ادبیات قرآن
عبارت ادبیات قرآن همان حقیقت باطنی قرآنی است که در ساختاری زبانی و بیانی و در قاب و قالب الفاظ و عبارات، تنزّل و تمثّل یافته و بهدست ما رسیده است.
محتویات
ادبیات در لغت
واژه «ادبیات»، جمع «ادبیّة» است و ادبیّه، خود مؤنّث «ادبی»، اسم منسوب (صفت نسبی) «ادب» بهمعنای چیزی است که با ادب سر و کار، و با آن پیوند دارد. مؤنّث آوردن «ادبیّه» نیز گویا ازاینرو است که این واژه، کوتاه شده و جانشین ترکیبهایی چون «علوم ادبیّه» یا «فنون ادبیّه» است.[۱] با این همه، در فارسی، «ادبیّات» بهصورت جمع «ادب» و «ادبی» بهکار میرود. درست مانند «غزلیّات» که گرچه در اصل، جمع «غزلیّه»، و «غزلیّه»، صفت موصوفی محذوف مثلاً «قطعه غزلیّه» است، ولی در فارسی جمع «غزل» شمرده میشود. نیز مانند «رباعیّات»، «تجربیّات»، «ریاضیّات» که در فارسی جمع رباعی، تجربه، و ریاضی بهشمار میآیند.[۲]
پیشینه واژه ادبیّات
واژه«ادبیّات»، هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی، واژهای تازه ساخت است که پیشینه چندانی ندارد و در متون پیشین فارسی و عربی، نشانی از آن نیست و بیش از صد سال از عمر آن نمیگذرد. آغاز پیدایی و گسترش این واژه نوساخته به روزگاری بازمیگردد که پیوند فرهنگی میان شرق و غرب کموبیش گسترش یافته، و فرهنگ غربی همراه با نوشتهها و سرودههای شاعران ونویسندگان آن دیار بهسوی شرق سرازیر شده بود. در آن روزگاران، در ترکیه عثمانی که حلقه ارتباط و پل پیوند میان شرق و غرب بود، پارهای از نویسندگان آشنا با فرهنگ و نوشتههای غربی که در پی یافتن معادلی برای واژه فرانسوی و پرکاربرد لیتراتور (litrature) بودند، برای این منظور واژه «ادبیات» را بهکار بردند؛ سپس این واژه از آن جا به کشورهای عربی که هنوز زیر نفوذ ترکیه عثمانی بودند نیز به ایران راه یافت[۳] با این تفاوت که در ایران مورد اقبال نویسندگان قرار گرفت و به زودی گسترش یافت و جا افتاد و اکنون نیز گسترش روزافزون دارد؛ امّا در کشورهای عربی ازاینروی که این واژه، ساختار عربیِ استوار و شیوایی نداشت، چندان بدان توجّه نشد و واژههای «ادب» و «آداب» جای آن را گرفت. از این جا است که برای مثال، آنچه را ما «تاریخ ادبیّات» میگوییم، عربها «تاریخالادب» میگویند یا به جای ترکیبهایی چون «ادبیّات غنایی»، «ادبیّات معاصر»، «ادبیّات تطبیقی»، ترکیبهای «الادب الغنایی»، «الادب المعاصر»، «الادب المقارن» را بهکار میبرند.
مفهوم واژه ادبیّات
واژه ادبیّات که امروزه در زبان فارسی بسیار آشنا و پرکاربرد است؛ بهویژه که نام پارهای از رشتههای دانشگاهی نیز هست، بهمعنای مجموعه آثار زبانی زیبا و هنرمندانهای بهکار میرود که در قالبهای شعر، داستان، نمایشنامه و... از سوی شاعران و نویسندگان یک ملّت پدید میآیند و فرهنگ آن ملّت را بارور میسازند و همین آثار منظوم و منثوراند که در رشتههای ادبیّات آموخته میشوند. «ادبیّات» به این معنا، همه آثار ادبی را فرا میگیرد؛ خواه آنها که به کتابت درآمدهاند و خواه آنها که شکل نوشتاری نیافتهاند و بهصورت شفاهی و سینه به سینه به دوستداران میرسند؛ البتّه امروزه برای ثبت و ضبط آثار شفاهی کوششهای بسیاری صورت گرفته و انبوهی از آنها نیز صورت نوشتار یافتهاند. آنچه مانند واژهشناسی، دستور زبان، معانی، بیان، بدیع، عروض، و قافیه که برای درک و دریافت و نقد و تحلیل بهتر این آثار بایسته است، و نیز آنچه درباره این آثار و پدیدآورندگان آنها نوشته میشود، مانند تاریخ ادبیّات، نقد ادبی، و سبکشناسی نیز ادبیّات خوانده میشود.
ادبیّات جز معنای رایج یادشده، گاه، هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی بهمعنای دیگری نیز بهکار میرود؛ معنایی که چندان درست و پسندیده نیست و باید از آن پرهیز شود. در این معنا، ادبیّات یعنی همه کتابها و مقالههایی که درباره موضوع خاصّی نوشته شده است. ادبیّات به این معنا، کم و بیش برابر است با آنچه امروزه «کتابشناسی» یا «منابع و مآخذ» یک چیز گفته میشود؛ برای مثال «ادبیّات ولایت» یعنی کتابها و مقالههایی که درباره ولایت نوشته شده یا «ادبیّات آزادی»، یعنی آنچه درباره آزادی نوشته شده است؛ برای نمونه، در مجلهای معتبر در پایان مقالهای علمی درباره زمینلرزه، هنگام یادکرد منابع و مآخذ، ترکیب «ادبیّات زمینلرزه» آمده و در زیر آن نام شماری کتاب، یادشده است.[۴] ریشه این معنای ناروا نیز به معادل فرانسوی آن «لیتراتور» بازمیگردد؛ زیرا این واژه فرانسوی و بهویژه معادل انگلیسی آن «لیترچر» (litrature) در خود آن زبانها جز معنای پیشین، بهمعنای منابع و مآخذ نیز هست و همین، زمینهای شد تا پارهای از نویسندگان و مترجمان فارسی و عربی، نسنجیده و با گرتهبرداری، این معنا را به معادل فارسی و عربی آن (ادبیّات) سرایت دهند و آن را بهمعنای منابع و مآخذ نیز بهکار برند.
واژه ادبیّات در فرهنگ ملتها
ریشه «ادبیّات» بیگمان «ادب» است؛ امّا خود واژه «ادب» از نظر اصل و ریشه و معنا، سرنوشت چندان روشنی ندارد. برای این واژه در فرهنگهای عربی و فارسی معانی متعدّد و متفاوتی یادشده است؛ برای نمونه در لغتنامه دهخدا، نزدیک به 20 معنا برای آن آمده است که البتّه بسیاری از آنها کمکم از راه مجاز پدید آمدهاند. معانی ادب و مشتقّات آن را میتوان در چند گروه دسته بندی کرد:1.مهمانی، فراخواندن به مهمانی، پذیرایی از مهمان؛ 2.شگفتی، هر چیز شگفت؛ 3. اخلاق و رفتار، خلق و خوی، خلق و خوی پسندیده و نیکو؛ 4.راه و روش، شیوه و آیین؛ 5. تعلیم و تربیت، تهذیب و پیراسته سازی؛ 6. دانش و معرفت، فنّ و هنر؛ 7.ظرافت و زیبایی، خوبی و نیکویی؛ 8.سروده و نوشتههای زیبا و هنرمندانه (ادبیّات).[۵]
میبینیم که برخی از این معانی، آشکارا دور از هم هستند و بهویژه با ادب بهمعنای ادبیات بیپیوند مینمایند و همین، زمینهای شده تا کسانی برای یافتن پیوند «ادبیّات» با معانی اصلی «ادب» به ذوق ورزی روی آورند؛ برای نمونه، کسانی گفتهاند:معنای اصلی و کهن «ادب» پذیرایی از مهمان و فراخواندن به مهمانی است و آثار ادبی را ازاینروی ادب و ادبیات خواندهاند که شاعر و نویسنده نیز مانند میزبانی که سفره میاندازد و دیگران را به مهمانی و خوردن خوراکهای نیکو فرا میخواند، با سرودهها و نوشتههای خویش سفرهای میافکند و دیگران را به خواندن و بهره بردن از نکتههای نغز و نیکو مهمان میکند. به دیگر سخن، میزبان، دیگران را به خوراک جسمانی، و شاعر و نویسنده به خوراک معنوی و روحانی مهمان میکند.[۶]
برخی نیز «ادبیّات» را با «ادب» بهمعنای تعجب و شگفتی پیوند داده و گفتهاند:آثار ادبی را ازاینروی به این نام خواندهاند که شگفتانگیز، و مانند هر چیز شگفت دیگری دلانگیزند.[۷] پیوند «ادبیّات» با «ادب» بهمعنای خلق و خوی نیکو را نیز در این میتوان دید که خواندن و انس با آثار ادبی، آدمی را به اخلاق نیکو فرا میخواند و زمینهساز نیکویی خلق و خوی آدمی میشود؛ امّا اینگونه ذوق ورزیها (بهویژه امروزه) پژوهشگران زبانی را خرسند نساخته و آنان را برای یافتن اصل و ریشه «ادب» به تکاپوهای دیگری واداشته است؛ بهویژه که این واژه در قرآنکریم و نیز در اشعار و آثار دوره جاهلیّت بهکارنرفته و چند مورد کاربرد آن در احادیث نبوی و اشعار مُحَضْرَمین تأیید و انکار شده است،[۸] و بسیاری از معانی آن در فرهنگهای کهن نیامده است؛ ازاینرو کسانی آن را واژهای معرّب پنداشتهاند که از ریشه یونانی اَدوس (Advas) بهمعنای خوراک یا ریشه ایرانی دِپْ یا دیپ بهمعنای نوشته یا... به عربی راه یافته است.[۹]
مفاهیم ادبیات قرآن
1. اگر واژه «ادبیّات» را در این ترکیب بهمعنای متداول آن بگیریم، عبارت «ادبیّات» قرآن روی هم این معانی را بر خواهد تافت:
الف. ادبیاتی که بر محور قرآن میچرخد و بر پایه آن بنیاد گرفته است. از این دیدگاه، همه متون ادبی و بلاغی قرآن محور چون دلائل الاعجاز جرجانی، معانیالقرآن فرّاء، مجازات القرآن سیّد رضی، الاعجاز البیانی بنت الشاطی، التصویر الفنی سید قطب و بسیاری دیگر، از مصادیق ادبیّات قرآن خواهند بود. و در جای خود آشکار شده که یکی از برجستهترین ویژگیهای قرآن کریم، ساختار هنری این کتاب شگفت است و یکی از آشکارترین جلوههای اعجاز آن، اعجاز هنری، ادبی و بلاغی بهشمار میرود.
اعجاز ادبی هنری قرآن، چنان برجسته است که برخی از قرآن پژوهان اعجاز قرآن را به همین جلوه و جنبه ویژه ساختهاند؛ ویژگی برجسته و ممتازی که از همان آغازههای نزول، ذهن و ذوق دوست و دشمن را جذب و جلب کرده و از همان روزگاران، کسانی را به بحث و بررسی و پژوهش و پیجویی واداشته بود بحث و بررسیهایی که پیامد آن، پیریزی و گسترش دانش بلاغت و نیز دانش صرف و نحو و دیگر دانشهای زبانی در عربی و فرهنگ اسلامی بود. آری، دانش بلاغت که در فرهنگ عربی اسلامی رشد و روایی بسیار داشته، و بررسیهای فراوانی درباره آن انجام گرفته و کتابهای بسیاری در زمینه آن پدید آمده است، همه و همه از قرآن و برکت این کتاب بزرگ، و پیامد پژوهشها و بررسیهایی بوده است که درباره شناسایی و بازنمایی رمز و رازهای بلاغی و هنری قرآن مجید انجام گرفته است؛ برای نمونه، پژوهش پُرُوپَیمان شیخ عبدالقاهر جرجانی با نام دلائلالاعجاز همانگونه که از نامش پیدا است، در پیآشکار سازی و بازنمایی «دلائل» یعنی راز و رمزهای اعجاز بلاغی و بیانی قرآن است. او در این کتاب برجسته، با ژرفنگری شگفتانگیزی همه شیوهها، ساختارها و اسلوبهای گوناگون نحوی، بیانی و بلاغی را کاویده، و برتری قرآن را در این شیوهها نشان داده است. همو در کتاب الرسالة الشافیة فی اعجاز القرآن و نیز در کتاب پربار اسرارالبلاغه، کوششهای ثمربخش دیگری را سامان داده است؛ البتّه پیش و پس از او کسان بسیار دیگری نیز در همین راه بلند گامهای استواری برداشته، و کارهای بزرگی کردهاند. برای نمونه، جاحظ در نظمالقرآن که سوگمندانه تاراج روزگار و رویدادها شده و بهدست ما نرسیده است. باقلانی در اعجاز القرآن، فخر رازی در نهایةالایجاز فی درایة الاعجاز، ابنابیالاصیبع در بدیعالقرآن، حمزه علوی در الطراز سیوطی در بخشهایی از الاتقان فی علوم القرآن، زمخشری در جای جای تفسیر پربار و نکتهآموز خویش الکشّاف[۱۰]... و سرانجام در روزگار ما، با بهرهگیری از دیدگاههای نو بلاغت و نقد ادبی، مصطفی صادق رافعی در اعجازالقرآن، عایشه بنت الشاطی در الاعجاز البیانی و التفسیر البیانی، سید قطب در التصویر الفنی فی القرآن و....
حقیقت باطنی قرآنی که «امّالکتاب» (زخرف/43، 4) خوانده شده، در ساختاری زبانی و بیانی و در قاب و قالب الفاظ و عبارات، تنزّل و تمثّل یافته و بهدست ما رسیده است. به دیگر سخن، آنچه با نام قرآن در دسترس ما قرار دارد، از مقوله سخن است. از سوی دیگر، مباحث سخن و عرصه الفاظ و عبارات، یکی از برترین و بارورترین عرصههای تجلّی «هنر» است و آدمی از کهنترین روزگارانی که سخن را شناخته و با آن سر و کار داشته، تا امروز، بیشترین دستاوردهای هنری خویش را در همین عرصه، عرضه کرده است. از سوم سو، قرآن، سخن خداوند است و چون کار خداوند از هر گونهاش «هنر» بهشمار میرود، آن هم هنر ناب و نو و برین و بشکوه و دسترسناپذیر، ناگزیر سخنان او یعنی قرآن نیز از هر سوی و روی، ازجمله از دیدگاه ساخت و بافت و پرداختِ زبانی، ادبی و بلاغی نیز هنرمندانه خواهد بود. آن هم در پایه و مایهای دستنیافتنی و تقلیدناپذیر یعنی معجزه، همان که در کنار دیگر جلوهها و جنبههای اعجازی قرآن، اعجاز بیانی، بلاغی و هنری خوانده شده است. این اعجاز بیانیبلاغی، اضلاع و ابعاد و سویهها و رویههای گوناگون، فراوان و شاید شمارهناپذیری دارد که پارهای از آنها در پژوهشهای پیشگفته، شناسایی و بازنمایی شده، و پارهای دیگر همچنان در پرده راز پنهان ماندهاند و باید در پژوهشهای آینده به آنها پرداخته، و تا حدّ امکان بازنمایی شود. باری، حاصل این پژوهشها که همه برمحور قرآن میچرخیدهاند، ادبیاتی کلان و گسترده و در عین حال رو به گسترش بیشتری را پدید آوردهاند که میتوان آن را ادبیّات قرآن یا قرآنی نامید.
از سویی، «ادبیّات قرآن محور»، جز معنای یادشده، این معنا را نیز خواهد پذیرفت: متونی که ساخت و پرداخت، و رنگ و رویی ادبی دارند یا در قاب و قالبی ادبی سامان یافتهاند و در عین حال با قرآن سرو کار دارند. از این دیدگاه، همه تفاسیر منظوم و منثوری که رنگ هنری و ادبی دارند (برای نمونه، تفسیر کشفالاسرار میبدی، التفسیرالبیانی بنتالشاطی، تفسیر منظوم صفی علیشاه و بسیاری دیگر) همه از مصادیق ادبیات قرآن خواهند بود.
ب. شیوهها و اسلوبها و مسائل و مقولات ادبی بهکار رفته در قرآن، به سخن دیگر بررسی قرآن از دیدگاه ادبی، هنری و بلاغی. این معنا که میدانی گسترده دارد، زیرگروههای بسیاری را فرا میگیرد که هر یک از آنها میتواند مدخلی جداگانه داشته باشد یا از آن، تحت مدخل دیگر بحث شود که در جای خود خواهند آمد؛ برای نمونه:سبکشناسی، هندسه واژگانی، و نظم قرآن، پیوند میان آیههای یک سوره، پیوند میان سورهها با یکدیگر، تشبیهات و تصویرات قرآن، مجاز و کنایه و استعاره در قرآن، حقیقت و مجاز در قرآن، شیوهها و اسلوب بیانی قرآن، ایجاز و اطناب در قرآن، تکرار در قرآن، آرایههای بدیعی قرآن، سجعهای قرآن، شعر گونگی قرآن، نغمه حروف و موسیقی کلمات در قرآن، آوامعنایی در قرآن، سیما معنایی در قرآن، ترادف در قرآن، چگونگی انتخاب واژهها در قرآن، زبان قرآن، لایههای معنایی در قرآن، چینش واژگان قرآن، هنجار شکنیهای زبانی در قرآن و....
ج. ادبیات یعنی متون منظوم و منثوری که از قرآن اثر پذیرفته و در ساخت و پرداخت همه یا بخشهایی از خود، بهگونهای از قرآن مایه گرفتهاند؛ خواه به شیوه اثرپذیری واژگانی مانند بیتهای زیر که واژگان «جنةالمأوی» (نجم/53، 15) و «کرامالکاتبین» (انفطار/82، 11) در آنها از قرآن گرفته شده است:
نوشتهاند بر ایوان جنة المأوی***که هرکه عشوه دنیا خرید وای به وی[۱۱]
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد***حسابش با کرامالکاتبین است[۱۲]
یا اثرپذیری اقتباسی؛ مانند، اقتباس از آیه5 دهر/76 در این بیت ناصر خسرو:
چه خطر دارد این پلید نبیذ***عند کاس مزاجها کافور[۱۳]
یا اثرپذیری گزارشی؛ مانند بیتهای زیر که شرح و گزارشی هستند از آیه169 آلعمران/3 «ولاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ اَموتًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون».
آنان که در طریق خدا کشته میشوند***هرگز گمان مدار که نابود و مردهاند
بل زندهاند زنده جاوید و جملگی***گوی شرف ز عرصه آفاق بردهاند
نقد وجود بر کف دستان و باخلوص***جان عزیز خویش به جانان سپردهاند
بر خوان عشق دوست گرانمایه مهمان***رزق بقا خورند بدان سان که خوردهاند
خوش بر ضیافتی که در آن میزبان خدا است***مهمانش اولیا و شهیدان شمردهاند.[۱۴]
یا اثرپذیری الهامی بنیادی، مانند این بیت مثنوی (1/300):
هر که را در جان خدا بنهد محک***مر یقین را بازداند او ز شک
که الهام گرفته و بنیاد نهاده بر این آیه قرآنی است:«اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا». (انفال/8،29)
یا اثرپذیری تلمیحی اشاری، مانند این بیت مثنوی (1/568):
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید***تا خطاب ارجعی را بشنوید
که تلمیح و اشارتی به آیه شریفه «یاَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه * اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً» (فجر/89، 2728) است.
یا اثرپذیری تأویلی؛ مانند بیتهای زیر از مثنوی (1/264):
«ربّ هب لی» از سلیمان آمده است***که مده غیر مرا این ملک و دست
تو مکن با غیر من این لطف و جود***این حسد را ماند امّا آن نبود
نکته «لا ینبغی» میخوان به جان***سرّ «من بعدی» ز بخل او مدان
بلکه اندر ملک دید او صد خطر***مو به مو ملک جهان بُد بیم سر
بیم سر با بیم سِر با بیم دین***امتحانی نیست ما را مثل این
پس سلیمان همّتی باید که او***بگذرد زین صد هزاران رنگ و بو
که تأویل این آیهقرآن از زبان حضرتسلیمان هستند که دعا کرد و گفت:
«رَبِّ اغفِر لی وهَب لی مُلکًا لایَنبَغی لاَِحَد مِن بَعدی». (ص/38،35)
یا اثرپذیری تطبیقی؛ مانند این بیتهای مولانا (مثنوی 1/3180):
جنبشی اندک بکن همچون جنین***تا ببخشندت حواس نور بین
وز جهان چون رحم بیرون شوی***از زمین در عرصه «واسع» شوی
آنکه «ارض الله واسع» گفتهاند***عرصهای دان کاولیا در رفتهاند
دل نگردد تنگ زان عرصه فراخ***نخلتر آنجا نگردد خشک شاخ
که عبارت قرآنی «اَرضُ اللّهِ وسِعَةً» (نساء/4،97) را بر عرصه پهناوری که اولیای خدا بدان راه میبرند، تطبیق داده است.
در این معنا بسیاری از متون ادبی فارسی و عربی در حوزه ادبیّات قرآن جای خواهند گرفت و مدخلهای متعدّدی را پدید خواهند آورد؛ مدخلهایی چون قرآن و ادب عربی، قرآن و ادب فارسی، سنایی و قرآن، مولانا و قرآن، ناصر خسرو و قرآن، سعدی و قرآن، حافظ و قرآن، ادبیات معاصر و قرآن، زبان فارسی و قرآن و....
د. ادبیّاتی که در خدمت قرآن و متعهّد به آن است و میکوشد تا در انتخاب موضوع و مضمون و شیوه و...، آموزههای قرآنی و اسلامی را پاس دارد و از آنها مایه گیرد و به آنها متعهّد و سرسپرده باشد و در تبلیغ و گسترش آنها بکوشد.
2. اگر ادبیّات را بهمعنای دوم یعنی برابر با منابع و مآخذ و کتابشناسی بگیریم، همه کتابهایی که درباره قرآن و مسائل و مقولات قرآنی نوشته شدهاند، همه تفسیرها، همه کتابهای علوم قرآن، همه کتابهای تاریخ قرآن، همه کتابهای قرائات و همه مقالاتی که در این مقولهها نوشته شدهاند، از مصادیق ادبیّات قرآن خواهند بود.
پانویس
- ↑ . فرهنگ فارسی، ج1، ص179، «ادبیات».
- ↑ . مفرد و جمع، ص113 و 116.
- ↑ . غلط ننویسیم، ص18.
- ↑ . غلط ننویسیم، ص18.
- ↑ . لغتنامه، ج1، ص1313؛ تاجالعروس، ج1، ص296، «ادب»؛ المعجمالوسیط، ص910.
- ↑ . لسانالعرب؛ ج1، ص93؛ تاجالعروس، ج1، ص297، «ادب».
- ↑ . دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص297.
- ↑ . آینده، سال، 11، ش 13، ص17، ش 67، ص425.
- ↑ . آینده، سال، 11، ش 13، ص17، ش 67، ص425.
- ↑ . الاعجاز البیانی، ص1935 و 100135.
- ↑ . دیوان حافظ، ص486.
- ↑ . دیوان حافظ، ص62.
- ↑ . دیوان ناصر خسرو، قصیده 96.
- ↑ . تو را ای کهن، ص207.
منبع
- سيد محمد راستگو ، ادبیات قرآن،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 2،فرهنگ و معارف قرآن