ابویعقوب سجستانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از اثر آفرینان است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


ابویعقوب اسحاق سجستانی (وف ح 386 ق) ملقب به خیشفوج متكلم و داعى اسماعیلى در ایران در قرن 4 قمری است. از كتابهاى متعددى كه از ابویعقوب به جا مانده ظاهرا، مهمترین آنها «كشف المحجوب» و «الافتخار» است.


تحقیق كامل آثار ابویعقوب امرى است ضرورى زیرا ابویعقوب تنها مرجع عمده‌ى ما براى اطلاع از عقاید جناح فلسفى اسماعیلیه در سده‌ى چهارم است. رویه‌ى فلسفى ابویعقوب به طور كلى بر اساس عقدید فلسفى نسفى قرار دارد. نسفى ظاهراً نخستین كسى بود كه فلسفه‌ى نور افلاطونى را در حدود سال 300 ق وارد عقاید اسماعیلیه كرد.

زندگی‌نامه

ابویعقوب اسحاق بن احمد سِجْزی (سجستانی)، از داعیان بزرگ اسماعیلیه در سده‌های ۳ و ۴ ق، در ایران مخصوصاً در سیستان و خراسان است.

در میان مؤلفان قدیم، او به ابویعقوب یا اسحاق سجزی معروف بوده است. ابوالقاسم كاشانی در «زبدة التواریخ» او را «اسحاق سجزی ملقب به خَیْسَفوج» خوانده است. زبیدی، خیسفوج را در تاج العروس حَبّ القطن (پنبه دانه) ‌و نیز چوب پوسیده معنی كرده است و نیز گوید كه خیسفوجه نام مردی است. در الفرق بین الفرق، بغدادی او را معروف به «بَندانه» خوانده است كه مسلماً تحریفی از پنبه دانه است و از اینجا برمی‌آید كه او را هم خیسفوج و هم پنبه دانه می‌خوانده‌اند كه لقبی بوده است از جانب دشمنانش از روی استهزا و استخفاف كه وجه آن معلوم نیست.

از «زبدةالتواریخ» ابوالقاسم كاشانی بر می‌آید كه پس از محمد بن احمد نسفی‌ (نخشبی)، ابویعقوب‌ اسحاق سجزی‌ داعی اسماعیلیان در سیستان گردید و ناصرخسرو در «خوان الاخوان» می‌گوید كه ابویعقوب سجزی صاحب «جزیرۀ خراسان» بوده است. از تلفیق قول كاشانی با قول ناصرخسرو بر می‌آید كه سیستان از جهت مناطق تبلیغاتی اسماعیلیان جزو خراسان به شمار می‌آمده است.

ابویعقوب در فاصلۀ سالهای ۳۲۳ و ۳۳۱ ق. (سال قتل نسفی) ظاهراً در خراسان نبوده است و خبر او را از جاهای دیگر می‌شنویم. ابن‌ندیم از ابویعقوب نامی خبر می‌دهد كه از سوی امام [اسماعیلیان] در ری خلیفه بوده است و بنوحَماد موصلی در جزیره (شمال عراق) از جانب او مأمور دعوت بوده‌اند و نیز از ابوعبیدالله ابن نفیس سخن می‌گوید كه در «حضرت» (یعنی بغداد) خلیفۀ ‌ابویعقوب بوده است و ابویعقوب بعضی كارهای او را ناپسند شمرد و عده‌ای از «اعاجم» (ایرانیان) را فرستاد كه او را در خانه‌اش كشتند. ظاهراً این همان ابویعقوب است كه در ری خلیفۀ ‌امام بوده است و كسانی را كه به قتل ابن نفیس فرستاده بود، از ایرانیان بوده‌اند. نیز این ابویعقوب همان «اسحاق» است كه نظام‌الملك می‌گوید: «پس از ابوحاتم [ورسنانی رازی] قرار این مذهب (اسماعیلی) ‌بر دو كس گرفت، یكی بر عبدالملك كوكبی و دیگری بر اساحاق كه مقیم ری بود». چون نام ابویعقوب، «اسحاق» است، «اسحاق» مقیم ری با ابویعقوب مذكور در الفهرست كه در ری خلیفه بوده است، باید یكی باشد. بنابراین ابویعقوب اسحاق سجزی پیش از آنكه به جای نسفی داعی سیستان و خراسان گردد، داعی ری بوده است.

عقاید ابویعقوب در كتاب «الافتخار» او خلاصه شده است و در آن به اعتراضات و طعنه‌ها و استهزاهای مخالفان جواب گفته است. وی می‌گوید: «می‌خواهم در این كتاب مبانی اهل حق را در توحید، ملائكه، اسامی، رسالت، ‌وصایت، امامت، بعث، ثواب و عقاب، قیامت و تأویل بیان كنم»؛ و این همه مسائلی است كه اصول حكمت اسماعیلی بر آن مبتنی است. افزون بر اینها در این كتاب از «معرفت اصلین» (جان و خرد)، «جدّ و فتح و خیال»، «حروف سبعۀ ‌علویه» و جز آن سخن گفته است. ابویعقوب در باب عاشر در معرفت بعث، برانگیختن و رستاخیز را چنانكه به قول او اهل ظاهر می‌گویند، قبول ندارد.

تاریخ وفات ابویعقوب سجزی به طور دقیق ذکر نشده است؛ عبدالقاهر بغدادی گفته است كه «قُتِلَ النسفی و المعروف ببندانه علی ضلالتهما». بعضی از این عبارت حدس زده‌اند كه نسفی و ابویعقوب را با هم كشته‌اند، ولی چنین نیست. محمد بن احمد نسفی‌ (نخشبی) كه خود از داعیان مشهور اسماعیلی بود و به گفتۀ ‌نظام‌الملك، نصر بن احمد سامانی را با بسیاری از درباریانش به مذهب اسماعیلیان و باطنیان در آورده بود، پس از معزول شدن نصر بن احمد، از سوی نوح بن نصر فرا خوانده شد و به دستور او در ۳۳۱ ق. كشته شد، ولی ابویعقوب سجزی سالهای دراز پس از این واقعه زنده بوده است. او خود در كتاب الافتخار در پایان باب نهم می‌گوید كه از وفات حضرت رسول (ص)‌، ۳۵۰ سال و اندی گذشته است. اگر عبارت ثلاثمائة و نَیف و خمسون را حداقل ۳۵۱ بگیریم و سال وفات حضرت رسول (۱۱ ق) را بر آن بیفزاییم، رقم ۳۶۲ به دست می‌آید، یعنی سال تألیف كتاب الافتخار.

همچنین ایوانف از كتابی از ابویعقوب سجزی به نام «المبدأ و المعاد» نام می‌برد كه به الحاكم بامرالله، خلیفۀ فاطمی، اهدا شده است. با توجه به اینكه الحاكم بامرالله در ۳۸۶ ق. به خلافت رسیده است، باید گفت كه ابویعقوب دست كم در آن سال زنده بوده است.

از سوی دیگر در «جامع التواریخ» رشیدالدین و در «زبدة التواریخ» ابوالقاسم كاشانی آمده است كه ابویعقوب سجزی عاقبت به دست امیر خلف بن احمد سجزی امیر صفاری (حك‍: ‍‌۳۵۲-۳۹۳ ق. در سیستان) ‌كشته شد، پس باید گفت كه قتل ابویعقوب میان سالهای ۳۸۶ و ۳۹۳ ق. اتفاق افتاده است. در اینكه بیشتر داعیان اسماعیلی در آن زمان تحت تعقیب بوده و بعضی هم كشته شده‌اند و نیز در اینكه امیر خلف بن احمد از اهل سنت بوده است و كشته شدن ابویعقوب به دست او تعجبی ندارد.

آثار و تألیفات

ابویعقوب سجزی در حکمت الهی اسماعیلی و در دفاع از عقاید اسماعیلیان كتب و رسالات متعددی نوشته كه بسیاری از آنها در ۵۰ سال اخیر منتشر شده است. این آثار كه تا ۶۰ یا ۵۰ سال پیش در كتابخانه‌های خصوصی اسماعیلیان محفوظ مانده بود، از دسترس محققان بیرون بود و در این مدت اخیر محققان آیین اسماعیلی بیشتر آنها را منتشر كرده‌اند و ما امروز می‌توانیم دربارۀ ‌عقاید اسماعیلیان ایرانی و نیز آیین اسماعیلی به طور كلی خیلی بیشتر از قرون گذشته آگاهی داشته باشیم.

الف. آثار چاپ شده:

۱. اثبات النبوات؛ این كتاب چنانكه از نامش پیداست، در اثبات نبوت پیامبران بر طبق عقاید اسماعیلی است و مشتمل بر ۷ مقاله است. مقالۀ ‌ششم كه از مقالات مهم كتاب است، ‌دربارۀ یكی از اصول عمدۀ ‌آیین اسماعیلی است كه در حقیقت فلسفۀ ‌تاریخ از نظر حكمت اسماعیلی است.

۲. الافتخار؛ چنانکه گفته شد، عقاید ابویعقوب در كتاب «الافتخار» او خلاصه شده است و در آن به اعتراضات و طعنه‌ها و استهزاهای مخالفان جواب گفته است. سال تألیف این كتاب ۳۶۲ قمری است.

۳. الرسالة الباهرة؛ این كتاب یا رساله برای شخصی مهم نوشته شده است كه می‌خواسته است از «قیامت کبرى و احوال و کیفیات آن» آگاهی یابد و جملاتی را كه در كتب دیگر اسماعیلی نوشته شده بود، كافی ندانسته است و از ابویعقوب خواسته است كه در این باب آنچه «اقرب الی الدرك و اسهل الی الاحاطة» باشد، مقرون به براهین و دلائل واضحه بنویسد. ابویعقوب در «الرسالة الباهرة» قیامت كبرى و اشراط ساعت و تغییرات كلی در عالم طبیعت از زلزله و فرو ریختن ستارگان و تاریك شدن آفتاب و نابودی ستارگان و غیره را درست نمی‌داند و آن را بر طبق اصول اسماعیلی تأویل می‌كند و می‌گوید خداوند آنچه خود آفریده است به هم نمی‌زند. قیامت كبرى قیامت نفوس انسانی است كه نمایانگر صورت نفسانی طبیعت عالم است و همۀ صفاتی كه دربارۀ ظهور «ساعت» و «قیامت» در قرآن آمده است، از تغییرات این صور عالیه یا منحطه در نفوس انسانی است.

۴. تحفة المستجیبین؛ موضوع كتاب در حقیقت تأویل بعضی اسامی است كه در عقاید دینی مصطلح است و می‌گوید: اسامی برای معانی وضع شده است كه باید به دلالت ضمنی یا تضمّنی به آنها پی برد و اگر فقط به خود اسامی لفظی اكتفا شود، ‌معاندان به آسانی «مرتاد» (یعنی طالب) را از راه در خواهند برد. از جملۀ ‌این اسامی باری، امر، علم، كلمه، وحدت، عقل، قلم، عرش، قضا، شمس، نفس، لوح، ملك، تالی و غیر آن است.

۵. كشف المحجوب؛ این كتاب به فارسی است. این كتاب كه می‌توان گفت خلاصۀ‌ عقاید ابویعقوب است، در ۷ مقاله و هر مقاله مشتمل بر ۷ جستار است. مقالۀ ‌اول در توحید است كه در آن شیئیت، حد، صفت، مكان، زمان و هستی را از خداوند نفی می‌كند. مسألۀ بالاتر بودن خداوند از هستی، از عقاید نو افلاطونیان است كه به حكمت اسماعیلی راه یافته است. مقالت دوم دربارۀ‌ خرد است كه مركز دو جهان است و یكی بودن آن با «امر»، «كلمه»، «علم» و «نفس امر» و نیز اساس بودن خرد. مقالت سوم در «خلق ثانی» كه همان نفس ونفس انسانی و ناطق بودن آن و متفكر بودن آن است. مقالت چهارم در «خلق ثالث» است كه همان طبیعت است. مقالت پنجم در «خلق رابع» و انواع است. مقالت ششم در«خلق خامس» است كه دربارۀ‌ نبوت است و مقالت هفتم در «خلق سادس» است كه در بعث و برانگیختن است.

۶. الینابیع؛ مؤلف در مقدمه می‌گوید: من در این كتاب خود را به آنچه گذشتگان در كتابها آورده‌اند، مشغول نخواهم داشت، بلكه بدانچه بر گردن ایشان از ایضاح و ارشاد خلق مانده است، پرداخته‌ام، چنانكه آیندگان نیز آنچه از این بابت بر گردن ما مانده است، ‌ادا خواهند كرد. موضوع كتاب، تشابه ینابیع با سرچشمه‌های طبیعی و روحانی است. این یك جهان‌شناسی عمیقی است كه اسماعیلیان ایرانی به آن پرداخته‌اند و تشابه عالم طبیعت و عالم ملكوت و جهان ائمه و «نطقاء»‌ را با تأویل بیان كرده‌اند. كتاب مشتمل بر ۴۰ «ینبوع» است و در آن از تشابه ادیان الهی و «اتفاق صلیب با شهادة» سخن گفته است.

ب. آثار خطی:

۱.البرهان. عارف تامر در مقدمۀ ‌خمس رسائل اسماعیلیه گفته است كه این كتاب در میان نسخ خطی اسماعیلی در مِصْیاف سوریه پیدا شده و در ۷۰۰ صفحه است (ص ۱۷).

۲. البشارة یا البشارات. مصطفی غالب درمقدمۀ كتاب الافتخار می‌گوید كه نسخه‌ای از آن در كتابخانۀ خصوصی او موجود است (ص ۱۳؛ نیز نک‍ : مجدوع، ۲۴۲-۲۴۳). علی بن حاتم در تألیف كتاب خود روضة الحكم الصافیة و بستان العلوم الوافیة، از این كتاب استفاده كرده است (همانجا)‌.

۳. رسالة فی تألیف الارواح یا فی معرفة الارواح. پوناوالا احتمال می‌دهد كه این رساله از سجستانی نباشد (ص 88). نسخه‌ای از این اثر در كتابخانۀ خصوصی مصطفی غالب موجود است (غالب، ۱۴).

۴. التوحید. نسخۀ ‌خطی این اثر در میان نسخ خطی اسماعیلی كتابخانۀ شیخ ابراهیم بن شیخ عبدالقیوم در بمبئی موجود است (پوناوالا، 89).

۵. الرد علی من وقف عند الفلك من الفلاسفة. به گفتۀ ایوانف (ص 30) این رساله در ۱۷ صفحه است. نسخۀ‌ خطی این اثر در بمبئی موجود است (نک‍ : مركزی، ۲ / ۱۰۶).

۶. سرائر المعاد و المعاش. به گفتۀ‌ پوناوالا این رساله در ۷ فصل است: فی الابانة عن الفضیلة الممجدة الانسانیة؛ فی الابانة عن الفضیلة الانسیة و ماللجوهر الانسی؛ فی الابانة عن الفضیلة الانسیة الالهیة الموجودة فی هذا الهیكل الربانی؛ فی الابانة عن الفضیلة الممجدة المهذبة المعقولة الانسیة؛ فی الابانة عن الفضیلة السامقة الممجدة المقدسة الالهیة للجوهر الانسیة؛ فی الابانة عن الفضیلة الممجدة المقدسة الازلیة؛ فی الابانة عن الفضیلة السامقة المتعالیة الانسیة الالهیة (ص 87). برخی این رساله را به ابوحاتم رازی نسبت داده‌اند (نک‍ : ایوانف، همانجا).

۷. سُلَّم النجاة. مجدوع آن را به ابویعقوب نسبت داده است و آن دربارۀ مطالبی است كه مؤمن برای نجات در دنیا و آخرت به اطلاع از آنها نیازمند است. توالی موضوعات آن بر طبق توالی موضوعات ایمان است: ایمان به خدا، به فرشتگان، كتب الهی، انبیا، معاد، بعث بعد از مرگ و به بهشت ودوزخ (ص ۱۹۶). ایوانف می‌گوید كه همۀ ‌نسخ خطی آن در قسمت پنجم كه راجع به «بعث» است، قطع می‌شود و دنبالۀ آن كتاب الرشد و الهدایة است كه منسوب به ابن حَوْشَب است (ص 28، نیز 18). انقطاع آن در مسألۀ «بعث» دلیل بر این تواند بود كه عقاید سجزی در این باب مخالف با عقاید رسمی فاطمیان بوده است. نسخۀ خطی این اثر در كتابخانۀ شخصی مصطفی غالب موجود است (غالب، همانجا).

۸. المبدأ و المعاد. به گفتۀ ایوانف رسالۀ مختصری است در ۳ قسم: فی اثبات التوحید لصانع العالم، فی ماهّیة مبدأ الذوات من اللوح الكریم و فی ما تصیرالله النفس الناطقة. نام مؤلف در عنوان كتاب ذكر شده است، ولی در خود متن نیامده است. مؤلف در مقدمه از خلیفۀ فاطمی «الحاكم بامرالله» یاد كرده و او را «امام العصر» خوانده است. كتاب در ۳۶ صفحه و در یك مجموعۀ شخصی است. در قسم دوم دربارۀ‌ مسألۀ تناسخ نیز بحث شده است، همان مسأله‌ای كه ناصرخسرو به آن تاخته است (نک‍ : ایوانف، 29). این معنی شكی را كه بعضی در انتساب این كتاب به سجزی كرده‌اند، برطرف می‌سازد. عقیدۀ ‌رسمی در زمان الحاكم بر رد تناسخ بوده است كه ناصرخسرو نیز می‌گوید امام زمان او آن را نپسندید. شاید همین رساله است كه چون الحاكم آن را دیده و عقیدۀ‌ او را دربارۀ تناسخ خوانده است، آن را نپسندیده است.

۹. الموازین. مجدوع (ص ۱۸۹-۱۹۰) آن را «من تألیف سیدنا ابی یعقوب السجستانی»آورده است و مشتمل بر ۱۹ میزان است، بدین سان: فی سلب مخالفة الحق و ایجاب نقضه؛ ایجاب السعادة لمن اجاب دعوة الحق و سلبها غیره؛ فی كیفیة البرهان و سلب مادونه؛ فی ایجاب معرفة المبدع؛ فی ایجاب سلب الوجوه ایاه؛ فی ایجاب سلب القدمة ایاه؛ فی ایجاب سلب التشبیه و التعطیل؛ فی ایجاب التوحید بالتقریب؛ فی ایجاب الامر و معرفة عبادته؛ فی ایجاب العقل و معرفة اسمائه؛ فی ایجاب الفروع الثلاث المتفرّع من الاصلین؛ عنوان میزان دوازدهم در نسخ موجود نیست؛ فی ایجاب النطقاء و معرفة صروفهم و حدودهم؛ فی ایجاب الاسس و معرفتهم؛ فی ایجاب الائمة و معرفتهم؛ فی ایجاب الحجج و الدعاة؛ فی ایجاب القائم علیه السلام و رفیع رتبته؛ ‌فی ایجاب الثواب للمحسنین و ضدّه للمسیئین؛ ‌فی انّ الثواب الابدی هوالعلم التأییدی و حرمانه نقیضه. پوناوالا می‌گوید كه ابویعقوب هم در مقدمۀ ‌الموازین و مهم در مقدمۀ المبدأ و المعاد از الحاكم بامرلله (آغاز خلافت: ۳۸۶ ق) ‌نام می‌برد (ص 83). نسخۀ خطی كتاب در كتابخانۀ ‌محمدیۀ ‌هَمْدانیه موجوداست (نک‍ : جهنی، ۳۵۶).

۱۰. مُسلِیةُ الاحزان. مجدوع آن را به «الشیخ الحمید اسحاق بن احمد ابی یعقوب السجستانی» نسبت می‌دهد (ص ۵۵). موضوع رساله در صبر بر محنتها و مصیبتهاست و اینكه نزول و رفع محن و مصائب به سبب حركات فلكی است و خردمند با خرد خویش نمی‌تواند از آن بپرهیزد و عاجز از روی عجز دچار محنت و مصیبت نمی‌گردد و هیچ كس را از آن رهایی نیست و جز شكیبایی و روی آوردن به خدا چاره‌ای ندارد (نک‍ : همانجا). یك نسخۀ خطی از این اثر در كتابخانۀ فیضی بمبئی موجود است (GAS, I / 575).

۱۱. المقالید الملكوتیة، كه به چندین «اقلید» تقسیم شده است. قسمتهایی از آن در كتاب الازهار و مجمع الانوار تألیف حسن بن نوح ابن یوسف الهندی البهروجی (د ۹۳۹ ق)‌آمده است (ایوانف، 29؛ دربارۀ الازهار، نک‍ : همو، 83) آمده است. حمیدالدین احمد كرمانی در كتاب الریاض فرض می‌كند كه سجستانی المقالید را پس از النصرة تألیف كرده است، زیرا در اقلید ۴۴ این كتاب می‌گوید كه نفوس طبیعی از عالم عقل نیامده‌اند و حال آنكه در كتاب النصرة گفته است كه نفوس طبیعی از عالم عقل آمده‌اند (در مبحث نسیان عارض بر نفوس درعالم طبیعت). كرمانی می‌گوید: «و مستحیل ورود هذه الانفس من عالم العقل و هو ممّا لایقوم علیه دلیل اصلاً» و می‌گوید آنچه مؤلف النصرة خود در كتاب المقالید گفته است، دلیل است برنقص آنچه در النصرة آمده است و نمی‌دانم چرا این مطالب بر او پوشیده مانده است و ظاهراً المقالید را پس از النصرة نوشته است (ص ۹۳). به گفته جهنی (همانجا) نسخه‌ای از این كتاب در كتابخانۀ محمدیۀ همدانیه موجود است.

۱۲. الواعظ من الكلام الربانی فی الزیور علی داود و غیر ذلك من اقاویل امیرالمؤمنین مولانا علی بن ابی طالب (ع) ... (نک‍ : مجدوع، ۵۴). مجدوع می‌گوید كه حاتم بن ابراهیم در كتاب النقد علی اهل المخاط از این رساله نقل كرده است (همانجا). نسخۀ خطی این رساله ظاهراً موجود است (پوناوالا، 87).

آثار یافت نشده

۱. اساس الدعوة (ایوانف، 30؛ پوناوالا، 88). ۲. رسالة الامن من الحیرة. به گفتۀ ایوانف (همانجا) انتساب این رساله به ابویعقوب مشكوك است. ۳. تأویل الشرائع یا تأویل الشریعة (همانجا). ۴. خزانة الادلة، در عقاید اسماعیلی مشتمل بر ۲۸ خزانه. بعضی آن را از حمیدالدین كرمانی دانسته‌اند (همانجا؛ تامر، ۱۷). ۵. سوس البقاء (ایوانف، همانجا). چنانكه گذشت، ناصرخسرو در زادالمسافرین می‌گویدكه ابویعقوب در این كتاب متابعان حق را به تناسخ دعوت كرده است. «سوس» به معنی طبیعت است و شایدمقصود ابویعقوب در این كتاب بقای طبیعت درافراد انواع از راه انتقال ارواح بوده است. در بعضی كتب نام آن سوس النعام آمده است (نک‍ : ایوانف، همانجا) كه درست نمی‌نماید و شاید سوس النِعم باشد. عنوان كتاب در بعضی از فهارس اسس البقاء آمده است. ۶. الكامل. ابویعقوب در كتاب اثبات النبوءات به این تألیف خود اشاره كرده و امیدوار بوده است كه آن را بنویسد (ص ۲۸)؛ اما چون در فهرست آثار او نامی از این كتاب دیده نشده، شاید به تألیف آن توفیق نیافته است. ۷. العلم المكنون و السر المخزون. این كتاب را محمد بن حسن دیلمی مؤلف قواعد عقائد آل محمد به ابویعقوب نسبت داده و از آن مطالبی در تأویل ظواهر شریعت نقل كرده است. ابویعقوب در این كتاب در تفسیر آیۀ حُرِّمَتْ عَلَیكُمُ المَیْتَةُ وَ‌الدَّمُ و لَحْمُ الْخِنْزیرُ ... (مائده / ۵ / ۳) می‌گوید كه مراد از «میتة» «ظاهر» است، زیرا «ظاهر» بدون باطن همچون مرده است و «خون» در حكم شك است كه تا شناخته نشود، عمل به آن حرام است. همچنانكه تا خون حیض پاك نشود، نزدیكی با زن حرام است و مقصود از «لحم خنزیر» منافق است و« ما اُهِلَّ لِغَیرِ اللّهِ» كسی است كه بدون حق به اصلی دعوت كند ... (نک‍ : دیلمی، ۴۸). ۸. الغریب فی معنی الاكسیر (ایوانف همانجا). ۹. مونس القلوب (همانجا). ۱۰. النصرة. این كتاب را ابویعقوب در تأیید كتاب المحصول تألیف محمد بن احمد نسفی و در نقض كتاب الاصلاح ابوحاتم رازی وَرَسنانی ــ كه در رد المحصول تألیف كرده بود ــ نوشته است. حمیدالدین احمد كرمانی معروف به «حجة العراقین» كه در ۴۰۸ ق به مصر رفت تا در رفع اختلافات اعتقادی اسماعیلیان اقدام كند، كتابی با عنوان الریاض فی الحكم بین الصادَین، صاحبی الاصلاح و النصرة نوشت (نک‍ : كرمانی، ۴۹، ۵۰). كتابهای المحصول و النصرة در درست نیستند و ظاهراً علت آن عقایدی بوده است كه در این دو كتاب در مخالفت با عقاید رسمی فاطمیان مذكور بوده است. در الریاض از كتاب النصرة بسیار نقل شده است و از آن منقولات می‌توان به عقایدی كه پس از ظهور و استقرار خلافت فاطمی در قاهره مورد قبول فاطمیان نبوده است، پی برد. مثلاً یكی از مسائل مهم مورد نزاع میان اسماعیلیان این است كه آیا «آدم» صاحب شریعت بوده است، یا نه. ابوحاتم رازی صاحب الاصلاح معتقد است كه آدم ــ كه نخستین «نطقاء» بوده است ــ صاحب شریعت بوده است، ولی ابویعقوب از صاحب المحصول طرفداری كرده كه آدم صاحب شریعت نبوده است. صاحب الریاض مخالف این عقیده است و می‌گوید كه آدم صاحب شریعت بوده است (نک‍ : همو، ۲۰۰-۲۰۱) و نیز قول صاحب النصرة كه «قائم علیه السلام» شرایع را از میان بر می‌دارد، درست نیست، زیرا او چیزی از آنچه متعلق به عبادت خداست، باطل نمی‌سازد، بلكه دور قائم پایان ادوار گذشته است و آیات «اِذَا السَّماءُ اْنَفَطرَتْ» یا «اِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ‌» (انفطار / ۸۲ / ۱ و ۲) برای رفع حدود و دعوت از مراتب گذشته است نه به معنی رفع شرایع ... (كرمانی، ۲۰۱، ۲۰۲).

بُستی در كتاب من كشف ... رساله‌ای از ابویعقوب ذكر كرده است. بستی در این كتاب از عقیده‌ای سخن گفته است كه به موجب آن اعضای ظاهر و باطن بدن انسان همانند ستارگان هستند و همچنانكه اعضای بدن انسان یكی فوق دیگری است، ستارگان نیز چنین هستند. بستی می‌گوید: «و قد رأیت فی رسالة الخیسفوج اعتراضاً علی هذا الكلام و لم یكن یرتضیه» (نک‍ : پوناوالا، 89)، نام این رسالۀ ابویعقوب ذكر نشده است.

منابع