شیخ الملک اورنگ
شیخ الملک اورنگ فرزند ملا عبدالرسول فیروزکوهی از دانشمندان و شاعران قرن اخیر است.
تولد و تحصیلات
«ميرزا عبدالحسين فیروزکوهی» ملقب به «شيخُ المُلك» و متخلص به اورنگ در سال 1305 در تهران تولد یافته است.. او تا15سالگي علوم مقدماتي صرف و نحو عربي و زبان فارسي و فنون خطاطای را آموخت. بر اثر حادثه ای از تهران گریخت و با سختی بسیار به عراق رفت و در کربلا و نجف به تحصیل پرداخت. اورنگ در بازگشت به ايران به شهرهاي مختلفي چون اصفهان و شيراز سفر كرد. او به هنگام تغيير رژيم استبدادي به مشروطيت در زمره نزديكان سردار اسعد بختياري از رهبران مشروطه خواهی درآمده و بعدا به خدمات دولتی داخل شد. وی حدود 28 سال و براي 12 دوره نماينده مجلس شوراي ملي از سه شهر فومن، بيجار و همدان بود. اورنگ قريحه فراوان در سرودن شعر داشت.
تالیفات
از آثار اورنگ «ديوان اشعار و يادداشتهايي در مسافرتهاي طولاني» را مي توان نام برد. اشعار وی تاکنون منتشر نشده ، تنها بعضی از آثار این شاعر در جراید و مجلات ادبی آن زمان چاپ شده است و مرثیه برادرش عبدالرسولی را نیز گفته است. از وی دیوان شعر و سفرنامه و آثاری چند باقی مانده که توسط مجلس شورای اسلامی در دست طبع قرار دارد.
نمونه ای از اشعار
ایشان :در مدح حضرت علی(ع) در سالروز ولادت با سعادت حضرت سروده است: آسمان امشب ز کعبه زیب و فر گرفت// حبذّا خاکی که از وی آسمان زیور گرفت تا نماید آسمان روشن به شب سقف سرای/ بیشمار از خاک کعبه مشعل اختر گرفت تا بیاراید به گوهر سبزگون دیبای خویش/ عاریت از خاک مشعر ،آسمان گوهر گرفت ماه آسا کعبه را سقف از شعف بشکافت تا/ کعبه خورشیدی به دل با چهره انور گرفت
آنانکه به عشق تو ز خود بیخبرانند / در دیده عشّاق ز صاحب نظرانند پاس سر و جان در طلبت شرط ادب نیست/ عاقل غم جان دارد و عاشق دگرانند بنمای ز بام ای مه نو گوشه ابرو / خلقی پی دیدار تو از منتظرانند
چونکه ضعیفی ز درد بر سر راهت گریست / از سر مستی و عجب مگذر و بر وی مخند از پی آزار کس دست میاور فراز / گر تو نخواهی ز چرخ در همه عمرت گزند
بس در طلبت خوردیم در دشت و بیابانها/ بر پای دل از هر خارصدنیش چو پیکانها از هرکه ترا جستم صد گونه نشانی داد/ گر خار بیابان بود ور لاله بستانها پیدای و دلها را از درد و غم فرقت/ چون لاله همی باشد داغمی ز تو در جانها هر کس بیخیالی شادورز هر دو جهان آزاد/مائیم و سر کویت خلقند و گلستانها هر دیده که شد اماج بر ناک خونریزت/ پوشد ز جهان او چشم از دارو و درمانها