ادبیات عرب
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
خداوند كه آدمی را خلق كرد، بیان را نیز به او آموخت.[1] و لذا این نعمت الهی همزاد آدمی است، پس قواعد سخن گفتن نیز، پیشینهای به بلندای تاریخ تفكر و تعلم بشر دارد. هر چند كه تدوین قوانین و خواص یك زبان بسی متأخرتر است و به زمانی مربوط میشود كه او به جمع آوری علوم و كتابت روی آورده است. قرآن به عربینازل شده است و روایات ائمه نیز به عربی است، و در واقع زبان دین اسلام عربی است، و لذا در این نوشتار كوتاه، نگرشی اجمال خواهیم داشت بر تاریخچه و تعالیم علوم ادبی عرب. این كه علوم در ادبیات عرب چند دستهاند؟ خود محل بحث و مناقشه است.[2] ولی مشهورترین قول، این علوم را به دوازده علم تقسیم میكند كه عبارتند از: نحو، صرف، عروض، قافیه، لغت، قرض، انشاء، خط، بیان، معانی، محاضرات و اشتقاق.[3] همین تقسیمبندی از زمخشری نیز نقل شده است،[4] علم دیگری به نام بدیع وجود دارد كه برخی آن را علمی مستقل دانسته و برخی دیگر آن را ذیل علم معانی و بیان قرار دادهاند. این نكته نیز قابل ذكراست كه چهار علم قرض الشعراء، خط، انشاء و محاضرات یا همان تاریخ، فروع در میانند و هشت علم دیگر علوم اصلی ادبی محسوب میشوند.[5] تاریخچه عربها قبل از اسلام و قبل از تدوین علوم ادبی، شعر و خطابه و سخنوری و نامه نویسی داشتند و چون ملكه لغت در طبیعت آنان وجود داشت، نیازی به علوم ادبی احساس نمیكردند. ولی نزول قرآن و احتیاج به فهم و تفسیر آن و نیز گسترش سریع ممالك اسلامی، باعث شد مسلمین، لزوم تدوین علوم ادبی را بیابند. چرا كه اكثریت مسلمانان كه از سرزمینهای غیر عربی بودند، در قرائت قرآن به خطا میرفتند. مورخان، عموماً اتفاق دارند كه ابوالاسود دوئلی (م 69 هـ .ق) علم نحو عرب را وضع كرده است. او كه از حی به امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ بوده است، خود نقل میكند كه اصول علم نحو را از علی ـ علیه السّلام ـ فراگرفته است و هم او بود كه بعدها علامات و حركات را تعیین كرد. نیاز بیشتر مسلمانان غیر عرب، به فهم عربی، موجب شد كه بیشتر اشخاصی كه به تدوین علوم ادبی عرب پرداختند غیر عرب باشند. پس از ابوالاسود، مردمانی از كوفه و بصره كار او را تعقیب كردند. در بصره خلیل بن احمد كه او را امام علم عروض و لغت میدانند و سیبویه كه امام علم خواست. كتابهای مفصلی نوشتند. كتاب العین در لغت نوشته خلیل و الكتاب در نحو، از سیبویه میباشد. بسیاری از كتابهای ادبی بعدی از این در كتاب اقتباس شدهاند. در كوفه نیز كسایی و شاگردش فراء از همه نامیترند. با تأسیس بغداد، علمای كوفه به بغداد آمدند و مورد حمایت عباسیان قرار گرفتند و نزاع بصری و كوفی اوج گرفت. چهار كتاب بزرگ در بغداد آن زمان تألیف شد؛ ادب الكاتب از ابن قتیبه الكامل از تبرد، البیان و التبیین، از جاحظ النوادر از ابی علی قاسی بغدادی، ابوالحسن اخفش نیز از دانشمندان بنام كوفی است. سایر علومی كه ذكر آنها رفت به تدریج شاخه شاخه شده و از علوم نحو و لغت مستقل شدند.[6] در علم صرف نخستین كسی كه كتابی نوشت، ابومسلم معاذ الهرّاء (م 187) است كه اهل كوفه و استاد فرّاء میباشد و خود از شاگردان امام صادق ـ علیه السّلام ـ بوده است.[7] پس از او ابوعثمان مازنی كتاب التحریف را نوشت.[8] برخی از معروفترین كتابهای علم صرف عبارتند از: الاشتقاق نوشته ابن خالویه، البیان فی التحریف نوشته شیخ احمد مهابادی، شرح شافیه استرآبادی، الشافیه ابن حاجب، التحریف زنجانی و شرح التحریف تفتازانی.[9] در لغت، چنان كه گفته شد نخستین كتاب از خلیل بن احمد عروضی است. وی شاگرد امام باقر وامام صادق ـ علیهم السّلام ـ بوده است. پس از او ابن سكّیت قرار ارد و سپس ابوالعباس مبرّد است، كه كتاب الكامل را نوشته است. ابوبكر بن درید (م 321) مهجره اللغه را نوشت. ابوعمرو زاهد (م 345) نیز دو كتاب به نامهای فاتت العین و فاتت الحجهره نوشت و كتابهای پیشین را تكمیل كرد. برخی از كتب معروف لغت عبارتند از: صحاح اللغه، مفردات القرآن، قاموس المحیط، لسان العرب، تاج العروس، و مجمع البحرین.[10] بلاغت در انشاء زبان عرب نیز نتیجه آشنایی با قرآن است. كه نمونه كامل فصاحت و بلاغت میباشد. حفظ قرآن، خود بخود در مسلمین ایجاد بلاغت مینمود و پس از اسلام زبان عربی وارد دوره جدید از فصاحت و بلاغت شد. كه در خطبهها و مُنشَات كتبی زبان عربی كاملا هویداست، بلاغت در انشاء خطابه، بلاغت در نامه نویسی، و بلاغت در تألیف كتاب هر یك داستانی جدا دارند و در آثار عربی به خوبی خود نمایی میكنند.[11] و پس از قرآن باید به نقش ائمه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به خصوص نهج البلاغه حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ و صحیفه سجادیه امام سجاد ـ علیه السّلام ـ نیز اشاره نمود. فنون بلاغت در علم معانی و بیان بحث میشوند: كه ابوعبدالله مرزبانی، دانشمند شیعی، اولین تدوینگر این علوم میباشد، كتاب تجرید البلاغه از ابن میثم بحرانی، مفتاح العلوم از سكّاكی، تلخیص المفتاح از محمد بن عبدالرحمان قزوینی، مطوّل از تفتازانی و... كتب معروف این علوم هستند. زمخشری و میر سید شریف جرجانی نیز از سرآمدان این دو رشتهاند.[12] شعر عرب جاهلی معروف است و عرب شعر و فنون آن را خوب میشناخته است. البته پس از اسلام گرایش اُدباء بیشتر به خطابه بوده است تا شعر. با این حال در دوران اموی،حكام بنی امیه، تلاش فراوانی در جذب و احترام شعرا داشتند. شاید تلاش برای كتمان حقایقی كه شعراء در بیان فضایل اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ و حقانیت آنان ابراز میكردند، یكی از عوامل و انگیزههای آنان بوده است. بنیعباس نیز چنین بودند. مسلمانان از همان قرن اول هجری برای فهم بهتر قرآن به جمع آوری اشعار گذشتگان پرداختند. حماد بن راویه دیلمی كوفی (م 155) نخستین از ایشان است. شعرای عرب را به چهار رشته شعرای جاهلیت، شعرای مخضرمین، (از ظهور اسلام تا آخر بنی امیه)، شعرای مولدین در زمان عباسیان و بالاخره محدثین تقسیم كردهاند. دسته اخیر پس از انتشار فلسفه وكلام در عالم اسلام شكل گرفتند و لذا اشعار آنان رنگ و بوی جدلی و حكمی گرفته است. متبنّی به معری وشریف رضی از شعرای معروف این گروه هستند. شاعران دوره اسلامی، به دلیل تأثیرپذیری از قرآن و حدیث و نیز بهرهوری از میراث شعر و امثال و حكم گذشتگان فصیحتر و با ذوقتر از شعرای دوران جاهلی شدند.[13] وجود شعر نشان میدهد كه عرب، عروض و قافیه را میشناخته است. ولی این دو علم نیز تدوین خود را مدیون خلیل بن احمدند.[14] پس از او ابوعثمان بكر بن حبیب نحوی معروف به مازنی (م 247) است كه كتاب العروض و القوافی را نوشته است.[15] مردم اندلس نیز تاریخ مخصوص در شعر تنظیم كردند و اسلوب و روشهای متنوع ابداع نمودند، شعر موشح از ابتكارات ایشان است. شعرای شمال آفریقا نیز بحرهای جدیدی به علم عروض افزودند.[16] معرفی اجمالی به صورت كلی علم ادب، علمی است كه با رعایت قواعد آن، آدمی از اشتباه نوشتاری و گفتاری در كلام عرب در امان میماند.[17] و به گفته ابن خلدون، این علم موضوع خاصی ندارد تا عوارض آن مورد بحث قرار گیرد. و اهل لسان به خاطر فایده این علم در پی آن هستند، یعنی توانایی در نظم و نثر.[18] امّا برای هر یك از علومی كه زیر مجموعه ادبیات هستند تعریف و موضوع خاصی ذكر شده كه گزارش گونهای از آن را ارائه مینماییم. علوم زیرمجموعه ادبیات عرب علم لغت: علمی است كه در آن درباره مفردات الفاظ وضع شده و از جهت دلالت مطابقی آنها بر معانیشان بحث میشود. و از آن جا كه موضوع این علم، لغتِ مفرد حقیقی است، برخی گفتهاند كه علم لغت، شناخت اوضاع شخصی مفردات میباشد. هدف این علم پیشگیری از اشتباه در معانی حقیقی لغات و تمایز قایل شدن بین معانی حقیقی و مجازی و برداشتهای عرفی است. و روشن است كه افاده و استفاده از هر علمی منوط به شناخت لغت میباشد.[19] علم صرف: یا همان تحریف، اصطلاحاً یعنی تحویل بردن و تغییر دادن یك اصل كه همان مصدر باشد، به صیغههای مختلف، كه از هر یك معنایی جدا قصد شده باشد و این معنا جز با این كلمه سازی و تغییر و تحویل حاصل نمیشود.[20] مثل این كه چگونه از سه حرف اصلی ضارب افعال مختلف در زمانهای مختلف اسم فاعل و اسم مفعول و ... ساخته می شود. از همین جا معلوم میشود كه موضوع علم صرف كلمه است و خصوصیات و ساختمان آن مورد بحث قرار میگیرد و فایده آن نیز شناخت كلمات و معانی آنها و نیز ساختن كلمات مناسب برای معانی مختلف میباشد.[21] در این علم درباره، جامد و مشتق، مونث و مذكر، مفرد و جمع و تثنیه، اسم یا فعل و یا حرف بودن و زمانهای مختلف افعال و... بحث میشود. علم اشتقاق: این علم شباهت فراوانی با علم صرف دارد. و كلمات را از این جهت كه تداوم اصل و كدام فرع آن است بررسی میكند[22] و نیز این كه این فرع چگونه از آن اصل حاصل شده است.[23] علم نحو: علم به اصول و قواعدی است كه با آنها حالت و حركت حرف آخر هر كلمه در جمله و نیز كیفیت تركیب كلمات با هم در یك جمله، معلوم میشود. موضوع این علم كلمه و كلام و هدف آن نیز حفظ زبان از اشتباه لفظی است.[24] در این علم درباره إعراف هر یك از فاعل و مفعول و فعل و مبتدا و خبر و... و جایگاه هر یك از آنها در جمله بحث میشود و هم چنین این كه چه عاملی باعث میشود این اعراب تغییر كنند. علم معانی: این علم یكی از اركان بلاغت محسوب میشود و اصول و قواعدی را آموزش میدهد كه میتوان با آنها لفظ را مطابق با مقتضای حال، به كار برد، اموری هم چون تقدیم، تأخیر و حذف و یا ذكر هر یك از اركان جمله و نیز ایجاز و اطناب و فصل و وصل كلام به هم.... مباحث این علم را تشكیل میدهند.[25] مقتضای حال، ركن اساسی این علم است. چرا كه موقعیت مخاطب نقش فراوانی در شكل دهی به جمله دارد و گوینده و نویسنده باید كلام خود را به نوعی شكل دهد كه مخاطب هم آن را به خوبی بفهمدو هم آزرده نشود. و این وظیفه علم معانی است. به عبارت بهتر مراد از معانی در علم معانی، معانی ثانویه است. یعنی اغراضی كه متكلم دارد و به خاطر همان اغراض، اسلوب خاصی به كلام خود میدهد.[26] و مثلاً یك جملهامری مثل «برف را ببین» به جای جمله خبری «برف زیادی باریده است» به كار برده میشود. تا تعجب متكلم ابراز شود.[27] علم بیان: این علم دومین ركن بلاغت است. و علمی است كه با آشنایی با قواعد قرآن میتوان یك معنا را با تركیبهای مختلف بیان كرد، زیرا هر معنایی درجهای از وضوح دارد كه دیگری ندارد.[28] و البته این تركیبها و اسلوبهای مختلف، معنویاند نه لفظی و لذا با قواعد نحوی و معانی متفاوتند. در این علم عنصر خیال نقش اساسی دارد.[29] و مباحث اصلی آن عبارتند از تشبیه و استعاره، حقیقت و مجاز و كنایه. علم بدیع كه برخی آن را ذیل دو علم معانی و بیان دانستهاند. علمی است كه از صور معنوی و لفظی، زیبایی كلام بحث میكند و لذا به لحاظ رتبه پس از معانی و بیان و رعایت قوانین آن دو علم قرار میگیرد.[30] برخی از مباحث آن هم عبارتند از تضاد و طباق سجع، جناس و مبالغه. علم عروض و قافیه: این دو علم هر دو مربوط به شعر و كلام منظوم میباشند. علم عروض اشعار را از حیث وزن آنها مورد مطالعه قرار میدهد.[31] یعنی چگونگی ایجاد وزن، صحت و سقم آن و برخی از شگردهایی كه مخصوص احكام منظور است.[32] و به گفته خواجه نصیرالدین طوسی این علم به نوعی زیر مجموعه علم موسیقی میباشد.[33] علم قافیه: بررسی ارتباط حروف و یا كلمات آخر ابیات در شعر میپردازد.[34] و در این علم، تعریف و مشخص كردن دقیق حرف قافیه، كلمه قافیه، ردیف و... میپردازند و عیوب آن را مشخص میكنند.[35] آن چه ذكر شد اشارهای بود به اصول علوم ادبیات عرب، معرفی فروع این علوم خود مجالی دیگر میطلبد، به علاوه علم محاضرات یا تاریخ، خود امروزه علم مستقل میباشد. و حاصل این نوشتار كوتاه آن كه، آن چه در علوم ادبی موجود است، همه حاصل پس از اسلام است. به علاوه كه تأثیر بیشتر اسلام را در محتوای شعر و نثر باید جستجو كرد كه خود حدیثی است مفصل و هر كسی با مراجعه به متون ادبی عربی و حتی كتب علمی و آموزشی ادبیات عرب این تأثیر را به وضوح مشاهده خواهد كرد. [1] . رحمن، 3 و 4. [2] . ر.ك: دهخدا، علی اكبر، لغت نامه، ذیل ماده ادب. [3] . هاشمی، سید احمد، القواعد الاسلامیه للغه العربیه، هجرت، قم، بیتا، ص 3. [4] . ر.ك: سید علیخان كبیر، الحدائق الندیه فی شرح الصمدیه، هجرت، قم، بیتا،ص 14. [5] . همان. [6] . زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر كلام، امیر كبیر، تهران، 1379، چ 9، ص 478 ـ 485. [7] . قربانی، زین العابدین، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1370، چ دوم، ص 102، به نقل از ریحانه الادب، ج 4، ص 312 ـ 314، و نیز فهرست ابن ندیم، ص 103. [8] . همان، به نقل از ریحانه الادب، ج 5، ص 149 ـ 151. [9] . همان، ص 103. [10] . رك، همان، ص 100 ـ 102. [11] . ر.ك: زیدان، جرجی، همان، ص 486. [12] . ر.ك: قربانی، زین العابدین، همان.ص 106 و 107. [13] . ر.ك: زیدان، جرجی، همان، ص 514 ـ 522. [14] . همان، ص 522. [15] . ر.ك: قربانی، زین العابدین، همان، ص 107 ـ 108. [16] . زیدان، جرجی، همان، ص 523. [17] . ر.ك: سید علیخان كبیر، همان. [18] . ر.ك: دهخدا، همان. [19] . فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، دار الجیل، بیروت، لبنان، بیتا، ص 6 و 7. [20] . جمعی از نویسندگان، جامع المقدمات، تصحیح و تعلیق، مدرس افغانی، انتشارات هجرت، قم، 1375، چ 9، ص 205 (كتاب شرح التصریف). [21] . طباطبایی، محمد رضا، صرف ساده، دار العلم، قم، 1372، چ 29، ص 11 و 12. [22] . ر.ك: سید علیخان كبیر، همان، ص 23؛ ر.ك: مدرس افغانی،محمد علی،مكررات المدرس، مطبعه النعمانی، نجف، 1389 ق، چ 2، ج 1، ص 24. [23] . فرهنگ معین، ذیل ماده اشتقاق، ج 1، ص 280. [24] . جامع المقدمات، همان، ج 2، صص 64 و 193 و 436. [25] . ر.ك:تفتازانی، مسعود بن عمر (سعدالدین) شرح مختصر المعانی، دار الذخائر، قم، 1318، چ سوم، ص 24 ـ 25. [26] . ر.ك: عبدالهادی الفضلی، تهذیب البلاغه،، المجع العلمی الاسلام، تهران، 1374، چ 7، ص 19. [27] . ر.ك: شمسیا، سیروس،معانی،نشر میترا، تهران، 1375، چ 4، ص 13 ـ 14. [28] . تفتازانی، همان، ص 218. [29] . عبدالهادی الفضلی، همان، ص 78. [30] . تفتازانی، همان، ص 315؛ و عبدالهادی الفضلی، همان، ص 99. [31] . سید علیخان كبیر، همان. [32] . شمسیا، سیروس، آشنایی با عروض و قافیه، انتشارات فردوس، تهران، 1375، چ 12، ص 11 ـ 12. [33] . اقباس، معظمه، شعر و شاعری در آثار خواجه نصیر الدین طوسی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1370، ص 166. [34] . سید علیخان كبیر، همان. [35] . شمسیا، سیروس، پیشین، ص 89 ـ 124.
منبع
محمد كاظم حقاني فضل، سایت اندیشه قم، بازیابی:9 بهمن 1391