نصیریه
در کتابهای تاریخ اسلام و ملل و نحل، از نصیریه به عنوان یکی از فرقههای غُلات[ یاد شده و به فردی به نام محمدبن¬نصیر یا نمیر نسبت داده شده است. امروزه فرقهای با این نام وجود ندارد، ولی فرقه دیگری به نام علویه یا علویین موجود است که گفته میشود آنان همان فرقه نصریهاند که به علویه تغییر نام داده¬اند. مورخان، علویینِ موجود در جبال لاذقیه (سوریه) و برخی مناطق ترکیه (کیلیکیا) را «نصیریه» نامیده¬اند. بیشتر آنان وجه این نامگذاری را این دانستهاند که مؤسس آن محمدبن¬نصیرنمیری بوده است. البته برخی از محققان در انتساب نصیریه به وی تشکیک کرده¬اند؛ زیرا محمدبن¬نصیر در سال 259هـ وفات کرده است در حالی که اصطلاح نصیریه نخستین بار در اوایل قرن پنجم هجری در کلامی از حمزۀبن¬علی یکی از مؤسسان مذهب دروزی، در اثری از وی به نام «الرسالۀ الدامغۀ فی الرد علی الفاسق النصیری» و نیز در دو اثر «رسالۀ الغفران» و «للزومیات» از ابوالعلاء معرّی به کار رفته است.
برخی وجه تسمیه این فرقه به نصیریه را انتساب آن به نصیر غلام امیرالمؤمنین علیعلیه¬السلام دانسته¬اند، ولی این سخن نادرست است، زیرا در کتابهای تاریخ از فردی با این نام به عنوان غلام حضرت علیعلیه¬السلام یاد نشده است. دیدگاهی دیگر در این باره این است که نامگذاری این فرقه به نصیریه به دلیل سکونت آنان در جبال لاذقیه است که جبال نصیریه نیز نامیده میشود. البته این نیز نادرست است و در آثار پیشین چنین نامی یافت نمیشود. برخی از مورخان نیز گفتهاند این فرقه در آغاز «نصیریه» و در دوران جدید توسط پیروان آن به «علویین» نامیده شده است.
محتویات
فرقهها و گروه ها
در کتاب «ولایۀ بیروت» تألیف رفیق تمیمی و محمد بهجت (1336هـ.ق) نصیریه به چهار گروه: حیدریه، شمالیه یا شمسیه، کلازیه و غیبتیه تقسیم شده¬اند. در «دایرۀ المعارف» فرید وجدی و کتاب «سوریۀ و العهد العثمانی» نوشته یوسف حکیم و «مذاهب الإسلامیین» عبدالرحمن بدوی، ساکنان جبال «کلازیه» و ساکنان سواحل، «شمالیه» نامیده شده¬اند.
نویسندگان مختلفی در این که علویین دارای گروههای متعددی هستند اتفاق نظر دارند، ولی دیدگاههای آنان درباره تعداد و نام آنها متفاوت است. اصولاً در این که گروههای یاد شده از نظر عقاید دینی متفاوت بوده و فرقههای مذهبی نصیریه باشند، جای تردید است، به نظر میرسد که این گروهها به لحاظ قبایل یا مناطق زندگی علویان پدید آمده است.
عقاید علویان در آثار متقدمین
هاشم عثمان در کتاب «هل العلویون شیعۀ»، دیدگاههای نویسندگان متقدم و معاصر را درباره نصیریه گزارش کرده است. در آثار مورخان پیشین، نصیریه فرقهای غالی و معتقد به الوهیت علیعلیه¬السلام و قائل به تناسخ معرفی شده¬اند. شهرستانی گفته است: «نصیریه به ظهور روحانی در جسمانی قائلاند و معتقدند خداوند به صورت علیعلیه¬السلام و امامان دیگر ظاهر شده است.» همچنین ابن اثیر معتقد است که عقیدهی ابن¬ابی¬عذاقر معروف به شلمغانی همان عقیدهی نصیریه است. البته سخنان او از جهاتی قابل مناقشه است زیرا مورخان دیگر چون مسعودی، ابن ندیم، بغدادی، ابن جوزی، اسفراینی، ابن خلکان، ابی الفداء، یافعی، سیوطی و ... از این که عقیده شلمغانی مشابه عقیده نصیریه است سخنی نگفته¬اند. همچنین در کتب فرق آمده که فرقهی «مخمّسه» یا شریعیه معتقدند خداوند در پنج شخص «محمدصلّی¬الله-علیه¬وآله، علی، فاطمه، حسن و حسینعلیهم¬السلام» حلول کرده است و هیچ یک از آنان نگفتهاند که مخمّسه یا شریعیه همان نصیریهاند یا عقاید آن دو، همانند یکدیگر است. شمس¬الدین محمدانصاری (شیخ الربوۀ) اعتقاد به تناسخ و حلول را از عقاید نصیریه دانسته است. وی آنان را با القاب رافضه، زنادقه، کفار، منافق و جاهل توصیف کرده است. البته با توجه به خصومتهای حاکمان اموی با عموم شیعیان و خصومت حاکمان عباسی با شیعیان علوی که آنان را با نامهایی چون رافضه، حلولیه، باطنیه، غالیه و مانند آن متهم میکردند و آنان را به عنوان گروهی خارج از اسلام معرفی مینمودند این گونه گزارشها و داوریها درباره نصیریه یا علویین قابل اعتماد نخواهد بود. به ویژه آن که برخی از این نسبتها در کتابهای ملل و نحلِ غیرشیعی به شیعه اثناعشریه داده شده است.
عقاید علویان در آثار متأخرین
نویسندگان معاصر درباره نصیریه دیدگاههایی را مطرح کردهاند که تا حدود زیادی با عقاید نویسندگان پیشین متفاوت است. برخی چون «علی سامی النشار» و «کامل مصطفی الشیبی» دیدگاه شهرستانی را برگزیده¬اند. عدهای مانند «کامل الغزی»، «فیلیپ حتی» و «عمر فروخ» نصیریه را شاخهای از اسماعیلیه دانسته¬اند. برخی از آنان نیز میان نصیریه و اسماعیلیه را خلط کردهاند مانند «محمد ابوزهره». گروهی نیز نصیریه را از نسبت ناروایی چون اعتقاد به الوهیت علیعلیه¬السلام به تناسخ و حلال شمردن شرب خمر، تبرئه کرده¬اند. عبدالحمید دجیلی، نصیریه را یک طریقه صوفیانه دانسته و نه یک فرقه مذهبی و آنان را با نام «خصیبیه» مطرح کرده است.
عقاید علویان از نگاه نویسندگان علوی
محمد امین غالب طویل و شیخ عیسی سعود دو نویسندهی علوی، عقاید علویان را چنین بیان میکنند: 1- ایمان آن دسته از قریش که پس از پیوستن علیعلیه¬السلام به پیامبرصلّی¬الله¬علیه¬وآله در قبا ایمان آوردند، کامل نیست، بر این اساس، ایمان عباس عموی پیامبرصلّی¬الله¬علیه¬وآله را کامل نمیدانند. 2- به اسلام آوردن واقعی ابوسفیان، همسرش هند و فرزندش معاویه اعتقاد ندارند. 3- از روزی که آیین اسلام آشکار شد، همواره برخی از عقاید اسلامی مکتوم و مخفی مانده است و تنها اهل¬بیت پیامبرصلّی¬الله¬علیه¬وآله از آنها آگاه بوده¬اند. بر این اساس است که علویین عقاید خود را مکتوم میدارند. 4- پیامبرصلّی¬الله¬علیه¬وآله اهل¬بیتعلیهم¬السلام را مرجع و رهبر دینی مسلمانان قرار داد. و هریک از آنان نیز دیگری را جانشین خود ساخت و وصایای پیامبر را به او سپرد و پس از امامان دوازده¬گانه، رهبری دینی مسلمانان به باب و خواص اصحاب مذهب علوی سپرده شده است. 5- سب و لعن دشمنان اهل بیت (پیامبرصلّی¬الله¬علیه¬وآله، فاطمه زهراسلام¬الله¬علیها و امامان دوازده¬گانه شیعهعلیهم-السلام) از فرائض دینی است. 6- بزرگترین اعیاد آنان شبی است که علیعلیه¬السلام در بستر پیامبرصلّی¬الله¬علیه¬وآله خوابید، تا پیامبر از خطر قتل، توسط کفار قریش نجات یابد. (لیلۀ المبیت) 7- آنان در معاملات خود به اقوال امامان دوازده¬گانه و بیش از همه به اقوال امام جعفرصادقعلیه-السلاماستناد میکنند. 8- اعتقاد به باب یکی از اعتقادات اساسی در مذهب علویین است. به اعتقاد آنان هر امامی، باب خاصی داشته است. سلمان فارسی باب امیرالمؤمنینعلیه¬السلام بود. قیس¬بن¬ورقه معروف به سفینه باب امام¬حسن-مجتبیعلیه¬السلام بود. رشیدهجری باب امام حسینعلیه¬السلام، عبدالله¬بن¬غالب¬کابلی باب امام¬زین¬العابدینعلیه¬السلام، یحیی¬بن¬محمدبنام¬طویل باب امام¬باقرعلیه¬السلام، جابربن¬یزید باب امام¬رضاعلیه¬السلام، محمدبن¬مفضل باب امام-جوادعلیه¬السلام، عمربن¬فرات مشهور به کاتب باب امام¬هادیعلیه¬السلام، ابوشعیب¬محمدبن¬نصیر باب امام¬حسن-عسکریعلیه¬السلام بودند و به باور آنان امام دوازدهم باب نداشته است. 9- پنج تن از یاران علیعلیه¬السلام نزد آنان از احترام ویژهای برخوردارند و آنان را «ایتام پنجگانه» مینامند. آنان عبارتند از: مقدادبن¬اسودکندی، ابی¬ذرغفاری، عبدالله¬بن¬رواحۀانصاری، عثمان¬بن¬مظعون-نجاشی و قنبربن¬کادان¬روسی. آنان را ایتام سلمان فارسی نیز نامیده¬اند، زیرا سلمان همچون پدری مهربان آنان را مورد لطف و مهر خود قرار میداد و اقوال وی مورد اعتماد آنان بود.
تشیع علویان
عقاید علویان با تفصیل بیشتری در دیوان شعر «مکزون سنجاری» و «المنتجب العانی» آمده است. از کتابهای آنان به دست میآید که علویان خود را پیرو مذهب اهل¬بیتعلیهم¬السلام میدانند. آنان معتقدند که حبل¬الله، علیعلیه¬السلام و اهل¬بیت او میباشند. خمس در مذهب اهل¬بیت، حق مخصوص ذریه پیامبرصلّی¬الله¬علیه¬وآله است اما زکات بر آنان حرام میباشد. این عقیدهی علویان از مختصّات شیعه است.
شخصیتهای علوی و تشیع علویان
بسیار از شخصیتهای علوی بر تشیع علویان تصریح کردهاند که نمونههایی از آنان بدین شرح است: 1. دکتر وحید محی الدین ذیل عنوان «منشأ العلویین» گفته است: «کسی که در آداب و رسوم و آراء و نگرشهای دینی علویین تأمل کند خواهد دانست که آنان شیعهاند و به آداب و مبادی آن اعتقاد دارند.» علی حمدان زاوی، قاضی علویها در طرطوس، نیز نظیر مطلب یاد شده را باز گفته است. 2. شیخ محمد یاسین ذیل عنوان «العلویون شیعیون» نوشته است: «نسبت علویین به علیعلیه¬السلام به این معناست که آنان ولایت علیعلیه¬السلام را پذیرفتهاند و پس از او ولایت امامان دیگر از امام حسن مجتبیعلیه¬السلام تا مهدی صاحب الزمانعجل¬الله¬تعالی¬فرجه را قبول دارند. بدین جهت آنان را «امامین» گویند و چون در احکام فقهی از امام صادقعلیه¬السلام پیروی میکنند «جعفریین» نامیده شده¬اند. بنابراین، آنان در آنِ واحد علوی، امامی و جعفری¬اند.» 3. در بیانیهای که در تاریخ 9 جمادی الثانی 1357هـ.ق از سوی عالمان علوی صادر شده آمده است: «مذهب ما در اسلام، مذهب امام جعفرصادقعلیه¬السلام است و ما در این باره از دستور پیامبرگرامی اسلامصلّی¬الله¬علیه¬وآله که آخرین پیامبر الهی است پیروی میکنیم.» این بیانیه توسط یازده نفر از عالمان، مفتیان و قضات علوی امضاء شده است. در رسالهای که هشتاد تن از عالمان برجسته و اساتید علویین سوریه و لبنان صادر کردهاند مطالب ذیل آمده است: 1.دین مورد قبول علویین، دین اسلام است و اسلام عبارت است از اقرار به شهادتین و التزام به آنچه پیامبرصلّی¬الله¬علیه¬وآله از جانب خداوند آورده است. 2.یمان عبارت است از اعتقاد صادقانه به وجود خداوند، ملائکه، کتابهای آسمانی و رسولان الهی همراه با اقرار به شهادتین. 3.اصول دین پنج چیز است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد. 4.ادلّه تشریع عبارت است از قرآن کریم، سنّت پیامبر، اجماع و عقل. 5.فروع دین عبارت است از نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، تولی و تبرّی.
علویان و ظاهر و باطن شریعت
علویان بر این عقیدهاند که شریعت دارای ظاهر و باطن است، همان گونه که قرآن دارای ظاهر و باطن است. این عقیده- که در جای خود درست است- منشأ پیدایش گرایشهای صوفیانه در آیین علوی شده است. بر این اساس اعتقاد به طریقت در کنار شریعت و شیخ طریقت، از عقاید علویان به شمار میرود. باطن قبله عبارت است از اقبال و توجه کلی و کامل به خداوند. باطن نماز نیز عبارت است از اتصال رقیقه روح به حضرت الاهیت به واسطه اشخاص معین به ازاء رکعتهای نماز. و باطن روزه صیانت اسرار از کسانی است که اهل اقرار به طریقه علویه نیستند. و باطن زکات، طهارت باطن اهل ولایت از رذایل اخلاقی است، چنان که ظاهر آن طهارت مال است. و باطن حج مشاهده تجلّی حی قیوم است. از ویژگیهای طریقه علویان این است که تعلیم معارف باطنی را مخصوص مردان میدانند و تعلیم آن به زنان را جایز نمیشمارند. هر گاه فردی بخواهد به طریقهای منتسب گردد باید شیخی را برگزیند تا او را ارشاد کند و آیین طریقت را به او بیاموزد و بر او لازم است که اسرار شیخ خود را افشا نکند.
علویان والتزام به تکالیف دینی
عالمان برجسته علوی به وجوب التزام به تکالیف دینی تصریح و تأکید کرده¬اند. آنان اگر چه به معانی و حقایق باطنی در برابر احکام و معارف ظاهری اعتقاد دارند، ولی تأکید کردهاند که پیرو مذهب علوی، باید به تکالیف دینی ملتزم باشد و آنها را همان گونه که در شرع بیان شده انجام دهد. خصیبی (متوفای358هـ) از شخصیتهای علوی گفته است: «ترک ظواهر دینی جایز نیست، هر چند کسی به باطن شریعت نیز آگاه شده باشد.»
جنبلانی (متوفای 287هـ) نیز درباره نماز گفته است: «نماز پایه دین است و کسی که نماز به جای نیاورد، دین ندارد. باید باطن نماز را شناخت و به ظاهر آن عمل کرد.» همچنین درباره حج نیز گفته است: «حج فریضه الهی است و شناخته خانه کعبه و ارکان آن و حجرالاسود، همگی ظاهر و باطنی دارد که به یکدیگر وابسته¬اند، نه ظاهر بی¬نیاز کننده از باطن است و نه بالعکس.»
شخصیتهای برجسته علوی نه تنها بر التزام به تکالیف دینی تأکید کرده¬اند، بلکه خود نیز در عمل به انجام فرائض اسلامی کوشا بوده¬اند. چنان که خصیبی پانزده بار به انجام مناسک حج اقدام کرد و شاگردش الجلی، نیز بیست بار پای پیاده به سفر حج رفت.
تحریف و انحراف در آیین علوی
اگر چه عالمان و شخصیتهای برجسته علوی بر التزام عملی به احکام اسلامی تأکید کرده و خود نیز در عمل به آنها پای¬بند بوده اند، ولی در اثر پارهای تحولات سیاسی و اجتماعی و تحت تأثیر افکار و اعمال صوفیانه برخی مشایخ، در مذهب علوی تحریفات و انحرافاتی رخ داده است. این تحریفات و دگرگونیها طی مدت حدود شش قرن (543-1150هـ.ق) رخ داده است. این تحولات و پیامدهای آنها در مذهب علویان عبارت است از: 1.انزواطلبی و عزلت¬گیری از مظاهر حیات اجتماعی و سکونت در کوه¬ها. 2.وارد شدن برخی شعایر غیراسلامی در زمره عادات و رسوم علویان. 3.نفوذ و شیوع خرافات در میان علویان و تبدیل شدن آنها به حقایق دینی مسلّم. 4.تسلط یافتن مشایخ طریقت بر جامعه علویان که اقوال سلف را تحریف و تأویل کردند شیخ عبداللطیف سعود (1881-1954م.) موارد ذیل را به عنوان انحرافاتی که در مذهب علویین پدید آمده، برشمرده است:
1.برنامهای که جایگزین نماز شده است.
2. همال کاری در انجام تکالیف دینی و تأویل آن¬ها.
3.تأسیس و تعمیر بناها و خانقاههایی بر کوهها و نذر و قربانی کردن برای آن¬ها. وی برنامهای که جایگزین نماز در این فرقه شده است را توضیح نداده، ولی گویا مقصود او کتاب «المجموع» است که دربردارنده 16 سوره است و از تلفیقات مشایخ طریقت تدوین شده است، چیزی که قدمای علویان آن را نمیشناختند. یکی از از انحرافات زننده و آشکار در مذهب علویین، حلال دانستن خمر و مسکرات است، تا آنجا که گفته شده است: «من یحرم المسکرات فلیس خصیبیا؛ کسی که مسکرات را حرام بشمارد خصیبی (علوی) نیست.» آنان در این باره به گفتاری از شاعری صوفی استناد کرده¬اند که گفته است: لاتشرب الراح الاّ مع أخ ثقــۀ مهذب عارف بالعلم والدین کلمه راح را به شراب ترجمه کرده¬اند، در حالی که مقصود صوفی مزبور از آن مذاکره علمی است که در اصطلاح آنان شراب نامیده میشود. مخالفت برجستگان علوی با انحرافات و تحریفات در آیین علوی گروهی از شخصیتهای برجسته علوی با انحرافات و تحریفات یاد شده به مخالفت برخاسته و با استناد به احادیث نبوی و روایات اهل¬بیتعلیهم¬السلام و اقوال قدمای علویین نادرستی آن را اثبات کرده¬اند. 1- شیخ عبداللطیف سعود: وی پس از نقل موارد انحراف آشکارا مخالفت خود را بیان کرده و گفته است: من جز در این موارد با مذهب علوی مخالفتی ندارم. 2- محمد علی اسبر: وی در کتاب «عادتنا و تقالیدنا» اعمال انحرافی در مذهب علویین را بیان کرده که عبارت است از این که مخالفت با بدعتها وظیفهای شرعی است که اگر کسی از آن روی برتابد مورد لعن خداوند قرار میگیرد. وی عادات اجتماعی نادرستی که در جامعه علویین رواج داشته و در عصر انحطاط مذهبی، در آن راه یافته است را برشمرده که برخی از آنها عبارتند از:
1.پیدایش عشایر و قبایل که به تفرقه میانجامد.
2.محروم شدن دختران از ارث.
3.نذر کردن دختران برای زیارتگاه و برای شیخ طریقت.
4.پافشاری بر روابط نسبی و خویشاوندی.
5.اهتمام مشایخ طریقت به بوسیدن دست آنها توسط عوام.
6.جایز شمردن سوگند به زیارتگاهها توسط مشایخ، برای تبرئه شدن مدعی علیه و ... . نقد شدید محمدعلی اسبر متوجه مشایخ علویان است. موارد انتقاد او عبارتند از:
1.زکات را حق خالص خود قرار دادهاند که برخلاف قرآن، سنّت نبوی و روایات اهل¬بیتعلیهم¬السلاماست.
2.برپانکردن نماز جماعت، جمعه و اعیاد اسلامی.
3.تعطیل کردن فریضه صوم و حج و تأویل آن به معرفت و محبت اشخاصی معین.
4.حرام ندانستن شرب خمر.
وی همچنین یادآور شده است که موارد یاد شده، هم با کتاب و سنت مخالف است و هم با اقوال بزرگان قدمای علویین، مانند خصیبی در «فقه الرسالۀ»، شیرازی در «التنبیه»، ابی¬طاهرسابور در «الجوهرۀ»، طبرانی در «المعارف»، مکزون سنجاری در «تزکیه النفس»، حسن احمد در «الزبدۀ» و دیگران. به اعتقاد وی منشأ دینی انحرافات، این است که علویین بیش از سیصد سال به خاطر عزلت گزینی در کوهها از علم و معرفت محروم ماندند. کتاب وی توجه حقیقت جویان را برانگیخت و در سال 1980،1978،1976 سه بار طبع و منتشر گردید و در نقطه مقابل، موجب خشم مشایخ قرار گرفت. آنان محمدعلی اسبر را مرتد شمرده و کتابی را به نام «الرد علی المرتد» در ردّ او نگاشتند که از کتابهای سرّی آنان است. همچنین دیگر شخصیتهای برجستهی علوی مانند: محمد حسن هلال، شیخ یاسین عبداللطیف و شیخ عبدالرحمان الخیر به نقد عقاید مشایخ معاصر علویین پرداخته¬اند.
منبع
ربانی¬گلپایگانی/علی/فرق و مذاهب کلامی/مرکز بین¬المللی ترجمه و نشر المصطفیصلّی¬الله¬علیه¬وآله/ وابسته به جامعۀالمصطفی العالمیه.