حسین بن منصور حلاج

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۴۲ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: 24 ذی القعده، حسين بن منصور حلe1اج، حلاج، ' /> '''کلید واژه: 24 ذ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

منبع: نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام

كشته شدن حسين بن منصور حلاج - سال 309 هجري قمري/ 24 ذوالقعده

ابومغيث، حسين بن منصور معروف به "حلّاج" در بيضاي فارس، واقع در هشت فرسنگي شيراز ديده به جهان گشود و در واسط، شهري ميان بصره و كوفه رشد يافت.[۱]

وي، از همراهان مشايخ صوفيه، همانند جنيد بغدادي، ابوالحسن نوري، عمر مكي و ابوبكر فوطي بود و خود وي، پيشواي بسياري از صوفي مسلكان را بر عهده گرفت و در ميان عامه مردم و حتي در دربار خلافت عباسیان نفوذ زيادي نمود.

ولي به خاطر برخي پندارها، گفتارها و ادعاهاي غيرقابل باور، باعث اختلاف و دوگانگي در ميان مردم گرديد و بزرگان صوفيه در رد و قبول او دو دسته شدند. تعدادي از آنان، وي را رد و عقايدش را باطل اعلام كردند و از اين كه وي، از گروه صوفيان باشد، اكراه نمودند.

اما عده‌اي ديگر، مانند ابوالعباس بن عطاء، محمد خفيف و ابراهيم بن محمد نصرآبادي، وي را تأييد نمودند و تهمت‌هاي ديگران درباره وي را صحيح ندانسته و او را از محققان و از علماي ديني و رباني معرفي كردند.[۲]

به هر روي، هنگامي كه شايعات درباره وي فزوني يافت و حساسيت ويژه‌اي در جامعه مسلمانان پديد آورد، مأموران حكومتي دستگيرش كرده و در نزد "حامد بن عباس" وزير "مقتدر عباسي" حاضر نمودند و در نزد برخي از قضات و روحانيون معروف و سرشناس، از وي بازجويي به عمل آوردند. پس از گفت و شنودهايي در آن مجلس، علما و قضات آن عصر، از جمله "قاضي ابوعمرو" فتوا به حليت خونش داده و وي را مهدورالدم اعلام كردند. آن گاه، وي را به زندان افكنده و منتظر فرمان مقتدر عباسي ماندند.

مقتدر، در پاسخ شان گفت: اگر علما، فتوا به ريختن خونش دادند، وي را به جلاد بسپاريد تا هزار تازيانه بر او بزند و اگر هلاك نشد، هزار تازيانه ديگر بزند و سپس او را گردن زنند.

حامد بن عباس، وي را به محمد بن عبدالصمد، رئيس شهرباني وقت سپرد تا در تاريكي شب، در كنار رود دجله و در داخل محوطه شهرباني، وي را هزار تازيانه زدند و سپس دست‌ها و پاهايش را قطع و آن‌گاه، سرش را از بدن جدا نمودند و تن بي‌جانش را در آتش سوزانيدند و خاكسترش را در دجله ريخته و سرش را پس از مدتي آويختن بر روي پل بغداد به خراسان (مركز اصلي پيروان حلاج) فرستادند،[۳] تا درس عبرتي براي پيروانش باشد.

پانویس

  1. ملأ الغيبه (محمد بن عمر فهري سبيتي)، ج 5، ص 307.
  2. همان.
  3. نك: تجارب الامم (ابن مسكویه رازی) ترجمه علي‌نقي منزوي، ج 5، ص 133؛ وقايع الايام (شیخ عباس قمی)، ص 100؛ التنبيه والاشراف (مسعودي)، ص 335.

منابع بیشتر:

وقايع الايام شيخ عباس قمي، 24 ذی القعده.