اُبَىّ ‌بن ‌كَعب

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۴۸ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'اُبىّ ‌بن ‌كَعب بن ‌قَيس بن ‌عُبيد بن ‌زيد انصارى از كاتبان وحى. ابىّ ‌بن ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اُبىّ ‌بن ‌كَعب بن ‌قَيس بن ‌عُبيد بن ‌زيد انصارى از كاتبان وحى.

ابىّ ‌بن ‌كعب از قبيله خزرج، تيره بنى‌نجّار و كنيه‌اش ابومنذر[۱] يا ابوالطفيل[۲] بود و در جاهليت از معدود كسانى بود كه نوشتن مى‌دانست.[۳] در بيعت عقبه حضور داشت[۴] و پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله او در شمار كاتبان وحى، نويسندگان نامه‌ها و معاهدات پيامبر قرار گرفت[۵] و برخى از نامه‌هاى رسيده به رسول خدا صلی الله علیه و آله را براى حضرت مى‌خواند.[۶]

او در نخستين سريه پس از هجرت به فرماندهى حمزه شركت داشت[۷] و در ديگر غزوات نيز با پيامبر همراه بود. رسول اكرم صلی الله علیه و آله در عقد اخوت ميان مهاجر و انصار بين او و سعيد بن زيد يا طلحة بن ‌عبيدالله، برادرى بر قرار كرد.[۸]

پس از رحلت رسول ‌خدا صلى الله عليه و آله در شمار صحابيان بزرگى قرار داشت كه از بيعت با ابوبكر سرباز زده به خلافت على ‌بن ‌ابى‌طالب متمايل بودند.[۹] او در مقام احتجاج بر ابوبكر گفت: اى ابوبكر! حقى را كه خداوند براى غير تو قرار داده، انكار مكن و نخستين كسى نباش كه رسول خدا صلی الله علیه و آله را در امر وصى و برگزيده‌اش نافرمانى كرده، از امر او سر مى‌پيچد.[۱۰]

برابر برخى روايات شيعى، اُبىّ در ضمن خطبه‌اى مى‌گويد: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله درباره وصى و جانشين بعد از خود برايم سخن گفت و على عليه‌السلام را هدايتگر هدايت شده خيرخواه امت، احيا‌كننده سنت پيامبر صلى الله عليه و آله، امام و پيشواى مسلمانان پس از خود معرفى فرمود: «يا اُبّى عَلَيْكَ بِعلىّ فَاِنَّهُ الْهادِىُ الْمَهْدِى، اَلنّاصِحُ لاُِمتى، اَلَْمُحيى لِسُنَّتى وَ هُوَ اِمامُكُمْ بَعْدِىْ فَمَنْ رَضِىَ بِذلِكَ لَقِينى عَلى ما فارَقْتُهُ عَلَيه».[۱۱]

از روايتى استفاده مى‌شود كه پيامبر آينده امر خلافت پس از خود را و اين ‌كه چه كسانى آن را قبضه خواهند كرد به او خبر داده است.[۱۲] اُبىّ در نوشتن و جمع‌آورى، قرائت، تعليم، تفسير و فقه قرآن داراى مقام والايى بوده است. انس‌ بن‌ مالك و قرظى، او را از 4 يا 5 نفرى دانسته‌اند كه قرآن را در زمان رسول ‌خدا صلى الله عليه و آله گرد آوردند.[۱۳]

بنا به نقلى، او يكى از 12 نفرى است كه عثمان آنان را براى جمع‌آورى قرآن تعيين كرد.[۱۴] بر پايه روايتى، گروهى كه مأمور جمع قرآن بودند از روى مصحف اُبىّ و با املاى خود او نوشته‌اند[۱۵] كه به روايت ابن ‌نديم، مصحف وى با ديگر مصاحف، اندكى اختلاف داشته است.[۱۶]

وى از قرّاء مشهور زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده[۱۷] و بر اساس روايتى، حضرت او را آگاه‌ترين فرد امت به قرائت دانسته[۱۸] و به او فرموده است: خداوند امر كرده كه بر تو قرآن بخوانم. اُبىّ از اين سخن كه خود را مورد عنايت خاص پروردگار ديد، متأثر و اشك شوق از ديدگانش جارى شد و پيامبر اين آيه را تلاوت فرمود: «قُل بِفَضلِ اللّهِ و بِرَحمَتِهِ فَبِذلِكَ فَليَفرَحوا هُوَ خَيرٌ مِمّا يَجمَعون؛ بگو به فضل و رحمت خدا بايد خوشحال شوند كه اين از (تمام) آنچه گردآورده‌اند، بهتر است».[۱۹](سوره يونس/10،‌58)

ذهبى، عده‌اى از قاريان صدر اول از ‌جمله ابوهريره، ابن‌عباس و عبدالله‌بن سائب را در قرائت، شاگردان اُبىّ مى‌داند.[۲۰] شايد بدين جهت، برخى او را «سيد القرّاء» خوانده‌اند.[۲۱]

از روايتى از امام صادق علیه‌السلام نيز استفاده مى‌شود كه قرائت او مورد تأييد آن حضرت بوده است.[۲۲] قرائت اُبىّ گاهى خشم عمر را برانگيخته،[۲۳] اظهار مى‌داشت كه اُبىّ، داناترين امت به قرائت است؛ ولى ما بعضى از قرائات او را ترك مى‌كنيم.[۲۴]

سجستانى، مواردى از اختلاف قرائات اُبىّ را ذكر كرده، مى‌گويد: اُبىّ، جمله «اِلى اَجَل مُّسَمًّى» را در پى «فَمَا استَمتَعتُم بِهِ» در سوره نساء/4 مى‌آورده[۲۵] و همين قرائت، صراحت آيه را در ازدواج موقت بيشتر مى‌كند.[۲۶]

او به امر پيامبر به افرادى قرآن آموخته[۲۷] و يكى از ده صحابى نامدار در تفسير قرآن است.[۲۸] برخى، او را از فقيهان دوران خلافت ابوبكر و عمر شمرده[۲۹] و گفته‌اند: وقتى به عمر گفت: چرا مرا به ‌كارى نمى‌گمارى؟ گفت: خوش ندارم حكومت، دينِ تو را آلوده سازد.[۳۰]

با اين حال در سال چهاردهم هجرت كه عمر، نماز تراويح را بنا نهاد و (چون در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابوبكر انجام نمى‌شد) مردم آن را بدعت شمردند، از اُبىّ خواست كه امامت مردم را در نماز بر عهده گيرد.[۳۱]

او 20 شب براى مردم امامت كرد و 10 شب آخر در جماعت حاضر نشد و در خانه نماز خواند، مردم گفتند: «اَبَقَ اُبَىّ؛ اُبىَّ از اين كار فرار‌كرد»،[۳۲] برخى عبارت «اَبق اُبىَّ» را دليل بر آن مى‌دانند كه عمر او را به خواندن نماز تراويح وادار كرده بود.[۳۳]

وى، در ميان صحابه از شهرتى خاص برخوردار بود.[۳۴] تاريخ وفاتش سال 22‌ يا ‌30 هجرى دانسته شده؛ گرچه اقوال ديگرى نيز وجود دارد.[۳۵]

ابىّ در شأن نزول:

  1. از عكرمه و مقاتل نقل شده است كه دو نفر يهودى، به اُبى و جمعى از مسلمانان گفتند: دين ما بهتر از اسلام است و ما بهتر از شماييم كه آيه نازل شد:[۳۶] «كُنتُم خَيرَ اُمَّة اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ و تَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ و تُؤمِنونَ بِاللّهِ‌...؛ شما، بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده‌ايد. بكار پسنديده فرمان مى‌دهيد و از ناپسند باز‌مى‌داريد و به خدا ايمان داريد‌...». (سوره آل ‌عمران/3، 110)
  1. واقدى[۳۷] درپى نقل داستان افك با نقل روايتى مى‌گويد: پس از آن كه ام‌الطفيل، شايعه مذكور را براى همسرش اُبىّ بيان داشت، اُبىّ ‌گفت: به خدا سوگند آنچه مى‌گويند، دروغ است.

آيا تو خود چنين كارى انجام مى‌دهى؟ گفت: به خدا پناه ‌مى‌برم. اُبىّ گفت: به خدا سوگند او (=‌همسر ‌پيامبر) از تو بهتر است و ام‌الطفيل نيز تأييد كرد؛ پس از اين واقعه، آيه نازل شد: «لَولا اِذ سَمِعتُموهُ ظَنَّ المُؤمِنونَ و المُؤمِنتُ بِاَنفُسِهِم خَيرًا و قالوا هذا اِفكٌ مُبين؛ چرا هنگامى كه آن (بهتان) را شنيديد، مردان و زنان مؤمن به خود گمان نيك نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است؟» (سوره نور/24، 12) بر اين اساس مسلمانانى كه اين بهتان را تكذيب نكردند، مورد نكوهش قرار ‌گرفته‌اند.

پانویس

  1. الطبقات، ج 3، ص‌ 378؛ رجال الطوسى، ص‌ 22.
  2. اسدالغابه، ج‌ 1، ص‌ 169.
  3. الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 378.
  4. همان؛ رجال‌الطوسى، ص 22.
  5. يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 80؛ الاستيعاب، ج‌ 1، ص‌ 164.
  6. المغازى، ج 1، ص‌ 204 و ج 2، ص‌ 492.
  7. همان، ج‌ 1، ص‌ 9.
  8. الطبقات، ج 3، ص‌ 378.
  9. يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 124.
  10. الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 197.
  11. الاحتجاج، ج‌ 1، ص ‌197 و 303.
  12. العقدالفريد، ج‌ 4، ص‌ 241.
  13. الطبقات، ج 2، ص‌ 272؛ الفهرست، ص‌ 30.
  14. الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 381.
  15. المصاحف، ص‌ 38.
  16. الفهرست، ص‌ 30.
  17. الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 158.
  18. الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 379؛ صحيح مسلم، ج‌ 8، ص‌ 348.
  19. اسدالغابه، ج 1، ص 169؛ الاستيعاب، ج 1، ص‌ 162.
  20. الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 158.
  21. تاريخ دمشق، ج‌ 7، ص‌ 308؛ البداية والنهايه، ج‌ 7، ص‌ 78؛ تهذيب‌الكمال، ج 2، ص‌ 262.
  22. الكافى، ج‌ 2، ص‌ 597.
  23. المصاحف، ص‌ 174.
  24. الاستيعاب، ج‌ 1، ص‌ 164.
  25. المصاحف، ص‌ 63.
  26. التبيان، ج‌ 3، ص‌ 166.
  27. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 240.
  28. الاتقان، ج‌ 2، ص‌ 412 و 417.
  29. تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 138 و 161.
  30. الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 379.
  31. تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 140.
  32. سنن ابى‌داود، ج‌ 1، ص‌ 425.
  33. قاموس الرجال، ج‌ 1، ص‌ 356.
  34. الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 379‌ـ‌380.
  35. الاستيعاب، ج‌ 1، ص‌ 164؛ اُسدالغابه، ج‌ 1، ص‌ 171.
  36. جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 59؛ اسباب النزول، ص‌ 101.
  37. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 434.

منابع

محمد خراسانى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 71-74.