ابوالفضل سلمی مروزی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۱۵ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (ایجاد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



كلمات كليدي: سامانيان، ابوالفضل سلمي مروزي، وزير سامانيان


محمد بن محمد بن احمد بن عبدالله بن عبدالحميد، مشهور به «ابوالفضل سلمي مروزي»، و «حاكم الشهيد» مي­باشد.[1] او عالمي بزرگ و از فقهاي مذهب حنفي،[2] و در زمان خويش پيشواي مذهبي حنفيان بوده است.[3] از دوران ابتدايي زندگي وي اطلاعات چنداني در دست نيست.


اساتيد و شاگردان

ابوالفضل سلمي مروزي به منظور كسب علم به شهرهاي بسياري از جمله نيشابور، مرو، ري، بغداد، مكه، مصر و بخارا سفر كرد[4] و از محضر برخي از عالمان آن زمان بهره برد. از جمله اساتيد وي كه مروزي از آنها استماع حديث كرده است، مي­توان به محمد بن حمدويه، يحيي بن ساسويه ذهلي، هيثم بن خلف الدوري اشاره كرد.[5] «او در مرو از محضر محمد بن حمدويه هورقاني، يحيي بن ساسويه و محمد بن عصام، در نيشابور از عبدالله بن شيرويه، در ري از ابراهيم بن يوسف هسنجاني، در بغداد از هيثم بن خلف دوري و احمد بن حسن صوفي، در كوفه از احمد بن سليمان مصري و در بخارا از محمد بن سعيد، حماد بن احمد، حسن بن سفيان نسوي و عبدالله بن محمود سعدي بهره برد.»[6] جماعتي نيز از محضر او كسب علم كرده­اند. وي در زماني كه منصب قضاوت را بر عهده داشت نزد امير ساماني مي­آمد و به او فقه مي­آموخت.[7] سمعاني مي­نويسد: «تمام مشايخ خراسان و پيشوايان آن ديار از محضر او بهره بردند.»[8] و برخي نيز از او حديث روايت كرده­اند كه از جمله آنها مي­توان به ابوعبدالله حاكم، صاحب تاريخ نيشابور اشاره كرد.[9] از مروزي به عنوان عالم مرو و شيخ حنفيه، فقيه، محدث و شاعر ياد كرده­اند.[10] منابع او را به عنوان فردي با تقوا و اهل نماز شب و روزه ذكر كرده­اند. منابع مي­نويسند او روزهاي دوشنبه و پنج­شنبه را روزه مي­گرفت و اهل شب زنده­داري در سفر و حضر بود.[11] نرشخي مي­نويسد: به روزگار او در دنيا به علم و زهد كسي مثل او نبود.[12]


قضاوت

مروزي به مقام قضاوت در شهر بخارا دست يافت.[13] او سال­هاي بسياري در بخارا به اين شغل مشغول بود. عدل و انصاف او عموميت داشت و از اين جهت مورد اعتراض كسي واقع نشد.[14]


وزارت

وي سرانجام منصب وزارت امير نوح بن نصر ساماني را به عهده گرفت.[15] امير ساماني زمام همه امور را به وي سپرد. هر چند مروزي از اسم و رسم وزارت امتناع داشت و چندان دل بستگي به اين عنوان نداشت،[16] بلكه بيشتر به دنبال علم و ياري رساندن به نيازمندان بود.[17]


آثار و تاليفات

ابوالفضل مروزي داراي تاليفات بسياري بوده است و اين تاليفات به قول سمعاني :«دال بر فضل اوست.»[18] از جمله تاليفات وي مي­توان به كتاب­هاي الكافي[19] و المنتقي[20] كه در فروع مذهب حنفيه نگاشته شده­اند[21] و الغرر در علم فقه و المستخلص من الجامع[22] اشاره كرد. شرح الجامع و اصول الفقه نيز از ديگر آثار وي مي­باشند.[23] بنا به نقل سمعاني شخصي در خواب ديد آتشي از آسمان نازل شد و بر قبر حاكم شهيد (ابو الفضل مروزي) وارد شد در همين زمان كتاب «الكافي» او آمد و بين قبر او و آتش فاصله انداخت و آتش بازگشت[24]. بنا به نقل منهاج سراج جوزجاني اين كتاب در نقل مذهب حنفي مورد اعتماد است و نسخه­اي از آن در مخطوطات مكتبه مصر محفوظ است.[25] سمعاني به توجه زياد وي به تاليف و كتابت اشاره دارد وي پس از اشاره به اين مطلب مي­نويسد: ابوالعباس بن حمويه از وي گله و شكايت كرده كه ما نزد او مي­رفتيم و وي با ما سخني نمي­گفت و در حالي كه مشغول نوشتن بود به ما توجهي نمي­كرد.[26] همچنين سمعاني به نقل از «حاكم ابو عبدالله حافظ» نقل مي­كند: شب جمعه­اي در مجلس املاء حاكم ابوالفضل (مروزي) حاضر بودم، امير علي بن ابي­بكر بن مظفر (از متنفذان دوره ساماني) وارد شد مروزي بدون اين كه از جايگاه خويش حركت كند تنها پيش پاي او برخاست. سپس از او عذر خواست و گفت امروز روز شما (روز ديدار با شما و وقت ملاقات شما) نيست. [27] مروزي شش هزار حديث از رسول خدا(ص) حفظ كرده بود.[28]


قتل مروزي

لشكريان امير نوح ساماني در ايام وزارت مروزي، از مروزي شكايت كردند كه به آنها رسيدگي نكرده است و از امير خواستند كه وي را در اختيارشان گذارد و تهديد كردند در غير اين صورت عليه خود او شورش خواهند كرد. نوح با خواسته آنها موافقت كرد. مروزي وقتي متوجه اين امر شد غسل كرده و كفن پوشيد و به نماز ايستاد. لشكريان وي را در وقت نماز[29] و در حالي كه در سجده بود[30] به قتل رساندند. خواندمير در خصوص كينه سپاهيان از او مي­نويسد: «... ابوالفضل در باب كفايت اموال سلطاني سعي فراواني به جاي آورده و راه­هاي منافع امرا و لشكريان را مسدود گردانيد. آن جماعت، كينه وزير را در دل گرفته سپس شرط همراهي و خدمت خويش را به امير نوح، سپردن مروزي را به خويش قرار دادند. سپس بر قتل او در جمادي الاولي سال 335 مبادرت كردند.»[31] برخي از نويسندگان از «شهادت» وي سخن گفته­اند و حتي نام «الحاكم الشهيد»[32] و يا «الشهيد»[33] را براي او برگزيده­اند. و نوشته­اند وي همواره از خداوند طلب شهادت مي­كرد.[34] نرشخي در خصوص زمان كشته شدن او، به نقل از منابع مختلف مي­نويسد: «ابن­اثير و خواندمير، قتل او را در جمادي­الاولي سال 335 دانسته­اند و گرديزي در زين­الاخبار نيز همان سال را بدون تعيين ماه اختيار كرده وليكن سمعاني و ابن­جوزي و ديگران در ربيع­الثاني سال 334 نوشته­اند.[35] جوزجاني، اسماعيل باشا و ابن­كثير نيز سال درگذشت (قتل) او را سال 334 نوشته­اند.[36]

پانویس

[1] جوزجاني، منهاج سراج، طبقات ناصري، تهران، دنياي كتاب، 1363، اول، ج2، ص 317 و بغدادي، اسماعيل باشا، هدية العارفين،بيروت، دار احياء‌التراث العربي، ص 37 و سمعاني،عبدالكريم، الانساب،بيروت، دار الجنان، 1408، اول،ص 447 [2] نرشخي، ابو بكر محمد بن جعفر،‌تاريخ بخارا،تهران، توس، 1363، دوم، ص 148-147 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و و سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي، 1409، دوم، ج25ص 113 [3] سمعاني، پيشين، ص 447 [4] نرشخي، پيشين، ص 148-147 و ذهبي، پيشين، ص 113 و سمعاني، پيشين، ص 447 [5] ذهبي، پيشين، ج2، ص 314 [6] سمعاني، پيشين، ص 447 [7] همان، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 [8] سمعاني، پيشين، ص 447 [9] نرشخي، پيشين، ص 148 [10] ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن كثير، البدايه و النهايه، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408، ج11، ص 242 [11] سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و ابن كثير، پيشين، ص 242 [12] نرشخي، پيشين، ص 7-6 [13] ذهبي، پيشين، ج25، ص 113 و نرشخي، پيشين، ص 7-6 [14] نرشخي، پيشين،‌ص 7-6 [15] همان، پيشين، ص148-147و ذهبي، پيشين، ج25، ص113و خواند مير، دستورالوزراء، تهران، دنياي كتاب، 1317،ص 109 [16] سمعاني، پيشين، ص 447 و ذهبي، پيشين، ج25، ص113 [17] ذهبي، پيشين، ج25، ص113 [18] سمعاني، پيشين، ص 448 [19] نرشخي ، پيشين، ص148و جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 [20] اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 [21] همان، ص 37 [22] همان، ص 37 [23] سمعاني، پيشين، ص 448 [24] همان، ص 448 [25] جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 [26] سمعاني، پيشين، ص 447 [27] همان، ص 447 [28] همان، ص 448 [29] نرشخي ، پيشين، ص148و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 [30] ذهبي، پيشين، ج25، ص114 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 [31] خواند مير، پيشين،‌ص 109 و سمعاني، پيشين، ص 448 [32] جوزجاني، پيشين، ج2، ص 317 [33] سمعاني، پيشين، ج3،‌ص 477 [34] ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و سمعاني، پيشين، ص 448 [35] نرشخي، پيشين، ص 148 [36] جوزجاني، پيشين، ج2، ص317 و ابن كثير، پيشين، ج11، ص242 و بغدادي، اسماعيل باشا، پيشين، ص 37 و سمعاني، پيشين، ص 448

منبع

يدالله حاجي زاده، خاندان بلعمي، سایت پژوهه ، بازیابی: 4بهمن 1391