محمدتقی فلسفی
منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 5، صفحه 522
نویسنده: محمد خردمند
آیت الله محمدتقی فلسفی
ولادت
محمدتقی فلسفی، دهم ربیع الاول مولود سال 1326 هـ.ق (1286 هـ.ش) در تهران زاده شد.[۱] پدرش، آیت الله شیخ محمدرضا تنکابنی (متولد 1282 هـ.ق) از مجتهدان و مدرسان زبردست بود که سال ها در مدرسه «فیلسوف الدوله» تهران تدریس می کرد. وی یکی از شاگردان آیت الله تنکابنی، آیت الله آخوند ملا علی همدانی و آیت الله آقا میرزا هاشم آملی بود. عموم مردم و حتی قضات دادگستری در باب مسائل فقهی به ایشان مراجعه می کردند و حتی عالمان بزرگ نیز به دیدن او می رفتند. سرانجام بعد از عمری طولانی و پربرکت در 103 سالگی (سال 1385 هـ.ق؛ 1345 ش) از دنیا رفت.[۲]
مادر آقای فلسفی، طوبی خانم (فرزند آقا ابوالحسن تاجر اصفهانی مقیم تهران) بسیار متدین و باعاطفه بود و در دوره کشف حجاب، هرگز از خانهاش خارج نشد. وی برای تربیت فرزندانش تلاش بسیاری کرد. این بانوی محترمه سرانجام در 12 شعبان سال 1360 هـ.ق بر اثر سکته قلبی رحلت کرد.[۳]
تربیت
دوره کودکی محمدتقی، با نظارت مستقیم مادر بزرگوارش سپری شد. محمدتقی و برادرانش معمولاً در کوچه بازی نمیکردند؛ زیرا مادرشان به آن ها گفته بود که شما روحانیزاده هستید و باید خویشتندار باشید، بنابراین آنان در خانه بازی می کردند.[۴]
بعد از پایان شش سالگی به دبستان توفیق وارد شد. این دبستان توسط مدیری باایمان، باسواد و اهل فضیلت به نام شیخ محمدرضا توفیق اداره می شد. او در آن جا شش سال تحصیل کرد و خواندن و نوشتن و نظم و انضباط و برخی از آیات قرآن را آموخت و موفق به دریافت گواهینامه اتمام تحصیلات ابتدایی گردید.[۵]
استادان
بعد از پایان تحصیلات ابتدایی شروع به تحصیل مقدمات علوم اسلامی در مدرسه حاج ابوالفتح کرد و نزد شیخ محمد رشتی؛ صرف و نحو آموخت و علم معانی و بیان را بر اساس کتاب مطول از میرزا یونس قزوینی فراگرفت. در علم فقه و اصول از شیخ محمدعلی کاشانی در مدرسه عبدالله خان و از شیخ مهدی در مدرسه محمدیه بهرهمند شد و از پدرش (آیت الله تنکابنی)، قوانین و شرح لمعه را آموخت.
محمدتقی به تحصیل فلسفه نیز پرداخت و از محضر میرزا مهدی آشتیانی[۶] (1306ـ1372 هـ.ق) و شیخ ابراهیم امامزاده زیدی (متوفای حدود 1358 هـ.ق) و سید کاظم عصار (درگذشته 1353 هـ.ق) و میرزا طاهر تنکابنی (درگذشته 1320 ش) استفاده کرد.[۷] محمدتقی در ابتدای تحصیل رسماً به سلک روحانیت درآمد و به دست پدرش معمم شد.[۸]
عشق جاودانه
مادرش عشق و علاقه بسیاری به حضرت امام حسین علیه السلام داشت و آرزو می کرد که فرزندش سخنران شود و با بیان جذاب، حماسه حسینی را در جانها زنده کند، اما پدرش میگفت: او باید تحصیلاتش را تکمیل کند. سرانجام توافق شد که محمدتقی از شنبه تا غروب چهارشنبه تحصیل کند و پنجشنبهها و جمعهها به منبر و خطابه بپردازد. آیت الله تنکابنی شرط کرد که محمدتقی در وسط هفته نباید منبر برود و هر شب باید در حضور من مطالعه کند تا بدانم جایی منبر نرفته است!
اولین منبر
محمدتقی برای اولین منبر، به نزد خطیبی ماهر به نام شیخ علی اکبر عزمی (رشتی) رفت از او درخواست کرد برایش منبری بنویسد او پذیرفت، اما نخست از او دو قران گرفت تا قدر نوشته را بداند. نوشته آقای عزمی را چند بار خواند تا حفظ کرد و برای اولین بار در مسجد فیلسوف ـ که آیت الله تنکابنی در آن جا نماز جماعت اقامه می کرد ـ بعد از نماز عشاء منبر رفت. مردم که محمدتقی 15 ساله را در بالای منبر دیدند همگی بهت زده به او چشم دوختند. محمدتقی مطالبش را که حفظ کرده بود چنین آغاز کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
بی مهر علی به مقصد دل نرسی × تا تخم نیفشنی به حاصل نرسی
بی دوستی علی و اولاد علی × هرگز به خدا قسم، به منزل نرسی
کشتی نجاتت ز هلاک است علی × بنشین که به ورطههای قاتل نرسی
در این هنگام آقای شیخ محمد شمیرانی که از آشنایان آیت الله تنکابنی بود و در بین مردم حضور داشت با صدای بلند گفت: «آفرین!» این تشویق بجا تأثیری شگفت آور در محمدتقی گذارد و او بدون اشتباه و بااعتماد کامل بقیه منبر را از حفظ بیان کرد و مورد تحسین مردم قرار گرفت به طوری که بعضی از پدرش خواستند که اجازه دهد همین مطالب را در خانه و برای مؤمنین دیگر بازگو کند.[۹]
هر چند منبر محمدتقی از همان آغاز مورد قبول و توجه واقع شد؛ اما او خود را نگه داشت و مغرور نشد و به همین دلیل در اوایل، وقتی از او برای یک دهه دعوت می شد قبول نمی کرد زیرا ده تا منبر از حفظ نداشت! و فقط همان دو سه منبری را که شیخ علی اکبر عزمی برایش نوشته بود با اندک اضافه و تکمیلی، ایراد می کرد. مادر محمدتقی در جلسات سخنرانی فرزندش حاضر می شد و با این کار او را تشویق می کرد. آیت الله تنکابنی نیز در بسیاری از منبرهای محمدتقی شرکت می کرد و وی را ترغیب می نمود و با این حال مراقب بود که منبر و خطابه، مانع تحصیل و دانش اندوزی نشود.
تجربه سخنرانی برای اقشار گوناگون مردم به تدریج به محمدتقی فهمانید که حفظ مطالب کافی نیست. در نتیجه او کم کم خود، مطالب را تکمیل و منظم می کرد و نکتههایی به آن ها می افزود و این کار نیازمند زحمت و تمرین فراوان بود. مردم به منبرهای محمدتقی اندک اندک علاقمندتر شدند و به این جهت در اوایل، برای هر منبر یک قران و بعدها دو قران می پرداختند، در حالی که به بعضی از واعظان قدیمی همان یک قران را می دادند.[۱۰]
هجرت به قم
برای آگاهی کامل از شئون دینی و اسلامی و حلال و حرام الهی و ادامه تحصیل به همراه شیخ ابوالقاسم ربیعی (اهل رودسر) که از دوستان آیت الله تنکابنی بود ـ در سال 1301 یا 1302 ش به شهر قم سفر کرد. این سفر بیش از چند ماه به طول نیانجامید زیرا آب و هوای قم با مزاج محمدتقی نساخت و او به ناچار به تهران بازگشت.[۱۱]
ازدواج
در آستانه حدود 24 سالگی با دختر عمویش خانم خدیجه تنکابنی ـ فرزند آیت الله شیخ محمدحسین تنکابنی ـ ازدواج کرد. خدیجه خانم قرآن و کتب ادعیه را به خوبی میخواند و با تعلیمات اسلامی و احکام شرعی آشنایی کامل داشت به طوری که بانوان به او مراجعه می کردند و سؤالات دینی خود را از او می پرسیدند.[۱۲]
جواز پوشیدن لباس روحانیت
در دوره حکومت رضاشاه پهلوی، در 4 دی 1307 ش. (12 رجب 1347 ق) قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن همه مردم باید لباس متحدالشکل (کت و شلوار و کلاه پهلوی) بپوشند. از این قانون چند گروه استثناء شدند از جمله مجتهدان و منبریها (محدثان) کسانی که مستثنی بودند باید از شهربانی جواز عمامه بگیرند. هدف از این قانون، علاوه بر ترویج فرهنگ غربی، تضعیف روحانیت و کنترل آنان بود و مأموران شهربانی با شدت و خشونت این قانون را اجرا می کردند و حتی دارندگان جواز نیز از آزار و اذیت و توهین مأمورین در امان نبودند.[۱۳]
در این اوضاع، محمدتقی فلسفی به توصیه پدرش نزد یکی از مجتهدان و شاگردان برجسته میرزای شیرازی به نام شیخ حسین یزدی رفت تا از وی «اجازه عمامه» بگیرد، آن مجتهد خبره، بدون تأیید قانون دولتی، خود به طور مستقل به محمدتقی اجازه نقل حدیث و موعظه داد. بر اساس همین اجازه، «ورقه تصدیق» برای او صادر شد تا بتواند لباس روحانیت بپوشد.[۱۴]
در سال 1316 ش محمدتقی فلسفی در خطابه اش در مسجد میرزا موسی ـ معروف به مسجد بزازها ـ گفت: در اسلام، مسجد محل صلح و صفا و تعاون است. فحش و بدگویی و آزار و آدم کشی متعلق به فرهنگ مسجد نیست. در پی این سخنان؛ محمدتقی احضار شد و به او گفتند که گزارش شده شما به حادثه قتل مردم در مسجد گوهرشاد کنایه زدهاید به همین دلیل منبر شما ممنوع است و حق پوشیدن لباس روحانیت را نیز ندارید! آقای فلسفی به ناچار از منبر علنی، دست کشید اما به صورت پنهانی گاه گاهی برای فامیل و آشنایان به ایراد سخنرانی می پرداخت.[۱۵]
مبارزه با حزب توده
حجت الاسلام فلسفی در برابر حزب توده ـ که صریحاً الحادی و ضداسلامی بود ـ قاطعانه ایستاد و در سخنرانی هایش به مبارزه با آن پرداخت. دولت آن زمان هم که تأثیر گسترده خطابههای او را می دانست، از آغاز رمضان سال 1327 ش مباحث ایشان را به طور مستقیم از رادیو پخش می کرد. این سخنرانیها تا پایان رمضان آن سال ادامه یافت. بعد از پخش این مطالب؛ آقای فلسفی هر روز با دهها نامه تهدیدآمیز مواجه شد که طرفداران حزب توده نوشته بودند؛ اما او اعتنایی نکرد.[۱۶]
هواداران حزب توده تصمیم گرفتند که مجلس سخنرانی آقای فلسفی را به هم بزنند که با حمایت مردم و تدبیر ایشان و حضور به موقع جوانان مسلمان و ورزشکار، نقشه آنان نقش بر آب شد.
نماینده آیت الله العظمی بروجردی
آیت الله بروجردی با اصرار علمای حوزه ـ از جمله امام خمینی ـ در سال 1323 ش. به قم آمد و در آن جا اقامت گزید. بعد از رحلت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در آبان ماه 1325 و درگذشت آیت الله حاج آقا حسین قمی در سال 1326 ش آیت الله بروجردی مرجع بزرگ شیعیان شد. آقای فلسفی در همان زمان به حضور آیت الله بروجردی فراخوانده شد و بعد از طرح مسائلی که بیشتر برای امتحان او بود از ایشان خواست که نمایندگی او را برای رساندن پیامهای مرجعیت شیعه به مقامات دولتی و شاه بپذیرد. وی پذیرفت به شرط آن که از مسائل مهم و مربوط به امور دینی و مذهبی باشد. پیام های آیت الله بروجردی یا به طور مستقیم و به صورت شفاهی و یا به وسیله حاج احمد خادمی ـ خادم آیت الله بروجردی ـ و یا از طریق نامه (با مهر و امضاء) به آقای فلسفی می رسید.
بنا به دعوت آیت الله بروجردی، آقای فلسفی در دهه آخر صفر در منزل ایشان منبر میرفت و نیز به دعوت آستانه مقدسه حضرت معصومه علیهاالسلام شب ها در صحن بزرگ به ایراد خطابه می پرداخت. این منبرها، تأثیر ژرف و مهمی بر طلاب حوزه گذاشت و الگویی برای آنان شد و حتی بر سایر جوانان و نوجوانان آن عصر بسیار تأثیر گذارد.[۱۷]
آقای فلسفی با تشویق و درخواست آیت الله بروجردی، در تهران جلسه تفسیر قرآن برگزار کرد و سال های متمادی هر هفته صبح جمعه در منزل خود فاضلان حوزه و واعظان آن جا را با آموزههای وحیانی آشنا می کرد و به مناسبت نیز فنون سخنوری و اداره منبر و خطابه را به آنان تعلیم می داد.
آیت الله بروجردی در اواخر سال 1325 ش از طریق آقای فلسفی به شاه پیام داد که باید تعالیم دینی نیز مثل خواندن و نوشتن جزء تعلیمات ابتدایی قرار گیرد. آقای فلسفی این پیام را رساند و جواب مساعد گرفت. به دنبال این امر کمیسیونی تشکیل شد تا در برنامه درسی مدارس تجدیدنظر شود و تعلیمات دینی نیز در آن لحاظ گردد. این کمیسیون مرکب بود از آقایان: فلسفی، راشد، شهابی، مشکوه، شعرانی، دکتر سحابی، محمدتقی سبزواری و مهندس بازرگان، که در 30/4/27 تشکیل شد.
مبارزه با بهائیت
فرقه ضاله بهائیت در آن دوران، در دربار و مراکز حکومتی نفوذ کرده و ایادی آنان در سراسر ایران به ظلم و تعدی به حقوق مردم مشغول بودند. مردم از شهرهای مختلف به آیت الله بروجردی نامه می نوشتند و ازا عمال بهائیان شکایت می کردند. این امر سبب ناراحتی مرجع عظیمالشأن شد به طوری که نامه ای به آقای فلسفی نوشت تا او شاه را ملاقات کند و اعتراض مرجع بزرگ را به او برساند.
اما آقای فلسفی مصلحت را در آن دانست که این قضیه را در سخنرانی های مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش می شد مطرح کند. با تأیید آیت الله بروجردی، این کار انجام شد و موجی بزرگ در سراسر کشور بر ضد بهائیت پدید آمد. آقای فلسفی تصریح کرد که هدفش آشکار ساختن گمراهی بهایی هاست و نباید هیچ مسلمانی خودسرانه دست به قتل و خونریزی بزند. هیجان و احساسات مذهبی مردم در تمام کشور بر ضد بهائیان تحریک شد به طوری که شاه را واداشت تا دستور تعطیلی حظیره القدس را صادر کند. البته در عمل، حظیره القدس به طور کامل تخریب نشد و تنها گنبد آن را خراب کردند.
درگذشت آیت الله بروجردی
بعد از رحلت آیت الله بروجردی، حجت الاسلام فلسفی حدود بیست بار در مجالس ترحیم و فاتحه در تهران و قم به ایراد خطابه پرداخت و خدمات دینی و فرهنگی آن مرجع بزرگ را تشریح کرد. این سخنرانیها در آشنایی مردم با آثار و برکات وجودی روحانیت و مرجعیت و آیت الله بروجردی تأثیری بسزا داشت.
قانون انجمن های ایالتی و ولایتی
دولت علم در پاییز 1341 ش لایحهای از تصویب گذراند که هدف آن مسلط کردن بهایی ها بر حکومت بود و در قانون انجمن ایالتی و ولایتی، قید اسلام و ذکوریت را حذف کرد. لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و در اعتراض عالمان دین از جمله امام خمینی و سایر روحانیون قرار گرفت و کمکم اعتراض عمومی مردم نیز شروع شد. آقای فلسفی نیز بالای منبر در سخنرانی های متعدد روشن و آشکار بیان کرد که مسأله رأی دادن زن ها نیست بلکه خطر در آن است که قید اسلام حذف شده است.
متعاقب آن مخالفت عمومی با این لایحه روزبروز بیشتر گردید و رژیم شاه احساس کرد که دیگر مقاومت بیش از این در برابر مردم ممکن است عواقب خطرناکی دربرداشته باشد؛ بنابراین هیأت دولت در جلسه چهارشنبه 7 آذر آن لایحه را لغو کرد. در زمستان 1341 ش آقای فلسفی توسط ساواک دستگیر شد تا به این وسیله ثابت کند که بزرگترین پشتیبان او (آیت الله بروجردی) از میان رفته است و باید به شدت مراقب اعمال و رفتار خود باشد...
حمله به مدرسه فیضیه
رژیم ستمگر پهلوی در روزهای نخستین سال 1342 ش در سال روز شهادت امام صادق علیه السلام با کماندوهای مسلح به مدرسه فیضیه قم حمله کرد و فضلا و طلاب بی گناه را به خاک و خون کشیدند و کتاب و وسایل روحانیان و حتی قرآنها را به آتش کشیدند... آقای فلسفی در این زمان ممنوع المنبر بود. منبر او از 7 اردیبهشت 1342 آزاد شد. پس از آزادی، خطابه های آتشین فلسفی بر ضد رژیم جبار پهلوی آغاز گردید.
حجت الاسلام فلسفی، این جنایت شاه را تشبیه به جنایت یزید بر ضد امام حسین علیه السلام کرد... امام خمینی با پیامهای شفاهی و اعلامیه و نامه مردم و خطبا و علما را دعوت به مبارزه با حکومت ظالم کرد و بر بپاداشتن عزاداری ایام محرم و عاشورا تأکید بسیاری نمود. امام خمینی دستور دادند که بازسازی مدرسه فیضیه باید به صورت مردمی باشد و همه مردم از اداری و روستایی و... در آن شرکت کنند.
استیضاح دولت علم
آقای فلسفی در شب عاشورای 1342 ش در مسجد شیخ عبدالحسین تهران سخنان عاشورایی و تاریخی مهمی بیان کرد که تأثیر فراوانی در سراسر ایران گذارد. جمعیت حاضر در آن جا فوقالعاده زیاد بود به طوری که آقای فلسفی نتوانست از میان مردم و از اول بازار به مسجد برود، بلکه از راه پشت بام بازار به طرف مسجد رفت و از بام مسجد پایین آمد. جوانی پرشور و ایمان در بین آن همه جمعیت و با وجود مأموران ساواک توانست در فرصتی مناسب در زیر منبر به همراه ضبط صوت پنهان شود. او به سختی رشته سیمی از برق به آن جا آورد و سخنرانی آن روز را ضبط کرد و در این مدت به دلیل گرما و محدودیت مکان آن قدر عرق ریخت که نزدیک بود جان به جان آفرین تسلیم کند و بدین گونه که سخنرانی ثبت شد و بعد به سرعت تکثیر گردید و در سراسر ایران توزیع شد.[۱۸]
بعداً این سخنرانی به صورت جزوهای تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال 1342 ش» منتشر شد. آقای فلسفی در این سخنرانی تاریخی، بعد از آن که به جامعیت اسلام اشاره کرد و توضیح داد که مسجد؛ هسته اصلی و مرکز تمام فعالیتها و حرکتها در صدر اسلام بود، امام حسین علیه السلام را الگو و سرمشق برای زندگی در همه زمان ها دانست و بعد به استیضاح دولت علم پرداخت. آقای فلسفی توضیح داد که روحانیت نمی تواند از سیاست دوری گزیند زیرا در اسلام، سیاست عین دیانت است و اسلام از سیاست جدا نیست.
ترور نافرجام
در محرم سال 1344 ش جوانی بسیار قوی و با پنجه بوکس به حجت الاسلام فلسفی حمله کرد اما به لطف الهی و تلاش راننده و خدمتگزار منزل، شکست خورد و دستگیر شد و به کلانتری محل تحویل گردید. اما کلانتری بعداً گفت: دیوانه بود رهایش کردیم. بر اثر این حادثه، منبر حجت الاسلام فلسفی تعطیل شد. حضرات آیات خویی، مرعشی نجفی، شریعتمداری، میلانی و سید علی بهبهانی با ارسال تلگراف از این واقع ابراز تأسف کردند.
تألیف کتاب
کار اصلی حجت الاسلام فلسفی از زمانی که ممنوع المنبر شد ـ سال 1350 ش ـ تا پیروزی انقلاب اسلامی، تألیف و نگارش کتاب بود، در این مدت به ترتیب کتابهای ذیل نوشته و منتشر شد:
- 1. آیةالکرسی؛ پیام آسمانی توحید (یک جلد).
- 2. بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات (دو جلد).
- 3. اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی (یک جلد).
- 4. جوان از نظر عقل و احساس (دو جلد).
- 5. کودک از نظر وراثت و تربیت (دو جلد).
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حجت الاسلام فلسفی تألیف کتاب را ادامه داد و کتابهای ذیل را منتشر کرد: اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی (جلد دوم) ـ معاد از نظر روح و جسم (سه جلد) ـ سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه (یک جلد) ـ شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه (سه جلد).
حماسه ساواک
روز بعد از حادثه 17 شهریور 57 (جمعه سیاه) و شهادت عده بسیاری از مسلمانان آگاه به دست رژیم شاه، در نیمههای شب مأموران ساواک به منزل حجت الاسلام فلسفی حمله کردند و به بازرسی از منزل وی پرداختند و اعلامیههای امام خمینی و نوشتههای او آن را جمعآوری و حجت الاسلام فلسفی را دستگیر کردند و به ساختمان حکومت نظامی بردند و بعد آزاد کردند.[۱۹]
در مراسم اربعین استاد مطهری
این مراسم به دعوت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و در مدرسه فیضیه و با حضور امام خمینی و علماء و فضلاء و عده بسیاری از مردم برگزار شد. چون در آن زمان عدهای از غربزدهها در صدد بودند که نقش دین و روحانیت در جامعه کمرنگ شود و یا اساساً اسلام منهای روحانیت برپا شود، حجت الاسلام فلسفی بعد از شرح نهضت تحریم تنباکو، مشروطیت و ملی شدن نفت، افزود: مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی قیام کرد و استعمال دخانیات را محاربه با امام عصر عجل الله تعالی و فرجه الشریف معرفی نمود، در نتیجه مردم اطاعت کردند و قراردادی که با اجانب بسته شده بود، لغو شد...
قیام امام که قبل از پانزده خرداد 1342 آغاز گردید، از اول به نام خدا بود، از این رو تمام مردم مسلمان اعم از روحانیون، دانشگاهیان و سایر اقشار شهری و روستایی با رهبر بزرگ انقلاب همصدا شدند و توانستند سرانجام انقلاب اسلامی را به پیروزی برسانند.[۲۰]
حکمت یک سکوت
حجت الاسلام فلسفی با آن که در زمان طاغوت، از منتقدان مهم و برجسته مسائل اجتماعی بود اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در منبر و سخنرانی لب به انتقاد از حکومت اسلامی نگشود زیرا این کار را به مصلحت نمی دانست. او خود در جواب عده ای از اهل فضل، چنین گفت: «آقایان! بله من در زمان شاه انتقاد می کردم. انتقاد من به ضرر شاه و به نفع رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دین خدا بود. اما الآن انتقاد نمی کنم برای این که انقلاب ما اسلامی است. اگر از سوء اعمال بعضی ها به نام «دولت» انتقاد کنم چیزی حاصل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی شود، ولی آمریکا استفاده می کند و من نمی خواهم که به نفع آمریکا سخنرانی کنم. وظیفهام را به طور خصوصی انجام می دهم. آن فردی که باید به واسطه سوء عملی که داشته مورد انتقاد قرار گیرد با تلفن به او می گویم که... شما باید عمل خود را اصلاح کنید و تغییر روش دهید».
حجت الاسلام فلسفی این مطلب را با امام خمینی نیز در میان گذاشت و ایشان هم نظر جناب فلسفی را تأیید کردند و فرمودند شما انتقاد نکنید... در حکومت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز برخی کارهای ناشایست را افرادی مرتکب می شدند که تک تک بد بود ولی دولت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بر اساس اسلام بود، بنابراین شروع انتقاد در منابر مصلحت نیست.[۲۱]
رحلت
حجت الاسلام فلسفی بعد از حدود هفتاد و پنج سال خدمت خالصانه به اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم در 93 سالگی در روز جمعه 27/9/1377 ش. برابر با 18 شعبان سال 1419 درگذشت و در جوار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام آرمید.[۲۲]
پانویس
- ↑ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1376ش، ص 47.
- ↑ همان، ص 38.
- ↑ همان، ص 41.
- ↑ همان، ص 47ـ48.
- ↑ همان، ص 51ـ52.
- ↑ زندگی نامه میرزا مهدی آشتیانی در ستارگان حرم، ج 9، و شرح حال میرزا طاهر تنکابنی در مجموعه گلشن ابرار آمده است.
- ↑ زبان گویا اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378 ش، ص یازده.
- ↑ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 55.
- ↑ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 55ـ57 و زبان گویای اسلام، ص یازده و دوازده.
- ↑ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 59ـ60.
- ↑ زبان گویای اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک)؛ ص سیزده.
- ↑ همان، ص 65.
- ↑ ر.ک: زندگینامه سیاسی امام خمینی، ج اول، محمدحسن رجبی، موسسه فرهنگی قبله، چاپ چهارم، 1374 ش، ص 46.
- ↑ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 80 و 455.
- ↑ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 92ـ93.
- ↑ ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک: کتاب نهم زبان گویای اسلام، ص پانزده.
- ↑ برخی از نویسندگان به آثار مثبت منبرهای آقای فلسفی بر خود و نسل جوان آن روز اشاره کرده و او را مورد ستایش قرار دادهاند. از جمله بنگرید به «از چشم برادر» شمس آل احمد، کتاب سعدی، قم، 1369 ش، ص 172.
- ↑ زبان گویای اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم)، ص 211ـ215.
- ↑ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 349ـ350.
- ↑ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 355ـ357.
- ↑ همان، ص 234.
- ↑ زبان گویای اسلام (یاران امام...) ص بیست و پنج.