واجب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
معنای لغوی واجب
1 - لازم ، ضروری . 2 - فعلی که عمل بدان لازم است و ترکش گناه دارد. 3 - سزاوار، شایسته . 4 - مایحتاج .
واجب در علم فقه
واجب به کار هایی می گویند که خداوند به انجامِ آنها امر فرموده است، و انجام دادن آن ها لازم است به طوری که اگر انجام نگیرد، عقوبت الهی و عذاب الهی را به دنبال دارد.
انواع واجب
- واجب تعبدی قسمتی از واجبات باید به همراه نیت و قصد قربت به جای آورده شوند مانند نماز و روزه که به آنها واجبات تعبدی می گویند.
- واجب توصلی : عباداتی که لازم نیست به همراه نیت و قصد قربت به جا آورده شوند، مانند تطهیر بدن و لباس و امر به معروف و غسل میت.
به عبارت دیگر، در واجبات توصلی انگیزه امر معلوم است، ولی درواجبات تعبدی غرض و مقصود شارع معلوم نیست، گرچه فلسفه و حکمتی دارد و مکلفین صرفا برای تعبد به امر خداوند انجام می دهند.
- واجب عینی، واجبی است که همه مکلفین باید انجام دهند، مانند نمازهای یومیه.
- واجب کفایی آن است که با عمل عده ای از عهده دیگران ساقط است، مانند تطهیر مسجد، تدفین میت و... .
- واجب تعیینی واجبی است که نمی توان کار دیگری را جایگزین آن ساخت مثل نمازهای یومیه
- واجب تخییری که مکلف می تواند یکی از چند کار را اختیار کند، مانند کفاره روزه که مکلف مخیر است بین آزاد کردن بنده و شصت روز روزه و اطعام شصت نفر.
- واجب مضیق : گاهی واجب، وقت محدودی دارد که از آن به تعبیر می شود، مثل نماز آیات برای ماه گرفتگی.
- واجب موسع : واجب گاهی وقت وسیعی دارد که از آن تعبیر می شود به واجب موسع، مانند نمازهای یومیه.
منابع
- محمود اکبری، احکام جوانان.
- فرهنگ فارسی معین، ذیل واژه واجب.