ملطیه
بلاذرى مىنويسد: چون عثمان به خلافت رسيد نامهاى به معاويه نوشت و او را به ولايت شام گمارد و عمير بن سعد انصارى را والى جزيره و ثغور و هر دو ايالت را به معاويه واگذار كرد و او را دستور داد تا به غزاى شمشاط رود كه ارمينيه چهارم ناميده مىشد. يكى از شهرهاى مهم مرزى كه مسلمانان در تصرف آن همت به خرج دادند، ملطيه بود. «2» اين شهر كه روميان آن را مليتين «3» مىناميدند در زمان قديم از مهمترين قلعههاى مرزى در مقابل روميان بود. «4» در آغاز فتوحات اسلامى عياض بن غنم، حبيب بن مسلمه فهرى را از شمشاط به ملطيه فرستاد و او آن شهر را فتح كرد؛ سپس بار ديگر به دست روميان افتاد تا زمانى كه معاويه به ولايت شام و جزيره رسيد. معاويه، حبيب بن مسلمه را گسيل داشت و او ملطيه را به عنوه گشود و سپاهيانى از مسلمانان را ... در آنجا گمارد. بعدها معاويه به قصد روم به ملطيه آمد. وى پادگانى از مردم شام و جزيره ... در آنجا گماشت ... در ايام عبد الله بن زبير مردم ملطيه از آنجا كوچ كردند و روميان به شهر تاختند و آن را ويران كردند؛ سپس جماعتى از مسيحيان ارمنى و نبطى در آنجا منزل گزيدند. «5» در سال 76 محمد بن مروان از ناحيه ملطيه به سرزمين روم حمله كرد. در سال 99 عمر بن عبد العزيز به مسلمة بن عبد الملك كه در سرزمين روم بود،
__________________________________________________
(1). سرزمينهاى خلافت شرقى؛ ص 136 و 137.
(2). فتوح البلدان؛ ص 265.
(3). enetileM
(4). سرزمينهاى خلافت شرقى؛ ص 128.
(5). فتوح البلدان؛ ص 267.
جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج1، ص: 322
فرمان داد تا به روميان حمله كند. او مردم طرنده را مجبور كرد كه به ملطيه كوچ كنند. «1» در سال 123 هجرى قمرى بيست هزار رومى به ملطيه تاختند. مردم شهر دروازهها را بستند و زنان عمامه به سر نهادند و بر باروى شهر بالا رفتند و به جنگ پرداختند.
فرستادهاى از مردم شهر براى دريافت كمك به نزد هشام بن عبد الملك آمد، هشام كسانى را مأمور ملطيه كرد، ولى خبر رسيد كه روميان شهر را ترك كردهاند. در سال 133 هجرى قمرى طاغيه قسطنطين عازم ملطيه شد و پس از زدوخورد بسيار مردم ملطيه را امان داد و آنها را مجبور كرد كه به جزيره كوچ كنند. آنها ملطيه را ويران كردند و از آن چيزى برجاى نگذاشتند. در سال 138 قسطنطين پادشاه روم بار ديگر به ملطيه حمله كرد و باروى آن را ويران نمود. در سال 139 منصور عباسى به صالح بن على نوشت تا ملطيه را بسازد و استوار كند. در سال 141 حسن بن قحطبه با سپاهيانى از مردم خراسان به جزيره و شام رفت و در ملطيه اردو زد. كارگران از همه شهرها گرد آمدند و ساختن شهر ملطيه را آغاز كردند. مسجد جامع آن را ششماهه به پايان آوردند، براى سپاهيان خانههايى ساختند و در سى ميلى شهر مسلحهاى (پادگانى) بنا كردند ... پادگان ديگرى هم در كنار نهر قباقب كه نزديك شهر بود، ساختند. منصور چهار هزار جنگجو از مردم جزيره را در ملطيه اسكان داد. «2» در سال 253 در ايام خلافت المعتز، محمد بن معاذ براى جنگ به ناحيه ملطيه رفت، ولى از روميان شكست خورد و اسير شد. «3» احتمالا در اين زمان ملطيه در دست روميان بوده است. ابن خرداذبه نخستين جغرافيادانى است كه ملطيه را جزء شهرهاى مرزى جزيره ياد كرده و فاصله آن را از حصن منصور ده فرسخ و تا زبطره پنج فرسخ آورده است. «4» قدامه مىنويسد: ملطيه شهر مرزى است و در ميان گردنههايى صعب العبور واقع است. «5» در سال 320 هجرى قمرى سعيد بن حمدان
__________________________________________________
(1). تاريخ ابن خلدون؛ ج 2، ص 118- 120.
(2). فتوح البلدان؛ ص 268- 270 و البلدان؛ ص 8 و تاريخ ابن خلدون؛ ج 2، ص 317.
(3). تاريخ ابن خلدون؛ ج 2، ص 465.
(4). المسالك و الممالك؛ ص 73.
(5). كتاب الخراج؛ ص 77.
جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج1، ص: 323
رهسپار ملطيه شد. سپاه روم و مليح ارمنى، مرزدار رومى، ... چون از نزديك شدن سعيد آگاه شدند، بگريختند ... و شهر را رها كردند. سعيد، ملطيه را گرفت و كسى را از سوى خود در آنجا امارت داد و بازگشت. در سال 322 هجرى قمرى سردار رومى دمستق با پنجاه هزار سپاه رومى ... در ملطيه فرود آمد و مدتى آنجا را محاصره كرد تا مردم امان خواستند و شهر را تسليم كردند. «1» به نوشته اصطخرى، ملطيه شهرى بزرگ است و مرزهاى آن نزديك كوه لكام (طوروس) واقع است، گردوى بسيار دارد و ميوه آن بسيار و مباح است و به كسى تعلق ندارد، آن شهر را از نواحى روم شمارند و گويند از آنجا تا ناحيه روم يك مرحله راه است. «2» مقدسى درباره ملطيه فقط همينقدر مىنويسد كه مرز بخشى از ثغور جزيرهاى ملطيه و شهرهايش را دشمن ويران كرده است. «3» در حدود سال 490 هجرى قمرى مردى از تركمانان بر ملطيه مسلط شد كه ميان او و گمشتكين بن دانشمند جنگهايى رخ داد. صاحب ملطيه براى نبرد با گمشتكين از بوهموند، امير فرنگان، يارى خواست. او پنج هزار سپاهى به ملطيه فرستاد؛ ولى اين سپاه از گمشتكين شكست خوردند ... سرانجام گمشتكين، ملطيه را فتح و فرمانروايش را اسير كرد. سپاهيان فرنگ از انطاكيه به دفاع ملطيه آمدند، ولى منهزم شدند و بازگشتند. «4» ادريسى مىنويسد:
ملطيه شهر استوارى است كه در گذشته بزرگ بوده است و بكرّات به دست روميان فتح شده و از اهميت افتاده و خوبيها و نعمتهايش از بين رفته است. «5» به نوشته ياقوت ملطيه از بناهاى اسكندر است و مسجد جامع آن را يكى از صحابههاى پيامبر (ص) بنا كرده است. شهرى از شهرهاى مشهور روم محسوب مىشود كه مجاور سرزمين شام است. «6» در سال 714 الملك الناصر محمد بن قلاوون به ملطيه لشكر كشيد. ملطيه در آن زمان در دست ارامنه بود، سلطان ملطيه را فتح كرد. «7» در نيمه اول قرن هشتم ابو الفداء برخلاف
__________________________________________________
(1). تاريخ ابن خلدون؛ ج 2، ص 599 و 633.
(2). مسالك و ممالك؛ ص 65 و حدود العالم؛ ص 170.
(3). احسن التقاسيم؛ بخش 1، ص 208.
(4). تاريخ ابن خلدون؛ ج 4، ص 266 و 292.
(5). نزهة المشتاق؛ ج 2، ص 650 و 651.
(6). معجم البلدان؛ ج 5، ص 192.
(7). تاريخ ابن خلدون؛ ج 4، ص 633.
جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج1، ص: 324
ابن حوقل كه ملطيه را از شهرهاى مرزى جزيره نام برده، مىنويسد: از شهرهاى روم است. به گفته ابن سعيد، مركز آن مرزها (مرزهاى جزيره) است و در شمال كوه دائر كه ناحيه سيس در مغرب آن است، واقع شده. شهر بارويى دارد و در سرزمينى هموار و محاط در كوههاست. نهرى كوچك دارد كه داخل شهر مىشود. بر گرداگرد شهر باغستانهاى بسيار است. آب قناتها در خانهها و كوچههاى شهر جارى است. «1» حمد الله مستوفى ملطيه را جزء اقليم پنجم مىداند و مىنويسد: شهرى بزرگ است و هوايش در غايت خوشى و آبهاى روان و علفزارهاى فراوان دارد. حاصلش غلّه و پنبه و انگور و ميوه فراوان است. بطلميوس، صاحب المجسطى، بدانجا منسوب است. «2» امير تيمور پس از گرفتن شهر سيواس، قاصدى را به سوى ملطيه (ملاطيه) روان ساخت و مردم آنجا را به اطاعت و انقياد فراخواند، حاكم شهر قاصد را زندانى كرد، ولى چون شنيد تيمور بدان سو روان است شبانه گريخت. تيمور به ملطيه آمد و شهر را گرفت، ارامنه را اسير كرد و مسلمانان را با زنان و فرزندان آزاد كرد و امان داد. «3»
(1). تقويم البلدان؛ ص 439.
(2). نزهة القلوب؛ ص 98 و 99.
(3). ظفرنامه شامى؛ ص 220.
پانویس
منابع
حسین قره چانلو، جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، سمت، تهران، 1380، ج1، ص 321 تا 324.