علم بدیع
محتویات
- ۱ تعریف علم بدیع
- ۲ پیشگامان علم بدیع
- ۳ مبدع لفظ بدیع
- ۴ مراد جاحظ از واژه بدیع
- ۵ مراد ابن قتیبه از واژه بدیع
- ۶ نامگذاری کتاب البدیع ابن معتز
- ۷ ابداعات قدامة بن جعفر در علم بدیع
- ۸ بدیع در اعجاز القرآن
- ۹ تفاوت ميان اختراع و ابداع
- ۱۰ لفظ و معنا
- ۱۱ انواع بدیع از نظر عبدالقاهر جرجانی
- ۱۲ مآخذ
- ۱۳ پانویس
تعریف علم بدیع
بَديع، در لغت به معنى پديد آورنده، نوآورنده (فاعلى)، نيز نوآورده شده و جديد (مفعولى)؛ و در اصطلاح شاخهاي از علوم بلاغت كه دربارة چگونگى آرايشهاي لفظى و معنوي كلام پس از رعايت اصول بلاغت گفت و گو مىكند. [۱]
پیشگامان علم بدیع
در اوايل عصر عباسى شاعران نوگرايى چون بشار (د 167ق/ 783م)، مسلم بن وليد (د 208ق/823م) و ابوتمام (د 231ق/846م)، در سرودههاي خود صنايع طريف و بديع را به كار گرفتند؛ به گونهاي كه گروهى اين دسته از شاعران را مخترع دانش بديع دانستهاند [۲].
مبدع لفظ بدیع
گفته شده است: نخستين كسى كه كلمة بديع را پيشنهاد كرد، مسلم بن وليد بود؛ سپس جاحظ (د 255ق/869م) آن را در جاي جاي آثارش به كار برد [۳].
مراد جاحظ از واژه بدیع
البته مراد جاحظ از بديع همان تعابير بلاغى و سخنان و عبارات دلانگيز و زيباست. او بديع را از ويژگيهاي زبان عربى، و علت اساسى برتري اين زبان بر ديگر زبانها دانسته است [۴]. وي در كتاب البيان و التبيين به فنونى نظير استعاره، تشبيه، احتراس، حسن تقسيم، سجع، كنايه، ازدواج، اسلوب حكيم، ايجاز، ارصاد، تسهيم، اقتباس و مساوات پرداخته، اما براي آنها تعريفى ارائه نكرده است [۵]. اين نكته درخور ذكر است كه دانشمندانى چون فرّاء (د 207ق/822م) و ابوعبيده مَعْمَر بن مثنى (د 208ق) - البته به شيوة لغويان - در آثار خود برخى مباحث بلاغى را مطرح كردهاند (ضيف، همان، 29). همچنين گفته شده كه اصمعى دربارة تجنيس كتابى نگاشته است [۶]. بنابراين، واژة بديع و مشتقات آن در روزگار جاحظ مفهومى عام داشته، و مباحث علم معانى و بيان را نيز شامل مىشده است. مبرد (د 285ق/898م) در اثر ارزشمند خود الكامل بخش گستردهاي را به تشبيه اختصاص داده، و آن را به انواع مختلفى چون تشبيه مفرط، مصيب، مقارب و بعيد تقسيم كرده است. نمونههايى كه وي در اين باب ذكر كرده است، همه در مقولة بديع در مفهوم عامش جاي مىگيرد [۷] .
مراد ابن قتیبه از واژه بدیع
مراد ابن قتيبه (د 276ق/889م) نيز از واژة بديع در آثار خود همان مفهوم عام آن است. وي مىگويد: شعر تنها به سبب لفظ و معناي خوب برگزيده نمىشود، بلكه در اين امر عوامل ديگري چون تشبيه مؤثر است [۸]. ابن قتيبه در تأليفات خود از مباحثى چون استعاره، مجاز، مقلوب، كنايه، تكرار، تقديم و تأخير و... كه بعدها در زمرة موضوعات علم بيان و بديع قرار گرفت، سخن گفته است مثلاً نك: تأويل...،[۹]. در 274ق ابن معتز (ه م)، كتاب البديع خود را نگاشت [۱۰]. اثر او نخستين كتابى است كه با اين عنوان ارائه مىشود [۱۱].
نامگذاری کتاب البدیع ابن معتز
ابن معتز در مقدمة اثر خود اعتراف مىكند كه اين نامگذاري از ابتكارات او نيست و وي تنها آنچه را در قرآن، لغت، احاديث پيامبر، سخن صحابه و اشعار پيشينيان - كه نوخاستگان آن را بديع ناميدهاند - يافته، گردآوري كرده است، تا دانسته شود كه شاعرانى مانند بشار، مسلم و ابونواس مخترع اين دانش نبودهاند، بلكه آنان در آثار خود اين صنايع را بسيار به كار مىگرفتند [۱۲]. بنابراين، ابن معتز در زمينة علم بديع تنها ادعاي برتري كرده (ص 58)، زيرا اين فن پيش از او شناخته شده بوده است و جاحظ، مبرد و ابن قتيبه در كتابهاي خود علاوه بر مباحثى كه ابن معتز آورده است، به مباحث ديگري نيز پرداختهاند كه ابن معتز از آنها نام نبرده است. ابن معتز در اثر خود از نوشتههاي جاحظ بسيار استفاده كرده است. مباحث طرح شده در كتاب ابن معتز كه وي همه را در مقولة بديع جاي داده است، عبارتند از استعاره، تجنيس، مطابقه، رد اعجاز الكلام على ما تقدمها و مذهب كلامى. ابن معتز بديع را منحصر به 5 موضوع ياد شده مىداند. البته او بابهاي ديگري را مانند التفات، تأكيد مدح شبيه به ذم و تجاهل العارف در پايان كتابش آورده، و آنها را از دايرة بديع خارج كرده، و تنها در زمرة محسنات قرارشان داده است [۱۳]. بنابراين، بديع نزد ابن معتز هم فراگيرتر از آن چيزي است كه امروزه تعريف مىشود [۱۴].
ابداعات قدامة بن جعفر در علم بدیع
پس از ابن معتز دانشمند هم عصر او قدامة بن جعفر (د 337ق/ 948م)، كار او را گسترش داد و به صنايعى با نامهاي تازه اشاره كرد كه عمدتاً عبارتند از ترصيع، غلو، تقسيم، مقابله، تفسير، تتميم، مبالغه، مساوات، اشاره، اِرداف، تمثيل و مطابقه (كه بعدها مماثله و تعطف خوانده شدند) و توشيح كه ظاهراً با توجه به آنچه ابن معتز رد الاعجاز على ما تقدمها من الكلام خوانده است، مطابقت دارد. او همچنين ايغال را به مباحث ابن معتز افزود و اثر خود را نقد الشعر ناميد [۱۵]. تكافو در كتاب قدامه همان است كه ابن معتز آن را مطابقه ناميده است [۱۶]. قدامه در كتاب خود از رهگذر سخن درخصوص نقد شعر، صنايع بديعى را مطرح مىكند و به صفات و ويژگيهاي لفظ مىپردازد. در حقيقت، وي مانند بسياري از دانشمندان پس از خود صنايع بديعى را ابزار نقد شعر قرار مىدهد مثلاً [۱۷]. كتاب نقد الشعر تأثير قابل توجهى در آثار بلاغى پس از خود گذارد [۱۸]. رُمّانى (د 386ق/996م) در كتاب خود النكت فى اعجاز القرآن برخى از عنوانهاي بديع مانند تجنيس را آورده است [۱۹]؛ سپس ابوهلال عسكري (د ح 400ق/1010م) فصل نهم كتاب الصناعتين خود را به بديع اختصاص مىدهد و آن را با استعاره و مجاز آغاز مىكند [۲۰]. بنابراين، كلمة بديع در اين كتاب همچنان در مفهوم فراگيرش به كار رفته است. بديع نزد وي مشتمل بر 35 فن است. او بر آنچه گذشتگان آوردهاند، تشطير، مجاوره، تطريز، مضاعفه، استشهاد، تلطف و... را افزود و آن را گسترشى بيشتر داد [۲۱].
بدیع در اعجاز القرآن
باقلانى (د 403ق/1013م) در اعجاز القرآن به تقليد از ابن معتز و ابوهلال عسكري فصلى براي سخن دربارة بديع گشوده، آن را با استعاره آغاز مىكند و به دنبال آن به عنوانهايى چون ارداف، مماثله، مطابقه، جناس و... مىپردازد [۲۲].
تفاوت ميان اختراع و ابداع
در سدة 5ق/11م ابن رشيق (د 456ق/1064م) كتاب العمدة فى صناعة الشعر و نقده را تأليف كرد. در اين كتاب برخى از بخشها به مباحث بيان و برخى ديگر به محسنات بديعى اختصاص داده شده است. وي بحث دربارة بديع را با بيان تفاوت ميان اختراع و ابداع آغاز مىكند؛ آنگاه به معناي لغوي بديع پرداخته، به سراغ ابن معتز و تقسيمبندي بديع از ديدگاه وي مىرود. بديع در كتاب العمده همان معناي عام خود را دارد و مثلاً استعاره و تشبيه را نيز كه از مباحث بيانى است، شامل مىشود [۲۳]. ابن رشيق به مباحث بديعى پيشينيان خود عنوانهاي توريه، ترديد، تفريع، استدعا، تكرار، نفى الشىء بايجابه، اطراد، اشتراك و تغاير را افزود (نك: عتيق، همانجا). او همچنين در فنون بديعى تغييراتى ايجاد كرد و نام برخى از آنها را تغيير داد؛ مثلاً «رد العجز على الصدر» را «تصدير» ناميد [۲۴].
لفظ و معنا
ابن سنان خفاجى (د 466/1074م) در كتاب سر الفصاحه كار قدامه را دنبال كرد. او فنونى را كه به لفظ ارتباط دارد، از فنونى كه مرتبط با معناست، متمايز ساخت [۲۵] و بدون ترديد اين تقسيمبندي او اساس تقسيمبندي علوم بديعى به لفظى و معنوي از سوي دانشمندان متأخر قرار گرفت [۲۶]. با اينهمه، دانش بديع در اثر او استقلال نيافت.
انواع بدیع از نظر عبدالقاهر جرجانی
عبدالقاهر جرجانى (د 471/1078م) كه برخى او را واضع علم بلاغت دانستهاند [۲۷]، در اسرار البلاغه بديع را به تشبيه، استعاره و تمثيل و ديگر انواع بديع از جمله تجنيس، حشو، طباق، مجاز لغوي و عقلى، حسن تعليل و... اطلاق كرده است [۲۸]. همو در اثر بلاغى ديگر خود دلائل الاعجاز علاوه بر آنچه در اسرار البلاغه متذكر شده بود، به فصل، وصل، قصر، تقديم و تأخير و حذف كه امروزه در علم معانى مطرح مىشود، نيز پرداخت و همة اين مباحث را بيان ناميد كه بدون ترديد با بديع در معناي عامش، يعنى شگفتانگيز، جديد و نو مترادف بود؛ زيرا مشاهده مىشود كه آنچه را در اسرار البلاغه بديع ناميده، در دلائل الاعجاز بيان خوانده است [۲۹]. گفتنى است كه عبدالقاهر نيز مباحثى مانند جناس، سجع، حسن تعليل و طباق را كه منحصراً امروزه در حوزة علم بديع قرار مىگيرد، بسيار كمرنگ و به عنوان مباحث فرعى مطرح كرده است نك: [۳۰]. در سدة 6ق/12م زمخشري (د 538ق/1143م) در كتاب تفسير خود مباحث علم بديع را در حاشية مباحث مربوط به معانى و بيان مطرح كرد، اما به شرح و تفصيل آنها نپرداخت؛ زيرا او مانند بسياري از متكلمان عقيده داشت كه مباحث بديع نمىتواند وارد بحث دربارة اعجاز قرآن گردد [۳۱]. أسامة بن منقذ (د 584ق/1188م) در كتاب خود البديع فى نقد الشعر فن بديع را - البته با همان معناي فراگيرش - گسترش داد. گفتنى است كه بيشتر مباحث اين كتاب را عنوانهايى به خود اختصاص داده است كه امروزه بديع خوانده مىشود. وي به گفتة خود در تدوين اين اثر از البديع ابن معتز، كتاب الصناعتين ابوهلال و العمدة ابن رشيق بهره برد [۳۲]. رشيد وطواط (د 573ق/1177م) در كتاب حدائق السحر فى دقائق الشعر كوشيد تا فنون بديع عربى را با فارسى تطبيق دهد [۳۳]. در كتاب نهاية الايجاز فخرالدين رازي (د 606ق/1209م) نيز همچنان مباحث علم بديع در ميان ديگر مباحث وارد شد. او در اين زمينه از اثر وطواط سود جست [۳۴]. در سدة 7ق/13م سكاكى (د 626/1229م) در بخش سوم كتاب مشهور خود مفتاح العلوم براي نخستينبار معانى و بيان را به صورت مستقل، و دانش بديع را جزو ملحقات آن دو علم قرار داد. وي محسنات بديعى را به دو بخش معنوي و لفظى تقسيم كرد: در بخش اول مباحث مطابقه، مقابله، مشاكله، مراعات نظير، مزاوجه، لف و نشر، جمع، تفريق،تقسيم، جمعوتفريق، جمعوتقسيم، جمع و تفريق و تقسيم، ايهام، تأكيد، مدح شبيه به ذم، توجيه، سوق المعلوم مساق غيره، اعتراض، التفات و تقليل اللفظ و لاتقليله وارد شد و در بخش دوم عنوانهاي تجنيس، اشتقاق، رد العجز الى الصدر، قلب، اسجاع (سجع) و ترصيع جاي گرفت [۳۵]. البته بايد گفت كه سكاكى به همة محسنات بديعى كه تا زمان او شناخته شده بود، اشاره نكرده است. از اين زمان به بعد، توجه به دانش بديع به عنوان سومين شاخه از دانش بلاغت، آغاز مىگردد. مثلاً بدرالدين ابن مالك (د 686ق/ 1287م) كتاب مفتاح العلوم سكاكى را تلخيص كرد و از پيچيدگيهاي منطقى، كلامى و فلسفى زدود و آن را المصباح فى علوم المعانى و البيان و البديع ناميد. وي در اين اثر 28 فن به 26 فن سكاكى افزود [۳۶]. خطيب قزوينى (د 739ق/1338م) به پيروي از سكاكى، در كتاب خود تلخيص المفتاح محسنات بديعى را به لفظى و معنوي تقسيم كرد و كار سكاكى را وسعت بخشيد. او خود در كتاب ديگرش الايضاح با تفصيل بيشتري به مباحث دانش بديع به صورت مستقل پرداخت [۳۷]. گفتنى است كه در همين زمان ابن ابى الاصبع (د 654ق/1256م) در دو كتاب خود تحرير التحبير فى صناعة الشعر و بديع القرآن، بديع را در معناي عمومى خود به كار برد و در كنار محسنات بديعى به مباحث علم معانى نيز پرداخت. ضياءالدين ابن اثير (د 637/1239م) نيز در المثل السائر فى ادب الكاتب و الشاعر اين مباحث را بيان نام نهاد [۳۸]. علاوه بر آنچه گفته شد، گروهى نيز مانند على بن عثمان اربلى (د 670ق/1272م) در هر بيت از مدايح خود به يكى از صنايع بديعى اشاره كردند [۳۹]. از ميان اين قصايد آنهايى كه در مدح پيامبراكرم(ص) سروده مىشد، بديعيه (ه م) نام گرفت.
مآخذ
(۱) حسنابن رشیق، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۲) عبداللهابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۳) عبداللهابن قتیبه، الشعر و الشعراء، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۹۶۶م.
(۴) عبدالله ابن معتز، البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، لندن، ۱۹۳۵م.
(۵) علی ابوزید، البدیعیات فی الادب العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۶) حسن ابوهلال عسکری، کتاب الصناعتین، استانبول، ۱۳۲۰ق.
(۷) اسامة بن منقذ، البدیع فی نقد الشعر، به کوشش احمد بدوی و حامد عبدالمجید، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۸) محمد باقلانی، اعجاز القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
(۹) عمرو جاحظ، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۱۰) عبدالقاهر جرجانی، اسرار البلاغة، به کوشش محمدرشید رضا، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۱۱) محمد خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۲) محمد عبدالمنعم خفاجی، البحوث الادبیة، مناهجها و مصادرها، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۱۳) محمد عبدالمنعم خفاجی، مقدمه بر الایضاح.
(۱۴) محمد عبدالمنعم خفاجی، مقدمه بر نقدالشعر.
(۱۵) محمدرشید رضا، مقدمه بر اسرار البلاغة.
(۱۶) علی رمانی، «النکت فی اعجاز القرآن»، مجموعة ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، به کوشش محمد خلفالله و محمد زغلول سلام، قاهره، ۱۹۹۱م.
(۱۷) حمید زرینکوب، «تطور علم بدیع و سرچشمههای اصلی آن»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، مشهد، ۱۳۵۳ش.
(۱۸) یوسف سکاکی، مفتاح العلوم، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
(۱۹) سیوطی، اتمام الدرایة لقراء النقایة، به کوشش ابراهیم عجوز، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۰) حفنی محمد شرف، مقدمه بر بدیع القرآن ابن ابی اصبع، قاهره، دارنهضة مصر للطبع و النشر.
(۲۱) عبدالمتعال صعیدی، مقدمه بر سر الفصاحة ابن سنان خفاجی، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۲۲) شوقی ضیف، البلاغة تطور و تاریخ، قاهره، ۱۹۶۵م.
(۲۳) شوقی ضیف، عصر الدول و الامارات، قاهره، ۱۹۸۰م، ۱۹۹۰م.
(۲۴) عبدالعزیز عتیق، علم البدیع، بیروت، ۱۹۷۴م.
(۲۵) قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۲۶) مازن مبارک، الموجز فی تاریخ البلاغة، دمشق، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۵م.
(۲۷) محمد مبرد، الکامل، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره،
۱۳۷۶ق/۱۹۵۶م.
(۲۸) مسعود تفتازانی، المطول، قم، مکتبة الداوری.
(۲۹) نصرالله تقوی، نجار گفتار، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
(۳۰) محمد خطیب قزوینی، التلخیص فی علوم البلاغة، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۲م.
(۳۱) محمد رادویانی، ترجمان البلاغه، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۲) رشید وطواط، حدائق السحر فی دقائق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۰۸ش.
(۳۳) یوسف سکاکی، مفتاحالعلوم، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۳۴) محمد شمس قیسرازی، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۳۵) سیروس شمیسا، نگاهی تازه به بدیع، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۶) کورش صفوی، از زبانشناسی به ادبیات، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۳۷) محمدهادی مازندرانی، انوار البلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳۸) نجفقلیمعزی، درّه نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۹) جلالالدین همایی، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
==پانویس==
- ↑ سكاكى، 200؛ خطيب، 1/477؛ سيوطى، 137
- ↑ همو، 12؛ ضيف، البلاغة...، 28؛ زرينكوب، 415-416
- ↑ ضيف، همان، 69
- ↑ 3/254؛ نيز نك: عتيق، 11
- ↑ ضيف، همان، 56؛ شرف، 15؛ عتيق، همانجا؛ خفاجى، مقدمه بر الايضاح، 1/9، البحوث...، 177- 178؛ مبارك، 55 - 58
- ↑ ابن معتز، 25؛ ضيف، همان، 30
- ↑ 3/32 بب
- ↑ الشعر...، 1/84
- ↑ 15، 103، 135، 232؛ ضيف، همان، 58 -60
- ↑ نك: ص 58
- ↑ ابن رشيق، 1/265؛ مبارك، 65؛ عتيق، 11-12
- ↑ ص 1؛ ضيف، همان، 67 - 68؛ عتيق، 12
- ↑ ص 58 بب ؛ مبارك، 65 -66، حاشيه؛ شرف، 19-20؛ ضيف، همان، 56
- ↑ نك: مبارك، 69
- ↑ نك: ص 80، 141، 142، 144، 153، 167- 168؛ عتيق، 16؛ مبارك، 77- 78
- ↑ ضيف، همان، 92
- ↑ نك: ص 80؛ عتيق، همانجا؛ مبارك، 65
- ↑ شرف، 22؛ خفاجى، مقدمه بر نقد الشعر، 8 -9، 58
- ↑ ص 99
- ↑ ص 204- 205
- ↑ ص 327-343؛ قس: شرف، 23، حاشيه؛ ضيف، همان، 142؛ عتيق، 20؛ مبارك، 84 - 85
- ↑ ص 106 بب ؛ نيز نك: ضيف، همان، 110-112
- ↑ نك: 1/256؛ عتيق، 23، 25؛ ضيف، عصر...، الجزيرة العربية...، 299
- ↑ 2/3؛ شرف، 24؛ ضيف، البلاغة، 149
- ↑ نك: صعيدي، «ه»
- ↑ شرف، 25-26
- ↑ نك: رضا، «ز، ط»؛ عتيق، 26
- ↑ ص 5، 6، 14
- ↑ شرف، 27- 28
- ↑ عتيق، 26، 28؛ مبارك، 104
- ↑ نك: ضيف، همان، 270؛ عتيق، 29
- ↑ اسامه، 8؛ شرف، 29
- ↑ عتيق، 30
- ↑ نك: ضيف، همان، 285-286؛ عتيق، 32
- ↑ ص 200-204؛ شرف، 29-30؛ خفاجى، البحوث، 179؛ زرينكوب، 413
- ↑ عتيق، 47- 48
- ↑ شرف، 30؛ ضيف، همان، 347-351
- ↑ شرف، 31-32؛ عتيق، 40، 46؛ ضيف، همان، 359، عصر، مصر، 122-123
- ↑ ابوزيد، 55
علم بدیع، دانشی است که در آن از زیباییهای الفاظ و آرایش نیکوی سخن بحث میشود و به تعبیر دیگر «دانش بدیع، مجموعه شگردهایی (فنونی) است که کلام عادی را کم و بیش تبدیل به کلام ادبی میکند و یا کلام ادبی را به سطح والاتری از ادبی بودن یا سبک ادبی داشتن تعالی میبخشد» [۱]. تفتازانی در تعریف علم بدیع می نویسد: «بدیع علمی است که با آن، انواع زیباسازی کلام پس از مطابقتش با اقتضای حال [علم معانی] و وضوح دلالتش [علم بیان] ، به دو گونه [محسنات] معنوی و لفظی شناخته میشود» [۲] یکی از اهداف عبدالله بن معتز بنیانگذار علم بدیع درتألیف کتاب خود البدیع این بود که «می خواست توضیح دهد [علم] بدیع، ریشه در قرآن و حدیث و اشعار جاهلی عربی دارد. وی برای این منظور در هر مبحث به ترتیب، سیر بدیع را در قرآن مجید و احادیث نبوی و سخنان صحابه و شعرای جاهلی تا ظهور آن در سخنان منظوم و منثور نوخاستگان [محدثین] نشان میدهد. او میخواهد بر عربی و اسلامی بودن این فنون [بدیع] تأکید ورزد، تا مبادا روزی چنان تصور شود که فنون بدیع از یونان به جهان اسلام راه یافته است»[۳]. چنان که در نقد ادبی این گونه است.
پانویس
منابع