اعمال ام داوود
ام داود خدمت حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ رسید و راه چارهای برای آزادی فرزندش از زندان منصور دوانیقی خواست «او از سادات حسنی و برادر رضاعی امام بود» حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: ایام البیض ماه رجب را روزه بگیر روز پانزدهم در جای خلوتی پس از نماز ظهر و عصر و نوافل آنها و خواندن صد مرتبه حمد و ده مرتبه آیت الكرسی و قرائت سورههایی از قرآن كه « امام تعیین فرمود» این دعا را بخوان. و ام داود به دستور امام عمل نمود و خداوند همان شب پسرش را نجات داد و با شتر سریع السیر او را به مادرش رسانیدند.
نظر سیدبن طاووس در مورد ام داوود
محدث بزرگوار على بن موسـى بن جـعـفـربـن طاووس حسنى حسينى معروف به سيد بن طاووس و متوفاى 664 هجرى , نويسنده كتاب عظيم اقبال الاعمال، ام داوود, را با كنيه ام خالد ياد كرده , او را از جده هاى صالح و مومن و شايسته خود دانسته , و در باب اعمال نيمه رجب خصوصيات و شرح اعمال ام داوود را آورده است.
ماجرای دعاى ام داوود
داسـتـان اعـمـال نـيـمه رجب و دعاى معروف به ام داوود كه شيخ صدوق , شيخ طوسى , علامه مـجـلـسى , وسيدبن طاووس , آن را از نظر سند معتبر, واز نظر تاثير براى رسيدن به حاجت , رفع گرفتارى ها, و برطرف شدن ظلم و ستم ديگران تجربه شده , شناخته اند بدين قرار است .
فـاطـمـه , مادر داوود پسر زاده امام حسن مجتبى (علیه السلام ) و مادر رضاعى امام صادق (علیه السلام ) روايت كرده است : منصور دوانيقى , لشكرى به مدينه فرستاد, و بامحمدبن عبداللّه بن حسن مثنى جنگيد, او را و بـرادر او ابـراهـيـم را كـشـت , عـبـداللّه مـحـض , پـدر مـحمد و ابراهيم را با تعدادى از سادات حسنى دستگير و اسير كردند, و به بند و زنجير كشيده بودند, و فرزند من داوود هم در ميان آنان بود, كه او رااز مدينه به بغداد منتقل نمودند, و به سياه چال زندان انداختند!
حـادثه دستگيرى و زندانى بودن فرزندم , كه از او اطلاعى نداشتم , و گاهى هم خبر مرگ او را به مـن مى دادند, برايم بسيار تلخ و دردناك بود وروزگارم با اشك و آه و گريه و ناله مى گذشت , و حـتـى بـراى رفع مشكل خود, و اندوه جانكاهى كه با آن دست به گريبان بودم , از اشخاص صالح ومومن درخواست مى كردم , براى رفع ناراحتيم دعا كنند.
امـا از دعـاى آنـان هـم نتيجه اى نگرفتم , در حالى كه از فرزند اسير و زندانيم , هر روز خبر تلخ و دردناكى دريافت مى داشتم , يك روز مى گفتند: او راكشته اند, روز ديگر خبر مى آوردند او را لاى ديـوار گـذاشـتـه انـد, و پيوسته برغم و ناراحتى فرساينده من افزوده مى شد, و مصيبت از دست دادن فرزند جوانم , مرا فرتوت و عليل ساخت , و ديگر از ديدن روى او قطع اميد كردم !
به هر حال , روز گار من با سختى و تلخى دردناكى دست به گريبان بود و شب و روزى نداشتم , و براى ديدار فرزندم , دنبال هرراه چـاره اى مى گشـتم , يـك روز با خبر شدم , امـام صادق (علیه السلام ) كه با فرزندم داوود از من شير خورده بود, بيمار شده اسـت , بـه ديدن او شتافتم , از آن حضرت عيادت كردم , هنگامى كه مى خواستم از حـضورش مرخص شـوم , فـرمود: از داوود, خبر تازه اى ندارى ؟
يا شنيدن نام داوود داغ من تازه شد, اشكم سرازير گرديد, و يا آه درد آلودى , ناله سردادم : مولاى من ! فدايت شوم , داوود كجاست ؟ مدت زيادى است از او خبرى ندارم , فرزندم درعراق زندان است , و مـن از دورى او و سـرنـوشـت نـامعلوم او سخت در عذاب و ناراحتى گرفتارم , از شما كه برادر رضاعى اوهستى , تقاضا مى كنم , براى نجات و آزادى او دعا كنى.
بارى , امام صادق (علیه السلام ) با مشاهده وضع نگران كننده من , فرمود: چرا تاكنون از دعاى استفتاح غفلت كـرده اى ؟ مـگـر نـمى دانى كه بوسيله اين دعا, درهاى آسمان گشوده مى شود؟ و فرشتگان الهى دعـاكـننده را مژده اجابت مى دهند, هيچ حاجتمند و دردمند و دعاكننده اى مايوس نمى شود, و خداوند هم پاداش خواننده اين دعا را بهشت قرار داده؟
آرى , بـا شـنـيدن چنين مژده اى , كه با خواندن آن دعا دريافت داشتم , از حضرت سوال كردم : اى مولاى من ! واى فرزند خاندان پاك و معصوم , آن دعا چيست ؟ و آداب آن چگونه است ؟
امـام صـادق (علیه السلام ) فرمود: اى مادر داوود ماه محترم رجب نزديك است (ماههاى حرام , كه در قرآن كـريـم , بـه عـنوان ماههاى مقدس و محترم مطرح گرديده در بيان امام باقر(علیه السلام ) شوال , ذيقعده , ذيـحـجـه و ماه رجب , معرفى شده اند) و در اين ماه مبارك دعا مستجاب مى گردد, همينكه ماه رجب رسيد, سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم آن را, كه ايام بيض و شبانه روز نورانى نام دارد, روزه بگير, نزديك ظهر روز پانزدهم غسل كن , هشت ركعت نماز با ركوع و سجود دقيق و حساب شده انجام بده.
آن گاه حضرت دستور كامل اعمال و آداب دعاى مخصوص را به او تعليم داد. ام داوود, مى گويد: من دستور آن حضرت را در باره آن دعا و اعمال بطور دقيق يادداشت كردم , و مـحـضر او را ترك گفتم , تا اينكه ماه رجب فرارسـيد, و دستـورهاى امام را طبق آنچه فرمـوده بـود, در هـمـان روزهـا عـمـلى كردم , شب شانزدهم از نيمه گذشته بود, پيغمبر(صلی الله علیه وآله ) و جمعى ازفـرشـتـگـان و پيامبران و صالحانى را كه براى آنها دعا و رحمت فرستاده بودم , در خواب ديدم , رسول خدا(صلی الله علیه وآله ) به من فرمود: اى ام داوود اين جماعتى را كه مشاهده مى كنى , شفيعان تو هستند.
براى تو دعا كرده اند و مژده مى دهند كه , حاجت تو برآورده شده است , خداوند ترا مشمول رحمت خـود قـرار داده , مـحـفـوظ مـى دارد, فـرزنـد تـرا هـم حفظ مى كند, و او را سالم به آغوش تو بر مى گرداند.
آرى , خـواب خـوش و لـذت بخشى ديده بودم , پيامبر و اوليا الهى را درخواب ملاقات كردم , آنان بـمـن وعـده آزادى و آمدن فرزندم رادادند,همينكه سياهى شب از پهنه زمين دامن جمع كرد, و طـلوع خورشيد به چهره هستى نور طلائى پاشيد, بخاطر وعده پيامبر و نور اميدى كه دردل غم زده ام روشـن گـرديـده بود, حال و حيات تازه اى يافته بودم , ساعتها پس از ديگرى بر روزگارم مى گذشت و همچنان نور اميد وجودم را گرمترمى كرد, و از فاصله زمانى كه پيغمبر(صلی الله علیه وآله ) به من مـژده آمدن فرزندم را داده بود, به اندازه ايكه يك سوارتيزرو بتواند از عراق به مدينه آيد, گذشته بودكه ناگاه در خانه باز شد, و فرزندم به من وارد گرديد!
بـارى , داوود زنـدانـى و دور از وطـن به آغوشم بازگشت , و آن گاه كه از وضع روزگار و نحوه آزادى او جويا شدم , برايم توضيح داد: مادر! من درزندان بغداد بودم , دست و پايم را به بند كشيده بودند, در فشار بندهاى آهنين و زندان تنگ و تاريك , روزگار تلخ و دردناكى داشتم , اما همينكه نيمه رجب گذشت , شب شانزدهم در خواب ديدم , بلنديها و ناهمواريهاى زمين برايم هموار شده , و تـرا كـه روى قـطعه حصيرى نشسته بودى و نمازمى خواندى و برايم دعا مى كردى و اطراف ترا چند نفر گرفته و با دست و سر بسوى آسمان , در حال تسبيح و ذكر خدا بودند, مى توانم ببينم . به هر حال , من آن صحنه را در خواب ديدم , و آن شخصيت نورانى را هم كه فهميدم جد ما رسول خـداسـت مـشـاهده كردم , و به من هم فرمود: اى پسر پيرزن صالح ! ناراحت نباش , خداوند دعاى مادرت را در حق تو مستجاب گردانيده است.
هـمـينكه از خواب بيدار شدم , ماموران منصور دوانيقى به زندان آمدند, سراغ مرا گرفتند, همان شبانه مرا نزد او بردند.
او دستور داد غل و زنجير را از دست و گردنم باز كردند, مبلغ ده هزار دينار به من داد, مهربانى و شفقت كرد, ماموران او همان شبانه مرا به شترى سوار كردند, و به مدينه رسانيدند!. فـاطـمـه , يعنى ام داوود مى گويد: آن گاه داوود را نزد امام صادق (علیه السلام ) بردم , و آن حضرت براى فرزندم توضيح داد: علت آزادى تو از زندان اين بود كه ,منصور دوانيقى , على (علیه السلام ) را در خواب ديده بـود, و آن حـضرت فرموده بود: اگر فرزند مرا آزاد نكنى , ترا در آتش خواهم انداخت , منصور هم درحالى كه لهيب آتش را نزد خود مشاهده مى كرد, ناچار به آزادى تو اقدام كرد.
بعد از آزادى فرزند, ام داوود مى گويد: از امام صادق (علیه السلام ) سوال كردم : اى مولاى من ! آيا اين دعا را در غير ماه رجب هم مى توان خواند؟ آن حضرت فرمود: اگر روز عرفه با جمعه هماهنگ شود, اين دعا را مى توان خواند, وهركس هم به اين دعا اقدام كند, پس از پايان , خداوند او را مشمول غفران و آمرزش خود قرار مى دهد.
ايـن بـود سـرگـذشـت فاطمه دختر عبداللّه , معروف به ام داوود, يا ام خالد, و حديثى كه از امام صادق (علیه السلام ) روايت كرده , و نتيجه ايكه از دعا و آموزش آن حضرت بدست آورده بود.