اصحاب عقبه
منافقان سوء قصد كننده به جان پیامبر صلی الله علیه و آله.
زندگی نامه
عقبه در لغت به معناى راه دشوار در كوه است[۱] كه در فارسى به گردنه و گریوه موسوم است.[۲] این عنوان یادآور دو رخداد مهم در تاریخ اسلام است كه در دو مكان مشهور به عقبه به وقوع پیوست: یكى بیعت گروهى از اهل یثرب در سالهاى دوازدهم و سیزدهم[۳] بعثت با پیامبر صلی الله علیه و آله در عقبه منا (در راه منا به مكه) كه برخى منابع از ایشان با عنوان اصحاب عقبه یاد كردهاند[۴] و تعبیر از پیمان آنان به بیعت عقبه شهرت بیشترى دارد (=> بیعت عقبه) و دیگرى سوء قصد نافرجام به جان پیامبر صلی الله علیه و آله است كه در عقبهاى واقع در مسیر تبوك به مدینه صورت گرفت.[۵]
بنا به نوشته برخى از مورخان و مفسران، اصحاب عقبه كسانى بودند كه در بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از غزوه تبوك در سال نهم هجرى، تصمیم داشتند شب هنگام شتر آن حضرت را بِرَمانند و از گردنهاى خطرناك پرتاب كنند؛ اما قبل از عملى ساختن نقشه خود، پیامبر صلی الله علیه و آله از توطئه آنها آگاه شد و به حذیفة بن یمان كه از پشت سر شتر آن حضرت را مىراند، فرمود: تا ایشان را دور كرده به آنها بگوید كه اگر كنار نروند پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را با نامهاى پدران و قبیلههایشان صدا خواهد زد.
منافقان كه از نقشه خود طرفى نبسته بودند با اقدام حذیفه گریخته و خود را در میان سپاه پنهان ساختند. روایت شده كه حذیفه گفته است: من نام ایشان و نامهاى پدران و قبیلههاى آنان را مىدانم.[۶] بنا به گزارش واقدى افزون بر حذیفه، پیامبر صلی الله علیه و آله عمار را نیز از نام آنها آگاه ساخته بود.[۷]
عدهاى سوء قصد به جان پیامبر صلی الله علیه و آله را نه در عقبه مسیر تبوك بلكه در عقبه دیگرى دانستهاند.[۸] چنین به نظر مىرسد كه گویا دو یا سه بار قتل رسول خدا صلی الله علیه و آله طراحى شده بود.
اصحاب عقبه در شأن نزول
- برخى از مفسران تنها جمله «...وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ...».(سوره توبه/9، 74) را درباره اقدام اصحاب عقبه ذكر كردهاند،[۹] هر چند قولى دیگر تمام این آیه را در شأن آنها دانسته و آوردهاند كه چون ایشان از آگاهى پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به سوء قصدشان باخبر شدند، سوگند یاد كردند كه چنین تصمیمى نداشتهاند.
در این باره آیه «يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ...»؛ به خدا سوگند یاد مىكنند كه (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفتهاند، در حالى كه قطعاً سخنان كفرآمیز گفتهاند و پس از اسلام آوردنشان كافر شدند و تصمیم به كارى (خطرناك) گرفتند كه به آن نرسیدند. نازل شد و نیت آنان را آشكار كرد.[۱۰]
- طبرسى ماجراى اصحاب عقبه را افزون بر آیه 74 سوره توبه/9 در ذیل آیات 64ـ65 سوره توبه/9 «يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِم...»؛ منافقان مىترسند از این كه سورهاى بر <(علیه) آنان فرود آید كه آنها را به آنچه در دلهایشان دارند آگاه سازد... نیز آورده و نزول این آیات را به نقلى در این باره دانسته است.[۱۱]
- از امام رضا علیهالسلام روایت شده كه مراد از «...إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ...»؛ همانا شیطان آنان را به سبب برخى از آنچه كرده بودند، بلغزانید. (سوره آل عمران/3، 155) اصحاب عقبه هستند.[۱۲]
گزارشها در تعداد اصحاب عقبه، همسانى ندارد. شمار آنان را از 12 تا 15 تن برشمردهاند.[۱۳] از امام باقر علیهالسلام نقل شده كه شمار آنها 12 تن، 8 تن از قریش و 4 تن از سایر عرب[۱۴] بوده است.
شیخ صدوق بر اساس روایتى 12 تن از آنان را از بنىامیه و 5 تن را از سایر مردم دانسته است.[۱۵] بیهقى و سیوطى، نامهاى ایشان را چنین آوردهاند: عبدالله بن ابى سعد، سعد بن ابى سرح، ابوحاضر (حاصر) الأعرابى، عامر، ابوعامر، جُلاس بن سوید، مجمع بن حارثه، ملیحا تیمى، حصین بن نمیر، طعمة بن ابیرق، عبداللّه بن عیینه و مرة بن ربیع، گویا رئیس ایشان ابوعامر بوده است.[۱۶]
برخى منابع نامهاى دیگرى براى آنها ذكر كرده و بیشتر این افراد را از صحابه سرشناس و نیز برخى از كسانى دانستهاند كه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله عهدهدار امور حكومت بودهاند.[۱۷]
پانویس
- ↑ مفردات، ص 576، «عقب».
- ↑ لغتنامه، ج 10، ص 14098، «عقبه»؛ فرهنگ فارسى، ج 3، ص 3297، «گریوه».
- ↑ المنتظم، ج 2، ص 154، 162، 166.
- ↑ الطبقات، ج 1، ص 170ـ172؛ ج 3، ص 321؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 38.
- ↑ المغازى، ج 3، ص 1042؛ دلائل النبوه، ج 5، ص 256.
- ↑ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 68؛ دلائل النبوه، ج 5، ص 256ـ258؛ مجمع البیان، ج 5، ص 70.
- ↑ المغازى، ج 3، ص 1044؛ التبیان، ج 5، ص 261.
- ↑ تفسیر قمى، ج 1، ص 300.
- ↑ تفسیر ماوردى، ج 2، ص 383؛ الكشاف، ج 2، ص 291؛ مجمع البیان، ج 5، ص 79.
- ↑ روض الجنان، ج 9، ص 298؛ الدر المنثور، ج 4، ص 242ـ243.
- ↑ مجمع البیان، ج 5، ص 70ـ71.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج 1، ص 201؛ الصافى، ج 1، ص 394.
- ↑ الكشاف، ج 2، ص 291؛ مجمع البیان، ج 5، ص 79؛ المغازى، ج 3، ص 1044.
- ↑ التبیان، ج 5، ص 261؛ مجمع البیان، ج 5، ص 79.
- ↑ الخصال، ج 2، ص 398.
- ↑ دلائل النبوه، ج 5، ص 259؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 243.
- ↑ الخصال، ج2، ص499.
منابع
سید محمود سامانى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 437-439.