تهامه
منبع: حسین قره چانلو، جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، سمت، تهران، 1380، ج1، ص 202 تا 211
تهامه همان كرانه باريك موازى با امتداد درياى سرخ است (كه ميان دريا و جبل السراة واقع شده است). شايد واژه تهامه با واژه تيامتو در بابلى (به معناى دريا) و تهوم در عبرى پيوند داشته باشد. «1» جواد على مىگويد: من برآنم كه ريشه اين واژه سامى كهن است و با شيبهاى كرانهاى بسيار گرم و نمناك (ساحل درياى سرخ) ارتباط دارد. «2» پهناى تهامه در نقاط مختلف كرانه دريا تغيير مىكند. در بعضى جاها به پنجاه ميل مىرسد.
قسمتى از تهامه را كه در مقابل يمن واقع است، «تهامه يمن» گفتهاند. ارتفاع تهامه يمن در مشرق بيشتر است، بهطورى كه در اين قسمت زمين به تپههايى از سنگهاى آهكى و آتشفشانى تبديل مىشود. «3» تهامه را به سبب ژرف بودن، غور يا سافله (پايين) نيز گفتهاند. «4» ابن رسته تهامه را از اقليم دوم شمرده و مىنويسد: عاملى از طرف مرزبان (ايرانى) باديه بر ... تهامه نظارت مىكرد و خراج آن نواحى را جمعآورى مىكرد. «5» اصطخرى درباره محدوده تهامه مىنويسد: تهامه كوههايى است كه در غرب به درياى قلزم، در شرق به ناحيت صعده و نجران، در شمال به مكه و در جنوب به (شهر) صنعاء محدود مىشود. «6» اين وصف ظاهرا منطبق با تهامه يمن است.
زبيد مركز تهامه يمن است. به نوشته ابن خرداذبه ناحيه زبيد در مقابل ساحل غلافقه و ساحل مندب واقع است. «7» مقدسى مىنويسد: زبيد قصبه تهامه يمن و يكى از دو مادر شهر يمن و جايگاه شاهان است. شهرى معتبر و خوشساخت كه به بغداد يمن شهره شده است. در اين شهر بازرگانان، دانشمندان، بزرگان و اديبان زندگى مىكنند.
زبيد براى ساكنانش شهرى مبارك است. چاههاى آبش شيرين و گرمابههايش پاكيزه است. شهر بارويى از گل (خشت) با چهار دروازه به نامهاى دروازه غلافقه، دروازه عدن، دروازه هشام و دروازه شبارق دارد. اطراف شهر ديهها و كشتزارهاست. از مكه
__________________________________________________
(1). المفصل فى تاريخ العرب ...؛ ج 1، ص 174.
(2). همانجا.
(3).. 769. p, 4. loV; malsI fo. ycnE
(4). معجم البلدان؛ ج 1، ص 902.
(5). الاعلاق النفيسه؛ ص 96 و 177.
(6). مسالك و ممالك؛ ص 26.
(7). المسالك و الممالك؛ ص 116.
جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج1، ص: 207
آبادتر و بزرگتر و مجهزتر است. بيشتر ساختمانهايش از آجر است. خانههايش وسيع و زيباست. مسجد جامع شهر دور از بازارها قرار دارد. يكى از حكام زبيد به نام ابن زياد كاريزى براى شهر كشيده است. در يمن شهرى مانند آن نيست. بازارهايش تنگ و باريك و قيمتها گران و ميوه در آنجا اندك است. بيشتر خوراك مردم آن ذرت و گاورس است. «1» در سال 410 هجرى قمرى نجاح (نامى) زبيد را تصرف و قيس امير آنجا و غلامش مرجان را زنده به گور كرد و به نام خود سكه زد و با دستگاه خلافت عباسى مراوده برقرار كرد ... در سال 452 هجرى قمرى به دست كنيزى كشته شد و غلام او كهلان به جايش نشست تا آنكه قاضى محمد بن على همدانى صليحى بر زبيد دست يافت. «2» در سال 473 هجرى قمرى سعيد بن نجاح، على بن محمد صليحى را كشت و بر زبيد مسلط شد. اندكى بعد در 477 احمد بن على المكرم بر سعيد بن نجاح دست يافت ...
و زبيد را تصرف كرد. در سال 482 جياش بن نجاح ناگهان بر دار الاماره زبيد تاخت و آنجا را تصرف كرد. او به نام عباسيان خطبه خواند (در حالى كه صليحيان به نام خلفاى فاطمى مصر خطبه مىخواندند). وى در سال 498 درگذشت. «3» دولت آل انجاح در سال 554 هجرى قمرى به دست على بن مهدى خارجى منقرض شد. «4» در اواسط سال 569 هجرى شمس الدوله تورانشاه، برادر صلاح الدين ايوبى، به يمن لشكر كشيد. وقتى مصريان به ديوار شهر رسيدند و كسى را در آنجا نيافتند كه از پيشرفت آنها جلوگيرى كند، نردبانهايى بر ديوار گذاشتند و از آن بالا رفتند و شهر را با خشونت به تصرف درآوردند. امير زبيد، عبد النبى بن على بن مهدى، با همسرش اسير شد. شمس الدوله تورانشاه حكومت زبيد را به مبارك بن كامل بن منقذ از امراى خود سپرد. در اين هنگام در زبيد به نام عباسيان خطبه خوانده شد. «5» در سال 577 هجرى قمرى قتلغآبه بر شهر زبيد دست يافت و حطان بن منقذ امير آنجا را بيرون كرد، ولى اندكى بعد قتلغآبه
__________________________________________________
(1). احسن التقاسيم؛ ص 84 و 85.
(2). العبر و ديوان المبتدأ و الخبر ...؛ (تاريخ ابن خلدون)، ج 3، ص 303.
(3). همان؛ ج 3، ص 306.
(4). همان؛ ج 3، ص 309.
(5). كامل؛ ج 22، ص 62 و تاريخ ابن خلدون؛ ج 4، ص 438.
جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج1، ص: 208
درگذشت و مجددا حطان بن منقذ بر زبيد دست يافت. در سال 578 هنگامى كه سيف الاسلام طغتكين، برادر صلاح الدين ايوبى، به شهر زبيد رسيد، حطان بن منقذ به يكى از دژهاى يمن پناه برد. «1» به نوشته ياقوت زبيد شهر مشهورى در يمن است كه در روزگار مأمون عباسى به سال 204 (به دست محمد بن زياد) بنا شد. «2» يك قرن بعد از ياقوت، ابو الفداء گفتههاى او را تأييد مىكند و مىنويسد: بارهاى دارد كه هشت دروازه دارد و فرضه يمن است. «3» ابن بطوطه كه خود زبيد را ديده در وصف آنجا مىگويد:
شهرى است بزرگ كه جزء خاك يمن بهشمار مىرود و تا صنعاء چهل فرسخ فاصله دارد، در كشور يمن بعد از صنعاء شهرى به بزرگى و ثروتمندى زبيد نيست، در اين شهر باغ بسيار و آب و ميوه و موز فراوان است، زبيد در ميان دشت و دور از دريا واقع است و يكى از مراكز يمن بلكه از زيباترين شهرهاى آنجا مىباشد ... نخل فراوان دارد. مردم آن خوشخوى و لطيفطبع و زيباروى هستند ... مردم زبيد زمستان و تابستان هر روز شنبه را تعطيل مىكنند و به باغهاى خرما مىروند؛ در اين روز كسى از مردم شهر و حتى بيگانگان در خانه نمىماند؛ فروشندگان ميوه و حلوا متاع خود را در بيرون شهر عرضه مىكنند؛ زنها سوار محمل و شتر مىشوند و به گردش مىپردازند ... علما و دانشمندان زبيد عموما مردمى صالح و متدين و امين و داراى مكارم اخلاقند. «4»
عثّر شهرى است در تهامه يمن. به نوشته يعقوبى از مضافات مكه است كه در ساحل دريا و از سواحل (تهامه) يمن بهشمار مىرود. «5» مقدسى در وصف آن مىنويسد:
ناحيت با اعتبارى است، پادشاهى جداگانه دارد. شهرهايش زيبايند. عثّر شهرى بزرگ، نيكو و پرآوازه است. قصبه آن ناحيت و درگاه صنعاء و صعده بهشمار مىرود. بازارى آباد و مسجد جامعى زيبا دارد ... آب (آشاميدنى) را از راه دور مىآورند گرمابههايش كثيف است. «6» به گفته ياقوت ميان اين شهر و مكه ده روز راه فاصله است ... فوايد آنجا
__________________________________________________
(1). كامل؛ ج 22، ص 210 و 227.
(2). معجم البلدان؛ ج 2، ص 915 و 916 و تاريخ ابن خلدون؛ ج 3، ص 313 و 314.
(3). تقويم البلدان؛ ص 89.
(4). سفرنامه ابن بطوطه؛ ج 1، ص 269 و 270.
(5). البلدان؛ ص 316 و 319.
(6). احسن التقاسيم؛ ص 86.
جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج1، ص: 209
در سال به پانصد هزار دينار مىرسد. «1»
حلى را نخستينبار ابن خرداذبه، ضمن سخن از راه خولانذى سحيم به مكه ياد كرده است. حلى از شهرهاى ناحيه عثّر بود. مقدسى در وصف آن مىنويسد: بندرى آبادان و مرفه است و در آن همهگونه آسايش وجود دارد. «2» به نوشته ادريسى، حلى شهر كوچكى است و فرمانروايش از مردم آنجا و از طرف امير تهامه انتخاب مىشود. اين شهر پيشبندر كسانى است كه از يمن به آنجا مىآيند و از قلزم به بالا مىروند. در حلى از واردشوندگان و خارجشوندگان باج گرفته مىشود و همهچيز به آنجا آورده مىشود. از حلى از راه خشكى تا شهر عثّر در جنوب پنج روز راه است. «3» ياقوت به نقل از عماره يمنى مىگويد: حلى شهرى در يمن و بر ساحل دريا واقع است؛ ميان آن و سرّين يك روز راه و تا مكه هشت روز راه فاصله است. «4» يك قرن بعد از ياقوت، ابو الفداء اشاره مىكند كه حلى در ناحيه عثّر به حلى بن يعقوب معروف است. «5» بعضى حلى را از اعمال زبيد مىدانند، ابن خلدون مىنويسد: عثّر و حلى و شرجه از اعمال بنى طرف و در دست سليمان بن طرف بود ... تا آنكه سليمان به اطاعت ابو الجيش بن زياد درآمد؛ سپس اين نواحى به دست سليمانيان از بنى الحسن، كه از امراى مكه بودند، افتاد. «6»
شرجه يكى از بنادر تهامه يمن است، نخستينبار ابن خرداذبه به دنبال مخلافهاى حكم و جازان بندرگاه شرجه را نيز نام مىبرد. «7» يعقوبى اين شهر را از منازل ميان مكه تا يمن و بر كنار دريا به نام شرجة القريض دانسته است. «8» مقدسى در وصف آن مىنويسد: شهرى است بر كرانه دريا. انبار ذرت عدن و جدّه در آنجاست. شهر از خشت ساخته شده و آب مشروب آن را از راه دور مىآورند، مسجد جامع شهر بر كرانه دريا واقع است. «9» به نوشته ياقوت، شرجه از نواحى مكه و در ابتداى سرزمين يمن واقع است
__________________________________________________
(1). معجم البلدان؛ ج 3، ص 615.
(2). احسن التقاسيم؛ ص 53، 70 و 86.
(3). نزهة المشتاق؛ ج 1، ص 138.
(4). معجم البلدان؛ ج 2، ص 327.
(5). تقويم البلدان؛ ص 93.
(6). تاريخ ابن خلدون؛ ج 3، ص 314.
(7). المسالك و الممالك؛ ص 143.
(8). البلدان؛ ص 319.
(9). احسن التقاسيم؛ ص 86.
جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج1، ص: 210
و همانجايى است كه ناحيه عثّر قرار داشت. همو گويد كه در حديث اسود عبسى در كتاب حاشيه به خط ابن حاضنه ديدم كه گفته بود، زرزر بن صهيب شرجى، مولاى خاندان جبير بن مطعم قرشى، از آنجا بود كه عطاء از او روايت شنيده و سفيان بن عيينه از او روايت كرده، وى مردى پرهيزگار بوده است. «1» ابو الفداء مىنويسد: شرجه بندرى بر ساحل درياست كه خانههايش از نى ساخته شده و طاقهاى چوبى دارد. «2»
سرّين به گفته ابن خرداذبه از منازل ميان راه مكه تا عمان بوده است. «3» نوشتهاند از مضافات مكه بر ساحل دريا بوده است. «4» اصطخرى در وصف آنجا مىنويسد: سرين مرز ميان يمن و حجاز است، چون از مرز سرين بيرون شوى به ناحيت يلملم رسى. «5» سرين شهرى كوچك و داراى دژى بوده است. جامع آن نزديك دروازه قرار داشت.
شهر داراى يك كارگاه (؟) بوده است. سرّين فرضه سروات است كه مركز حبوبات و خرما و عسل فراوان (تهامه يمن) بوده است. «6» به نوشته ادريسى، سرّين شهرى است بر ساحل دريا و فاصله آن تا حلى پنج روز راه است. قلعهاى استوار و خوشجايگاه دارد.
آبش فراوان است. فرمانرواى آن حقوق مرسومى (گمركى) را از كشتيهايى كه در درياى سرخ از بالا به پايين و بالعكس به اين بندر وارد مىشوند و از كالاهاى بازرگانى و برده تأمين مىكند كه نيمى از آن را به فرمانرواى تهامه و نيم ديگر را به امير هاشمى مكه مىپردازد. «7» به نوشته ياقوت، سرّين به لفظ تثنيه شهر كوچكى نزديك مكه بر ساحل درياست كه ميانشان چهار روز راه و ميان آن و جدّه پنج روز راه است. «8» ابو الفداء فاصله مكه و سرّين را به فرسخ، نوزده فرسخ ذكر كرده است. «9» ابن خلدون مىنويسد: اين شهر در انتهاى تهامه يمن است كه بر ساحل دريا قرار دارد. بارو ندارد و خانههايش نيين است. راجح بن قتاده در سال 650 هجرى قمرى آنجا را تصرف كرد. دژ آن نيم مرحله با
__________________________________________________
(1). معجم البلدان؛ ج 3، ص 275.
(2). تقويم البلدان؛ ص 90.
(3). المسالك و الممالك؛ ص 148.
(4). البلدان؛ ص 316.
(5). مسالك و ممالك؛ ص 16.
(6). احسن التقاسيم؛ ص 86.
(7). نزهة المشتاق؛ ج 1، ص 138.
(8). معجم البلدان؛ ج 3، ص 89.
(9). تقويم البلدان؛ ص 93.
جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، ج1، ص: 211
شهر فاصله دارد. «1»
مخا، شهر بندرى تهامه يمن كه در ساحل بحر قلزم و در دهانه باب المندب قرار دارد. به نوشته مسعودى، محل معروف به مندب ... تنگترين گذرگاههاى درياى سرخ است؛ زيرا عرض آن فقط يك ميل است و بر ساحل آن مخا قرار دارد. «2» مقدسى در وصف مخا مىنويسد: شهرى آباد از نواحى زبيد است كه روغن بسيار دارد. آب شهر از چشمهاى است كه بيرون آن قرار دارد. جامع شهر نزديك چشمه و بر كرانه دريا واقع است. «3»
غلافقه شهر و بندرى در ساحل درياى سرخ است. به نوشته ابن خرداذبه ساحل غلافقه در مقابل زبيد قرار دارد. «4» يعقوبى مىنويسد: غلافقه مقابل جزيره دهلك، كه جزيره نجاشى نام دارد، واقع است. «5» به نوشته مسعودى، غلافقه زبيد كه اكنون (يعنى قرن چهارم) قلمرو ابن زياد (ابو الجيش بن زياد) است، مجاور مخا واقع است. «6» به نوشته ادريسى غلافقه مخلافى است در خشكى ... مردم قلعه (آن) متمدنند (شهريند). شهر بر همان ساحلى است كه بندرگاه زبيد واقع است و با آن پنجاه ميل فاصله دارد. «7» به نوشته ياقوت غلافقه شهرى بر ساحل درياى يمن و برابر زبيد است كه لنگرگاهى دارد. فاصله آن تا زبيد پانزده ميل است و مسافران با كشتى از زبيد به آنجا مىروند. «8» ابو الفداء از قول العزيزى مىنويسد: زبيد را ساحلى است كه به غلافقه معروف است و ميانشان پانزده ميل فاصله است. «9» همو در جاى ديگر مىنويسد: غلافقه پيشبندر زبيد است و ميانشان چهل ميل فاصله است. «10» احتمالا اين فاصله ميان دو شهر زبيد و غلافقه بوده است؛ ولى به نظر مىرسد منظور ياقوت از اينكه گفته است فاصله زبيد و غلافقه پانزده ميل است، فاصله ميان دو ساحل زبيد و ساحل غلافقه باشد.
__________________________________________________
(1). تاريخ ابن خلدون؛ ج 3، ص 314.
(2). التنبيه و الاشراف؛ ص 260.
(3). احسن التقاسيم؛ ص 85 و 86.
(4). المسالك و الممالك؛ ص 141.
(5). البلدان؛ ص 319.
(6). التنبيه و الاشراف؛ ص 260.
(7). نزهة المشتاق؛ ج 1، ص 52.
(8). معجم البلدان؛ ج 3، ص 808.
(9). تقويم البلدان؛ ص 89.
(10). همان؛ ص 155.