اصحاب رَسّ

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۵۷ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'مردمانى در شمار اقوام عذاب ‌شده پيشين به سبب تكذيب و كشتن پيامبرشان. رسّ در لغت...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مردمانى در شمار اقوام عذاب ‌شده پيشين به سبب تكذيب و كشتن پيامبرشان.

رسّ در لغت به معناى كندن چاه و قبر،[۱] مدفون كردن مرده يا غير آن، چاه كهنه، چاه ‌سنگ‌چين شده، معدن[۲] و نيز استوار ساختن،[۳] نشانه و اندك اثر بر جاى مانده هر چيز[۴] آمده ‌است.

قرآن دوبار در آيات 38 سوره فرقان/25 و 12 سوره ق/50 از اصحاب رسّ تنها به عنوان قومى كه در پى تكذيب پيامبر خويش با عذاب الهى نابود شدند، ياد كرده است؛ اما هيچ گزارشى درباره هويت، آيين، پيامبر، مكان و زمان زندگى و چگونگى نابودى آنان و نيز شرح كارهايى كه زمينه عذابشان شد، ارائه نكرده است.

در سوره ‌فرقان ضمن گزارش برخى از درخواست‌هاى نامعقول از سوى تكذيب‌كنندگان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله(سوره فرقان/25، 32) و در مقام تهديد آنان از اصحاب ‌رسّ در شمار اقوامى چون قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود و‌... ياد شده كه همگى به سبب تكذيب پيامبر خويش با عذاب الهى نابود شدند: «و قَومَ نوح لَمّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ اَغرَقنهُم‌... × و عادًا و ‌ثَمودا و اَصحبَ الرَّسِّ و قُرونـًا بَينَ ذلِكَ كَثيرا».(سوره فرقان/25، 37‌ـ‌38)

در سوره ق نيز در پى گزارش تكذيب پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و وعده رستاخيز از سوى كافران (ق/50، 2‌ـ‌3)، اصحاب ‌رسّ با همين وصف ياد شده‌اند: «كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح و اَصحبُ الرَّسِّ و ثَمود × و ‌عادٌ و فِرعَونُ و اِخونُ لوط × و اَصحبُ الاَيكَةِ و قَومُ تُبَّع كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وعيد».(سوره ق/50، 12‌ـ‌14)

برخى صاحب‌نظران با استناد به ‌ترتيب ذكر اصحاب رس در آيه 38 سوره فرقان/ 25 و توجيه ترتيب آن در آيه 12 سوره ق/50، بر اين باورند كه[۵] اصحاب رس در دوره تاريخى نزديك به زمان قوم ‌عاد و قوم ثمود مى‌زيسته‌اند.(6) پاره‌اى گزارش‌هاى تاريخى نيز كه هر سه قوم را جزو طبقه اعراب «بائده» (منقرض شده) نشان مى‌دهد،[۶] مؤيّد آن است.

مفسران به سبب نبود گزارش تفصيلى قرآن و بر اساس برخى معانىِ لغوىِ «رسّ»، پاره‌اى احاديث[۷] و روايت‌هاى تاريخى[۸] ديدگاه‌هاى متفاوتى را درباره هويت، آيين، پيامبر، محل و زمان زندگى، زمينه‌ها و چگونگى هلاكت اصحاب ‌رسّ ارائه كرده‌اند[۹] كه گاهى آميخته به افسانه و داستان‌پردازى است.[۱۰] بيشتر گزارش‌ها هر چند با جزئياتى متفاوت و غالباً متداخل، بر اساس معناى چاه براى رس و محوريت آن استوار است با اين تفاوت كه شمار چشم‌گيرى از آنان، اصحاب رس را قومى ياد كرده‌اند كه به سبب افكندن پيامبر خويش در چاه به اين نام موسوم شده‌اند. اغلب، نام آن پيامبر را «حنظلة ‌بن ‌صفوان» گفته‌اند.[۱۱]

مهم‌ترين روايت‌ها از اين قرار است:

  1. طوسى و طبرسى به نقل از عكرمه و با رد روايت‌هاى ديگر، از آنان فقط به عنوان قومى ياد ‌كرده‌اند كه پيامبر خويش را در چاه افكندند.[۱۲]
  1. برخى چون كعب‌الاحبار، مُقاتل و سدى، رس را چاهى در انطاكيه و اصحاب رس را همان اصحاب ياسين دانسته‌اند كه حبيب نجار را درون آن افكندند.[۱۳] اين ديدگاه از سوى اغلب مفسران رد[۱۴] و حبيب نجار از مؤمنان به رسولان حضرت عيسى عليه‌السلام[۱۵] (ر.ك: سوره يس/ 36، 13، 20، 27) و انطاكيه، شهرى در تركيه گزارش شده است كه اين با گزارش‌هاى تاريخى مبنى بر عرب بودن اصحاب رس سازگار ‌نيست.[۱۶]
  1. ابن‌عباس و گروهى ديگر از مفسرانِ نخستين، رس را نام يكى از قراى ثمود مى‌دانند.[۱۷] ابن‌جبير، كلبى و خليل ‌بن ‌احمد آن را چاهى در آبادى «فَلْج» در يمامه، اصحاب رس را باقيمانده قوم ثمود و ساكن در حاشيه آن چاه كه در آيه 45 سوره حج/22 با تعبير «بِئر مُعَطَّلَة» از آن ياد شده است و پيامبر آنان را «حنظلة ‌بن ‌صفوان» دانسته‌اند. آنان گرفتار پرنده‌اى بودند كه گاهى كودكان خردسال را مى‌ربود و چون با دعاى پيامبر خويش از دست آن رهايى يافتند به جاى ايمان به تكذيب و قتل وى پرداختند.[۱۸] با توجه به ياد كرد قوم ثمود و اصحاب رس به ‌صورت دو گروه جداگانه در هر دو آيه (سوره فرقان/25، 38؛ سوره ق/50، 12) و نيز ذكر «رسّ يمامه» به عنوان محلى غير از ديار مانده قوم ثمود[۱۹] در پاره‌اى منابع اسلامى، اين ديدگاه جاى تأمل دارد.
  1. برخى آنان را همان اصحاب اخدود دانسته‌اند[۲۰] كه دست كم نظر به تفاوت سرانجام هر يك با ديگرى در دنيا (سوره فرقان/25، 39؛ سوره بروج/85‌،10) آن دو نمى‌توانند يكى باشند.[۲۱]
  1. روايتى نبوى به نقل محمد ‌بن ‌كعب قُرظى، آنان را قوم حنظلة ‌بن ‌صفوان گزارش مى‌كند كه پس از تكذيب، وى را در چاهى افكنده و سنگ بزرگى بر دهانه آن نهادند. غلام سياه مؤمنى كه او را نخستين وارد شونده به بهشت دانسته‌اند، شبانه و مخفيانه براى وى آب و غذا مى‌برده است. پس از مدتى قوم او پشيمان شده و او را از چاه درآوردند و به وى ايمان آوردند. وى به سوى باقيمانده اندك قوم خود باز مى‌گردد.(23) اين حديث را مرسل و بيشتر ساخته و پرداخته خود راوى دانسته‌اند،[۲۲] چنان كه سرنوشت اين قوم با اصحاب رس كه ظاهراً همگى نابود شده‌اند، چندان سازگار نيست.
  1. در روايتى از امام على عليه‌السلام به نقل شيخ صدوق كه سند آن معتبر[۲۳] و صحيح[۲۴] خوانده شده آن‌ها قومى پس از حضرت سليمان عليه‌السلام، ساكن در 12 شهر بسيار آباد با نام‌هاى 12 ماه ايرانى (فروردين و‌...)، واقع در كنار رود بسيار پرآبى به نام «رسّ» در مشرق زمين و پرستنده درخت صنوبرى به نام «شاه درخت» ياد مى‌شوند.

پس از خشكيدن درخت در پى نفرين پيامبرى از نسل يهودا كه پس از سال‌ها دعوت به توحيد با تكذيب و اصرار آنان بر بت‌پرستى روبرو شد، آنان با تصور خشم درخت و با هدف خشنود ساختن آن، آب چشمه مقدس واقع در پاى درخت به نام «دوشاب» را تخليه و با كندن گودالى در دل آن، پيامبر خويش را زنده زنده در آن دفن مى‌كنند، از اين ‌رو به وسيله باد سرخ و زمين گداخته نابود و به اصحاب رس موسوم مى‌شوند. رودخانه ياد شده نيز از آن پس «رسّ» نام مى‌گيرد.[۲۵]

نيامدن اين روايت در ديگر مجامع حديثى دست اول و معتبر شيعى و نيز تفسير التبيان طوسى و مجمع‌البيان طبرسى به رغم گزارش كامل آن در برخى منابع تفسيرى[۲۶] و داستانى[۲۷] جاى بسى شگفتى است، چنان كه از عبارت الميزان، رد غيرمستقيم آن برمى‌آيد.(30)

برخى پژوهشگران با پيوند اين روايت به سرو ابرقو، اصحاب رس را ايرانى و ساكن ابرقو[۲۸] و شمارى نيز بر اساس قراينى از جمله قرابت لفظى، رس را همان رود «ارس»، اصحاب رس را در آذربايجان و پيامبر آنان را احتمالاً زرتشت دانسته‌اند.(32)

بخشى از خطبه 183 نهج‌البلاغه در مقام موعظه، اصحاب رس را در شمار فراعنه و عمالقه[۲۹] و صاحبان شهرهاى متعدد ياد مى‌كند كه طعمه مرگ شده و از اين جهان رخت بربسته‌اند: «أين العمالقة و أبناء العمالقة؟! أين الفراعنة و أبناء الفراعنة؟! أين أصحاب مدائن الرّسّ الذين قتلوا النّبيّين و أطفؤوا سُنَن المرسلين و أحيوا سنن الجبّارين!».

اين روايت را نيز برخى از شارحان نهج‌البلاغه با داستان شاه درخت پيوند داده و داستان مذكور را در شرح و تفصيل آن آورده‌اند،[۳۰] در حالى ‌كه فقره مزبور اشاره مستقيمى به آن ماجرا نداشته، تنها بيانگر اين است كه اصحاب رس افرادى نامدار با تمدنى قابل توجه، شهرهايى متعدد و پيشينه‌اى نسبتاً زياد در مبارزه با دعوت توحيدى انبيا، كشتن آنان و ترويج باورها و ارزش‌هاى شرك‌آلود و كفرآميز بوده‌اند و شهرهاى آنان گويا در كنار رودى يا جايى به نام رس قرار داشته است.

  1. در روايتى از امام كاظم عليه‌السلام، اصحاب رس مردمى صليب‌پرست[۳۱] و به نقلى ديگر آتش‌پرست، ساحل‌نشين رود «رس» در مرز ارمنستان و آذربايجان معرفى شده‌اند كه 30 پيامبر را كشتند؛[۳۲] همچنين در پاره‌اى احاديث، زنان اصحاب رس، همجنس‌باز خوانده شده‌اند.[۳۳]
  1. برخى گزارش‌هاى تاريخى، اصحاب رس را ساكن «حضور» در يمن مى‌دانند كه پس از كشتن پيامبر خويش به دست بُخْتُ‌نُّصَّر كشته و اسير شدند. جواد على با ارائه مستنداتى اين را جزو اسرائيليات و برگرفته از گزارش تورات مى‌داند.[۳۴]

پانویس

  1. ترتيب العين، ص‌ 311؛ تاج‌العروس، ج‌ 8‌، ص‌ 306، «رسس».
  2. لسان‌العرب، ج‌ 5، ص‌ 210؛ تاج العروس، ج‌ 8‌، ص‌ 306؛ القاموس المحيط، ج‌ 1، ص ‌753، «رسّ».
  3. ترتيب العين، ص‌ 310؛ التحقيق، ج‌ 4، ص‌ 109، «رس».
  4. مفردات، ص‌ 352؛ لسان‌العرب، ج‌ 5، ص‌ 209، «رسس».
  5. الميزان، ج‌ 15، ص‌ 218؛ التحقيق، ج‌ 4، ص‌ 110، «رس».
  6. المفصل، ج‌ 1، ص‌ 294‌ـ‌353.
  7. جامع‌البيان، مج‌ 11، ج‌ 19، ص‌ 20‌ـ‌21؛ عيون اخبارالرضا عليه‌السلام، ج ‌1، ص‌ 418‌ـ‌426؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 148‌ـ‌158.
  8. المحبر، ص‌ 6‌؛ تاريخ دمشق، ج‌ 1، ص‌ 12‌ـ‌13؛ البداية والنهايه، ‌ج ‌1، ص‌ 205.
  9. جامع‌البيان، مج 11، ج 19، ص 19‌ـ‌20؛ مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 266‌ـ‌267؛ روض‌الجنان، ج‌ 14، ص ‌221‌ـ‌229.
  10. روض‌الجنان، ج 14، ص 226‌ـ‌227؛ قصص‌الانبياء، ص‌ 230‌ـ‌232.
  11. كشف‌الاسرار، ج‌ 7، ص‌ 33؛ مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 266؛ روض‌الجنان، ج‌ 14، ص‌ 221.
  12. التبيان، ج‌ 7، ص‌ 490؛ مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 266‌ـ‌267.
  13. جامع‌البيان، مج‌ 13، ج‌ 26، ص‌ 198؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 7، ص‌ 32؛ مجمع‌البيان، ج‌ 9، ص‌ 215.
  14. التبيان، ج‌ 7، ص‌ 490؛ مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 266؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 3، ص‌ 227.
  15. مجمع‌البيان، ج‌ 8‌، ص‌ 655‌؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 3، ص‌ 575؛ تفسير قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 12.
  16. المفصل، ج‌ 1، ص‌ 347‌ـ‌348.
  17. جامع‌البيان، مج‌ 11، ج‌ 19، ص‌ 19؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 3، ص‌ 331.
  18. عرائس المجالس، ص‌ 131؛ المحبر، ص‌ 131؛ مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 267.
  19. معجم البلدان، ج‌ 3، ص‌ 43.
  20. جامع‌البيان، مج‌ 11، ج‌ 19، ص‌ 20؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 3، ص‌ 227؛ تفسير ابى‌السعود، ج‌ 5، ص‌ 218.
  21. قصص الانبياء، ص‌ 230؛ التحقيق، ج‌ 4، ص‌ 111.
  22. قصص الانبياء، ص‌ 232؛ البداية والنهايه، ج‌ 1، ص‌ 206.
  23. حياة القلوب، ج‌ 2، ص‌ 1019.
  24. التحقيق، ج‌ 4، ص‌ 112، «رس».
  25. علل‌الشرايع، ج‌ 1، ص‌ 55‌ـ‌57؛ عيون اخبارالرضا عليه‌السلام، ج‌ 1، ص‌ 418‌ـ‌426؛ معانى الاخبار، ج‌ 1، ص‌ 109‌ـ‌110.
  26. كشف‌الاسرار، ج‌ 7، ص‌ 33‌ـ‌35؛ روض‌الجنان، ج‌ 14، ص‌ 223‌ـ‌226.
  27. عرائس المجالس، ص‌ 133‌ـ‌135.
  28. داستان اصحاب رس، ص‌ 33.
  29. شرح نهج‌البلاغه، ابن ‌ابى ‌الحديد، ج‌ 10، ص‌ 280‌ـ‌281؛ المفصل، ج‌ 1، ص‌ 345‌ـ‌347.
  30. شرح نهج‌البلاغه، عبده، ص‌ 391؛ قاموس قرآن، ج‌ 3، ص‌ 89‌.
  31. بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 153‌ـ‌154.
  32. عرائس المجالس، ص‌ 132‌ـ‌133.
  33. المحاسن، ج‌ 1، ص‌ 114؛ الكافى، ج‌ 7، ص‌ 202؛ من لايحضره الفقيه، ج‌ 4، ص‌ 43.
  34. تاريخ دمشق، ج‌ 1، ص‌ 12؛ المفصل، ج‌ 1، ص‌ 347‌ـ‌352.

(6)‌. جامع‌البيان، مج‌ 11، ج‌ 19، ص‌ 19؛ نثر طوبى، ج‌ 1، ص‌ 305؛ التحقيق، ج‌ 4، ص‌ 110، «رس».


(23)‌. جامع‌البيان، مج‌ 11، ج‌ 19، ص‌ 20؛ روض‌الجنان، ج 14، ص 222ـ223؛ تفسير ابن‌كثير، ج 3، ص 331.


(30)‌. الميزان، ج‌ 15، ص‌ 218.


(32)‌. شرح نهج‌البلاغه، عبده، ص‌ 391؛ التحقيق، ج‌ 4، ص 112ـ113، «رس»؛ قاموس‌ قرآن، ج 3، ص 88ـ89.


منابع

على اسدى، محمدحسن ناصحى؛ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 401-405