اصحاب رایات

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اَصحاب رایات

زنان بدكاره داراى پرچم.

به روزگار جاهلیت و هم پس از ظهور اسلام در حجاز و به ویژه در مكه و مدینه شمار زیادى كنیزان و زنان بدكاره از مشركان و اهل‌كتاب بودند كه از راه فحشا براى خود یا اربابانشان كسب درآمد مى‌كردند.[۱]

برخى از آنان براى شناسایى خود[۲] و راهنمایى تازه واردان پرچمى سرخ رنگ[۳] بر سر‌در خانه خود كه «مواخیر»[۴] (جمع می‌خوار به معناى فاحشه خانه) نام داشت، برمى‌افراشتند كه بدین جهت اصحاب یا صواحبِ رایات، متعالمات، معلنات،[۵] متعالنات،[۶] مستعلنات[۷] و قَلیقیات یا قلقیات[۸] (از قلقى به معناى گردنبند آراسته به لؤلؤ كه این زنان به گردن مى‌آویختند و یا از قلق به معناى رفت و آمد زیاد)[۹] نام گرفتند.

برخى از این پرچمداران، كنیزانى بودند كه توانگران مكه[۱۰] و مدینه[۱۱] براى كسب درآمد بیشتر، آن‌ها را به زنا وامى‌داشتند و دخترانى را كه از این راه زاده مى‌شدند، «ولائد»[۱۲] (جمع ولیده) نامیده و به همین عمل مجبور مى‌كردند.

كنیزانى كه بدین كار وادار مى‌شدند بسیار بودند. نام شمارى از آنان بدین قرار است: ام‌مهزول، كنیز سائب ‌بن ‌ابى‌سائب مخزومى، ام‌عُلیط یا غُلیظ، كنیز صفوان ‌بن ‌امیه؛ حَنَّه قبطیَّه، كنیز عاص‌ بن ‌وائل؛ مُزْنه یا مریّه، كنیز مالك ‌بن ‌عمیله؛ جَلاله یا حَلاله، كنیز سُهَیل ‌بن ‌عمرو؛ ام سُوید، كنیز عمرو بن ‌عثمان مخزومى؛ شَریفه یا سریفه؛ كنیز زمعة ‌بن ‌اسود؛ فرسه، قرینه یا قریبه، كنیز هشام ‌بن ‌ربیعه؛ فَرْتَنا، قرینه یا قریبا، كنیز هلال ‌بن ‌أنس.[۱۳]

در مكه زنان بدكاره غیركنیز هم بودند كه نام شمارى از پرچمداران آنان چنین است: ساره، حنتمه، رباب،[۱۴] صفیه مادر طلحه، دوحه، حمامه مادر ابوسفیان، عقیله، ماریة‌الهموم، ام‌عبدالله، ام‌غانم، ام‌ابى‌الجهم یا رمیثاء، ماریه بنت ابى‌ماریة، نابغه مادر عمرو ‌بن ‌عاص، ممتعه مادر بزرگ عبدالرحمن ‌بن ‌عوف، كریمه مادر ذر برادر طلحة ‌بن ‌عبیدالله[۱۵] و ‌عَناق.[۱۶]

در مدینه نیز كنیزان، كنیززادگان (ولائد) و زنان بدكاره از اهل كتاب و مشركان بسیار بودند[۱۷] كه نام 5 تن از پرچمداران آنان بدست آمد: نُسیكه، امیه،[۱۸] مُسیكة، امیمة[۱۹] و معاذة.[۲۰]

سه نفر اخیر كه كنیزان عبدالله ‌بن ‌ابى بودند، بعدها اسلام آورده[۲۱] و از بدكارگى رهایى یافتند. بسیارى از این زنان از همین راه ثروت هنگفتى بدست آورده ‌بودند.[۲۲]

انتساب فرزندان زاده شده از این راه به مردان به دو روش انجام مى‌شد:

  1. اگر شمار مردان بیش ‌از 10 تن بود كودك با نظر قیافه‌شناس به یكى از آنان نسبت داده مى‌شد.
  1. اگر شمار آنان كمتر از 10 تن بود، زن به دلخواه خود فرزند را به ‌یكى از آنان نسبت مى‌داد؛ چنان كه نابغه فرزند خود عمرو را با آن كه به ابوسفیان‌ بن‌ حرب شبیه ‌بود، به عاص ‌بن ‌وائل كه دست و دل بازتر بود، نسبت ‌داد.[۲۳]

اصحاب رایات در شأن نزول:

به نقلى پس از مهاجرت مسلمانان به مدینه، شمارى از آنان در نهایت فقر و تنگدستى بودند و بدین ‌جهت برخى بر آن شدند تا به رسم جاهلى و براى رهایى از فقر با زنان ثروتمند بدنام همسر شوند و پس از بى‌نیازى آنان را رها سازند، از این ‌رو از پیامبر صلى الله علیه و آله اجازه خواستند كه آیه 3 سوره نور/24 نازل شد و با بیان این كه تنها مردان بدكاره با زنان زشت كار ازدواج مى‌كنند، آنان را از این عمل بازداشت:[۲۴]

«الزّانى لایَنكِحُ اِلاّ زانِیَةً اَو مُشرِكَةً والزّانِیَةُ لایَنكِحُها اِلاّ زان اَو مُشرِكٌ و حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى المُؤمِنین». بنابر روایتى از سعید ‌بن ‌مسیب آیه در شأن زنان زناكار مدینه[۲۵] و به نظر قمى[۲۶] در شأن زنان مكه نازل شده است؛ اما بنا به روایاتى از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام[۲۷] و نیز از ابن ‌عباس، مجاهد[۲۸] و عكرمه[۲۹] در شأن زنان زناكار مشرك روزگار آغازین اسلام (اعم از مكه و مدینه) فرود آمده است.

پانویس

  1. جامع‌البیان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 93‌ـ‌98؛ اسباب النزول، ص 263؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 127.
  2. جامع‌البیان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 96؛ اسباب‌النزول، ص‌ 263؛ التحریر والتنویر، ج‌ 18، ص‌ 222؛ بلوغ الأرب، ج‌ 2، ص‌ 4.
  3. المفصل، ج‌ 5، ص ‌139.
  4. جامع‌البیان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 95؛ اسباب النزول، ص‌ 263؛ المفصل، ج‌ 5، ص‌ 135، 138‌ـ139.
  5. جامع‌البیان، مج 10، ج‌ 18، ص‌ 95‌ـ‌96؛ التبیان، ج‌ 7، ص‌ 407‌ـ‌408.
  6. اسباب النزول، ص‌ 263؛ السنن الكبرى، ج‌ 10، ص‌ 385؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 127.
  7. تفسیر قمى، ج‌ 1، ص‌ 96.
  8. جامع‌البیان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 94.
  9. جامع‌البیان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 94.
  10. جامع‌البیان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 95‌ـ‌96؛ اسباب النزول، ص 263.
  11. الدرالمنثور، ج 6، ص 127؛ المفصل، ج 5، ص‌ 135.
  12. الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 127.
  13. جامع‌البیان، مج ‌10، ج‌ 18، ص‌ 96؛ اسباب النزول، ص‌ 263؛ التحریروالتنویر، ج‌ 18، ص‌ 223.
  14. تفسیر قمى، ج‌ 1، ص‌ 96.
  15. مثالب العرب، ص‌ 77‌ـ‌86.
  16. اسباب النزول، ص 65؛ مبهمات القرآن، ج 2، ص 251؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 6، ص‌ 484.
  17. جامع‌البیان، مج 10، ج 18، ص‌ 94، 97؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 127.
  18. الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 127.
  19. التحریر والتنویر، ج‌ 18، ص‌ 223؛ اسدالغابه، ج‌ 7، ص‌ 256.
  20. التحریر والتنویر، ج‌ 18 ص‌ 223؛ الاستیعاب، ج‌ 4، ص‌ 466؛ اسدالغابه، ج‌ 7، ص‌ 257‌ـ‌258.
  21. التحریر والتنویر، ج‌ 18، ص‌ 223.
  22. الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 127.
  23. مثالب العرب، ص‌ 78‌ـ‌79.
  24. جامع‌البیان، مج 10، ج 18، ص 94ـ95؛ اسباب‌النزول، ص 263؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 127.
  25. جامع‌البیان، مج 10، ج 18، ص 94، 97؛ السنن‌الكبرى، ج‌ 10، ص‌ 385.
  26. تفسیر قمى، ج‌ 1، ص‌ 96.
  27. الكافى، ج‌ 5، ص‌ 354‌ـ‌355.
  28. جامع‌البیان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 95‌ـ‌96.
  29. اسباب النزول، ص‌ 263.

منابع

محمد الله‌اكبرى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 399-401