش كوردلان را در خاموش كردن شعله هدایت عقیم گذاشت پایگاهی تأسیس كرد كه بتواند ابهامات نسل جوان را پاسخ دهد با تجربه در موفقیت خود با توكل به خدا و همكاری دوستان «كانون بحث و انتقاد دینی را به راه انداخت».
خود در این باره میگوید: «پس از رفتن به مشهد عمده كار من تدریس و یك سری جلسات بحث آزادی برای قشر دانشجو و دانش آموز بود این جلسات كه به كمك بعض از دوستان به راه انداختیم ادامه داشت و بسیار موفقیت آمیز بود تا این كه ساواك ما را از شركت در بحث آزاد منع كرد!» محل فعلی كانون میدان صاحب الزمان مشهد است كه قبلا بهائیان سكونت و فعالیت داشتند.
مناظره
استاد فرزانه به تناسب هر صحنه، هنر خاصی را در مبارزه حق طلبانه به خدمت میگرفت. مناظرات هاشمینژاد از قدرت بیان و قوت استدلال وی در برابر كج فهمان و منحرفان حكایت داشت و چون نوری شبكوران را به وحشت میانداخت او در فاصله سالهای 56ـ1354 در زندان مشهد برخوردهای زیادی با گروههای سیاسی داشت خود وی فضای زندان را این گونه ترسیم میكند: زندان بهترین فرصت برای شناخت گروهها و افكار آنان بود... در آن فضای برخورد افكار هوشیار كسانی بودند كه در دام صیادان سیاسی گرفتار نیایند.
گروهك پیكار و از جمله آن گروهها بود. وقتی به آن ها پیشنهاد بحث و مناظره دادم چون مرا طلبهای بیسواد میدانستند ابتدا قبول نمیكردند وقتی موافقت كردند و یكی دو بار با آن ها جلسه مناظره در مسائل اقتصادی گذاشتیم شكست خوردند و برای دفعات بعد عقبنشینی كردند به آن ها پیغام دادم شما كه اعتقاد به علمی بودن ایدئولوژیتان دارید و ما را مرتجع و كهنهپرست میدانید پس چرا از مناظره وحشت دارید؟ بیایید و ساعتی را كنار هم بحث كنیم، اما قبول نكردند!
حدیث نفاق
مبارزه فكری با منافقان، بخشی از زندگی آنان جوانمرد را شامل میشد استاد در بخشی از خاطراتش میگوید: در زندان برخورد با گروههای چون طوفان، مجاهدین خلق، (منافقین)، چریك های فدایی خلق، پیكاریها و حزب توده داشتم پیكاریها كسانی بودند كه تازه از مجاهدین خلق منشعب شده بودند و با عقیده ماركسیستی فعالیت مستقلی داشتند. رابطه ما با ماركسیستها رابطه گرمی نبود. فقط در حد سلام كردن در راهرو بود به طوری كه غذاخوردن، ورزش كردن مذهبیون از ماركسیستها جدا بود بنده از مجاهدین خلق شناختی نداشتم و نوشتههایشان را نخوانده بودم. آن ها با برخوردهای منافقانه سعی میكردند چیزهایی كه بچه مسلمانها به آنها حساسیت داشتند رعایت كنند این باعث شده بود برخورد حادی با آنها نداشته باشیم اما پس از انقلاب، نظر بنده در مورد آنها عوض شد و با منافقین به شدت برخورد كردم.
دو نفر از رهبران سازمان كه نزد بنده این مسئله را به عنوان گله مطرح كردند به آنها گفتم: تا قبل از سال 1354 و آمدنم به زندان موضع شما مورد قبول بود، پس از این كه گروه پیكار از سازمان جدا شد عدهای از شما با اظهار تنفر از خیانت پیكاری ها آن را به حساب ایدئولوژی غلط ماركسیستی آنها گذاشتید كه موضعگیری آن موقع شما مورد تایید بنده قرار گرفت.
اما وضع فعلی سازمان غیر از حرفهایی است كه در زندان میزد الان در اجتماع ندای وحدت با ماركسیستها را سر میدهید استاد هاشمی نژاد در ادامه از موضع گیری آنان بعد از انقلاب میگوید: آن طوری كه تاریخ كشورمان نشان میدهد پس از پیروزی انقلاب، موضع و خط آن ها درست خلاف خط امام بوده است با مقایسهای بین موضعگیری آمریكا و منافقین نسبت به انقلاب ما هماهنگی زیادی در این زمینه بین آمریكا و این سازمان وجود داشته است.
موضعگیری آن ها در استقرار جمهوری اسلامی، در رابطه با مجلس خبرگان و تضعیف آن و قانون اساسی، منفی بوده و هماهنگی كاملی بین این سازمان روزنامههای ضدانقلابی چون آیندگان پیغام امروز و... داشته است و این برای یك سازمان انقلابی! كه خود را ضدامپریالیست! نیز میداند، بسیار غیرمنطقی است، كه برخلاف شعارش دقیقاً در خط آمریكا حركت كند. این اواخر كه سعادتی (عضو منافقین) را به جرم جاسوسی برای شوروی محاكمه میكردند، مجاهدین خلق میگفتند: چطور میشود ما از یك طرف متهم به جاسوسی برای شوروی باشیم و از طرف دیگر ما را به عنوان شركت در كودتای آمریكایی متهم كنند؟ و ما آیا آمریكایی هستیم یا طرفدار شوروی؟ جوابش این است آقایان از نظر زیربنای فكری و خط فكری ماركسیسم را پذیرفتهاند و طرفدار شرقاند ولی عملكرد مرحلهای آن ها در خط آمریكاست».
نوبت شهادت
با پیروزی رزمندگان و شكست حصر آبادان، در آستانه برگزاری سومین انتخابات ریاست جمهوری (10 مهر 1360) تضعیف روحیه مردم، مأموریت جدید منافقان بود. بدین منظور ترور شخصیت بزرگ هاشمینژاد در دستور كارشان قرار گرفت. دو روز قبل از عملیات یعنی پنجم مهر ماه 1360 طی تماس تلفنی او را تهدید به مرگ كردند مجاهد عارف با این زنگ تلفن به یاد رؤیای چند روز پیش افتاد.
«با نزدیك شدن شعلههای آتش به امام خمینی، تلاش سید برای خاموشی آتش فایده نبخشید تمام لباسهای امام سوخت ولی امام سالم ماند. او با تعبیری عاشقانه گفت: همه یاران امام چون لباس اویند و شهید خواهند شد. كه با خواست خدا من هم از شهدا خواهم بود. اما خورشید وجود امام عزیز همچنان میتابد».[۹]
او كه عاشق شهادت بود، وعده امام خمینی كه «من با اجل طبیعی از دنیا میروم تو به فكر خودت باش» را لحظهای بیاد آورد. و در انتظار شهادت روز شماری میكرد. رؤیای یار وفادارش واعظ طبسی نیز بر شهادت وی گواه بود. وی در عالم خواب میبیند: شهید مظلوم بهشتی وارد مشهد شد. و در صحن امام نشست و با آقای طبسی وارد شد تا با او به عنوان مهمان صحبت كند، ناگاه شهید بهشتی جلو آمد و گفت: شما فعلا تشریف داشته باشید. با شما فعلا كاری نداریم، بلكه با آقای هاشمینژاد كمی كار خصوصی داریم».[۱۰]
هاشمینژاد شیدای جوادالائمه علیه السلام بود و به آن حضرت چون دیگر امامان عشق میورزید. یكی از بستگان بسیار نزدیك هاشمی نژاد، پس از شهادت او در عالم خواب، خود را بالای قبر شهید در حرم رساند. اما با قبر خالی شهید مواجه گردید، با جستجوی فراوان او را، داخل ضریح امام رضا علیه السلام دید كه نشسته است. خطاب به شهید گفت: شما كه در دنیا با همه لیاقتها، پستهای پیشنهاد شده از سوی امام خمینی را قبول نكردید. حالا در ضریح به چه كاری اشتغال دارید؟ سرش را بالا آورد و گفت: داخل قبر جایم خیلی تنگ بود. این جا آمدهام و مسئولیت تنظیم ملاقاتهای امام جواد علیه السلام را قبول كردهام.[۱۱]
جوانمرد فاضل و دانشمند در روز شهادت امام جواد علیه السلام راس ساعت 7 صبح به مكان حزب جمهوری اسلامی آمد. یكی از اعضای منافقین به بهانه خرید كتاب و پوستر با نارنجك به سالن حزب رفت و در آن جا مخفی شد. وقتی راس ساعت 8 صبح كلاس پایان گرفت، منافق سیه روز، خود را به جوانمرد فاضل رساند. او را در بغل گرفت و نارنجك را در جلوی شكم آن عاشق شهادت منفجر كرد. انفجاری كه روح بلندش را از قفس تن پرواز داد و فریاد رسوایی شب پرستان و طلوع خورشیدی دوباره را در آسمان شهر نوید داد فریاد رستگاری از مأذنه شهادت برخاست و هاشمینژاد را به مهمانی جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله برد و با اتصال به اقیانوس جاوید و بیكران روحش را از كوثر كمال سیراب ساخت. یادش گرامی باد.
در پرتو كلام آفتاب
كلام امام خمینی در غم شهید هاشمینژاد نوری بود كه بر قلبها تابیدن گرفت، آن حضرت دو ساعت پس از شهادت سید فرمود: «در روز شهادت امام جواد علیه السلام یكی از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید. من از نزدیك با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آن را لمس كرده بودم و مراتب فضل و مجاهدات او بر اشخاص آشنا پوشیده نیست»... امروز در روز شهادت سلف صالح، این خلف صالح و متعهد از دست ما گرفته شد... اسلام از این شهدا و بالاترین شهید را در راه هدف تقدیم كرده است.[۱۲]
آیت الله خامنهای از یاران و همرزمان نزدیك آن شهید، در مقام او چنین میفرماید: «مسئولیت سنگین خود را از سال 41 تا دیروز صبح یعنی در طول 19 سال به خوبی انجام داد و دیروز هم با كمال سربلندی و سرافرازی به لقاءالله پیوست و به شهادت رسید... احساس میكنم برادر عزیز و گرانبهایی كه قلباً و روحاً به او خیلی متكی بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم از دست دادهام... خدایش رحمت كند و به ملت در مقابل از دست دادن این گوهر گرانبها عطیه ارزندهای عطا نماید. خداوند این خسارت را خود جبران كند».[۱۳]
پانویس
- ↑ پرواز روح، سید حسن ابطحی، ص 172.
- ↑ ملاقات با امام زمان، سید حسن ابطحی، ص 41.
- ↑ سید جواد هاشمی نژاد به نقل از یكی از اهالی بهشهر.
- ↑ فراگیری اخلاق و زندگی، ص 18.
- ↑ ویژهنامه جوانمرد فاضل، ص 7.
- ↑ فراگیری اخلاق زندگی، ص 13.
- ↑ ویژهنامه جوانمرد فاضل، ص 9.
- ↑ فراگیری اخلاق و زندگی، ص 7.
- ↑ در گفتگو با سید جواد هاشمینژاد.
- ↑ ویژهنامه جوانمرد فاضل، ص 11.
- ↑ سید احمد هاشمینژاد به نقل از ناقل.
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، 8/7/1360.
- ↑ مقام شهید، ص 21.