خرافات
خُرافات، جمع خُرافه و در عربى به معناى سخن دروغ اما با نمك [۱] آمده است.[۲] ظاهراً خرافه نام مردى از قبيله عُذْرَه بود كه بنابر روايات جنّيان[۳] او را ربودند و او پس از بازگشت به قبيله خود، حكاياتى شگفتانگيز از مصاحبتِ خود با جنّيان نقل مىكرد.
از آنجا كه مردمان سخنان او را باوركردنى نمىيافتند، به تدريج هر سخن عجيب و ناپذيرفتنى را «حديث خرافه» ناميدند. منشأ اين روايات در منابع اسلامى، دو حديث است كه از طريق عايشه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل شده و در آنها وجود فردى به اين نام، ملاقات او با پيامبر و ماجراهايى كه ميان او و جنّيان رخ داده، تأييد شده است.[۴] با اين حال در منابع نام خرافه در شمار صحابه پيامبر اكرم ذكر نشده است.[۵] اين روايات چنان مشهور بوده كه از قرن سوم، «حديث خرافه» در شمار امثال سايره عرب درآمده و مثل «اَمْحَل من حديثِ خُرافة»،[۶] در بيشتر مجموعههاى امثال عربى ذكر شده است.[۷] در عين حال، مفضل بن سلمه،[۸] شرحى مفصل از ماجراى خرافه آورده كه بدون شك از ملحقات و بر ساختههاى قرن سوم است و در منابع ديگر، چنان تفصيلى وجود نداشته است.
واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسىِ افسانه محسوب شده است، چنان كه گفتهاند هزار و يك شب عربى، مجموعه خرافاتى مقتبس از هزار افسان ايرانى است و خرافه را به فارسى افسانه گويند.[۹] ابننديم،[۱۰] فصلى از الفهرست را به «اخبار المُسامِرين والمُخَرِّفين و اسماءالكتب المصنَّفة فى الأسمار والخرافات» اختصاص داده و گفته است كه ايرانيان اولين ملتى بودند كه در زمينه خرافات كتاب نوشتند. او [۱۱] آثارى چون كليله و دمنه، سندبادنامه، بلوهر و يوداسف و به طور كلى افسانهها و داستانهاى سنّتى و كهن ايرانى، هندى، رومى و جز آنها را ذيل عنوان اَسمار و خرافات دستهبندى كردهاست.
به اين ترتيب خرافات در معناى افسانههاى سنّتى ملل، جزو معارفى تلقى مىشد كه فرهنگشناسان و كيهاننگاران در كنار شعر، اغانى، اخبار، احاديث، انساب و لغت و نحو بدان مىپرداختند.[۱۲] به گفته ابننديم،[۱۳] در دوران عباسى[۱۴] و به ويژه دوره مقتدر، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسيار داشتند. در كنار پيوند واژه اسمار با خرافات،[۱۵] در ادبيات معاصر عرب هم گاه خرافه در معناى روايات غيرمستند، افسانه و حكايات پريان بكار مىرود و هنگامى كه صفتِ خرافيه را به واژهاى چون قصه يا أُقْصُوصَه[۱۶] مىافزايند، حكايت يا قصه تَخيلى و اغراقآميز را اراده مىكنند.[۱۷] گاه واژه خَرّاف به معناى قصهگو نيز بكار مىرود،[۱۸] چنان كه در منابع متقدمتر عربى نيز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است.[۱۹]
واژه خرافات، اصولاً ساخته و پرداخته جهانبينى انتقادى و نسبتاً ديرباور و ذهنيت نخبگان/فرهيختگان خواص بوده است و از اين رو در دايره واژگان عوام [۲۰] كه صاحب جهانبينى متفاوتى بودهاند، جايى نداشته است. با بررسى چگونگى توصيف و تبيين خاصه از باورها و رفتارهاى عامه و تحليل واژهها و اصطلاحاتى كه به اين منظور در ذهن و زبان خواص شكل گرفته و به كار رفته است، معلوم مىشود كه واژه خرافات در كنار مجموعهاى از واژهها استفاده مىشد كه جملگى محتوايى تخفيفآميز و انتقادى داشتهاند، مانند طامات، ژاژ، هَزْل و شَطْح،[۲۱] هذيان [۲۲] مُحال، مُحالات و محال ممتنع،[۲۳] فُحش،[۲۴] بدعت [۲۵] زرق،[۲۶] فساوس،[۲۷] تُرَّهات و بَسابس [۲۸] و احلام و خيال [۲۹] در اين گفتمان، خرافات با خرفشدگى و نقصان در عقل، ديوانگى، مستى، پستى و فرومايگى و ذوقانديشى و افسانهگرايى مناسبت دارد[۳۰] و سخن كودكان و پيرزنان است.[۳۱] و چهبسا كودكان هم از پذيرفتن آن امتناع مىكنند.[۳۲]
ازاينرو اين واژه غالباً همراه با صفاتى تحقيرآميز چون پريشان، فاسده و خندهناك،[۳۳] مصنوع و موضوع،[۳۴] مزخرف،[۳۵] باطل،[۳۶] و دروغ [۳۷] و مستحيل [۳۸] وصف شده است.
پيدايى و گسترش آن را نيز ناشى از گمراهى و جهل دانستهاند[۳۹] و طبيعى است كه نپذيرفتن خرافات و محالات توصيه شود،[۴۰] چنان كه «خداوندانِ عقل بدان سخنان ننگرند» [۴۱] و بايد زبان از خرافات در بَست[۴۲] و آيينه دل را از زنگار خرافات زدود.[۴۳]
در نگاه و باور خواص، خرافات غالباً بر ساخته باور عوام است، از اينرو در ذكر باورهاى نامعقول و غيرمستند مردم عادى جامعه از الگوى «عوام مىگويند...» يا «باور عوام آن است كه...» استفاده مىكنند.[۴۴] به زعم ايشان اكثر مردمِ عامى، باطلِ ممتنع را بيشتر دوست دارند و به اخبار خرافى چون داستانهاى راجع به جن و غول و پرى، بسيار علاقهمندند .[۴۵] و طبعاً همين مردم عامى موجب گسترش و رواج اينگونه اخبارِ خلاف واقع مىشوند، هر چند اين اخبار را همواره نويسندگان و فرهيختگان در كتابهاى خود نگاشته و به نسلهاى پى در پى انتقال دادهاند.
در منابع مختلف، از واژه خرافات با دلالت انتقادى و تخفيفآميزش براى توصيف دستههاى متنوعى از آرا و اخبار و باورها استفاده شده است و موارد كاربرد الگوىِ «و از خرافاتِ ايشان آن است كه...» در متون دوره اسلامى، پرشمار است.[۴۶] ابوريحان بيرونى [۴۷]، مكرراً از اخبار و روايات تاريخى يا جغرافيايى يا برخى حكايت ها كه مضمون آنها را باورنكردنى و خلاف واقعيت مىدانسته با عنوان خرافات ياد كرده است. او همچنين [۴۸] تبيينهاى غلط و غيرعلمى برخى نويسندگان را در زمينههاى مختلف مثلاً درباره چگونگى استحصال ياقوت و الماس در شمار خرافات قلمداد كرده است.
بسيارى از نويسندگان، اخبار و رواياتى را كه در آثار پيشينيان با منابع مقبول خود موافق نمىيافتند يا اين اخبار به هر دليل در نزد ايشان پذيرفتنى نبود با برچسب خرافات، تضعيف مىكردند.[۴۹] به گفته ابنجوزى [۵۰] كتابهاى مورخان متأخر پر از مطالب نادرست، مستهجن و خرافات است. برخى نويسندگان نيز اخبار، اطلاعات جغرافيايى و كيهانشناختى نامعقول و ناپذيرفتنى را خرافات مىناميدند.[۵۱]
در منابع دوره اسلامى، بسيارى از اساطير گوناگون ايرانيان، روميان و ديگر ملل و اقوام باستان خرافات ناميده شده است.[۵۲] همچنين بسيارى از اخبار راجع به موجودات ماورايى همچون جن در فرهنگ خود عربها نيز خرافات تلقى شده است.[۵۳]
برخى لطيفهها و نيز تحليلهاى زبانشناختى عاميانه، گاه ذيل عنوان خرافات، دستهبندى شدهاند؛ مثلاً راغب اصفهانى [۵۴] در كتاب خود، فصلى به نام «خرافاتٌ عَلى سَبيلِ التهَكُّمِ» [۵۵] آورده است. برخى نويسندگان با گرايشهاى كلامى، در رد آرا و عقايدِ پيروان اديان و مذاهب ديگر از اين آرا و عقايد با عنوان خرافات ياد كردهاند. چنانكه ابنكثير [۵۶] اين قول منسوب به شيعيان را كه محل ظهور مهدى موعود سردابى در سامراست، از خرافات و هذيانات و ترّهات رافضيان دانسته است. او همچنين [۵۷] آيات مجعول مُسَيلمه كذاب را خرافات خوانده است. علماى شيعه نيز در رد و نقد بعضى باورهاى عاميانه دينى و مذهبى از همين عنوان استفاده كردهاند. به گفته عبدالجليل قزوينى[۵۸] اين باور كه در آخرالزمان، يزيد و ابنزياد و خوارج زنده مىشوند و به قتل مىرسند، اصلى ندارد و از جمله خرافات و ترّهات است و اين افراد همچون همه آدميان، فقط در قيامت زنده مىشوند و به مجازات اعمالشان مىرسند. در 1367 نيز شيخ محمد خالصىزاده كتابى در رد ارشادالعوام محمد كريمخان كرمانى [۵۹] كتابى نگاشت و آن را خرافات شيخيه و كفرياتِ ارشادالعوام ناميد. اين نويسندگان در نقد تاريخىِ برخى باورها و سنّتهاى مذهبى رايج همچون تعزيهخوانى، روضهخوانى، قمهزنى و جز آنها ــ كه عمدتاً به تحريفها، الحاقات و بدعتهاى رايج در آداب عزادارى شيعه مربوط مىشوند ــ اين آداب و آيينها را خرافات ناميدهاند.[۶۰]
در اين ميان، نويسندگان غربى نيز در سفرنامههاى خود در بسيارى از موارد، مسلمانان را مردمانى خرافاتى و باورها و رفتارهايشان را خرافه دانستهاند [۶۱]
در تمام موارد پيشگفته، آنچه خرافه خوانده شده بدينشرح است:
- خبر يا تبيينى كه در صحت آن ترديدهاى بسيار هست و غالباً نمىتوان آن را به مقتضاى قوانين ساخته شده طبيعت يا بر حسب مقايسه با ديگر اخبار مقبول، پذيرفت.
- حكمتى عاميانه كه منشأ و مبناى آن مشخص يا دستيافتنى نيست ولى عوام آن را پذيرفتهاند.
- باورها و رفتارهاى عاميانهاى كه نسل به نسل منتقل شده و جزو عناصر هويتِ سنّتىِ كسانى درآمده است كه توانِ توجيه و معقولسازى آنها را در برابر نگاه پرسشگر و انتقادآميز ناظران بيرونى ندارند.
- بخشى از باورها و رفتارهاى تثبيت شده در شيوه دينورزىِ عاميانه مردم كه نه ريشه در آموزههاى دست اول و اصيل دينىِ ايشان دارد و نه علما و نخبگان دينى آن را قبول دارند. بنابراين، رويكرد جديدِ انسانشناختى از نيمه دوم قرن چهاردهم/بيستم به اين سو، با پيشنهاد حذف واژه خرافات، مصرانه درصدد برآمده است كه اينگونه باورها و رفتارها را تحت عنوانهاى غيرارزشگذارانه و فارغ از پيشداوري هاى هنجارمدار مندرج سازد.
در مطالعات معاصر از همينرو به زير شاخههاى علمى تخصصى جديدى همچون دين عاميانه [۶۲] حكمت عاميانه، فقهاللغه عاميانه، پزشكى عاميانه و جز آنها در كنار عنوان عمومىترى چون فرهنگ و آداب و باورهاى عاميانه[۶۳] توجه شده است.
به اين ترتيب، ضمن پرهيز از يكجانبهنگرى و ارزشداورى از يكسو و رعايت اصول كلگرايى و جامعنگرى، واقعگرايى و بىطرفىِ روششناختى از سويى ديگر ــ كه تعدى از آنها در مطالعات جديد فرهنگپژوهى يا انسانشناختى، خطايى راهبردى تلقى مىشود.[۶۴] ــ معضلِ ذهنيتزدگى در بررسى خرافات [۶۵]، در مطالعات علمى درجه دوم [۶۶] از ميان مىرود و تشخيص و ناميدن برخى باورها و رفتارهاى مردم با عنوان خرافه و استدلال براى نقد و تلاش براى حذف و طرد آنها از جوامع بر عهده صاحبان علوم و معارف درجه اول و دستورين نهاده مىشود. با اين حال پژوهشگران حوزههاى انسانشناسى و تاريخ اجتماعى نيز در قبال اين موضوعات فقط تماشاگر نبودهاند بلكه با طرح مسئله اخلاقى بودن نقد و رد بىدرنگ باورها و رفتارهاى به اصطلاح خرافى به نوعى اين نقدها را تحتتأثير و تا حدى در كنترل قرار دادهاند.
بررسى تلاشهاى منفرد و پراكنده برخى نخبگان در تاريخ اجتماعى اسلام، در جهت رد و نقد آنچه خرافى تلقى مىكردهاند، نشان مىدهد كه برخلاف تصورِ معمول اين نقدها به واسطه مواجهه جهان اسلام با غلبه گفتمان علمى ـ تجربى به مفهوم غربىِ آن يا در اثر بيدارىِ حاصل از انتقاداتِ ناظرانِ غربى آغاز نشده بلكه سابقه اين نگرش انتقادى به صدر اسلام و حتى به فرهنگ عرب پيش از اسلام مىرسد. براى نمونه امرؤالقيس، سه بار نزد بُتِ ذوالخلصه فال زد تا ببيند كه آيا به خونخواهى پدر برخيزد يا نه و چون هر سه بار بَد آمد، بت را دشنام داد و تيرهاى فالگيرى را شكست. پس از آن به جنگ رفت و پيروز شد و پس از آن ديگر كسى از اعراب براى داورى و تفاؤل به ذوالخلصه نرفت. عدى بن حاتم نيز وقتى كه ديد فَلْسْ، بتِ قبيله طَى استغاثههاى پردهدار خود را بىجواب گذاشته است، از پرستش اين بت دست كشيد.[۶۷]
در تعاليم قرآن، نمونههايى از نقد و رد و انكار باورها و رفتارهاى خرافى عرب جاهلى وجود دارد، از جمله پناه بردن به جنّيان [۶۸] و فال زدن با ازلام [۶۹] در جريان غزوه حنين، وقتى برخى مسلمانان از پيامبر اكرم خواستند كه بنابر سنّت جاهلى، برايشان درختى همچون ذات أنواط تعيين كند تا بر آن گرد آيند و عبادت كنند، ايشان سخت از اين كار نهى كردند و مسلمانان را از دنبال كردن رسوم شركآلود عرب جاهلى بازداشتند.[۷۰] همچنين پيامبر اكرم در ماجراى كسوفى كه به هنگام مرگ پسرش، ابراهيم رخ داد و مردم آن را به اين رويداد نسبت داده بودند، اينگونه باورها را مردود اعلام كرد. [۷۱]
عمر، خليفه دوم نيز وقتى شنيد برخى از مسلمانان در كنار شجره رضوان [۷۲] نماز مىگزارند، به قطع آن درخت دستور داد.[۷۳] على عليهالسلام نيز وقتى عازم جنگ نهروان بود، در واكنش به سخن منجمى كه ساعت را براى جنگ نامساعد تشخيص داده بود، اعلام كرد كه پيشگويى با آموزههاى قرآنى ناسازگار است و مسلمانان را از اينگونه اقدامات نهى كرد.[۷۴] به علاوه امام على عليهالسلام در نهجالبلاغه،[۷۵] هر چند بر چشمزخم، سحر و فال، صحه نهاده اما تطيّر[۷۶] را مردود اعلام كرده است.
علاوه بر پيشوايان دين، نخبگان سياسى و اجتماعى و علمى نيز در ادوار مختلف تاريخ اسلام، گاه در قبال برخى از باورها و رفتارها كه از نظر ايشان خرافههايى بيش نبود، مواضعى انتقادى اتخاذ مىكردند. اين نقدها گاه مبنايى منطقى داشت چنانكه ابوريحان بيرونى [۷۷] در نقد اين قول كه مارهايى در مكانى خاص وجود دارند كه ديدن آنها منجر به مرگ مىشود، گفته است پس چطور ناقلِ اين خبر نمرده است؟ گاه اين نقدها متضمنِ ايرادى تاريخى بود، چنانكه ميرزامحمدحسين فراهانى،[۷۸] عقيده مردم قزوين را درباره نمازخواندن امام حسن عليهالسلام در مسجدِ سنجيده، واقع در محله درب رى قزوين بىاصل دانسته زيرا هيچ گزارش تاريخى مؤيد آن نيافته است. گاه اين نقد تاريخى با رويكرد اصلاحگرانه اعتقادى همراه مىشد. مثلاً ميرزاحسين نورى طبرسى در 1319 با تأليف كتاب لؤلؤ و مرجان در شرط پله اول و دوم منبر روضهخوانان و سيدمحسن امين عاملى در 1346 با تأليف التنزيه فى اعمال الشبيه در صدد خرافهزدايى از سنّتهاى روضهخوانى و عزادارى شيعيان برآمدهاند.[۷۹] برخى از اين نقدها از منظر روانشناختى و با توجه به تجربههاى خودنگرانه مطرح مىشد.[۸۰] همچنانكه در بسيارى از موارد، نقد آنچه خرافه خوانده مىشد به آن دسته از پديدههاى دينى يا فرهنگى ناظر بود كه به صورت آسيب اجتماعى درآمده بودند. براى نمونه آقاخان كرمانى با نگارش رسالهاى كوتاه، با تأكيد بر لزوم توجه به پيشرفت و توسعه علوم و فنون جديد از عادت مردم ايران به گفتمان «انشاءاللّه» به شدت انتقاد كرده است.[۸۱]
برخى از اين نقدها نيز بر يك تجربه طولانى حرفهاى مبتنى بود. مثلاً سديدالسلطنه كه سالها در سواحل خليجفارس، در كنار اشتغالات حكومتى به مطالعه پرداخته و يك تكنگارى نسبتاً جامع درباره صيد مرواريد و حرفه غواصى [۸۲] نگاشته در اين باور مشهور كه مرواريد محصول محبوس شدن قطره باران در صدف است،[۸۳] سخت ترديد كرده است.[۸۴]
بسيارى از اين منتقدان نيز براى سنجيدن و ارزيابى اينگونه باورها و رفتارها، دست به مشاهده مستقيم، آزمون و اقدام عملى زدهاند. اين جسارت يا بنا بر جهانبينى ويژه و متمايز آنان به عنوان عضوى از طبقه نخبگان/ فرهيختگان خواص ممكن مىشد يا بر حسب مورد و موقعيت كه در اين صورت، افراد عادى جامعه هم بعضاً در جايگاه اين نقدهاى توأم با آزمون و عمل قرار مىگرفتند. هر چند، باورمندان به اين باورها و رفتارها يا كسانى كه در افق گفتمان خرافى بسر مىبرند، معمولاً اين باورها و رفتارها را به ويژه از حيث اثربخشى مورد آزمون و تجربه قرار نمىدهند. آنان حاضر به خطر كردن براى كشف واقعيت نيستند و در واقع در بيشتر موارد اقدام به هر گونه آزمون و ارزيابى اين باورها و رفتارها، به نوعى مسبوق به دستكم قدرى سستى در اعتقاد به آنهاست.
ناصرخسرو براى شنيدن صداى دوزخيان كه عوامِ بيتالمقدس مىگفتند از وادى جهنم[۸۵] برمىخيزد به آنجا رفت و البته چيزى نشنيد.[۸۶] ابنجوزى در كتاب الاذكياء،[۸۷] داستان مردى زيرك و شجاع را آورده است كه شبانه براى كشف راز غولى كه مردمان از او مىترسيدند، به خرابهاى رفت و در آنجا كنيزى سياهپوست را يافت كه با افكندن سايه خود بر ديوار، سالها رهگذران را در وهم و وحشت مىافكند و جامهها و اسبابشان را مىربود. در حكايتى ديگر آمده كه غواصى شجاع راز عفريتى در قعر دريا را گشود و نشان داد كه آنچه ديگر غواصان را در بن آب مىترساند، عبايى است كه به صخرهاى گير كرده است.[۸۸]
در برخى موارد كه چنين منتقدى، باورى خرافى را نمىپذيرفت و براى آزمودن آن خطر مىكرد، عملا انتفاعى هم براى او حاصل مىشد. مثلا كسانى كه اسبشان تصادفاً زمين مىخورد، جراحتى برمىداشت يا خوندماغ مىشد، فال بد مىزدند و سوار شدن بر آن اسب را بدشگون مىدانستند و بنابراين كسانى كه به اين خرافات باور نداشتند، اين اسبها را به بهايى نازل مىخريدند و سود كلانى بدست مىآوردند [۸۹]
در كنار اين نقدها، چهبسا كه در حكمت عاميانه نيز با وجود آميختگى و تلازم آن با انبوهى از باورهايى كه خرافى ناميده مىشوند، آموزههايى نيز در جهت رد و طرد برخى از اين باورها قابل بررسى است؛ براى نمونه: رد نحوست شب چهارشنبه؛ شومىِ سرتراشيدن و ناخن گرفتن در چهارشنبه؛ رد باور به نحوست ماه صفر.[۹۰]
در دوران جديد كه رويكردهاى علمى و تجربى كمابيش در سراسر جهان غلبه يافته و به هر روى، ميزان مراجعه انسان به ماوراءالطبيعه كاهش يافته است، باورها و رفتارهايى كه امروزه خرافى تلقى مىشوند نيز رو به كاستى نهادهاند. در واقع با توجه به تضعيف كيفيت و كاهش يافتن كميّت خاستگاهها و سرچشمههاى مفروض اينگونه باورها و رفتارها و بهويژه جابهجايىِ كاركردى كه اين گفتمان در توجيه و تبيين سازوكارهاى حاكم بر جهان آفرينش و نيز زندگى روزانه بشر داشته است،[۹۱] با نظاماتِ تبيينىِ علم تجربى و تسلط يافتن روزافزونبشر بر بخش بزرگى از اين سازوكارها، باورهاى منطبق با عقلانيت جديد و دستاوردهاى علمى روز جايگزين بسيارى از باورهاى عاميانه ــ هم در حوزههاى دينى و هم در حوزههاى غيردينى ــ شدهاند. البته باورهاى مندرج با عنوان خرافات، پيوسته در قالب ها و بسترهاى تازهاى، بازتوليد و حتى ابداع مىشوند.[۹۲]
منابع مقاله
- علاوه بر قرآن
- آقاخان كرمانى، «رساله اناشاءاللّه، ماشاءاللّه» روزگارى كه گذشت، عبدالحسين صنعتىزاده كرمانى، [تهران]، 1346ش.
- هانرى رنه د آلمانى، از خراسان تا بختيارى، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران 1378ش.
- ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/1965ـ1967، چاپ افست بيروت [بىتا].
- ابن اثير.
- ابن بلخى.
- ابن جوزى، كتابالاذكياء، بيروت 1408/1988.
- همو، المنتظم فى تاريخ الامم والملوك، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/1992.
- ابن حجر عسقلانى، كتاب الاصابة فى تمييز الصحابة، مصر 1328، چاپ افست بيروت [بىتا].
- ابن حوقل.
- ابن خلدون.
- ابن دريد، كتاب جمهرةاللغة، چاپ رمزى منيربعلبكى، بيروت 1987ـ1988.
- ابن سعد (قاهره).
- ابن عبرى، تاريخ مختصرالدول، چاپ انطون صالحانى، بيروت 1958.
- ابن عماد.
- ابن قتيبه، المعارف، بيروت 1407/1987.
- ابن كثير، البداية والنهاية، بيروت 1411/1990.
- ابن كلبى، كتاب الاصنام، چاپ احمد زكىپاشا، قاهره 1332/1914.
- ابن مستوفى اربلى، تاريخ اربل، المسمّى نباهة البلد الخامل بمن ورده من الاماثل، چاپ سامى صقار، [بغداد] 1980.
- ابن منظور.
- ابن نديم (تهران).
- ابن هشام، السيرةالنبويّة، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى و عبدالحفيظ شلبى، [بيروت]: دارابن كثير، [بىتا].
- ابوريحان بيرونى، الجماهر فىالجواهر، چاپ يوسفالهادى، تهران 1374ش.
- همو، كتاب البيرونى فى تحقيق ماللهند، حيدرآباد، دكن 1377/1958.
- احمد بن سهل ابوزيد، كتاب البدء والتاريخ، چاپ خليل عمران منصور، بيروت 1417/1997.
- احمدامين، قاموس العادات والتقاليد والتعابير المصرية، قاهره 1953.
- كاظم ارفع، مصاحبهاى درباره خرافه و نيرنگ، قم 1346ش.
- محمد اسفنديارى، از عاشوراى حسين تا عاشوراى شيعه، قم 1384ش.
- محمدحسن بن على اعتمادالسلطنه، خرنامه (منطقالحمار)، چاپ على دهباشى، تهران 1379ش.
- محمد بن محمد (على) انورى، ديوان، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، تهران 1364ش.
- ركنالدين اوحدى، ديوان، چاپ اميراحمد اشرفى، تهران 1362ش.
- محمد بن محمد بلعمى، تاريخ بلعمى: تكمله و ترجمه تاريخ طبرى، به تصحيح محمدتقى بهار، چاپ محمد پروين گنابادى، تهران 1380ش.
- بيهقى.
- محمدحسن پاكدامن، جامعه در قبال خرافات، مشهد 1378ش.
- ژ.م. تانكوانى، نامههايى درباره ايران و تركيه آسيا: سفرنامه ژى. ام. تانكوانى، ترجمه علىاصغر سعيدى، تهران 1383ش.
- محسنبن على تنوخى، نشوار المحاضرة و اخبار المذاكرة، چاپ عبود شالجى، بيروت 1391ـ1393/1972ـ1973.
- عبدالملكبن محمد ثعالبى، فقهاللغة و سرّ العربيّة، چاپ سليمان سليم بواب، دمشق 1409/1989.
- همو، لطائف المعارف، چاپ ابراهيم ابيارى و حسن كامل صيرفى، [قاهره ?1379/1960].
- عمرو بن بحر جاحظ، كتابالحيوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر [1385ـ1389/1965ـ1969]، چاپ افست بيروت [بىتا].
- عبدالرحمان بن احمد جامى، مثنوى هفت اورنگ، چاپ مرتضى مدرس گيلانى، تهران: كتابفروشى سعدى، [بىتا].
- گوستاو جاهودا، روانشناسى خرافات، ترجمه محمدنقى براهنى، تهران 1371ش.
- شمسالدين محمد حافظ، ديوان، چاپ محمد قزوينى و قاسم غنى، تهران 1369ش.
- حمزة بن حسن حمزه اصفهانى، سوائر الامثال علىافعل، چاپ فهمى سعد، بيروت 1409/1988.
- خرافهگرايى: چيستى، چرايى و كاركردها، زيرنظر رضا صالحى اميرى، تهران: پژوهشكده تحقيقات استراتژيك، 1387ش.
- خليل بن احمد، كتابالعين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم 1405.
- محمد بن احمد ذهبى، تاريخالاسلام و وفيات المشاهير والاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، حوادث و وفيات 241ـ250ه، 1414/1994، حوادث و وفيات 301ـ310ه، 1415/1994، حوادث و وفيات 591ـ600ه، 1417/1996.
- حسين بن محمد راغب اصفهانى، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء والبلغاء، چاپ رياض عبدالحميد مراد، بيروت 1425/2004.
- خيرالدين زركلى، الاعلام، بيروت 1999.
- محمود بن عمر زمخشرى، المستقصى فى امثال العرب، بيروت 1397/1977.
- محمدعلى سديدالسلطنه، صيد مرواريد = المناص فى احوال غوص والغواص، چاپ احمد اقتدارى، تهران 1381ش.
- كارلا سرنا، سفرنامه مادام كارلا سرنا: آدمها و آيينها در ايران، ترجمه علىاصغر سعيدى، تهران 1362ش.
- مجدودبن آدم سنايى، ديوان، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ش.
- محمد بن محمود طوسى، عجايبنامه: عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، تهران 1375ش.
- على بن محمدناصر ظهيرالدوله، خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، چاپ ايرج افشار، تهران 1351ش.
- عبدالجليل قزوينى، نقض، چاپ جلالالدين محدث ارموى، تهران 1358ش.
- ابراهيم بن بزرگمهر عراقى، كليات شيخ فخرالدين ابراهيم همدانى متخلص بعراقى، چاپ سعيد نفيسى، تهران 1335ش.
- حسن بن عبداللّه عسكرى، كتاب جمهرة الامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم و عبدالمجيد قطامش، بيروت [1964/1384].
- محمد بن ابراهيم عطار، ديوان، چاپ تقى تفضلى، تهران 1362ش.
- على بن ابىطالب علیه السلام، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحى صالح، بيروت 1387/1967.
- كامل غَزّى، كتاب نهر الذهب فى تاريخ حلب، چاپ شوقى شعث و محمود فاخورى، حلب 1412ـ1413/1991ـ1993.
- محمد بن عمر فخررازى، التفسير الكبير، او مفاتيحالغيب، بيروت 1421/2000.
- محمدحسين بن مهدى فراهانى، سفرنامه ميرزا محمدحسين حسينى فراهانى، چاپ مسعود گلزارى، تهران 1362ش.
- على بن نصير قاسمانوار، كليات قاسم انوار، چاپ سعيد نفيسى، تهران 1337ش.
- فيودور بارون كورف، سفرنامهى بارون فيودوركورف، ترجمه اسكندر ذبيحيان، تهران 1372ش.
- مايكل لمبك، «گفتمان انسانشناسى دين»، در درباره انسانشناسى دين: سه مقدمه، ترجمه ابراهيم موسىپور، تهران: جوانه توس، 1386ش.
- آنمارى دوال مالفييت، «انسانشناسى و مطالعه دين»، در همان.
- مجملالتواريخ والقصص، چاپ محمدتقى بهار، تهران: كلالهخاور، 1318ش.
- احمد بن محمد مرزوقى اصفهانى، كتاب الازمنة والامكنة، چاپ خليل منصور، بيروت 1417/1996.
- مسعودى، مروج (بيروت).
- مسكويه.
- مفضل بن سلمه، الفاخر، چاپ عبدالعليم طحاوى، [قاهره] 1380/1960.
- احمد بن على مَقريزى، امتاع الاسماع بماللنبى صلى اللّه عليه و سلم من الاحوال والاموال والحفدة والمتاع، چاپ محمد عبدالحميد نميسى، بيروت 1420/1999.
- جلالالدين محمد بن محمد مولوى، كليات شمس يا ديوان كبير، چاپ بديعالزمان فروزانفر، تهران 1355ش.
- ناصرخسرو، ديوان، چاپ جعفر شعار و كامل احمدنژاد، تهران 1378ش.
- همو، سفرنامه ناصرخسرو، چاپ نادر وزينپور، تهران 1374ش.
- محمود بن عبدالجليل واصفى، بدايع الوقايع، چاپ الكساندر بلدروف، تهران 1349ـ1350ش.
- چارلز جيمز ويلز، تاريخ اجتماعى ايران در عهد قاجاريه، ترجمه سيد عبداللّه، چاپ جمشيد دودانگه و مهرداد نيكنام، تهران 1363ش.
- صادق هدايت، نيرنگستان، تهران 1342ش.
- ياقوت حموى.
- Edward Granville Browne, A year amongst the Persians, London 1950.
- Gaspard Drouville, Voyage en Perse, pendant les annees 1812 et 1813, St. Petersburg 1819, repr. Tehran 1976.
- EI2, s.vv. "Hikaya" (by Ch. Pellat), "Kissa.2: in modern Arabic literature" (by Ch. Vial).
- Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: T. and T. Clark, 1980-1981, s.v. "superstition" (by Alice Gardner).
- James Baillie Fraser, A winter's journey (Taªtar): from Constantinople to Tehran, London 1838, repr. New York 1973.
- Raphael du Mans, Estat de la perse en 1660, ed. Ch. Schefer, Paris 1890, repr. Farnborough, Engl, 1969.
پانویس
- ↑ مُسْتَملَح.
- ↑ رجوع کنید به خليل بن احمد؛ ابنمنظور، ذيل «خرف».
- ↑ رجوع کنید به جن.
- ↑ رجوع کنید به جاحظ، ج1، ص301، ج6، ص210؛ ابنقتيبه، ص336؛ مُفَضَّل بن سَلمه، ص167ـ171؛ ابندريد، ج1، ص588ـ589؛ ابنمستوفى اربلى، قسم1، ص40؛ ابنكثير، ج6، ص47.
- ↑ ابنحجر عسقلانى، ج1، ص422.
- ↑ ناممكنتر از داستانى كه خرافه نقل مىكرد
- ↑ رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ص339؛ عسكرى، ج2، ص295؛ زمخشرى، ج1، ص361.
- ↑ همانجا.
- ↑ رجوع کنید به مسعودى، ج2، ص406؛ ابننديم، ص363.
- ↑ همانجا.
- ↑ ص364.
- ↑ رجوع کنید به تنوخى، ج4، ص10.
- ↑ ص367.
- ↑ حك: 132ـ656.
- ↑ رجوع کنید به همانجا؛ مسكويه، ج1، ص2.
- ↑ داستان كوتاه.
- ↑ رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ج3، ص369ـ370، ج5، ص187.
- ↑ رجوع کنید به همان، ج3، ص369ـ370.
- ↑ رجوع کنید به ابوزيد، ج1، ص9؛ ابنخلدون، ج1: مقدمه، ص48، 105.
- ↑ رجوع کنید به خاصه و عامه.
- ↑ رجوع کنید به سنايى، ص74؛ انورى، ج2، ص662؛ حافظ، ص257، 297.
- ↑ ابنكثير، ج1، ص27، ج6، ص318؛ مقريزى، ج14، ص237.
- ↑ ناصرخسرو، 1378ش، ص86، 623؛ ابنخلدون، ج1، مقدمه، ص47؛ مقريزى، ج11، ص209.
- ↑ ناصرخسرو، 1378ش، ص620.
- ↑ ابنعبرى، ص71؛ ابنعماد، ج8، ص402.
- ↑ ناصرخسرو، 1378ش، ص618.
- ↑ حماقتها.
- ↑ دروغها.
- ↑ ابوريحان بيرونى، 1374ش، ص178؛ زركلى، ج4، ص81.
- ↑ رجوع کنید به ناصرخسرو، 1378ش، ص130؛ عطار، ص12؛ عراقى، ص102ـ103؛ اوحدى، ص352؛ قاسم انوار، ص28؛ واصفى، ج2، ص17.
- ↑ رجوع کنید به ابوزيد، همانجا؛ سنايى، ص542.
- ↑ رجوع کنید به ابنكثير، ج6، ص326.
- ↑ رجوع کنید به ابوريحان بيرونى، 1374ش، ص146؛ ناصرخسرو، 1378ش، ص670؛ مولوى، ج1، ص259، ج5، ص62؛ زركلى، ج6، ص206.
- ↑ مسعودى، ج2، ص406؛ مقريزى، ج11، ص209.
- ↑ مسعودى، ج1، ص110.
- ↑ ابنجوزى، 1412، ج6، ص159.
- ↑ ياقوت حموى، ج3، ص547؛ ذهبى، حوادث و وفيات 241ـ250ه، ص112؛ ابنعماد، ج1، ص146.
- ↑ ابنخلدون، همانجا.
- ↑ رجوع کنید به ابنكثير، ج9، ص39؛ ابنحجر عسقلانى، ج1، ص533.
- ↑ رجوع کنید به ناصرخسرو، 1378ش، ص 213، 622ـ623.
- ↑ بلعمى، ص 354.
- ↑ رجوع کنید به جامى، ص682.
- ↑ رجوع کنید به مولوى، ج4، ص162.
- ↑ رجوع کنید به ابوريحان بيرونى، 1377، ص19، 23ـ24، 85؛ ناصرخسرو، 1374ش، ص27، 116؛ ابنبلخى، ص127؛ ابنخلدون، ج1، مقدمه، ص15؛ ظهيرالدوله، ص98ـ99؛ احمد امين، ص105.
- ↑ رجوع کنید به بيهقى، ص905.
- ↑ رجوع کنید به مرزوقى اصفهانى، ص106؛ ابوريحان بيرونى، 1377، ص24، 49؛ همو، 1374ش، ص146، 391؛ ياقوت حموى، همانجا؛ ابنكثير، ج1، ص38؛ غَزّى، ج1، ص167.
- ↑ 1374ش، ص187، 192، 269، 413ـ414.
- ↑ رجوع کنید به 1374ش، ص119، 177ـ178.
- ↑ رجوع کنید به مسعودى، ج1، ص144؛ بلعمى، همانجا؛ ثعالبى، 1379، ص7؛ ابناثير، ج1، ص232؛ ذهبى، حوادث و وفيات 301ـ310ه، ص382، حوادث و وفيات 591ـ600 ه، ص228؛ ابنخلدون، ج1، مقدمه، ص481، ج2، ص249، ج6، ص126؛ ابنعماد، ج4، ص331.
- ↑ 1412، ج1، ص116.
- ↑ رجوع کنید به ابنحوقل، ص371؛ ياقوت حموى، ج3، ص547، ج4، ص936.
- ↑ رجوع کنید به مسكويه، ج1، ص21؛ مجمل التواريخ والقصص، ص22، 38؛ ياقوت حموى، ج1، ص293، ج2، ص545، ج4، ص733؛ ابناثير، ج1، ص66؛ ابنعبرى، ص12.
- ↑ رجوع کنید به مسكويه، ج3، ص385؛ ثعالبى، 1409، ص88ـ89.
- ↑ ج4، ص866ـ867.
- ↑ لطيفههايى براى ريشخند.
- ↑ ج9، ص39.
- ↑ ج6، ص326.
- ↑ ص287.
- ↑ متوفى 1288، از علماى شيخيه.
- ↑ رجوع کنید به ارفع، ص32ـ38؛ پاكدامن، ص111ـ126؛ اسفنديارى، ص52ـ56، 63ـ67.
- ↑ رجوع کنید به رافائل دومان، ص221؛ تانكوانى، ص203، 205؛ كورف، ص154، 160؛ دروويل، ج1، ص16ـ17، ج2، ص 86؛ سرنا، ص83، 94ـ97؛ فريزر، ج2، ص5ـ6؛ آلمانى، ج1، ص346.
- ↑ رجوع کنید به دين.
- ↑ فولكلور.
- ↑ رجوع کنید به مالفييت، ص15ـ16؛ لمبك، ص54ـ58.
- ↑ رجوع کنید به د.دين و اخلاق، ذيل "Superstition"
- ↑ يا دانشهاى توصيفى.
- ↑ رجوع کنید به ابنكلبى، ص47، 59ـ61.
- ↑ رجوع کنید به جن: 6؛ براى اين باور نزد عرب جاهلى رجوع کنید به جاحظ، ج6، ص217.
- ↑ سوره مائده: 3، 90.
- ↑ رجوع کنید به ابنهشام، قسم2، ص442؛ مقريزى، ج2، ص10ـ11.
- ↑ رجوع کنید به ابنسعد، ج1، ص118.
- ↑ درختى كه در جريان غزوه حديبيه، بيعت رضوان ميان پيامبر و مسلمانان در زير آن انجام گرفت.
- ↑ رجوع کنید به همان، ج2، ص96.
- ↑ رجوع کنید به نهجالبلاغة، خطبه 79؛ براى تفصيل رجوع کنید به ابنابىالحديد، ج6، ص199ـ213؛ قس فخررازى، ج29، ص173 كه اين نهى از پيشگويى را از قول پيامبر اكرم آورده است.
- ↑ حكمت 400.
- ↑ فال بد زدن.
- ↑ 1374ش، ص178.
- ↑ ص22.
- ↑ رجوع کنید به اسفنديارى، ص65ـ66 و پانويس.
- ↑ مثلاً تحليل انتقادى امينالشريعه اصفهانىاز جستجوها و سلوك معنوى و عرفانى خود و تجربههاى خرافى و توهم آميزش در اين زمينه رجوع کنید به براون، ص160ـ162.
- ↑ رجوع کنید به ص84ـ98.
- ↑ رجوع کنید به غواصى.
- ↑ رجوع کنید به طوسى، ص384.
- ↑ رجوع کنید به ص58، 66.
- ↑ يا گِهينوم.
- ↑ رجوع کنید به 1374ش، ص27.
- ↑ ص226ـ228.
- ↑ سديدالسلطنه، ص76ـ77؛ براى نمونههايى ديگر همچون مخالفت عباسميرزا قاجار با نظر منجمى كه ساعت را براى آغاز نبرد، نحس و نامساعد اعلام كرده يا روكردن دست شعبدهبازان و دعانويسان شَياد رجوع کنید به دروويل، ج2، ص32؛ ويلز، ص238ـ241؛ فريزر، ج 2، ص21ـ22؛ اعتمادالسلطنه، ص146.
- ↑ رجوع کنید به دروويل، ج2، ص86.
- ↑ رجوع کنید به هدايت، ص22.
- ↑ رجوع کنید به خرافهگرايى، ص56ـ63، 90ـ94.
- ↑ رجوع کنید به جاهودا، ص235ـ252.
منابع
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل "خرافات" از ابراهيم موسىپور، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت، بازیابی: 17 آذر 1392.