قيس بن عاصم
قيس بن عاصم الْمِنْقَرى در سال نهم با وَفْد بنى تَميم به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم اسلام آورد حضرت فرمود: هذا سيِّدُ اَهلِ الْوَبر.[۱]و او مردى عاقل و حليم بود؛ چندان كه احنف بن قيس معروف به كثرت حلم، حلم را از او آموخته؛ چنان كه در تاريخ است كه وقتى از احنف پرسيدند كه از خود حليمتر كسى يافتهاى؟ گفت: آرى من اين حلم را از قيس بن عاصم منقرى آموختهام.
يك روز به نزد او آمدم او با مردى سخن مىگفت ناگاه چند تن از مردم بَرادَر او را با دست بسته آوردند و گفتند هم اكنون پسرت را مقتول ساخت او را بسته آورديم، قيس اين بشنيد و قطع سخن خويش نكرد آنگاه كه سخنش تمام گشت پسر ديگرش را طلبيد و گفت: قُمْ يا بُنَىَّ اِلى عَمِّكَ فَاَطْلِقْهُ وَ اِلى اَخيكَ فاَدْفنهُ؛ برخيز اى پسرك من، دست عمويت را بگشا و برادرت را به خاك سپار! آنگاه فرمود: مادر مقتول را صد شتر عطا كن باشد كه حزن او اندك شود اين بگفت و از طرف اَيمَن به سوى اَيْسَر تكيه زد و بگفت:
اِنّي امْرؤْ لايَعْتَري خُلْقي × دَنَسٌ يُفَنِّدُهُ ولاأفِنُ.[۲]
و اين قيس همان است كه با جماعتى از بنى تميم خدمت حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيدند و از آن حضرت موعظه نافعه خواستند آن حضرت ايشان را موعظه فرمود به كلمات خود، از جمله فرمود: اى قيس! چارهاى نيست از براى تو از قرينى كه دفن شود با تو و او زنده است و دفن مىشوى تو با او و تو مردهاى پس او اگر (كريم) باشد گرامى خواهد داشت تو را و اگر او (لئيم) باشد واخواهد گذاشت تو را و به داد تو نرسد و محشور نخواهى شد مگر با او و مبعوث نشوى مگر با او و سؤال كرده نخواهى شد مگر از او؛ پس قرار مده آن را مگر عمل صالح؛ زيرا كه اگر صالح باشد اُنس خواهى گرفت با او و اگر فاسد باشد وحشت نخواهى نمود مگر از او و او عمل تو است.
قيس عرض كرد: يا نبى الله! دوست داشتم كه اين موعظه به نظم آورده شود تا ما افتخار كنيم به آن بر هر كه نزديك ما است از عرب و هم آن را ذخيره خود مىكرديم. آن جناب فرستاد حَسان بن ثابت شاعر را حاضر كنند كه به نظم آورد آن را؛ صَلْصال بن دَلْهَمِسْ حاضر بود و به نظم درآورد آن را پيش از آن كه حَسّان بيايد، و گفت:
تَخَيَّرْ خليطا مِنْ فِعالِكَ اِنَّما × قَرينُ الْفَتى فِي الْقَبْر ما كانَ يَفْعَلُ
ولابُدَّ قَبْلَ الْمَوْتِ مِنْ اَنْ تُعِدَّهُ × لِيَوْمٍ يُنادِى المَرْفيهِ فَيُقْبِلُ
فَاِنْ كُنْتَ مَشْغُولاً بِشَىءٍ فلا تَكُنْ × بِغَيْرِ الَّذي يَرْضى بِهِ اللّهُ تَشْغَلُ
فَلَنْ يَصْحُبَ الاِنْسانَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ × وَمِنْ قَبْلِهِ اِلا الَّذي كانَ يَعْمَلُ
اَلا اِنَّمَا الانسانُ ضَيْفٌ لاَهْلِهِ × يُقيمُ قَليلاً بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَرْحَلُ.[۳]
پانویس
منبع
حاج شیخ عباس قمی, منتهی الآمال، قسمت اول، باب اول: در تاريخ حضرت خاتم الانبياء