انتقام الهی
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
انتقام از ماده ی "نقم" به معنای انکار یک چیز و عیبگیری از آن است.[۱] این انکار ممکن است به وسیلهی زبان و یا عقوبتکردن باشد.[۲] انتقام مراتب مختلفی دارد؛ ممکن است به صورت سرزنش و نکوهش، توبیخ کردن، تنبیه نمودن یا مجازات کردن باشد. اما معنای اصلی "نقم" همان سرزنش همراه با تنفر است به هر نحوی که مناسب حال و مقام باشد.[۳] پس در معنای اصلی و ریشهای این لفظ، هرگز معنی عقاب و کیفر نهفته نیست؛ بلکه انکار گاهی با زبان و گاهی با عمل که همان عقاب و کیفر باشد، انجام میگیرد و انکار عملی از لوازم معنی انتقام به شمار میرود[۴]و انتقام در اصطلاح قرآنی همان انکار است که احیاناً ملازم با کیفر بوده و هرگاه کیفردهنده بشر باشد، همراه با تلافی درآوردن خواهد بود؛ ولی اگر خدای متعال باشد فقط به معنی کیفر بخشیدن است. [۵]. مادهی "نقم" در قرآن چهار بار در مورد انتقام دشمنان از مؤمنان به کار رفته و سیزده بار در رابطه با انتقام خداوند از گناهکاران آمده است.
محتویات
انتقام از دیدگاه قرآن
انتقام در قرآن کریم به طور کلی به دو صورت بیان شده است: نخست انتقام خداوند از مجرمان و دیگری انتقام بشر از بشر که هر دو نوع جداگانه تبیین میگردد: الف. انتقام خداوند از گناهکاران
خداوند صاحب انتقام
خدای متعال در قرآن چهار بار خود را با وصف "ذو انتقام" معرفی نموده است.[۶]مراه شدن "ذو" که به معنای مالکیت است، با انتقام (ذوانتقام) به این مطلب اشاره دارد که انتقام گرفتن خداوند از روی اختیار بوده و هدفمند است، نه اینکه غیر اختیاری و ناشی از عصبانیت باشد:[۷] «...وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُوانْتِقام»[۸]. «...و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.»
"ذوانتقام" از اسمای حسنای خداوند است که در همه ی موارد در کنار اسم "عزیز" آمده است.[۹] علت همراه بودن این دو اسم در قرآن کریم این است که "عزت" به معنای چیره شدن و برتری یافتن است و کسی میتواند انتقام بگیرد که بر دیگران برتری و تسلط داشته باشد.[۱۰] میتوان گفت انتقام الهی در مقابل عقاب کردنِ سریع است و انتقام، شدیدتر از مجازاتِ سریع و زود بوده؛ چرا که وقتی در عذاب انسان گناهکار تعجیل شود، فرصت گناه کردن را چندان پیدا نمیکند؛ اما وقتی مهلت داده شود و فرصت نافرمانی بیشتر پیدا کند، مستحق شدیدترین مجازاتها خواهد بود. [۱۱]
هدف خداوند از انتقام گرفتن
در میان ما انسانها رایج است که وقتی عملِ بدِ یک فرد موجب نقص و ضررمان شود، با مجازاتِ وی میخواهیم قلب خود را التیام دهیم و در صورت توان ضرر خود را جبران نموده، یا به وسیلهی انتقام حدأقل عصبانیت خود را خالی کنیم؛ اما خدای عزوجل ساحتش مقدستر از آن است که از اعمال بندگانِ بدکارش متضرّر شود و یا نقصی بر او وارد آید.[۱۲] انتقام خداوند، انتقام مظلوم از ظالم نیست که جنبهی تلافی درآوردن داشته باشد؛ همچنین انتقام قاضی از بزهکار نیست که جنبهی تأدیبی و تأمینی داشته باشد؛[۱۳] بلکه انتقام خداوند که مجازات گناهکاران است بنا به مقتضای عدل الهی است؛ خدا زمانی از یک گروه انتقام میگیرد که اجرای عدالت و اصلاح امور، مقتضای آن را داشته باشد و بر وفق نظام کامل خلقت، انتقام لازم باشد و این زمانی رخ میدهد که برنامهی انسان و جریان امور او بر خلاف نظم الهی و در مقابل کتاب، احکام و تکالیف الهی و در مقابل رسولان او باشد؛ در این صورت بر خداوند واجب میشود که او را مؤاخذه و عقاب کند تا رسول خدا و دین خدا را یاری کند و از سویی کفر و مکر شیاطین و دشمنان را نابود ساخته و نور خود را کامل نماید.[۱۴] بنابراین هدف خداوند از انتقام، اصلاح زمین از فساد است؛ یعنی مفسدانی را که امید هیچگونه خیری از آنها نیست و همهی منافذ نور و هدایت را بر خودشان بستهاند، از بین برده و ریشهکن میکند.[۱۵] پس خداوند انتقام گیرنده از ظالمین به خاطر حق مظلومان است که در قرآن میفرماید:[۱۶]
«...فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنينَ»[۱۷] «... ولى (هنگامى كه اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتيم (و مؤمنان را يارى كرديم) و يارى مؤمنان، همواره حقّى است بر عهدهی ما!»
میتوان گفت هرکجا در قرآن و سنت، انتقام به خدا نسبت داده شده، به دلیل تضییع حقی از حقوق دین الهی و شریعت آسمانی است.[۱۸] خداوند از گروهی نیز در قیامت انتقام خواهد گرفت که هدف از این انتقام انجام وعدهی الهی است؛ چرا که خداوند وعده داده است که به زودی در میان بندگانش به حق قضاوت میکند و اعمال آنها را جزا میدهد؛ اگر خیر است جزای خیر و اگر شر است جزای شر میدهد:[۱۹] «لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَسَُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَ يجَْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُواْ بِالحُْسْنىَ»[۲۰] «تا بدكاران را به كيفر كارهاى بدشان برساند و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش دهد.»
زمان انتقام گرفتن خداوند
انتقام الهی را از حیث زمان میتوان به اخروی و دنیوی تقسیم کرد: الف. انتقام اخروی: در برخی از آیات قرآن، زمان انتقام گرفتن خداوند روز قیامت است: «يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ»[۲۱]
«(ما از آنها انتقام مىگيريم) در آن روز كه آنها را با قدرت خواهيم گرفت؛ آرى ما انتقام گيرندهايم!»
در آیه ی دیگر میفرماید: «...يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»[۲۲] «...در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر، و آسمانها (به آسمانهاى ديگرى) مبدل مىشود، و آنان در پيشگاه خداوندِ واحدِ قهار ظاهر مى گردند.»
در حقیقت انتقام الهی در عالم آخرت همان عذابهای گوناگون خداوند است که هر فرد به اندازهای که استحقاق عذاب دارد، گرفتار آن خواهد شد.[۲۳] ب. انتقام دنیوی: اگر در آیات فوق انتقام خدای تعالی را به روز قیامت اختصاص داده با اینکه خدای تعالی همیشه دارای انتقام است، بدین جهت بوده که انتقام آن روز، عالیترین جلوههای انتقام را دارد.[۲۴]. لکن خداوند از برخی در دنیا انتقام میگیرد؛ مانند عذابهایی که به عنوان انتقام بر قوم فرعون[۲۵]. و قوم شعیب [۲۶] نازل شد یا اینکه برخی اقوام را به انتقام دنیوی تهدید کرده است که خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: «فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ»[۲۷] «و هر گاه تو را از ميان آنها ببريم، حتماً از آنان انتقام خواهيم گرفت!»
منظور از بردن پیامبر اسلام(ص) از میان امتش، رحلت آن بزرگوار است و اشاره به این دارد که اگر مردم به راه خود همچنان ادامه دهند، در غیاب پیامبرشان نیز شدیداً آنها را مجازات میکنیم.[۲۸] همچنین قرآن کریم یکی دیگر از انتقامهای دنیوی خداوند را اضلال گناهکاران و گمراهان برشمرده و فرموده است: «وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ... أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِىانتِقَام» [۲۹] «و هر كس را خداوند گمراه كند، هيچ هدايتكنندهاى ندارد... آيا خداوند توانا و داراى مجازات نيست؟!»
عزت و صاحب انتقام بودن خداوند اقتضا میکند از کسی که حق را انکار کرده و بر کفر خود اصرار ورزیده، انتقام گرفته شود و انتقامش به این صورت است که او را گمراه کند و راهنمایی نباشد که او را هدایت کند. باید توجه داشت که این گمراه کردن توسط خداوند، به عنوان یک مجازات بوده و گرنه خداوند ابتداءاً هیچکس را گمراه نمیکند؛ بلکه اضلال خداوند ثانوی است. [۳۰]
علل انتقام گرفتن خداوند
الف. انکار و تکذیب آیات خداوند: کسانی که آیات و نشانههای خداوند را انکار کنند با عذاب شدید خداوند و انتقام او روبرو خواهند شد: «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُوانْتِقامٍ» [۳۱] «كسانى كه به آيات خدا كافر شدند، كيفر شديدى دارند و خداوند (براى كيفرِ بدكاران و كافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است.»
مجازات کردن این گروه با قیدهای "شدید" و "ذو انتقام" تاکید شده؛ چراکه کفر به آیات خداوند از کفر به خود خداوند بالاتر است؛ زیرا آیات الهی محسوس و ملموس است و کفر به آن اثرش بدتر و بیشتر است؛ لذا کسی که به خدا کافر باشد، با مشاهدهی آیات خارجی ممکن است ایمان بیاورد؛ ولی کسی که به آیات و نشانههای خداوند کافر باشد، حرکت فکری به سوی خداوند نخواهد داشت.[۳۲] تکذیب آیات الهی نیز همانند کفر به آیات الهی از موجبات انتقام الهی است: «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ»[۳۳]. «سرانجام از آنها انتقام گرفتيم، و آنان را در دريا غرق كرديم؛ زيرا آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند.»
انتقام گرفتن خداوند از فرعونیان و غرق کردن آنها جزای عمل آنان بود که در آیهی 25 سورهی زخرف نیز به آن اشاره شده است؛ چراکه آنها آیات الهی و دلایل و برهانهایی را که بر صدق موسی و صحت نبوت او دلالت داشت تکذیب کردند.[۳۴]. تکذیب و رویگردانی آنان تا آن حد ادامه یافت که موجب غضب الهی شد: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعينَ» [۳۵] «امّا هنگامى كه ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتيم و همه را غرق كرديم.»
"اسف" به معنای اندوه توأم با غضب است. [۳۶] البته باید به این نکته توجه داشت که اندوه و خشم به آن معنایی که برای مخلوق مطرح است، دربارهی خداوند مفهوم ندارد؛[۳۷] بلکه در اینجا منظور انجام اعمالی بود که موجب خشم میشد. [۳۸] قرآن در آیات دیگر این گروه را که آیات الهی و رسولان او را تکذیب میکنند و از آن روی میگردانند، مجرم نامیده و آنان را مشمول انتقام الهی دانسته است: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذينَ أَجْرَمُوا»[۳۹]. «و پيش از تو پيامبرانى را بسوى قومشان فرستاديم؛ آنها با دلايل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولى (هنگامى كه اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتيم.»
مراد این است که ما رسولان را با نشانههای روشن فرستادیم، لکن آن مجرمان آیات و نشانهها را تکذیب کردند و مستحق عذاب و انتقام الهی شدند. [۴۰]در آیه ی دیگر می فرماید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ»[۴۱] «چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او يادآورى شده و او از آن اعراض كرده است؟! مسلّماً ما از مجرمان انتقام خواهيم گرفت!»
اینکه مجرم نامیده شدهاند، چراکه بزرگترین ظلم همان رویگردانی از آیات الهی بعد از یادآوری است؛ بنابراین مستحق انتقام خداوند هستند. [۴۲] پس توجه به تذکرات الهی و به عبارتی دینداری، متضمن یک نیروی معنوی است که فرد را از ظلم دور میکند؛ حال ظلم به خود باشد یا ظلم به دیگران.[۴۳] ب. ظلم: یکی از اقوامی که خداوند از آنان انتقام گرفت، قوم حضرت شعیب(ع) بود که در قرآن به عنوان "اصحاب ایکه" معرفی شدهاند. قرآن علت انتقام را ظلم آنان بیان کرده که کفر و نافرمانی آنان از حق بود:[۴۴] «وَ إِن كاَنَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ لَظَالِمِينَ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ...»[۴۵] «اصحاب أيكه [صاحبان سرزمينهاى پردرخت قوم شعيب] مسلماً قوم ستمگرى بودند!. ما از آنها انتقام گرفتيم...»
اصحاب ایکه در سرزمینی زندگی میکردند که با درختان بسیاری پوشیده شده بود. آنان ظلمهای گوناگونی مانند شرک به خداوند، راهزنی و کمفروشی انجام میدادند. خداوند حضرت شعیب(ع) را به سوی آنان مبعوث کرد؛ ولی آنان وی را تکذیب کردند و مستحق انتقام الهی شدند.[۴۶] ج. عصیان در مقابل احکام الهی: خداوند از کسانی که از اوامر او نافرمانی کنند و کارهای تحریم شدهی او را مرتکب شوند، انتقام میگیرد: [۴۷]
«...وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ» [۴۸] «...ولى هر كس تكرار كند، خدا از او انتقام مىگيرد و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.»
خداوند در این آیه میفرماید نباید در حال احرام ،صیدی انجام داد و در صورت ارتکاب، باید کفارهی آن پرداخت شود و این کفاره از این جهت که خطا را میپوشاند، یک نوع توبهی عملی است؛ ولی اگر مجدداً این کار را انجام دهد، نافرمانی بسیار بزرگی انجام داده که کفاره آن را محو نمیکند؛ بلکه فقط انتقام الهی میتواند کفارهی آن باشد.[۴۹] پس باید به این نکته توجه داشت که مخالفت و عصیان در مقابل احکام و دستورهای الهی به هر صورتی که باشد، موجب مؤاخذه شده و بندهی عاصی به جزای عمل خلاف خود مبتلا خواهد شد.[۵۰]
انتقام بشر از بشر
در قرآن کریم چهار بار فعل "نقم" به انسان نسبت داده شده که در تمام موارد، معنای لغوی آن یعنی انکار و عیبجویی مراد است:[۵۱].
انتقام اهل کتاب از مسلمانان
خداوند در قرآن کریم به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: از اهل کتاب در مورد علت انکار و عیبجویی آنان از مسلمانان سؤال کند: «قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثرََكمُْ فَاسِقُونَ»[۵۲] «بگو: اى اهل كتاب! آيا به ما خرده مى گيريد؟ (مگر ما چه كردهايم) جز اينكه به خداوند يگانه و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه پيش از اين نازل گرديده، ايمان آوردهايم و اين به خاطر آن است كه بيشتر شما، از راه حق خارج شدهايد.»
خداوند به پیامبر اسلام امر میکند که به اهل کتاب بگوید: چه چیزی حس انتقام جویی آنان را نسبت به پیامبر و مؤمنین برانگیخته است؟ آیا این انتقام دلیلی جز این دارد که ما مسلمین به خدایی که پروردگار ما و شماست و به قرآنی که بر ما نازل شده و کتبی که بر پیامبران قبل نازل شده، ایمان داریم و این ایمان ما، دلیلی برای انکار شما نمیشود؛ چراکه خود شما اهل کتاب نیز مثل ما به پذیرش همین اعتقادات فرم[۵۳] الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج2، ص490. پس علت انتقام گرفتن شما این است که ما مؤمن هستیم و اکثریت شما فاسق هستید و از فاسق جز انتقامجویی از مؤمن انتظار نمیرود؛ چراکه فاسق از اصول دینی و اخلاقی خارج است و به آنچه میگوید و عمل میکند و آنچه در موردش گفته میشود بیاعتنا و بیتوجه است؛ چون تابع هوای نفس خویش است.[۵۴]
انتقام منافقان از مؤمنان
مردم مدینه قبل از ورود پیامبر(ص) به آن شهر، معیشت سختی داشتند؛ اما بعد از هجرت پیامبر به شهر مدینه، مردم آن شهر به برکت نبی مکرم اسلام و کسب غنایم جنگی بینیاز شدند و زندگی آنها رونق گرفت؛ لکن منافقین به جای تشکر از پیامبر و مؤمنان، بر آنان خرده گرفته و انکارشان کردند:[۵۵] «وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ...» [۵۶] «آنها فقط از اين انتقام مىگيرند كه خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و كرم) خود، بىنياز ساختند!...»
تردیدی نیست که بینیاز ساختن و رفع احتیاجها در پرتو فضل پروردگار و خدمات پیامبر چیزی نبود که بخواهند انتقام آن را بگیرند؛ بلکه باید حقشناسی و سپاسگزاری میکردند؛ اما این منافقان به دلیل حقناشناس بودن و به دلیل زشتی سیرت، خدمت و نعمت را با جنایت پاسخ گفتند و این تعبیر زیبا و رسایی است که در بسیاری از گفتهها و نوشتهها به کار میرود.[۵۷]
انتقام اصحاب اخدود از مؤمنان
اصحاب اخدود گودالهای بزرگ و خندقهای عظیمی کنده بودند که مملو از آتش بود و این ماجرا طبق آنچه در میان مفسران و مورخان معروفتر است مربوط به "ذونواس" آخرین پادشاه قبیلهی "حمیر" از یهودیان در سرزمین "یمن" بود.[۵۸] وی کسی بود که مردم دین او را گرفتند و یهودی شدند؛ اما وقتی شنید که در نجران بقایایی از مسیحیان باقی ماندهاند که بر دین عیسی و حکم انجیلاند؛ به سوی نجران لشکر کشید و آنان را به قبول دین یهود تحریک نمود؛ لکن آنان نپذیرفتند تا جایی که حاضر شدند کشته شوند. ذونواس برای از بین بردن آنها گودالی پر از هیزم درست کرد و آتشی عظیم برافروخت و برخی از آنان را زنده در آتش انداخت و برخی را با شمشیر کشت و مثله کرد تا جایی که عدد کشتگان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید.[۵۹] قرآن علت این رفتار را چنین بیان میکند: «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزيزِ الْحَميدِ»[۶۰] «آنها هيچ ايرادى بر مؤمنان نداشتند، جز اينكه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند!»
انتقام گرفتن فرعون از ساحران مؤمن
بعد از غلبهی حضرت موسی با اعجاز الهی بر سحر جادوگران و تبدیل عصای وی بر مار سهمگین و بلعیدن سحر آنان، ساحران بر موسی و خدای او ایمان آوردند و این ایمان موجب تهدید فرعون بر کشتن آنان شد؛ ولی ساحران در برابر این تهدیدها، خطاب به فرعون گفتند: «وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا...» [۶۱] «انتقام تو از ما، تنها به خاطر اين است كه ما به آيات پروردگار خويش -هنگامى كه به سراغ ما آمد- ايمان آورديم...»
فرعون از آنان به خاطر ایمان به نشانههای خدا عیبجویی کرد؛ درحالیکه ایمان الهی، اصل و اساس همهی فضایل و افتخارهاست.[۶۲]
پانویس
- ↑ ابن فارس، احمد؛ معجم مقاییس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق، ج5، ص464.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القران، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص822.
- ↑ مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج12، ص228
- ↑ سبحانی، جعفر؛ منشور جاوید، قم، موسسۀ امام صادق(ع)، 1383ش، چاپ دوم، ج2،صفحه237.
- ↑ منشور جاوید، ج2، ص238
- ↑ آل عمران/4، مائده/95، ابراهیم/47، زمر/37. ه
- ↑ ابن عاشور، محمدبن طاهر، التحریر والتنویر، بیتا، ج3، ص12.
- ↑ آل عمران/4 و مائده/95
- ↑ طباطبایی(علامه)، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج12، ص85.
- ↑ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص299.
- ↑ سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، قم، موسسۀ امام صادق(ع)، 1412ق، چاپ اول، ج6، ص245.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص10.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، مرکز نشر اسراء، 1384ش، چاپ دوم، ج3، ص164.
- ↑ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص228.
- ↑ صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش، چاپ دوم، ج11، ص267.
- ↑ همان، ج16، ص102.
- ↑ روم/47
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص87.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص10.
- ↑ نجم/31.
- ↑ دخان/16.
- ↑ ابراهیم/48.
- ↑ سبزواری نجفی، محمدبن حبیب الله ؛ الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالتعاریف، 1406ق، چاپ اول، ج6، ص385.
- ↑ المیزان فی تفسیرالقرآن، ج12، ص88
- ↑ اعراف/136
- ↑ حجر/79.
- ↑ زخرف/41.
- ↑ مكارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج21، ص71.
- ↑ زمر/36.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص262.
- ↑ آل عمران/4.
- ↑ مصطفوی، حسن؛ تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتب، 1380ش، چاپ اول، ج4، ص72. .
- ↑ اعراف/136
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج4، ص724
- ↑ زخرف/55.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، صفحه75.
- ↑ تفسیر نمونه، ج21، ص90.
- ↑ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج26، ص344.
- ↑ روم/47
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص483.
- ↑ سجده/22.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص264.
- ↑ مدرسی، سید محمدتقی؛ من هدی القران، تهران، دار محبی الحسین، 1419ق، چاپ اول، ج10، ص233.
- ↑ مغنیه، محمدجواد؛ تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1424ق، چاپ اول، ج4، ص487.
- ↑ حجر/78 و 79.
- ↑ قاسمی، محمد جمالالدین؛ محاسن التأویل، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418ق، چاپ اول، ج6، ص342.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، بیتا، ج4، ص28.
- ↑ مائده/95.
- ↑ الفرقان فی تفسیر القران بالقرآن، ج9، ص237.
- ↑ تفسیر روشن، ج7، ص224.
- ↑ مفاهیم القرآن، ج6، ص243
- ↑ مائده/59.
- ↑ ان داده شدهاید؛ پس دلیلی برای انکار وجود ندارد.
- ↑ همان، ج2، ص491.
- ↑ محاسن التأویل، ج5، ص457.
- ↑ توبه/74.
- ↑ تفسیر نمونه، ج8، ص46.
- ↑ تفسیر نمونه، ج26، ص338.
- ↑ قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، قم، دارالکتاب، 1367ش، چاپ چهارم، ج2، ص414.
- ↑ بروج/8.
- ↑ اعراف/126.
- ↑ زمخشری، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتب العربی، 1407ق، چاپ سوم، ج2، ص142.
منابع
مجتبي بيابان پور،انتقام، در دسترس در/fa/index.php?Page=definition&UID=44631 پژوهشکده باقرالعلوم، بازیابی: 23آبان 1392.