الواح موسى علیه‌السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۵۳ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'صفحه‌هايى حاوى دستوراتى از سوى خداوند به حضرت موسى عليه‌السلام. الواح جمع «...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

صفحه‌هايى حاوى دستوراتى از سوى خداوند به حضرت موسى عليه‌السلام.

الواح جمع «لوح» از «لاحَ يَلوُحُ» به معناى ظاهر شدن و درخشيدن است و چون با نوشتن بر روى يك صفحه مطالب آشكار و روشن مى‌گردد، به هر چيز پهن مانند سنگ، چوب، استخوان، پوست و فلز كه بر آن چيزى مى‌نگارند، لوح گويند.[۱]

اين واژه در قرآن به دو معناى متمايز بكار رفته است: در آيه 13 سوره قمر/54 به الواح و تخته‌هاى كشتى حضرت نوح علیه‌السلام (=>كشتى) و در آيات 145، 150 و 154 سوره اعراف/7 به الواح نازل شده بر حضرت موسى علیه‌السلام اطلاق شده و در آيه 22 سوره بروج/85 به معناى «لوح محفوظ» آمده است. در زبان‌هاى خويشاوندِ عبرى، آرامى و سريانى نيز اين واژه همان دو معنا را دارد.[۲]

هنگامى كه خداوند موسى را به ميعادگاه خود فراخواند با برگزيدن وى به پيامبرى، مجموعه‌اى از دستورات خويش را در الواحى براى او فرستاد تا قوم خود را به عمل به فرمان‌هاى خداوند و محتواى آن‌ها فراخواند: «قالَ يموسى اِنّى اصطَفَيتُكَ عَلَى ‌النّاسِ بِرِسلتى و بِكَلمى فَخُذ ما ءاتَيتُكَ و كُن مِنَ الشّكِرين». (سوره اعراف/7، 144)

در كتاب مقدس نيز آمده است كه خداوند از حضرت موسى علیه‌السلام خواست تا بر كوه بالا رفته، قوانين و دستوراتى را كه بر لوح‌هاى سنگى نوشته شده فراگرفته و آن‌ها را به بنى‌اسرائيل بياموزد. موسى نيز به همراه يوشع به سوى كوه حركت كرده به بزرگان قوم خود فرمان داد همانجا منتظر او بوده و در مشكلات با هارون مشورت كنند.[۳]

درباره ويژگي‌ها، شمار و جنس الواح و زمان و مكان اعطاى آن به موسى علیه‌السلام در قرآن چيزى نيامده است؛ ولى مفسران شمار آنها را دو، 7 يا 10[۴] و جنس آن‌ها را از زمرد سبز، زبرجد، ياقوت سرخ يا سنگى سخت ذكر كرده‌اند.[۵]

در برخى از روايات نيز به نقل از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جنس الواح از درخت سدر بهشت دانسته شده است.[۶]

بيشتر مفسران محتواى الواح را به زبان عبرى دانسته[۷] و گفته‌اند: خداوند آن را روز عيد قربان به وسيله جبرئيل در ميقات بر موسى علیه‌السلام فرو فرستاد.[۸] روايات فراوانى نيز به بيان جنس، شمارگان، درازا و پهنا، كيفيت كتابت و ويژگي‌هاى ديگر الواح پرداخته است كه بيشتر آن‌ها اعتبار چندانى ندارد.[۹]

الواح و تورات

از آيات قرآن چنين برمى‌آيد كه خداوند نوشته‌هايى را به عنوان الواح براى موسى علیه‌السلام فرستاد؛ ولى مفسران درباره اين كه آيا اين الواح همان تورات مشهور است يا غير آن اختلاف نظر دارند؛ بيشتر مفسران بر اين باورند كه الواح همان تورات است.[۱۰] گروهى ديگر ارسال الواح را پيش از نزول تورات مى‌دانند.[۱۱] برخى ديگر نيز تورات را بخشى از الواح دانسته‌اند.[۱۲]

محتواى الواح

محتواى الواح پند و اندرز و بيان همه امور معرفى شده است: «و كَتَبنا لَهُ فِى الاَلواحِ مِن كُلِّ شَىء مَوعِظَةً وتَفصيلاً لِكُلِّ شَىء...» (سوره اعراف/7، 145) مفسران درباره نسبت كتابت به خداوند در اين آيه گفته‌اند: اين نسبت يا بدين جهت است كه كتابت به صورت نقش در الواح به قدرت خداوند بوده است[۱۳] يا اين كه اين كار به امر و وحى خدا صورت گرفته و كاتب آن فرشته‌اى بوده است.[۱۴]

در كتاب مقدس نيز آمده است: هنگامى كه خدا در كوه ‌سينا گفتگوى خود را با موسى به پايان رسانيد آن دو لوح سنگى را كه با انگشت خود ده فرمان بر روى آن‌ها نوشته بود، به موسى داد؛[۱۵] ولى به نظر مى‌رسد نسبت «كتابت» در اين آيه به خداوند، مانند ديگر مواردى كه در قرآن خداوند كارها را به خود نسبت مى‌دهد به معناى وقوع اين كار به امر الهى است.

اما در تفسير «...مِن كُلِّ شَىء مَوعِظَةً و تَفصيلاً لِكُلِّ شَىء...» برخى از مفسران به بيان مصاديق «كُلِّ شَىء» پرداخته و آن را شامل دستوراتى مانند شرك نورزيدن به خداوند، خوددارى از سوگند دروغ و بزرگداشت والدين مى‌دانند.[۱۶]

گروهى ديگر گفته‌اند: «مِن كُلِّ شَىء» عبارت از هر چيز مورد نياز در امر دين موسى و «مَوعِظَة و تَفصيلاً لِكُلِّ شَىء» تفسير «كُلِّ شَىء» است؛ يعنى خداوند همه اوامر و نواهى، حلال‌ها و حرام‌ها، عبرت‌ها و اخبار و جز آن‌ها را براى موسى فرستاده است؛[۱۷] اما ظاهراً خداوند محتويات الواح را در دو بخش تنظيم كرده است: بخشى پند و اندرز: «موعظة...» و بخشى ديگر تفصيل هر آنچه دانستن آن لازم است: «...و تَفصيلاً لِكُلِّ شَىء...» زيرا كلمه «مِن» در تعبير «مِن كُلّ شَىء» با توجه به سياق جمله تبعيض را مى‌رساند و واژه «مَوعِظَةً» بيان «كُلِّ شَىء» بوده و جمله «وتَفصيلاً لِكُلِّ شَىء» عطف بر آن است و بكارگيرى «تَفصيلاً» به صورت نكره، براى افاده ابهام و تبعيض است چون نه موسى، خاتم انبيا و نه آيينش، آخرين و كامل‌ترين آيين بوده و مسلماً در آن هنگام به مقدار نياز و استعداد مردم احكام الهى نازل شده است.

از اين ‌رو مى‌توان معناى آيه را چنين دانست كه ما براى موسى علیه‌السلام در الواح گزيده‌اى از هر چيز نگاشتيم؛ يعنى براى او مقدارى موعظه و مقدارى لازم از هر مطلب اعتقادى و عملى فرو فرستاديم پس اگر مراد از الواح، تورات باشد آيه به خوبى بر نقص و ناكافى بودن اين كتاب نسبت به معارف و شرايع مورد نياز بشر، دلالت دارد[۱۸] و به همين سبب خداوند در آيه‌اى ديگر، قرآن را مهيمن و كامل كننده تورات و انجيل دانسته است: «و اَنزَلنا اِلَيكَ الكِتـبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ الكِتبِ و مُهَيمِنـًا عَلَيهِ...». (سوره مائده/5،48)

برخى از روايات نيز در ذيل اين آيه گفته‌اند: خداوند همه چيز را براى موسى ننوشت. درباره عيسى علیه‌السلام نيز مى‌فرمايد: «و لَمّا جاءَ عيسى بِالبَيِّنتِ قالَ قَد جِئتُكُم بِالحِكمَةِ ولاُِبَيِّنَ لَكُم بَعضَ الَّذى تَختَلِفونَ فيهِ...» (سوره زخرف/43، 63) از اين آيه برمى‌آيد كه شريعت عيسى نسبت به آيين موسى نقش مكمل داشته يا به عبارت دقيق‌تر پاره‌اى از عقايد و احكام دينى مورد اختلاف يهود را اصلاح و تصحيح كرده است در حالى كه در مورد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌فرمايد: «...و جِئنا بِكَ شَهيدًا عَلى هؤُلاءِ و نَزَّلنا عَلَيكَ الكِتبَ تِبينـًا لِكُلِّ شَىء و هُدًى و رَحمَةً و بُشرى لِلمُسلِمين». (سوره نحل/ 16، 89)

از اين آيه مى‌توان برداشت كرد كه قرآن به شكل كامل‌تر و جامع‌ترى نسبت به تورات و انجيل به بيان عقايد، احكام و ارزش‌هاى اخلاقى مورد نياز براى سعادت انسان در دنيا و آخرت پرداخته است، از اين ‌رو آيات ياد شده مى‌تواند دليل برترى شريعت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر آيين حضرت موسى و حضرت عيسى عليهماالسلام باشد.[۱۹]

وظيفه موسى علیه‌السلام درباره الواح

چون الواح دستورات الهى به موسى علیه‌السلام و قوم او را دربرداشته، خداوند از وى خواست تا آن‌ها را با قوت و جديت تمام برگرفته و به قوم خود فرمان دهد تا از ميان آن‌ها بهترين را برگزينند: «...فَخُذها بِقُوَّة وأمُر قَومَكَ يَأخُذوا بِاَحسَنِها...» (سوره اعراف/7، 145) برخى مفسران ذيل اين آيه گفته‌اند: محكم گرفتن كنايه از اين است كه آن را شوخى و بى‌اهميت نشمارند بلكه آن را جدى گرفته با احتياط به آن عمل كنند زيرا اگر كسى امرى را جدى بداند قهراً همه نيروى خود را در نگهدارى آن بكار مى‌گيرد.[۲۰]

گروهى ديگر گفته‌اند: چون اين الواح دربرگيرنده احكام و دستورات جديدى، برخلاف احكام رايج نزد فرعونيان و قوم بت‌پرست بوده خداوند به موسى علیه‌السلام فرمود تا در فراگيرى آن عزمى قوى و اراده‌اى استوار داشته باشد؛[۲۱] اما درباره جمله «وأمُر قَومَكَ يَأخُذوا بِاَحسَنِها» طبرسى و برخى ديگر از مفسران معتقدند مراد از «أحسنها» واجبات و مستحبات است زيرا اين دو از مباحات بهتر است.[۲۲]

مفسرانى ديگر بدين معنا گرفته‌اند كه ناسخ‌ها را فراگرفته و منسوخ‌ها را رها كنيد.[۲۳] گروهى نيز بر اين باورند كه كلمه افعل تفضيل در اينجا به معناى صفت مشبهه يعنى «احسن» به معناى «حَسَن» بوده و به نيكى و حُسن همه دستورات آن اشاره دارد.[۲۴] احتمال ديگر اين كه در ميان دستورات، امورى مانند قصاص، مباح و امورى ديگر مانند عفو و گذشت از آن بهتر معرفى شده باشد و قوم موسى علیه‌السلام به عمل به آنچه بهتر است دعوت شده باشند.[۲۵]

علامه طباطبايى رحمه الله گرفتن أحسن را كنايه از حسن ملازمت در آن امور دانسته و در بيان وجه اين كنايه مى‌گويد: اگر كسى همواره در كارهايش در پى خوبى باشد، طبعاً از خوب و بد هر چيز و هر عمل خوب آن را برمى‌گزيند و همچنين غريزه زيباپسند انسان او را وامى‌دارد تا از ميان خوب‌ها، خوب‌تر را برگزيند بنابراين معناى جمله اين است كه به قوم خود فرمان ده تا از گناهان دورى كرده، حسناتى را كه خداوند به سوى آن راهنمايى مى‌كند، ملازمت كنند.[۲۶]

خداوند در پايان آيه وعده مى‌دهد كه بزودى جايگاه فاسقان را به موسى و قومش نشان خواهد داد: «...سَاُوريكُم دارَالفسِقين» طوسى و طبرسى به نقل از مجاهد و جبائى مراد از «دارَالفسِقين» را جهنم دانسته و معتقدند كه اين آيه تهديدى است براى كسانى كه با نپذيرفتن سخن موسى و عمل نكردن به دستورات الواح با فرمان خداوند مخالفت كردند.[۲۷]

برخى ديگر آن را به خانه‌هاى فرعون و فرعونيان در مصر يا خانه‌هاى عاد و ثمود يا عمالقه در شام تفسير مى‌كنند كه براى عبرت قوم موسى نمايان خواهد شد.[۲۸] عده‌اى ديگر از مفسران در تفسير آيه گفته‌اند كه بزودى حكومت و قدرت بدست گروهى فاسق افتاده، بر شما حكومت خواهند كرد.[۲۹]

افكندن الواح

قوم موسى پس از رفتن وى به ميقات با حيله‌هاى «سامرى» از زيورهاى خود، مجسمه‌اى به شكل گوساله ساخته و به پرستش آن پرداختند. هنگامى كه موسى علیه‌السلام از نافرمانى و سرپيچى قومش آگاه شد به سوى آنان بازگشت و با توبيخ و مذمت آن‌ها از شدت خشم الواح را افكند، موى سر برادرش هارون را گرفت به سوى خود كشيد: «ولَمّا رَجَعَ موسى اِلى قَومِهِ غَضبنَ اَسِفـًا قالَ بِئسَما خَلَفتُمونى مِن بَعدى اَعَجِلتُم اَمرَ رَبِّكُم واَلقَى الاَلواحَ واَخَذَ بِرَأسِ اَخيهِ يَجُرُّهُ اِلَيهِ...». (سوره اعراف/7،150)

از ابن ‌عباس نيز روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند حضرت موسى علیه‌السلام را رحمت كند. شنيدن، چگونه مانند ديدن است؟ هنگامى كه موسى از خداوند شنيد كه قومش در غياب او فريب خورده‌اند، الواح را از روى خشم بر زمين نكوبيد؛ ولى هنگامى كه به سوى آنان بازگشت و انحرافشان را به چشم خود ديد با شدت خشم، الواح را بر زمين زد.[۳۰]

برخى از مفسران گفته‌اند: چون حضرت موسى علیه‌السلام فضايل بى‌شمار امت محمد صلى الله عليه و آله را از خداوند شنيد الواح را افكند و از خدا خواست تا او را از آن امت قرار دهد؛[۳۱] ولى اين تفسير با ظاهر آيه هيچ‌گونه سازگارى ندارد.

گروهى شبهه منافات افكندن الواح و كشيدن موى سر برادر با عصمت را چنين پاسخ داده‌اند:[۳۲] ادله عصمت اين قبيل اشتباهات را كه ريشه در اختلاف در سليقه دارد نفى نمى‌كند زيرا اين ‌گونه امور به حكم خدا مربوط نبوده بلكه با امور زندگى ارتباط دارد، از اين ‌رو مفسران براى اين برخورد موسى احتمالات ذيل را بيان كرده‌اند: ممكن است اين كار موسى براى فهماندن عظمت خطا و انحراف قومش باشد تا بار ديگر تكرار نشود يا اين كه هارون را به سوى خود كشيده تا حال قومش را آهسته از وى بپرسد، از اين ‌رو وقتى هارون ماجرا را براى او بازگو كرد، عذر وى را پذيرفت و برايش دعا كرد. (سوره اعراف/7، 151)

هنگامى كه آتش خشم موسى علیه‌السلام فرو نشست الواحى را كه نوشته‌هاى آن براى خداترسان مايه هدايت و رحمت بود، برگرفت: «ولَمّا سَكَتَ عَن مُوسَى الغَضَبُ اَخَذَ الاَلواحَ وفى نُسخَتِها هُدًى ورَحمَةٌ لِلَّذينَ هُم لِرَبِّهِم يَرهَبون». (سوره اعراف /7،154)

برخى علت فرو نشستن خشم موسى علیه‌السلام را توبه قومش و برخى ديگر اعتذار هارون مى‌دانند.[۳۳] همچنين درباره «فى نُسخَتِها» گروهى از مفسران «نسخ» را به معناى «نقل» گرفته و بر اين باورند كه چون موسى علیه‌السلام از سر خشم الواح را افكند 6 جزء از آن شكسته و تنها يك جزء باقى ماند و «وَ فى نُسخَتِها» يعنى آنچه كه از آن يك جزء نقل شده است؛[۳۴] ولى به نظر مى‌رسد در اين آيه «نسخه» از «نسخ» به معناى نوشتن و نسخه به معناى نوشته است، همان ‌گونه كه «خطبه» به معناى «خطاب» است، بنابراين «وَ فى نُسخَتِها» يعنى در نوشته‌هاى آن الواح براى خداترسان هدايت و رحمت است.[۳۵]

الواح و تابوت

پس از موسى علیه‌السلام گروهى از بنى‌اسرائيل از پيامبر خود خواستند تا پادشاهى براى آنان نصب كند تا به فرماندهى وى در راه خدا كارزار كنند. پيامبرشان «طالوت» را به فرماندهى آنان برگزيد و گفت: نشانه سلطنت وى اين است كه «تابوت» را به شما باز مى‌گرداند تا مايه آرامشتان شود:[۳۶] «و قالَ لَهُم نَبِيُّهُم اِنَّ ءايَةَ مُلكِهِ اَن يَأتِيَكُمُ التّابوتُ فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم وبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسى وءالُ هرونَ تَحمِلُهُ المَلئِكَةُ اِنَّ فى ذلِكَ لاَيَةً لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». (سوره بقره/2، 248)

«تابوت» صندوقى است چوبى كه در آن چيزى مى‌نهند[۳۷] و مراد از آن در آيه تابوت بنى‌اسرائيل است كه موسى علیه‌السلام در واپسين روزهاى عمر خود الواح، زره و برخى چيزهاى ديگر را در آن نهاد و به جانشين خويش، يوشع بن نون سپرد و از آن پس اهميت اين صندوق در ميان بنى‌اسرائيل بيشتر شد و در همه جنگ‌ها براى آرامش آن را به همراه خود برده و بر دشمن پيروز مى‌شدند.[۳۸] (=>تابوت بنى‌اسرائيل)

همچنين در تفسير «بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسى و ءالُ هرونَ» از ابن ‌عباس، قتاده، عكرمه و برخى ديگر نقل شده كه مراد از آن خرده‌هاى الواح موسى و عصا و لباس اوست كه در تابوت نهاده بودند.[۳۹]

سرنوشت الواح

درباره سرنوشت الواح حضرت موسى علیه‌السلام مانند بسيارى از پديده‌هاى تاريخى ديگر نمى‌توان به نظرى قطعى دست يافت؛ ولى با تمسك به رواياتى كه بسيارى از آن‌ها خالى از ضعف نيست گروهى بر آن‌اند كه اين الواح در يكى از كوه‌هاى يمن دفن شده[۴۰] يا در زمان حضرت موسى علیه‌السلام سنگى آن‌ها را در خود فرو برده و هم‌اكنون نيز در دل آن سنگ نگهدارى مى‌شود.[۴۱]

برخى ديگر گفته‌اند: پس از شكستن الواح هنگامى كه خشم موسى فرو نشست، خرده‌هاى آن‌ها را جمع كرد و در تابوت نهاد و اين تابوت همچنان در ميان بنى‌اسرائيل بود تا آن كه آن را خوار و بى‌ارزش شمردند و خداوند به سبب اين بى‌حرمتى آن تابوت را از آنان گرفت؛[۴۲] همچنين از امام صادق علیه‌السلام روايت شده كه ما اهل ‌بيت علیهم‌السلام وارث الواح موسى هستيم.[۴۳]

پانویس

  1. تاج‌العروس، ج 4، ص 195؛ لسان العرب، ج 12، ص 353؛ التحقيق، ج 10، ص 251ـ252، «لوح».
  2. واژه‌هاى دخيل، ص 366ـ367، «لوح».
  3. كتاب مقدس، خروج 24: 12ـ15.
  4. مجمع‌البيان، ج 4، ص 733؛ التفسير الكبير، ج 14، ص 236؛ تفسير المنار، ج 9، ص 190.
  5. تفسير قمى، ج 2، ص 28؛ جامع‌البيان، مج 6، ج 9، ص 89؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 733.
  6. الدرالمنثور، ج 3، ص 548؛ الميزان، ج 8، ص 261.
  7. التبيان، ج 4، ص 539؛ نورالثقلين، ج 2، ص 75.
  8. التفسيرالكبير، ج 14، ص 236؛ البحر المحيط، ج 5، ص 169.
  9. تفسير المنار، ج 9، ص 190.
  10. التبيان، ج 4، ص 539؛ الكشاف، ج 2، ص 158؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 733.
  11. تفسير ابن‌كثير، ج 2، ص 256.
  12. الكشاف، ج 2، ص 668؛ تفسير ابن ‌كثير، ج 2، ص 256.
  13. البحرالمحيط، ج 5، ص 169؛ نمونه، ج 6، ص 363.
  14. التفسير الكبير، ج 14، ص 236؛ البحرالمحيط، ج 5، ص 169؛ روح‌المعانى، مج 6، ج 9، ص 85.
  15. كتاب مقدس، خروج 31: 18.
  16. جامع‌البيان، مج 6، ج 9، ص 78؛ البحر المحيط، ج 5، ص 170.
  17. جامع‌البيان، مج 6، ج 9، ص 77؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 733؛ التفسير الكبير، ج 14، ص 237.
  18. روح‌المعانى، مج 6، ج 9، ص 84؛ الميزان، ج 8، ص 245؛ نمونه، ج 6، ص 364.
  19. نورالثقلين، ج 2، ص 68ـ69؛ الفرقان، ج 9، ص 302؛ نمونه، ج 6، ص 364.
  20. جامع‌البيان، مج 6، ج 9، ص 78ـ79؛ البحر المحيط، ج 5، ص 171؛ الميزان، ج 8، ص 245.
  21. تفسير مراغى، مج 3، ج 9، ص 61؛ البحر الميحط، ج 5، ص 171؛ الفرقان، ج 9، ص 301.
  22. تفسير ماوردى، ج 2، ص 260؛ التبيان، ج 4، ص 540؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 734.
  23. تفسير ماوردى، ج 2، ص 260؛ التبيان، ج 4، ص 540؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 734.
  24. مجمع‌البيان، ج 4، ص 734؛ نمونه، ج 6، ص 365.
  25. التبيان، ج 4، 540؛ روح‌المعانى، مج 6، ج 9، ص 87؛ نمونه، ج 6، ص 365.
  26. الميزان، ج 8، ص 246.
  27. التبيان، ج 4، ص 540؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 734.
  28. التبيان، ج 4، ص 540؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 734؛ تفسير مراغى، مج 3، ج 9، ص 62.
  29. تفسيرقمى، ج 1، ص 242؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 734؛ الميزان، ج 8، ص 246.
  30. تفسير عياشى، ج 2، ص 29؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 564؛ الفرقان، ج 9، ص 317.
  31. تفسير ماوردى، ج 2، ص 263؛ كشف‌الاسرار، ج 3، ص 745.
  32. التبيان، ج 4، ص 550؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 742؛ الميزان، ج 8، ص 251.
  33. مجمع‌البيان، ج 4، ص 743؛ روح‌المعانى، مج 6، ج 9، ص 104؛ تفسير المنار، ج 9، ص 214.
  34. كشف الاسرار، ج 3، ص 745؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 186؛ روح‌المعانى، مج 6، ج 9، ص 105.
  35. مجمع‌البيان، ج 4، ص 743؛ كنز الدقائق، ج 5، ص 191؛ الفرقان، ج 9، ص 324.
  36. مجمع البيان، ج 2، ص 614.
  37. التحقيق، ج 1، ص 372؛ قاموس ‌قرآن، ج 1، ص 260؛ قاموس كتاب مقدس، ص 237.
  38. التبيان، ج 2، ص 293؛ مجمع‌البيان، ج 2، ص 614؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 758.
  39. جامع‌البيان، مج 2، ج 2، ص 830؛ نورالثقلين، ج 1، ص 247؛ الفرقان، ج 2، ص 169.
  40. تفسير عياشى، ج 2، ص 28.
  41. نورالثقلين، ج‌ 2، ص‌ 71؛ الميزان، ج ‌8‌، ص‌ 261.
  42. جامع‌البيان، مج 2، ج 2، ص 832.
  43. مجمع‌البيان، ج 2، ص 614؛ بحارالانوار، ج 17، ص 132.

منابع

ابوالفضل روحى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 4، صفحه 188-194