سوره احقاف

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نام چهل و ششمين سوره قرآن كريم.

سوره مباركه احقاف به ‌ترتيب مصحف چهل‌ و ‌ششمين سوره و به ‌ترتيب نزول شصت و ششمين سوره است.[۱] اين سوره هم در ترتيب نزول و هم در چينش كنونى پس از سوره جاثيه قرار دارد.[۲] اين سوره با حرف مقطعه «حم» آغاز ‌مى‌شود و آخرين سوره از مجموعه 7 سوره داراى «حم» قرآن است. اين سوره با احتساب «حم» به عنوان يك آيه، داراى 35 آيه[۳] و 644‌ كلمه[۴] است.

نام سوره از آيه بيست و يكم آن گرفته شده ‌است كه در آن هشدارهاى حضرت هود علیه‌السلام را به قوم عاد يادآور مى‌شود. قوم عاد در سرزمين احقاف سكونت داشتند: «واذكُر اَخا عاد اِذ اَنذَرَ قَومَهُ بِالاَحقافِ‌...».

در ‌اين آيه حضرت هود علیه‌السلام قومش را به خداپرستى دعوت مى‌كند و از عذاب قيامت انذار مى‌دهد. برخى از مفسران معتقدند كه نام اين سوره با هدف اصلى آن (كه انذار به كافران است) هماهنگى دارد.[۵] گفتنى است كه احقاف به ‌معناى شن‌هاى روانى است كه بر اثر وزش باد به ‌صورت كج و معوج روى هم انباشته مى‌گردد.[۶](‌=>‌احقاف)

سوره احقاف از سوره‌هاى مكى قرآن به ‌شمار مى‌رود؛[۷] اما بسيارى از مفسران معتقدند كه آيه دهم سوره «قُل اَرَءَيتُم اِن كانَ مِن عِندِاللّهِ» كه ‌درباره عبدالله ‌بن سلام است، در مدينه نازل شده است.[۸]

علامه طباطبايى معتقد است كه به جز آيه مذكور، آيه هشتم سوره «اَم يَقولونَ افتَرهُ...» نيز در مدينه نازل شده است.[۹]

گروهى از مفسران مانند طبرسى نيز به پيوند ميان آيات آغازين سوره احقاف و آيات پايانى سوره جاثيه گرايش دارند. آنان مى‌گويند: اين آيات از يك مضمون برخوردارند زيرا سوره جاثيه با ياد‌كرد توحيد و مذمت مشركان و وعده عذاب به آنان پايان يافته و اين سوره با بيان توحيد و سپس توبيخ كافران آغاز گشته است.[۱۰]

محتواى سوره:

مشركان مكه خود را در اوج قدرت مى‌ديدند و تصور مى‌كردند كه هيچ نيازى به پذيرش دعوت پيامبر ندارند؛ از اين‌ رو ضمن تبليغ بت‌پرستى و گمراه كردن مردم، حقانيت آيين اسلام و تعاليم قرآن را با تمسخر انكار مى‌كردند. سوره احقاف براى هشدار به كافران و مشركان قريش نازل شد[۱۱] تا به آنان يادآور شود كه ادامه اين روش سرانجامى شوم را براى آنان در دنيا و آخرت در پى خواهد داشت و پيمودن طريق باطل و بى‌توجهى به حقانيت پيامبر و انكار قيامت جز ناكامى در دنيا و ذلت در آخرت نتيجه‌اى براى آنان دربر نخواهد داشت و از آن‌جا كه درمان بيمارى حق‌‌ستيزى آن‌ها تنها با يادآورى عذاب دردناك قيامت ميسر بود، در چند آيه از سوره بر موضوع معاد و عذاب كافران و عرضه آنان بر آتشِ دوزخ تأكيد مى‌شود.(سوره احقاف/46، 18‌ـ‌28)

سوره احقاف هدف مذكور را در سه بخش دنبال مى‌كند: در بخش نخست سوره (آيات 1‌ـ‌14) به بطلان عقايد كافران مى‌پردازد و ضمن نكوهش پرستش غيرِ خدا به فقدان هر گونه دليل عقلى و نقلى بر شايستگى بت‌ها و معبودان خيالى براى پرستش تأكيد مى‌ورزد. آنگاه سخنان و دلايل واهى كافران را در مخالفت با قرآن نقد مى‌كند. كافران قرآن را سِحر (آيه ‌7)، بافته پيامبر (آيه‌ 8)، افسانه و دروغ پيشينيان (آيه‌ 11) مى‌ناميدند و در حقانيت آن شك روا مى‌داشتند.

آيات مورد بحث ضمن ارائه پاسخى مستدل و منطقى به آنان، قرآن را آيه‌هاى روشن الهى (آيه‌ 7) مى‌نامد كه جز بر زبان رسول حق جارى نمى‌شود (آيه‌ 9) و تعاليم آن توسط كتاب‌هاى آسمانى ديگر تأييد شده است (آيه‌ 12).

در انتها نيز پس از آن‌كه انسان‌ها را به دو گروه نيكوكار و ستمكار تقسيم مى‌كند، سرنوشت دردناك ستمكاران و سرنوشت مسرت‌آور نيكوكاران و معتقدان به ربوبيت ‌الهى ‌را برمى‌شمرد.(آيه ‌14)

در بخش دوم سوره (آيات 15‌ـ‌20) سرنوشت دو گروه مذكور را با تفصيل بيشترى بيان مى‌كند و مردم را به دو دسته تقسيم مى‌كند: يك دسته كسانى‌ كه همواره به ‌سوى خدا توجه كرده در برابر حق تسليم هستند و به نصايح كسانى‌ كه دلسوزانه آنان را به ‌سوى حق دعوت مى‌كنند مانند پدر و مادر گوش فراداده در حق آنان دعاى خير مى‌كنند.

خداوند نيز اعمال نيك آن‌ها را پذيرفته، آنان را در بهشت جاى مى‌دهد. دسته ديگر خاسران و زيان‌كاران‌اند كه با درخواست والدين دل‌سوز خود كه او را به ‌سوى ايمان به خدا و روز جزا مى‌خوانند، مخالفت مى‌كنند و متكبرانه اين سخنان را خرافات و كهنه‌پرستى‌ مى‌نامند. اين گروه به سرنوشتى اسف بار مانند امت‌هاى گذشته از جن و انس، دچار مى‌شوند. بدين ‌سان با مثالى زيبا هشدارى عبرت‌آميز به كافران مى‌دهد.

بخش سوم اين سوره (آيات 20‌ـ‌35) به بيان دو داستان عبرت‌آموز از انذار كافران و سرانجامِ كسانى اختصاص دارد كه به هشدارهاى پيامبران بى‌توجهى كردند. ابتدا به داستان قوم عاد كه در سرزمين احقاف زندگى مى‌كردند، اشاره مى‌كند و تعاليم توحيدى پيامبرشان (حضرت هود‌ عليه‌السلام) را يادآور مى‌شود كه آنان را به خداپرستى و دورى از عذاب الهى دعوت مى‌كرد؛ اما آنان با لجاجت از پذيرش آن، سرباز ‌مى‌زدند و سرانجام با همه قدرت و مكنتى كه داشتند به خوارى و ذلتِ عذاب دچار شدند. اين آيات از كافران مكه مى‌خواهد تا از سرنوشت قوم عاد پند بگيرند.

داستان دوم، درباره ايمان آوردن گروهى از جن است كه آيات 29‌ـ‌32 به بيان آن پرداخته است. اين آيات در وادى نخله و هنگامى نازل شد كه پيامبر از سفر تبليغى طائف بازمى‌گشت و با اهانت‌هاى اهل طائف مواجه شده بود. اين آيات از گروهى از جن خبر مى‌دهد كه به آيات قرآن گوش فرادادند و پس از آن كه به حقانيت آن پى‌بردند، به ‌سوى قوم خود بازگشته آنان را انذار كردند و نتايج و آثار ايمان به خدا از ‌جمله بخشش گناهان و ايمنى از عذاب دردناك را براى آنان برشمردند و در مقابل نتيجه بى‌توجهى به دعوت الهى را نيز يادآور شدند. در اين داستان از زبان جن‌ها به كافران گوشزد مى‌كند كه فرجامِ مبارزه با حق و روى‌گردانى از تعاليم انبيا چيست.

در انتها پس از آن كه قدرت خدا را بر زنده كردن مردگان يادآور مى‌شود، عذاب حقارت‌بار كافران را ترسيم مى‌كند. در آخرين آيه سوره كه در حكم نتيجه‌گيرى از مجموع مطالب گفته شده است، خداوند از پيامبرش مى‌خواهد تا در برابر لجاجت‌ها و اذيت‌هاى كافران صبر پيشه كند و در تقاضاى عذاب براى آنان عجله نكند كه بزودى آن روز را مشاهده مى‌كنند؛ هر چند كافران آن روز را دور مى‌پندارند.

فضيلت سوره:

بر اساس روايتى كه ابن‌بابويه با سند متصل از ابن ‌ابى ‌يعفور از امام ‌صادق عليه‌السلام نقل كرده، هر كس هر شب يا هر ‌جمعه اين سوره را بخواند، خداوند وحشت دنيا را از او برمى‌دارد و او را از وحشت روز قيامت نيز در امان مى‌دارد.[۱۲]

پانویس

  1. البرهان فى علوم القرآن، ج‌ 1، ص‌ 280.
  2. تاريخ قرآن، ص‌ 65 و 72؛ المعجم الاحصائى، ج‌ 1، ص‌ 307.
  3. منهج الصادقين، ج‌ 8‌، ص‌ 306.
  4. تفسير اثنى ‌عشرى، ج‌ 12، ص‌ 65‌؛ حجة‌التفاسير، ج‌ 6‌، ص‌ 133.
  5. تفسير بقاعى، ج‌ 7، ص‌ 114.
  6. مفردات، ص‌ 248؛ التحقيق، ج‌ 2، ص‌ 260.
  7. حجة‌التفاسير، ج‌ 6‌، ص‌ 133؛ مخزن العرفان، ج‌ 6‌، ص‌ 117.
  8. مجمع‌البيان، ج‌ 9، ص‌ 123؛ تفسير اثنى ‌عشرى، ج‌ 12، ص‌ 65‌.
  9. الميزان، ج‌ 18، ص‌ 186.
  10. مجمع‌البيان، ج‌ 9، ص‌ 123؛ منهج‌الصادقين، ج‌ 8‌، ص‌ 306.
  11. الميزان، ج‌ 18، ص‌ 185.
  12. مجمع‌البيان، ج‌ 9، ص‌ 123؛ البرهان، ج‌ 5، 35؛ ثواب‌الاعمال، ص 244.

منابع

محمد خامه‌گر،‌ دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 322-324.