مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اباضیه

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


«اِباضيه» یا «اَباضيه» يكى از فرقه هاى معتدل خوارج منسوب به عبداللّه بن اباض تميمى (متوفى 86 ق) است. این فرقه در حال حاضر پيروانى در كشورهاى عمان، الجزاير، ليبى و تونس دارد، چنان كه مذهب رسمى كشور عمان، اباضى است. (دراسات عن الاباضيه ، ص33 و 35 و الاباضيه عقيدة ومذهباً ، ص22 و 23).

پیدایش اباضيه

اندكى پس از مرگ يزيد بن معاويه، بنابر عواملى در پيكره خوارج انشعاباتى پديد آمد و گروهى پيرامون عبداللّه بن اباض گرد آمدند كه ابتدا قاعدين خوانده و بعدها به اباضيه مشهور شدند (تاريخ طبرى ، ج4 ، ص438.

گفته شده كه عبداللّه بن اباض در زمان حكومت مروان بن محمد (مروان حمار) خروج كرده است (الملل والنحل ،ج1 ، ص134.

ولى اين سخن با ادعاى اباضيه كه او چهل سال پيش از عصر مروان درگذشته است ، سازگار نيست (الاعلام زركى ، ج4 ، ص62

گفته شده است عبداللّه بن اباض حدود سال هاى 63هـ مانند ساير خوارج ، دور عبداللّه بن زبير گرد آمد و در سال هاى 64 و 65 با ديدگاه هاى افراطى ابن ازرق (پيشواى ازارقه) مخالفت كرد و وقتى عقيده ابن زبير را مبنى بر تبرئه عثمان و زبير ، مخالف عقيده خود يافت از او جدا شد و به سوى بصره حركت كرد (تاريخ طبرى ، ج4 ، ص438 ; الكامل فى التاريخ ، ج2 ، ص213 .

مشهور دانشمندان ملل و نحل و محققان اباضيه بر اين هستند كه پيشواى نخستين و بنيان گذار فرقه اباضيه ، عبداللّه بن اباض است . اما برخى از اباضيه ، هر چند نسبت خود را به عبداللّه بن اباض نفى نمى كنند ولى پيشواى اباضيه را فردى به نام ابوشعثاء جابر بن زيد مى دانند. (فرق و مذاهب كلامى ، ص285) .

اين گروه معتقدند كه عبداللّه بن اباض در كليه امور به فتاوى جابر اتكا داشته و در كارها با او مشورت و از آراء او متابعت مى كرده و در حقيقت سخنگوى جابر بوده است و جابر در خفاء به رهبرى مى پرداخته است ، ولى اين بيانات در تاريخ ثبت نشده چون به گمان غالب عبداللّه بن اباض قبل از جابر مرده است. (الملل والنحل ،5/317). و ثابت نشده كه جابر ، اباضى بوده باشد. چنان كه خودش از انتساب به اباضيه برائت مى جست (الجرح والتعديل ، ج2 ، ص495 ; تهذيب التهذيب ،ج2 ، ص38). منابع مهم نيز انتساب جابر به اباضيه را انكار مى كنند (حلية الأولياء ، ج3 ، ص89 ; المعرفة والتاريخ، ابويوسف فسوى ،ج2 ، ص8).

منابع ، آغاز فعاليت و پيدايش اباضيه را ، شوال سال 37هجرى ، و پس از جنگ صفين با انتخاب عبداللّه بن وهب راسبى به عنوان امام يا خليفه و با شعار «حكمى جز حكم خدا نيست» اعلام مى دارند (آشنايى با مذهب اباضى ، ص2). اين گروه به نام محكّمة الاولى يا شراة يا خوارج ناميده مى شدند. عبداللّه بن وهب راسبى و ديگر همدستانش در نهروان كشته شدند. در سال 63 هجرى سران خوارج به دنبال جنايات مسلم بن عقبه (واقعه حرّه) براى دفاع از مكه ، در مدينه گرد هم آمدند ولى به زودى دچار اختلاف شدند ، گروهى اطراف نافع بن ازرق جمع شدند و خوارج افراطى و خشن را تشكيل دادند ، عده اى گرد نجدة بن عامر حنفى جمع شدند و با اعتدال گروه نجدات راتشكيل دادند ، گروهى به رهبرى شيبان فرقه ميان روى صفريه را به وجود آوردند ،اما گروهى اطراف عبداللّه بن اباض گرد آمدند و از قيام عليه خليفه وقت خوددارى كردند و در بصره باقى ماندند (آشنايى با مذهب اباضى ،ص 5).

پس از عبداللّه بن اباض و جابر بن زيد عمانى معروف به ابوشعثاء ، ابوعبيده مسلم بن ابو كريمه تميمى سومين پيشوا و از شخصيت هاى بارز اباضى است ، برخى منابع او را از متروكين و ضعفاء (كتاب الضعفاء والمتروكين ، 3/118 ، مسلسل3311) و برخى ديگر او را مجهول به حساب آورده اند.(الجرح والتعديل ،ج8 ، ص193) شمار زيادى از او كسب علم كرده اند. ربيع بن حبيب پيشواى بعدى اباضيه از شاگردان او بود. از ابوعبيده چنين نقل شده است: كسى كه استادى از صحابه نداشته باشد چيزى از دين ندارد و خداوند با [استادى] عبدالله بن عباس و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن سلام بر ما منّت گذارد. (الاباضيه بين الفرق الاسلاميه ، ج1 ، ص 166 و 167).

چهارمين پيشواى اباضيه ابوعمرو ربيع بن حبيب فراهيدى ازدى بصرى از پيشوايان اباضيه و صاحب مسند مطبوع به نام الجامع الصحيح يا المسند الاباضى مى باشد ، وى شرح حال مناسبى در كتاب هاى رجالى ندارد ، ابوعبيده وصيت كرده بود كه وى نيابت او را در هدايت قوم عهده دار شود (طبقات المشايخ بالمغرب ، ج2 ، ص245.

اعتقاد اباضيه به مسند ربيع تا آن جاست كه شيخ عبداللّه بن حميد سالمى ادعا كرده كه صحيح ترين كتاب حديثى از لحاظ روايت و با فضيلت ترين كتاب حديثى از لحاظ سند است و بعد از قرآن كريم صحيح ترين كتاب ها است (الاباضية عقيدة ومذهباً ،ص106).

ثلاثيات ربيع بن حبيب در مسندش جمع شده و رجال سلسله سه گانه آن ابوعبيده تميمى و جابر بن زيد ازدى و عبداللّه بن عباس وساير صحابه اند ، در اين مسند رواياتى بسيار عالى از اميرالمؤمنين على بن ابو طالب نقل كرده كه معلوم مى شود اين مرد با انصاف و با ثبات و استوار است.

در دوران ربيع ، حركت اباضيه در بصره رو به سستى نهاد و با پيش آمدن موقعيت هاى بهتر رو به عمان و مغرب نهادند و در سال 177ق دومين دوره امامت اباضى در عمان شكل گرفت (آشنايى با مذهب اباضى ،ص 7).

ابويحيى عبداللّه بن يحيى بن عمر بن الاسود... ابن الحارث الكندى (طالب الحق) از ديگر رهبران اباضيه است ، اهل حضرموت بود از طرف ابراهيم بن جبله كارگزار مروان در يمن ، قاضى آن جا بود (الامام جابر بن زيد ، ص176 ; العقود الفضيه ، ص187). طى نامه اى از اباضيه بصره درباره قيام نظرخواهى كرد به او نوشتند اگر توانايى بر قيام دارى حتى يك روز هم درنگ نكن ، يارانش با او بيعت كردند و بدين ترتيب اولين امامت [علنى] اباضيه تأسيس شد. به دارالعماره حمله كردند و حكومت حضرموت را گرفتند پيروان او زياد شد و او را طالب الحق لقب دادند. در سال 128هـ بر صنعا و يمن دست يافت خطاب به مردم گفت اسلام دين ماست و محمد پيامبر ماست كعبه قبله و قرآن پيشواى ماست... هر كس زنا كند ، دزدى كند ، شراب بخورد كافر است و هر كسى در اينها شك كند كافر است (الاغانى ، ج23 ، ص224). در زمانى كه شورش بنى عباس از خراسان آغاز شده بود و دولت مركزى مروان سرگرم جنگ با آنها بود طالب الحق از اين فرصت استفاده و مكه و مدينه و تمام حجاز را تصرف كرد. در سال 130هـ مروان بن محمد ، سپاهى براى سركوبى آنها فرستاد كه تا يمن پيش رفت. طالب الحق از صنعا براى مقابله بيرون آمد طى يك نبرد خونين طالب الحق و همراهانش كشته شدند و بقيه به حضرموت پناه بردند ، مسعودى مى گويد: هم اكنون كه سال 332 است بيشتر مردم آن جا اباضى اند و با خوارج عمان تفاوتى ندارند (مروج الذهب ، ج3 ، ص242 ; تاريخ طبرى ، ج6 ، ص41و ج 7 ، ص394).

به هر حال اباضيه در قرن دوم هجرى در يمن ، حضرموت و حجاز منتشر گرديد ، عنصر فعال در نشر اين مذهب قيام عبداللّه بن يحيى (طالب الحق) در زمان مروان آخرين خليفه اموى بود ، اباضيه در چهار نقطه از سرزمين اسلامى دولت هايى به وجود آوردند ; در عمان از سال 132هجرى دولتى مستقل از دولت ابوالعباس سفاح تشكيل دادند كه امروزه نيز اباضيان آن جا حاكم هستند ; در ليبى در سال 140هجرى دولتى به وجود آوردند كه پس از سه سال سقوط كرد كه امروزه نيز در كوه نفوسه حضور دارند ; در الجزاير در سال 160هجرى دولت اباضى به رهبرى عبداللّه بن رستم با مركزيت تاهرت روى كار آمد كه تا حوالى سال 190 دوام يافت و امروزه در منطقه ميزاب حضور دارند ; در اندلس مخصوصاً در دو جزيره ميورقه و مينورقه دولت اباضى روى كار آمد كه با سقوط اندلس برافتاد و امروزه در جزيره جربه حضور دارند (آشنايى با مذهب اباضى ، ص 8 ، 10 و 11.

تاريخ عمان حاكى از مقابله مستمر سلاطين و امامان اباضى است ، اقتصاد نيرومند عمان در گذشته و موقعيت دريايى آن زمينه مساعدى براى انتشار اباضيان در افريقا و خاور دور بوده است (آشنايى با مذهب اباضى ،ص 9).

امامت اباضيان در عمان يك بار ديگر در آغاز قرن بيستم قدرت و اعتبار گرفت در سال 1913م سالم بن راشد به عنوان امام انتخاب گرديد و اباضيان در صدد براندازى سلطنت مسقط برآمدند ولى سلطنت مورد حمايت دولت انگليس ، پس از ترور امام سالم در 1920م با محمد بن عبداللّه خليلى كه به جاى او به امامت رسيده بود موافقت نامه معروف به سيب را امضا كرد كه 35سال آرامش نسبى را به دنبال داشت.

امام محمد بن عبداللّه خليلى به تحكيم قدرت داخلى در عمان پرداخت و در جهت كسب استقلال توانست عضويت در اتحاديه عرب و سازمان ملل را به دست آورد.

در سال 1954م خليلى درگذشت و غالب بن على هنائى به جاى او نشست كه در اين دوره اباضيان با سلطان عمان به جنگ پرداختند و در سال 1959م غالب شكت خورد و در عربستان به مبارزه خود عليه سلطان ادامه داد و با روى كار آمدن سلطان قابوس 1970م مبارزه با اباضيه كم رنگ و مسئله امامت اباضيان به فراموشى سپرده شد.

امام غالب بن على ، اكنون (سال 1370) پيرمرد زمين گير و مقيم شهر دمام عربستان است ، برادرش طالب فرماندهى نيروهاى جنگى اباضى را عهده دار است و فرزندانش در رأس قدرت اند ، خاندان سلطنتى عمان خود را معتقد به مذهب اباضى مى دانند ، يكى از علماى جوان اباضى به نام شيخ احمد بن حمد خليلى به عنوان مفتى اعظم با درجه وزيرى در دولت عمان حضور دارد (آشنايى با مذهب اباضى ،ص 7ـ11).

اباضيه امروز كه در عمان و مغرب عربى (ليبى ، الجزاير ، تونس و مصر) به سر مى برند ، در كتاب هايشان ، غير از تخطئه تحكيم و تصويب محكمه اولى چيز ديگرى نمى گويند و با امام على (عليه السلام) اظهار عداوت نمى كنند ، پس ما در حق آنان جز آنچه آشكار است نمى گوييم و از طرفى به اظهارات آنان نيز اتكا نمى شود چون تقيه و كتمان يكى از مسالك چهارگانه آنان است (بحوث فى الملل والنحل ، ج5 ، ص242).

ماهیت اباضيه

بررسى سرگذشت اباضيه و سران آن در منابع معتبر نشان مى دهد كه اين فرقه از انشعابات خوارج است ، ولى دانشمندان اباضى از اين كه خوارج و يا شعبه اى از آن ناميده شوند اكراه دارند (اباضيه يكى از فرقه هاى ميانه رو ، مجله مشكوة ، ج33 ، ص67) و مخالفت سران فرقه اباضيه با امامت حضرت امير (عليه السلام) را به مخالفت هاى چون اهل ردّه در عصر ابوبكر و مخالفت هاى اصحاب با عثمان و مخالفت اهل جمل با على (عليه السلام) تشبيه مى كنند كه هيچ كدام از مخالفت هاى مذكور موجب خروج عليه اسلام واطلاق خارجى نشد (آشنايى با مذهب اباضيه ،ص2ـ3).

مى گويند اتفاق نظر اباضيه با خوارج در مورد امامت (عدم انحصار خلافت در خاندان يا قبيله معين) موجب نمى شود اباضيه از فرقه خوارج باشد و گرنه اباضيه بااشاعره در مسئله قدر و با معتزله در خلق قرآن و با شيعه در مسائل توحيد و ايمان و خلود در دوزخ هم عقيده است و مع ذلك هر كدام فرقه هاى جدايى هستند (آشنايى با فرقه اباضى ، ص 20

نويسندگان اباضى مى گويند مذهب اباضيه در اواخر قرن اوّل پايه گذارى شد و خوارج تنها افراطى هايى چون ازارقه هستند كه مسلمانان را مشرك و مال شان را مباح مى دانستند و اينان از دين خارجند ، اما اباضيه به جماعت مسلمين ، اهل حق و استقامت و دعوت معروف اند ; هر چند دشمنان افراطى همچون خوارج و ازارقه اين مذهب را به قعده و قاعدين خوانده اند ، چون پنداشته بودند كه اباضيه از جهاد در برابر ستمگران دست كشيده اند (الاباضيه فى مصر والمغرب ، ص12 و 54 ; الامام جابر بن زيد ، 212).

و نيز مى گويند: اباضيه على رغم آن كه ولايت محكمه اولى و در رأس آن عبداللّه بن وهب راسبى و ردّ حكميت على (عليه السلام) و معاويه را پذيرفته اند (همچون تمام فرقه هاى خوارج) امّا با ازارقه و كسانى كه ولايت اشخاصى پس از راسبى را پذيرفته اند ، موافق نيستند بنابراين اباضيه غير از خوارج اند (الامام جابر بن زيد ، ص212). در ابتدا نام خوارج در بين اصحاب على (عليه السلام) شناخته شده نبود و شايد پس از بالا گرفتن كار ازارقه و استقرار خلافت معاويه اين اصطلاح ظهور كرد و آنان در اين اطلاق بين منحرفان (ازارقه) و ديگران (اباضيه) فرقى نگذاشتند (الامام جابر بن زيد ،ص 213).

ناصر سابحى مى گويد: اصطلاح خوارج مخصوص كسانى است كه مخالفان خود از ساير فرقه هاى اسلامى را مشرك مى دانند ، اما اباضيه آنان را كافر نعمت ولى موحد مى دانند (الخوارج والحقيقة الغائيه ، ص186).

بازخوانى تاريخ و شواهد تحليلى ، جداانگارى اباضيه از خوارج را مورد ترديد قرار مى دهد (الاباضية عقيدة ومذهباً ، ص29 و 31). بلكه در مواردى شمول خوارج بر اباضيه را تأييد مى كند ، اين جا برخى از شواهد يادآورى مى شود:

1. اصطلاح خوارج به هيچ وجه ابتكار عوامل معاويه نبوده است ، رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ذوالخويصره از سران خوارج اصطلاح خارجى را به كار برده و فرموده است: به زودى او پيروانى خواهد داشت كه دين را با ا فكار خام خود مى سنجد و از دين خارج مى شود مانند تيرى كه بر صيد نشيند و از آن بيرون رود (سيرة النبويه ، ج4 ، ص139 ; الكامل ابن اثير ، ج2 ، ص271 ; الكامل ، ج2 ، ص142).

2. عنوان خارجى در عصر امام على (عليه السلام بر عبداللّه راسبى و ذوالخويصره و همراهانشان در جنگ نهروان اطلاق مى شده است ، امام (عليه السلام) پس از پيروزى در نهروان فرمودند: پس از من خوارج را نكشيد... (نهج البلاغه ، شريف رضى ، خطبه 60).

3. از اشعار خوارج به دست مى آيد كه اسم خارجى پيش از فتنه ازارقه و... بر آنها اطلاق مى شده است.

4. جنايات محكمه اولى و وهب راسبى از مسلمات تاريخ است و اين جنايات پيش از قيام نافع بن ازرق (پيشواى ازارقه) است و فتنه ازارقه و صفريه و نجديه از گروه هاى خوارج به زمان تسلط معاويه بر كوفه برمى گردد.

بنابراين اعتراض بر تحكيم و شيوه امام على (عليه السلام) ، پذيرش امامت راسبى و رضايت به جنايات او ، گواه محكمى بر انشعاب اباضيه از خوارج است ، پديد آمدن اصطلاح خوارج در عصر معاويه و از طرف عمال او و نيز متوجه ساختن جنايت ها به ازارقه و صفريه و... ادعاى بى دليل بلكه دليل بر خلاف آن است.

افزون بر اين شواهد ، ارباب ملل و نحل و تاريخ و كلام ، اباضيه را از فرقه هاى انشعابی خوارج مى دانند (مقالات الاسلاميين ،ص 18 و 101 ; الفرق بين الفرق ، ص49 ; الملل والنحل ، ج1 ، ص114 و 138 ، الكامل ،ج 2 ، ص214).

به هر حال اباضيه از نظر مشهور دانشمندان ملل و نحل ، نزديك ترين فرقه ها به اهل سنت (الكامل فى التاريخ ، ج2 ،ص214) و از فرقه هاى معتدل خوارج اند كه به دليل همين اعتدال و دورى از افراط تا امروز باقى مانده اند.

عقايد و احكام اباضيه

اباضيه در آغاز به صورت يك مكتب منسجم فقهى و كلامى نبوده بلكه مانند خوارج صرفاً يك حركت سياسى بوده است (بحوث فى الملل والنحل ، ج5 ، ص 250 تا 252).

اباضيه در امورى با ديگر فرقه هاى خوارج مشترك است ، از جمله:1. تخطئه تحكيم يعنى همه كسانى كه در جنگ صفين به حكميّت رأى دادند معصيت كرده و واجب است توبه كنند ; از جمله خود امام على (عليه السلام) بر همين اساس محكمه اولى را قبول دارند ; 2. عدم لزوم قريشى بودن در امامت و خليفه شدن ، از همين روى امامت عبداللّه بن وهب راسبى را قبول دارند (بحوث فى الملل والنحل ،ج5 ، ص249 ; الاباضيه فى موكب التاريخ ، حلقه اول ،ص27).

3. لزوم قيام بر ضد حاكم ستمگر (مقالات الاسلاميين ،ص189).

4. اعتراض بر عثمان بن عفان و امام على بن ابی طالب (عليه السلام) (المعتبر ،ج2 ، ص41 ; بدء الاسلام ، ص106).

گزيده اى از عقايد و احكام اباضيه به قرار ذيل است: مسلمانان غير اباضى پس از اتمام حجت ، خونشان حلال و مالشان حرام است ولى مشرك نيستند بلكه تنها كافر نعمت هستند (تاريخ طبرى ، ج4 ، ص438 تا 440 ; الكامل فى التاريخ ،ج2 ، ص213 ; بحوث فى الملل والنحل ،ج 5 ، ص223).

به خلاف عقيده ازارقه كه مسلمانان غير ازرقى مذهب را مشرك مى دانستند.

اموال مسلمانان غير اباضى نظير سلاح و آذوقه ، اگر در جنگ گرفته شود غنيمت و حلال است ، ارثيه آنان و ازدواج با آنان حلال است ، ترور و آدم ربايى حرام است مگر ترور كسى كه در بلاد تقيه ديگران را به شرك دعوت كند و خود نيز مشرك باشد ، سرزمين فرقه هاى مخالف ، سرزمين توحيد و تنها اردوگاه نظامى سلطان سرزمين كفر محسوب مى شود ، به سبب همين عقايد اعتدالى ، ديگر فرقه هاى خوارج از اباضيه تبرى جسته اند (مقالات الاسلاميين ، ص104 ; الفرق بين الفرق ، ص70).

تولى يعنى وجوب محبت هر اباضى نسبت به مؤمنى كه مشتاق به انجام فرايض و دورى از محرمات است و تبرى يعنى دورى جستن از هر فاسقى مشرك و يا كافر نعمت يكى ديگر از اصول اباضيه است (بحوث فى الملل والنحل ، ج5 ، ص229 تا 235).

نزد ارباب ملل و نحل مشهور و در متون اباضى مستند است كه اباضيه ، شيخين (ابوبكر و عمر) را دوست و صهرين (عثمان و امام على (عليه السلام) ) را دشمن مى دارند (السير والجوابات لعلماء وأئمة عمان ، ج1 ، ص370 ; الاهتداء ، ص237 ; الفصول المختاره ، ج1 ، ص17).

اباضيان بر آنند كه اگر مرتكبان كباير بدون توبه از دنيا روند ، براى هميشه در آتش دوزخ اند با اين حال به شفاعت هم قايلند و آن را به معناي دخول سريع مؤمنان به بهشت تفسير كرده اند. بر خلاف اهل حديث و مشهور اشاعره ، اباضيه ديدار حسى خداوند را در دنيا و آخرت ممتنع مى دانند و بر خلاف اشاعره قايلند صفات خدا زايد بر ذاتش نيست بلكه صفات نه قايم به ذاتند و نه جداى از آن ، از اين روى وجود مستقل از ذات ندارند (بحوث فى الملل والنحل ،ج 5 ، ص213).

برخى از احكام و عقايد مهم اباضيه از زبان مفتى اعظم و معاصر (احمد بن حمد خليلى) و على يحيى معمّر از نويسندگان معاصر اباضيه به شرح ذيل است:

هرگاه اهل بغى (مسلمانانى كه عليه امام حق مى جنگند) كشته شود ، اموال آنها حلال نيست ] بر سربازان امام [ (وسقط القناع ، ص 59).

قرآن مجيد كتابی است كه براى فهم و تفسيرش نياز به چيز ديگرى نيست (همان ، ص79 و 148).

عصمت تنها از آن پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) است و هيچ كس پس از او معصوم نيست (همان ،ص153 ; الاباضيه بين الفرق الاسلامية ، ص326).

رؤية اللّه به هيچ عنوان درست نيست (همان ،ص 142 و 140 ; الحق الدامغ ، ص95).

قرآن مجيد مانند ديگر مخلوقات خدا ، حادث است ، اگر قديم باشد تعدد قدماء لازم مى آيد (الحق الدامغ ، ص180).

اصحاب كباير (كسانى كه مرتكب گناه كبيره شده اند) خالد در جهنم اند و مدعى اند اين عقيده برگرفته از قرآن و آيات است (همان ،ص226).

سرزمين مخالفين اباضيه از ديگر فرقه هاى اسلامى ، سرزمين توحيد محسوب مى شود جز لشگرگاه سلطان كه سرزمين بغى است ;

كسى كه مرتكب زنا ، دزدى و... مى شود حدّ شرعى بر او اقامه و توبه داده مى شود و اگر توبه نكرد كشته مى شود ;

كسانى كه مرتد شوند مانند مشبهه محكوم به قتل اند ، همان طور كه ابوبكر چنين كرد (الاباضيه بين الفرق الاسلامية ، ص122).

نسبت به هيچ يك از صحابه دشمنى ندارند همه عادل ، طاهر ، منزه و مورد توصيف اند (الاباضية بين الفرق الاسلامية ، ص327). همه از اولياء الهى اند (همان ،ص 325).

اميرالمؤمنين ابوالحسن على بن ابی طالب ، احتياجى به ذكر فضايل او مانند زهد و عقل و علم و شجاعت و عدل نيست چون مشهورتر از آن است كه نياز به بيان باشد (همان ، ص326).

اباضى ها با وهابيون اختلافات عميق و دشمنانه اى دارند به ويژه در مقوله عدم رؤيت خداوند در قيامت ، اباضى ها بر عقايد غلاة ايراداتى دارند ، در مباحث امامت مسائلى را مطرح ساخته اند كه با بحث ولايت فقيه مشابهاتى دارد (آشنايى با مذهب اباضى ، عرب محمد ، ص10). خصومت اباضيه با وهابيت در جديدترين اثر اباضى كه توسط مفتى اعظم آنان نگارش يافته است به خوبى روشن است كه در چندين جا به ابن تيميه و سران وهابی تاخته است (وسقط القناع ، ص102 ، 142 و 152).

منابع

(1) آشنايى با مذهب اباضى ، ، علمى فرهنگى ، تهران ، 1377ش ؛

(2) اباضيه يكى از مذاهب ميانه رو اسلامى (مجله مشكوة ، معمّر على يحيى ، ترجمه حميدرضا شيخى ،ش ، 33 ، زمستان سال 1370) ؛

(3) الاباضية بين الفرق الاسلامية ، معمّر على يحيى ، وزارة التراث القومى والثقافة ، عمان ، 1406ق ، دوجلدى ؛

(4) الاباضية عقيدة ومذهباً ، طعيمه صابر ، دار الجيل ، بيروت ، بى تا ؛

(5) الاباضية فى مصر والمغرب وعلاقتهم ، عبدالحليم رجب محمد ، مكتبة العلوم ، مسقط ، 1410ق ؛

(6) الاباضية فى موكب التاريخ ، معمر على يحيى ، دارالكتب العربى ، قاهره ، 1384ق ؛

(7) الاعلام ، زركلى خيرالدين ، دارالعلم للملايين ، بيروت ، 1990م ؛

(8) الاغانى ، اصفهانى ابوالفرج على بن حسين ، احياء التراث ، بيروت ؛

(9) الامام جابر بن زيد العمانى ، صوافى صالح بن احمد ، وزارة التراث القومى والثقافة عمان ، 1409ق ؛

(10) بحوث فى الملل والنحل ، سبحانى ، شيخ جعفر ، مركز مديريت حوزه علميه قم ، 1412ق ؛

(11) تاج العروس من جواهر القاموس ، زبيدى محمد مرتضى ، دار مكتبة الحياة ، مصر ، 1306 ؛

(12) تاريخ طبرى ، طبرى محمد بن جرير ، انتشارات اعلمى ، بيروت ؛

(13) تهذيب التهذيب ، عسقلانى ، احمد بن على بن حجر ، تحقيق: مصطفى عطاء ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1415ق ؛

(14) الجرح والتعديل ، رازى ابوحاتم ، ، حيدرآباد دكن ، 1371ق ؛

(15) الجرح والتعديل ، رازى ابوحاتم ابومحمد عبدالرحمن ، ، مطبعة العثمانيه ، حيدرآباد ، دكن ، هند ؛

(16) الحق الدامغ ، خليلى احمد بن حمد ،مكتبة الضامرى ،عمان ، 1412ق ؛

(17) حلية الاولياء وطبقات الاصفياء ، اصفهانى حافظ ابونعيم احمد بن عبد اللّه ، مطبعة السعادة بى جا ، 1412ق ؛

(18) الخوارج والحقيقة الغائية ، سابعى ناصر بن سليمان بن سعيد ، دار المنتظر ، بيروت ، 1420ق ؛

(19) دراسات عن الاباضيه ، نامى عمرو خليفه ، تحقيق: محمد صالح ناصر ، ، دارالمغرب الاسلامى ، بيروت ، 2001م ؛

(20) دراسات فى الاصول الاباضية ، أعوشت بكير بن سعيد ، مطابع العالمية ، عمان ، 1409ق ؛

(21) السير والجوابات ، كاشف سيده اسماعيل ، وزارة التراث القومى والثقافة ، عمان ، 1410ق ؛

(22) السيرة النبوية ، ابن هشام ، تحقيق مصطفى سقاء ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ، بى تا ؛

(23) صحيح مسلم ، نيشابورى ابوالحسين مسلم بن حجاج ، ، دار ابن حزم ، بيروت 1423ق ؛

(24) طبقات المشايخ بالمغرب ، درجينى ابوالعباس احمد بن سعيد ، تحقيق ابراهيم طلال ، مطبعة البعث قسطنطنية الجزاير ، 1394ق ؛

(25) العقود الفضية في اصول الاباضية ، حارقى سالم بن حميد ، دار اليقظة العربية ، سوريه ولبنان ؛

(26) الفرق بين الفرق ، بغدادى ، عبدالقاهر بن طاهر بن محمد ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1426ق ؛

(27) فرق و مذاهب كلامى ، ربانى گلپايگانى ، على ، ، مركز جهانى علوم اسلامى ، قم ، 1377ش ؛

(28) فرهنگ فرق اسلامى ، مشكور محمد جواد ، مقدمه مديرشانه چى ، آستان قدس ، 1375ش ؛

(29) الفصول المختارة من العيون والمحاسن ، مفيد محمد بن نعمان عكبرى بغدادى ، مكتبة الداورى ، قم1396 ؛

(30) الكامل فى التاريخ ، ابن اثير عزالدين ابوالحسن على بن ابوالكرم ، دارصادر ، بيروت ، 1399ق ؛

(31) الكامل فى التاريخ ، مبرّد محمد بن يزيد ، الرسالة ، بيروت ، 1413ق ؛

(32) كتاب الاهتداء والمنتخب ، نزدانى ابوبكر احمد بن عبداللّه الكندى ، تحقيق اسماعيل كاشف ، وزارة التراث القومى ، عمان ، 1406ق ؛

(33) كتاب الضعفاء والمتروكين ، ابن جوزى جمال الدين ابوالفرج عبدالرحمن بن على ، تحقيق ابوالفداء ، ، دارالكتب العلمية ، بيروت ، 1406ق ؛

(34) كتاب المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار ، مقريزى تقى الدين ابوالعباس احمد بن على ، المعروف بالخطط المقريزيّة ، مكتبة الثقافة الدينية ، قاهره ، 1987 ؛

(35) كتاب فيه بدء الاسلام وشرايع الدين ، ابن سلام اباضى ، تحقيق: قيريز سقارتس ، دارصادر ، بيروت 1406ق ؛

(36) مروج الذهب ومعادن الجوهر ، مسعودى ابوالحسن على بن الحسين بن على ، دار الاندلس ؛

(37) مسندالامام حنبل ، احمد بن حنبل ابوعبداللّه شيبانى ، ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، 1412ق ؛

(38) المعتبر ، الكرمى محمد بن سعيد ، منشورات وزارة التراث القومى ، سلطنة عمان ؛

(39) المعرفة والتاريخ ، فسوى ابويوسف يعقوب بن سفيان ، محشى خليل منصور ، دار الكتب العلميه ، بيروت 1419ق ؛

(40) مقالات الاسلاميين ، اشعرى ابوالحسن على بن اسماعيل ، بيروت ، بى تا ، تحقيق محى الدين عبدالحميد ، ، الحكمة ، دمشق ، 1415ق ؛

(41) الملل والنحل ، شهرستانى عبدالكريم ، دار المعرفة ، بيروت ؛

(42) نهج البلاغة ، سيد رضى ؛

(43) وسقط القناع ، خليلى احمد بن حمد بن سليمان ، ، مكتبة الضامرى ، عمان ، 1418ق.؛

منابع

  • دانشنامه کلام اسلامی، جمعی از محققین، ج1 ص16.