منابع و پی نوشتهای ضعیف
رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی ضعیف
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

یحیی بن سعید حلی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ابوزکریا یحیی بن احمد بن یحیی معروف به ابن سعید هذلی حلی یکی از علمای معروف شیعه در قرن هفتم هجری است. ابن سعید عموزاده محقق اول صاحب شرایع است که خود به شهر حله در عداد بزرگان فقها و مجتهدین قرار گرفت. او در فقه و تفسیر و مخصوصاً در ادبیات و لغت و اخبار و مهارت بیشتری داشت.

ولادت و خاندان

ابوزکریا، نجیب الدین یحیی بن احمد هذلی حلّی، در سال ۶٠١ هجری در شهر کوفه متولد شد، اما در حلّه رشد و نما یافت. آل سعید یکی از طایفه های درخشان علمی حلّه و دیگر حوزه های علمی عراق می باشد. یحیی بن سعید حلی از نوادگان دختری فقیه نامدار شیعه، ابن ادریس حلّی و پسرعموی پیشوای مجتهدین، محقق حلی می باشد.

تحصیل و استادان

اساتید و مشایخی که «ابن سعید» علوم فقه، اصول فقه، حدیث و ادب را از آنان بهره برده، عبارتند از:

١. پدر بزرگوارش احمد بن یحیی هذلی حلی (متوفای ۶٩٠)؛

٢. سید فخار بن محمد موسوی (متوفای ۶٣٠)؛

٣. سید محمد بن عبدالله حسینی حلبی (۵۶۴ - ۶٣۴)؛

۴. محمد بن جعفر بن نما حلی (متوفای ۶۴۵)؛

۵. محمد بن ابن البرکات؛

۶. جعفر بن حسن محقق حلّی (۶٠٢ - ۶٧۶).

نقل شده که ابن سعید حلی برای احترام به مقام علمی و شخصیت بزرگ محقق حلی، در درس وی شرکت می کرد و از وی مفتخر به دریافت اجازه گردید.

تدریس و شاگردان

ابن سعید حلی بعد از محقق، به تدریس و تعلیم شاگردان والامقامی همت گمارد که برخی از ایشان عبارتند از:

١. علامه حلی، حسن بن یوسف بن مطهر حلّی (متولد ۶۴٨)؛

٢. سید عبدالکریم بن احمد بن طاووس (متوفای ۶٩٣)؛

٣. حسن بن داود حلی، «صاحب جال» (۶۴٢ - ٧٢٣)؛

۴. سید محمد بن ابی الرضا علوی، صاحب کتاب «تعازی»؛

۵. پسر بزرگوارش محمد بن یحیی؛

۶. سید حسن بن علی حسین ابرز (۶۶٣ ۶٠٧)؛

٧. سید محمد الدین محمد بن علی اعرج حسنی؛

٨. علی بن حسین بن عماد لیثی واسطی (٧۴۵)؛

٩. حسین بن اردشیر طبری (٧٣٠)

١٠. حسن بن احمد بن نما (زنده به سال٧۵٢). [3]

آثار و تألیفات

ابن سعید در غالب علوم صاحب نظر بوده که به برخی از آثار مکتوب وی اشاره می کنیم:

١. الجامع للشرایع (جامع الشرایع): این کتاب، یک دوره کامل فقه شیعه است. ٢۵ نسخه خطی از این اثر نفیس در کتابخانه های مشهد، قم و تهران موجود است.[8] در سال ١۴٠۵ قمری نیز در قم توسط «انتشارات سیدالشهداء العلمیه» با اشراف آیت الله سبحانی در قطع وزیری در ۶۴٨ صفحه و چاپ دیگری در بیروت توسط انتشارات «دارالاضواء» به زیور چاپ آراسته گردید.

٢. نزهة الناضر فی الجمع بین الاشباه و النظائر: در موضوع جمع میان اشباه و نظایر در فقه امامیه نوشته شده و از طهارت تا دیات را در بر دارد. از این اثر گران سنگ بیش از ۶٨ نسخه خطی در شهرهای تبریز، تهران، قم، کرمانشاه، شیراز، همدان، کاشان و یزد نگه داری می شود.[9] این اثر با تحقیق سید احمد حسینی و نورالدین واعظی به سال ١٣٨۶ قمری در قطع رقعی، در ١۶٧ صفحه در نجف و در سال ١٣١٨ قمری در تهران به چاپ رسیده است.

٣. المدخل: در اصول فقه

۴. آداب السفر

۵. قضاء الفوائت: رساله ای در موضوع قضای نمازهای فوت شده.

۶. الفحص و البیان عن اسرار القرآن: در موضوع دلالت آیات بر اختیار بندگان.

٧. معالم الدین: در فقه

٨. کشف الالتباس عن نجاسة الارجاس: در فقه. از این کتاب نفیس ٢ نسخه خطی در کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی (رحمه الله) و مرکز احیاء التراث نگه داری می شود.[10]

در مدح این فقیه نام آور و کتاب ارزشمند «الجامع الشرائع» یکی از بزرگان فن چنین گفته است:

لیس فی الناس فقیه مثل یحیی بن سعید صنف الجامع فقهاً قد حوی کل شرید

یعنی در میان مردم فقیهی مانند ابن سعید نیست. او کتابی به نام «الجامع» در فقه تضنیف کرده که تمام فروع و جزئیات فقه را دربر دارد.[11]

و یکی از فضلای دیگر گفته است:

یا سعید الجدود یا ابن سعید

انت یحیی العلم باسمک «یحیی»

ما رأینا کمثل بحثک بحث

ظنه العالم المحقق وحیا!

یعنی ای کسی که اجدادت، همه مردمی باسعادت بودند! ای فرزند سعید! تو یحیی هستی و علم به نام تو زنده است. ما مجلس درس و بحثی مانند درس تو ندیدیم. دانشمند محقق اگر درس شما را ببیند، آن را وحی می پندارد.[12]

فرزند ابن سعید درباره پدر بزرگوارش گفته است: «شیخ بزرگوار صفی الدین محمد بن یحیی از فقهای بزرگ و از فرزانگان مشهور بوده است».

ابن سعید پس از سپری کردن عمری بابرکت، در شب عرفه سال ۶٨١ هجری در شهر حلّه رحلت کرد و در مزاری که اکنون معروف به «قبه شیخ منتجب الدین یحیی بن سعید» است، مدفون گردید.[13] درود و رضوان خدا بر او باد.

منابع برای اطلاع بیشتر:

١. جامع الرواة، ج ٢، ص ٣٣۴.

٢. نقد الرجال، ٣٧١ - ٣٧٠.

٣. بقیة الدعاة، ج ٢، ص ٣٢١.

۴. موسوعة طبقات الفقها، ج ٧، ص ٢١۶ - ٢١٨.

۵. امل الآمل، ج ٢، ص ٣۴۶.

۶. تأسیس الشیعه، ص ٣٠٧.

٧. تنقیح المقال، ص ٣١٢.

٨. الذریعة، ج ۵، ص ۶١.

٩. رجال ابن داود، ص ٣٧۶.

١٠. لؤلؤة البحرین، ص ٣۵٢.

١١. مستدرک الوسائل، ج ٣، ص ۴١٢.

١٢. مجالس المؤمنین، ٢٣۴.

١٣. ریاض العلماء، ج۵، ص ٣٣۶ - ٣۴٠.

١۴. روضات الجنات، ج ٢، ص ١٨٧.

١۵. فوائد الرضویة، ج ٢، ص ١٠٨٣ و ١٠٨۴.

١۶. بابلیات، ٣ جلد.

١٧. تاریخ حلّه، ج ٢.

١٨. مقدمه کتاب «الجامع للشرائع» از نویسنده.

سدیدالدین اسدی (پدر علامه حلی)

یکی دیگر از خاندان هایی که باعث افتخار جهان تشیع، بلکه جهان اسلام است، خاندان «آل مطهر» در حلّه می باشد. سدید الدین ابوالمظفر یوسف بن علی اسدی ابتدا در محضر علما و فقهای حله تحصیل علم کرد و سپس به حوزه درس محقق حلّی درآمد و طولی نکشید که از پرمایه ترین شاگردان محقق گشت. کمی بعد به افتخار دامادی محقق درآمد و با خواهر وی ازدواج کرد و ثمره این وصلت مبارک، دو فرزند نامدار ایشان یعنی علامه جمال الدین حسن بن یوسف حلّی معروف به «علامه حلی» از ستارگان پرفروغ جهان اسلام و در شمار اعاظم مجتهدین شیعه و نوابع اسلام، و فرزند دیگر، رضی الدین علی بن یوسف حلّی است که وی نیز از علمای بزرگ و بنام بوده و صاحب کتاب «العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه» درباره ایام ماه است.[14]

صاحب کتاب «امل الآمل» وی را «برادر علامه و دانشمندی فاضل»[15] وصف کرده است. پدر شیخ سدیدالدین، یعنی زین الدین علی بن مطهر حلی نیز از دانشمندان والامقام بوده است. پدر علامه حلّی پس از طی مدارج علمی فقه و اصول، فقیهی نامدار و اصولی گران مایه ای گردید.

استادان و مشایخ

وی از علمای بسیاری بهره برد که به نام چند تن از ایشان اشاره می کنیم:

١. سالم بن محفوظ سوراوی (متوفای ۶٣٠)؛ ٢. رضی الدین علی بن طاووس حلّی (متوفای ۶۶۴)؛ ٣. صفی الدین محمد بن سعد موسوی؛ ۴. علی بن ثابت سوراوی (متوفای بعد از ۶٣٣)؛ ۵. خواجه نصیرالدین طوسی (۶٩٧ -۶٧٣)؛ ۶. سید احمد بن یوسف عریضی علوی. ٧. شیخ راشد بن ابراهیم بحرانی (متوفای ۶٠۵)؛ ٨. سید عزالدین محمد بن حسن حسینی بغدادی؛ ٩. نجیب الدین محمد بن نما حلّی (متوفای ۶۴۵)؛ ١٠. سید فخار بن سعد موسوی (متوفای ۶٣٠)؛ ١١. مهذب الدین حسین بن ابی الفرج بن رده نیلی (متوفای ۶۴۴)؛ ١٢. یحیی بن محمد بن فرج سوراوی (زنده به سال ۶٢٠). [16]

سدیدالدین در اثر پشتکار علمی «فقیهی محقق و مدرسی عظیم الشأن شد»[17] صاحب کتاب «امل الآمل» او را «شیخ بزرگ، دانشمند فاضل و فقیه متبحر»[18] اد کرده و شهید ثانی وی را از «افضل المجتهدین»[19] شمرده است.

برای آشنایی با مقام والای علمی پدر علامه، به داستانی تاریخی که نویسنده «مفاخر اسلام» از علامه حلی در اجازه نامه بنی زهره نگاشته است اشاره می کنیم تا ارزش فکری و علمی این عالم بزرگوار بیشتر روشن شود. علامه در اجازه بنی زهره می فرماید:

هنگامی که خواجه نصیرالدین طوسی وارد حله شد و به حوزه درس محقق حلی درآمد و شاگردان محقق را نگریست، از محقق پرسید کدام یک از اینان اعلم می باشند؟ محقق فرمود: همه اینها از فضلا و علما هستند؛ با این فرق که یکی در یک فن مبرز می باشد و دیگری در فن دیگر. خواجه نصیر پرسید: اعلم ایشان در علم اصول کیست؟ محقق اشاره به پدرم سدیدالدین و فقیه مفیدالدین محمد بن جهیم کرد و گفت: این دو نفر از همه این جماعت در علم کلام و اصول فقه اعلم می باشند.[20]

بیشترین تحصیلات علامه حلی در فقه و اصول، ادب و اخلاق، نزد پدر بزگوارش شیخ سدیدالدین یوسف حلّی بوده است و شاگرد دیگر وی فرزند دومش، یعنی برادر علامه حلی رضی الدین علی بن یوسف حلّی (۶٣۵ - حدود ٧١٠) می باشد که به جایگاه ممتاز علمی رسیده بود و در توصیف مقام علمی وی همین بس که فتاوای فقهی وی را پسرش علامه حلّی در کتاب های خود وارد کرده است.

سدیدالدین کتاب هایی نوشته بوده که نام آنها در کتب تراجم غیر از فتاوی وارده در آثار علامه حلی درج نشده است؛ جز این که در «الذریعه» با عنوان « جواب مسألة المعرفة و المقدار اللازم منها»[21] معرفی شده است.

برای ارج نهادن به مقام معنوی و اجتماعی وی به داستان حمله هلاکوخان مغول به عتبات و بغداد و نجات دادن شهرهای مقدس توسط سدیدالدین اشاره می کنیم:

در بیشتر کتب تراجم نقل شده است: زمانی که هلاکو به قصد فتح عراق از خراسان به بغداد لشکر کشید و مقر حکومت بنی عباس را محاصره کرد، رعب و وحشت مغول در همه جا پخش شد و مردم اغلب شهرها برای حفظ جان و ناموس خود، به روستاهای دوردست پناه بردند. اما در شهر حلّه واقعه ای رخ داد که پسر سدیدالدین یعنی علامه حلی در کتاب «کشف الیقین» خود در فضایل مولی علی (ع) و اخبار غیبی آن امام همام یاد کرده؛ از جمله خبر دادن امام به عمران و آبادی بغداد و احوال دولت بنی عباس و زوال حکومت آنها توسط قوم مغول و همین ماجرا باعث شد که مردم کوفه، حله و نجف و کربلا و سایر نواحی شیعه نشین، در حمله مغول و فتح عراق از آسیب و قتل و نهیب آنان محفوظ بمانند؛ زیرا هنگامی که هلاکوخان به بغداد رسید و آن جا را محاصره کرد، بیشتر مردم حله به بیابان ها فرار کردند و تنها عده اندکی در شهر ماندند؛ از جمله آن عده پدر علامه حلی و سید مجدالدین و فقیه ابن ابی الفر محمد بن علی (متوفای ۶٧۴) بودند. این سه دانشمند جلسه کردند و برای رهایی حله و اماکن مقدس به مذاکره و چاره جویی پرداختند.

آنها سرانجام چنین مصلحت دیدند که با هلاکوخان مکاتبه کنند و تسلیم خود و مردم حله شهرهای مقدس را به وی اعلام دارند. پس نامه ای نوشتند و در آن از هلاکو امان خواستند تا در صورت فتح عراق و سقوط بغداد، اماکن مزبور و اهل آن جا امنیت داشته باشند. این نامه را توسط یک نفرایرانی برای هلاکو فرستادند. هلاکو فرمانی نوشت و به وسیله دو نفر برای آنها فرستاد و گفت به اینها بگویند: اگر دل های شما به آنچه در نامه خود نوشته اید گواهی می دهد و موافق است، شخصا نزد من بیایید، تا از شما توضیحی بخواهم. وقتی پیغام هلاکو رسید، آن سه دانشمندان از رفتن به نزد آن مرد خون خوار بیمناک شدند؛ زیرا از پایان کار هراس داشتند. در آن میان سدیدالدین به فرستادگان هلاکو گفت: اگر من به تنهایی بیایم

کافی است؟ گفتند: آری. پس سدیدالدین به اتفاق آنها به نزد هلاکو رفت. هلاکو از او پرسید: با این که هنوز وضع ما در فتح و تسخیر عراق و شهر بغداد و دستگیری پادشاه شما معلوم نیست، چگونه جرأت کردید با من مکاتبه و اظهار تسلیم و انقیاد نمایید و از عواقب این کار در نزد خلیفه و سلطان خود ایمن باشید؟!

سدیدالدین گفت: از حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع) روایت شده که در خطبه «زوارء» فرمود:

زوراء و نمی دانی زوراء چیست؟ زمینی است دارای درختان گز و ساختمان های محکم و مردم بسیاری در آن جا سکونت خواهند داشت. رجال و امرا در آن جا هستند. فرزندان عباس آن را مقرّ سلطنت خود قرار می دهند. آن جا پر از زر و سیم و اموال می گردد و اهلش شب و روز در عیش و نوش به سر می برند. همه گونه ظلم و تعدی و خوف هراس معمول می شود. پیشوایان بدکار، امیران فاسق و وزرای خائن در آن جا گرد می آیند و فرزندان ایران و روم را به خدمت می گیرند. اگر کار خوبی ببینند، عمل نمی کنند و از کار زشت جلوگیری نمی نمایند. در آن موقع اندوه عمومی و گریه طولانی پدید آید. وای بر مردم بغداد!

امام (ع) در این جا اوصاف و چهره قوم مغول و پادشاه آنان و دلاوری سلطان مغول را بازگو کرده و می فرماید:

هر پرچمی که برضد وی برافراشته شود، سرنگون می گردد. وای بر کسی که با وی دشمنی کند! او پیوسته چنین است تا آن که سرانجام بر بغداد پیروز گردد» [22]

آن گاه سدیدالدین به هلاکو گفت: چون امیرالمؤمنین (ع) قومی از مغولان را بدین گونه توصیف نموده و ما شما را چنین یافتیم و اوصافی را که در خطبه امام (ع) آمده، در شما دیدیم، یقین کردیم که اگر با شما از درِ دوستی درآییم، ایمن خواهیم بود و به همین سبب نزد شما آمدیم.

هلاکو و سران لشکر او از این موضوع خشنود گشتند و فرمانی نوشته، به پدرم دادند مبنی بر این که در صورت فتح عراق و سقوط بغداد، شهر حله و نقاط دیگر که تقاضا کرده اند در امان باشند.[23]

سرانجام همان گونه که امام فرموده بود، اتفاق افتاد و اقدام به موقع و مدبرانه شیخ سدیدالدین باعث شد که شهرهای شیعه نشین، از جمله نجف و کربلا از هجوم و فتنه آن غارتگران مصون بمانند.

آری، دوراندیشی و تدبیر این فقیه فرزانه باعث شد که مردم حلّه در آزادی و آرامش زندگی کنند و شهر تبدیل به یک مرکز فرهنگی و دینی شیعی در آن زمان گردد. درباره تاریخ ولادت و رحلت این فقیه دوراندیش در جایی از کتب رجال و تراجم به صورت دقیق اشاره نشده، ولی از آن جا که استاد او محقق حلّی در سال ۶٧۶ هجری و هم درس او ابن سعید حلی در ۶٩٠ هجری رحل سفر کرده اند، می توان عروج ملکوتی ایشان را در حدود ۶٨٠ هجری تخمین زد. درود خدا بر روان پاکش.

ابن معیه دیباجی

سید تاج الدین ابوعبدالله محمد بن قاسم حسنی دیباجی معروف به «ابن معیه» یکی دیگر از نام آوران پرآوازه شهر حلّه و از خاندان «معیه» دیباجی، از خاندان های معروف و سرشناس عراق و حلّه است. تبار دیباجی ها به واسطه ابوالقاسم علی بن حسن بن اسماعیل بن دیباج بن ابراهیم عمر و از وی به امام حسن مجتبی (ع) می پیوندد. این طایفه در عراق و حله از دیرباز ریاست و نقابت داشته اند. وی در حلّه نشو و نما کرد و در اثر تلاش و کوشش و تربیت پدر بزرگوارش، به مراتب بالای علمی رسید که از مفاخر استادان شهید اول و فرزندان او و خود، شاگرد گروه بسیاری از دانشمندان برجسته است که بیشتر آنها از سادات علوی بودند.

آل معیه علاوه بر این که در علم فقه و حدیث و عروض، ادب و غیره، به مقام استادی رسیده بود، در علم انساب و تبارشناسی نیز به بالاترین درجه علمی نائل گشت؛ به گونه ای که او را متخصص علم نسب شناسی یاد کرده اند. به گفته شاگرد او احمد بن عنبه: «علم نسب در زمان وی منتهی گشت.»[24] و یا در جایی گفته است:

مقام استادی و پیشوایی وی در تبارشناسی به آن جا رسید که در عراق کسی از تباردانان نبود، مگر آن که شاگرد او بوده و از وی بهره یافته باشد.[25]

اساتید و مشایخ روایی وی عبارتند از:

١. جمال الدین ابومنصور حسن بن مطهر حلّی (۶۴٨ - ٧٢۶)؛ ٢. شیخ صفی الدین محمد بن سعید؛ ٣. شیخ

نجم الدین ابوالقاسم عبدالله بن حملان؛ ۴. سید جمال الدین یوسف بن ناصر بن حماد حسینی (٧٢٧)؛ ۵. سید جلال الدین جعفر بن علی حسینی؛ ۶. علم الدین مرتضی علی بن عبدالحمید فخار موسوی (٧۶٠)؛ ٧. رضی الدین علی بن عبدالکریم بن طاووس (٧٢١)؛ ٨. پدر بزرگوارش سید ابوجعفر قاسم بن حسین (زنده به سال ۶٠٣)؛ ٩. قاضی ابوعلی محمد بن محفوظ بن وشّاع (٧٢۵)؛ ١٠. صفی الدین محمد بن حسن بن الرضا علوی (٧٣۵)؛ ١١. صفی الدین محمد بن محمد بن ابی الحسن موسوی؛ ١٢. جلال الدین محمد بن محمد کوفی هاشمی؛ ١٣. کمال الدین حسن بن محمد آوی حسینی (٧٢٠)؛ ١۴. زین الدین جعفر بن علی حلّی؛ ١۵. سید ناصرالدین عبدالمطلب حسنی جزری (٧۵٣)؛ ١۶. کمال الدین علی بن حسین بن حماد واسطی (٧۴۵)؛ ١٧. سید فخرالدین احمد بن علی بن عرفه حسینی؛ ١٨. سید مجدالدین ابوالفوارس محمد بن اعرج حسینی؛ ١٩. سید ضیاءالدین عبدالله بن محمد بن اعرج حسینی (۶٨٣ - ٧۵۴)؛ ٢٠. محمد بن غزال مصری کوفی.

این بزرگواران مشایخ روایی وی بوده اند؛ اما استادانی که علوم را از آنان فرا گرفته:

١. ابوعبدالله بن اعرج (٧۴۵)؛ ٢. محمد بن محمد بن مطهر فخرالمحققین؛ ٣. علی بن محمد علی کاشانی؛ ۴. رضی الدین علی بن احمد مزیدی (٧۵٧)؛

دانشمندانی که وی با آنان هم دوره بوده و از آنان بهره گرفته و روایت کرده و آنها نیز از وی روایت کرده اند:

١. سید عزالدین حسن بن ابی الفتح دهان حسینی؛ ٢. جمال الدین احمد بن محمد حداد (زنده به سال ٧۴۵)؛ ٣. شمس الدین محمد بن علی بن غنی. ۴. قوام الدین محمد بن فقیه علی بن مطهر (برادرزاده علامه حلّی)؛ ۵. ظهیرالدین محمد بن محمد بن مطهر.[26]

ابن معیه عمری طولانی داشت و در حیات طیبه خود توانست از اساتید برجسته بسیاری بهره مند شود که تعداد اساتید وی را بالغ بر شصت نفر شمرده اند.

از نکته های جالب در زندگی این عالم ربانی این است که وی به شهید اول، محمد بن مکی عاملی (شهید سال ٧٨۶) در تبارشناسی اجازه داده و در پایان، خودش از شهید اجازه گرفته است.[27]

شاگردان

کسانی که در فقه، حدیث و انساب و دیگر علوم از وی بهره مند شده اند یا کسانی که با واسطه یا بدون واسطه از وی اجازه گرفته اند، بسیارند که ما به نام چند نفر از آنان بسنده می کنیم:

١. شهید اول، محمد بن محمد مکی عاملی (٧٣۴ - ٧٨۶)؛ ٢. ابوطالب محمد بن محمد، پسر شهید اول؛ ٣. ابوالقاسم علی، فرزند دیگر شهید اول؛ ۴. فاطمه، ملقب به «ست المشایخ»، دختر شهید اول؛ ۵. فاطمه ام الحسین، مقلب به «سیدة المشایخ»، دختر ابن معیه؛ ۶. سید حسن بن ابی الفتح بن دهان حسینی؛ ٧. جمال الدین احمد بن محمد حداد (زنده به سال ٧۴۵)؛ ٨. شمس الدین محمد بن محمد، پسر فخر المحققین؛ ٩. صاحب «عمدة الطالب» احمد بن علی بن عنبه (٧۴٨ - ٨٢٨)؛

و داماد این عالم بزرگوار که بیش از دوازده سال از محضر وی بهره جست.

گفتنی است که ابن معیه سه دختر داشته که هر سه اهل فضل و کمال بودند.[28] در توصیف جایگاه علمی این تبارشناس و تاریخ نگار برجسته عالم تشیع، به دیدگاه چند تن از بزرگان عرصه علم و عمل بسنده می کنیم.

صاحب «امل الآمل» وی را عالم جلیل القدر، شاعر و ادیب[29] و شهید اول او را اعجوبه زمان و مجمع فضایل و از وزنه های کم نظیر زمان توصیف می کند. ابن عنبه شاگرد و داماد وی که دوازده سال در کنار وی بوده می گوید:

اما روایات او از مشایخ و وسعت آن و آشنایی وی به غوامض حدیث و الحاق آن به علمای بزرگ گذشته، چیزی نیست که مخالفی داشته باشد.[30]

ابن معیه علاوه بر این که به شهید اول اجازه در نسب شناسی داده بود، به سه فرزند آن شهید، یعنی ابوطالب محمد و ابوالقاسم علی و فاطمه «ست المشایخ» نیز اجازه داده بود.[31]

تألیفات

١. اخبار الامم (شاگردش مجلدات آن را ١١ جلد نگاشته است)؛ ٢. تبدیل الاعقاب؛ ٣. الابتهاج فی الحساب؛ ۴. الثمرة الظاهرة من الشجرة الطاهرة (در ۴ جلد در انساب طالبیان که به صورت مشجر به نگارش درآمده است)؛ ۵. الجذوة الزینبیه؛ ۶. سبک الذهب فی سبک النسب؛ ٧. کشف الالتباس فی نسب بنی عباس؛ ٨. معرفة الرجال (در ٢ جلد)؛ ٩. منهاج الاعمال فی ضبط الاعمال؛ ١٠. الفلک المشحون فی انساب قبائل و البطون؛ ١١. نهایة الطالب فی آل ابی طالب (ع) (در ١٢ جلد بزرگ).

غیر از این آثار، بنا بر نقل شاگرد بزرگوارش و صاحب کتاب «عمدة الطالب» این عالم نسب شناس کتاب های دیگری در فقه، حساب، عروض و حدیث نگاشته بوده، اما متأسفانه هیچ کدام از این آثار به دست ما نرسیده است. ابن معیه نزدیک به پنجاه سال استاد یگانه علم انساب بود و در استادی این علم، انگشت نما بود.

آری، این فقیه، مورخ، ادیب و شاعر شیعه پس از عمری بابرکت در هشتم ربیع الثانی ٧٧۶ هجری در شهر حلّه درگذشت و بعد از انتقال جسد مطهرش، در جوار بارگاه ملکوتی مولی الموحدین علی بن ابی طالب (ع) به خاک سپرده شد. روحش شاد.

به سال 601 اول قرن هفتم زاده شده و از حضور پدر و سپس از محضر نجیب الدین ابن نما، سید شمس الدین موسوی، ابوحامد محمد بن زهره علمای ما مانند سید بن طاووس ( سید عبدالکریم ) شیخ حسن حلی معروف بابن داوود و علامه حلّی از کرسی درس او استفاده نموده اند. صاحب روضات به نقل از ذهبی که از علمای اهل سنّت بود می نویسد: ابن سعید مردی فاضل و دانشمندی متقی و ادیب و محدث بود...

محدث نوری نیز در خاتمه مستدرک به نقل از ابن داوود که از شاگردان ابن سعید بود و خود به مقام علمی نائل آمد می نویسد: استاد ما علامه جامع علوم و فنون مختلف در فقه و اصول تفسیر و... یکی از دانشمندترین و پرهیزگارترین مردم عصر خود بود ( محدث نوری قول صاحب روضات را مطالعه فرموده و توصیف شاگرد را جامع تر از ذهبی می بیند و قدری به صاحب روضات اعتراض دارد که چرا قول ابن داوود را در وصف استاد مرقوم نداشته اید ) در هر صورت مخالف و موافق به فضائل ابن سعید اعتراف دارند. وقتی خواجه نصیرالدین طوسی وارد حوزه درس محقق شد سئوالی از محقق در مورد افاضل شاگردان نمود. پس از مذاکراتی جامع ترین آنها پدر علامه، ابن مطهر و مفیدالدین ابن جهم را معرفی نمود. سپس عموزاده او کتباً ضمن اشعاری از عموزاده گلایه دارد که در ردیف آن دو ما را معرفی ننمودی. جناب محقق نیز پاسخ می نویسد و از او پوزش می طلبد در ضمن به ابن سعید چنین می فهماند که آن روز با توجه به احاطه علمی این دو چنانجه خواجه سئوالی در اصول فقه و مسائلی کلامی می نمود. همه ما سرافراز بودیم. بدیهی است ابن سعید سالها پس از این واقعه در جهان زیست و به کمالات علمی نائل آمد و تألیفاتی نیز از قبیل کتاب جامع و مدخب را در اصول فقهی فحص و بیان را در اسرار قرآن، نزهة الناظر را در فقه مذهب امامیه، معالم و کشف الاقتباس و رسائلی در عبادات به رشته تحریر برد و سرانجام در شب عرفه به سال 689 در حلّه وفات نمود.

در نظر عالمان

برای شناخت مقام علمی وی به سخن چند تن از دانشوران علوم آل محمد (ص) اشاره می کنیم:

- علامه حلی در اجازه بنی زهره می گوید: «وی دانشمندی زاهد و پارساست»[4]

- صاحب رجال ابن داود حلی گوید: «استاد ما امام، علامه و پیشوای پاک سرشت، جامع فنون و علوم ادب و فقه و اصول و پارساترین دانشمندان عصر خود بود»[5]

- قاضی نورالله شوشتری وی را از «بزرگان مجتهدین شیعه»[6] یاد کرده است.

- شیخ عباس قمی وی را «شیخ عالم فاضل فقیه، ادیب، نحوی،... »[7] خوانده است.

منابع

"ابن سعید حلّی"، مجله  فرهنگ زیارت  دیماه سال 1389 شماره هشت

پایگاه شعائر