پیراهن یوسف

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۴ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

واژه‌ی «قَمیص» به معنای پیراهن، شش بار در قرآن کریم ذکر شده و تنها به داستان حضرت یوسف علیه السلام که در سوره یوسف آمده اختصاص پیدا نموده است. در گزارش قرآن، پیراهن حضرت یوسف در قسمتهای مختلفی از زندگی آن حضرت مورد اشاره قرار گرفته است؛ از جمله خون‌آلود شدن پیراهن توسط برادران یوسف، پاره‌شدن پیراهن توسط همسر عزیز مصر و شفا یافتن حضرت یعقوب علیه السلام با پیراهن یوسف.

پیراهن خون آلود یوسف

حضرت یعقوب علیه السلام دوازده پسر داشت[۱] و از بین پسرانش به یوسف که کودکی چند ساله بود، به خاطر امتیازات ویژه‌ای که داشت، ابراز علاقه و محبت به خصوصی نسبت به وی نشان می‌داد؛ این امر موجب حسادت برادرانش گردید.[۲] تا اینکه شبی یوسف خواب دید که خورشید و ماه و یازده ستاره در مقابل او سجده کردند؛ این خواب را با پدر خویش در میان گذاشت و یعقوب علیه السلام وی را از بازگو کردن آن برای برادران نهی نمود؛[۳] اما برادران از خواب یوسف آگاهی یافتند و با نقشه‌ی طراحی شده،[۴] وی را به صحرا بردند و پیراهنش را از تن او در‌آورده و در چاهی انداختند و غروب گریه‌کنان نزد پدر برگشتند:[۵] «وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کذِبٍ...»؛[۶] و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند...

آنها طبق نقشه‌ای که از قبل با هم طراحی کرده بودند، حیوانی را کشته[۷] و پیراهن یوسف را به خون آن آغشته نمودند؛ سپس پیراهن را به نزد یعقوب علیه السلام آورده و به وی وانمود کردند که یوسف به وسیله‌ی گرگ دریده شده و همین پیراهن خون‌آلود از او باقی مانده است.[۸]

حضرت یعقوب هنگام وداع با یوسف، پیراهنی را که از جد خود حضرت ابراهیم علیه السلام به ارث برده بود، در حرزی قرار داد و به دور گردن او انداخت. هنگامی که یوسف به صورت برهنه در چاه قرار گرفت، جبرئیل به نزد او آمد و پس از بازکردن گردن آویز، ‌آن پیراهن را بر بدن یوسف پوشانید.[۹]

پاره‌شدن پیراهن یوسف

پس از این که یوسف به خاطر حسادت برادران در چاه افتاد و توسط کاروان از چاه بیرون کشیده شد،[۱۰] به عزیز مصر که از نعمت فرزند بی‌بهره بود، فروخته شد و دوران نوجوانی خود را در آنجا گذراند.[۱۱]

یوسف در سن بلوغ و جوانی، مورد عشق و علاقه‌ی افراطی همسر عزیز مصر (زلیخا) قرار گرفت و این امر موجب گردید که همسر عزیز مصر از یوسف طلب کامجویی نماید. او برای این کار، تمام اسباب و مقدمات را جهت به دام هوس انداختن یک جوان بالغ فراهم نمود و خود را برای او مزین کرد.[۱۲] یوسف که ایمان به خدا و محبت الهی، سر‌تا‌سر وجود او را به خود مشغول کرده بود و در دلش ذره‌ای جا برای غیرخدا خالی نگذاشته بود،[۱۳] نه‌ تنها خود را به این گناه بزرگ آلوده ننمود، بلکه برای نجات خود از این مهلکه‌ی خطرناک، اقدام به فرار کرد و به سوی در دوید. به دنبال فرار یوسف، زلیخا که خود را بازنده‌ی این میدان می‌دید، نیز به سوی او دوید و با گرفتن لباس یوسف موجب پاره شدن پیراهن او گردید:[۱۴]

«وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَیا سَیدَهَا لَدَى الْبَابِ...»؛[۱۵] و هر دو به سوی در دویدند (در حالی‌ که همسر عزیز، یوسف را تعقیب می‌کرد) و پیراهن او را از پشت کشید و پاره کرد و در این هنگام، آقای آن زن را دم در یافتند!...

واژه‌ی "قُدّ" به معنای پاره کردن و بریدن چیزی از درازا و طول است.[۱۶] سیاق آیه نشان می‌دهد که مسابقه‌ی یوسف و زلیخا برای رسیدن به در برخلاف اهداف یکدیگر بود. یوسف برای فرار از ورطه‌ی گناه به سوی در دوید و زلیخا جهت جلوگیری از خروج وی، که این امر موجب پاره شدن پیراهن یوسف گردید.[۱۷]

در پی دویدن یوسف و زلیخا، در باز شد؛ در همان حین همسر زلیخا (عزیز مصر) پشت در ایستاده بود. زلیخا برای این که خود را از این گناه تبرئه نماید، تمام تقصیر و گناه را به جانب یوسف انداخت و گفت: «کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک چه خواهد بود؟!».[۱۸] یوسف که برده‌ی او و جوانی مجرد بود و همین امر موجب می‌شد بیشتر در مظنه‌ی اتهام قرار بگیرد، به گناهکار بودن زلیخا و بی‌گناهی خودش زبان گشود.[۱۹] به لطف خدا شاهدی از خاندان زلیخا در آنجا حضور داشت که از جانب خدا مأمور شد تا روشی را برای تشخیص گناهکار به آنها ارائه نماید و این داوری مورد پسند عزیز مصر قرار گرفت. این شاهد، بنابر روایات اسلامی، کودکی در گهواره بود که به اذن خدای متعال لب به سخن گشود:[۲۰]

«...وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکاذِبِینَ * وَإِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ»؛[۲۱] ...و در این هنگام، شاهدی از خانواده‌ی آن زن شهادت داد که اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن زن راست می‌گوید و او از دروغگویان است و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ می‌گوید و او از راستگویان است.

مفهوم کلام این است که اگر پیراهن از جلو پاره شده باشد، دال بر این است که تقاضا از طرف یوسف بوده و آن دو با هم مشاجره می‌کرده‌اند و آن زن برای دفاع از خود با او گلاویز شده بود؛ اما اگر از پشت پاره شده باشد، معلوم می‌شود که تقاضا توسط زلیخا صورت گرفته و یوسف در حال فرار بوده که وی پیراهن یوسف را از پشت کشیده و همین موجب پارگی آن شده است.[۲۲]

«فَلَمَّا رَأَىٰ قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ کیدِکنَّ إِنَّ کیدَکنَّ عَظِیمٌ»؛[۲۳] هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او [یوسف‌] از پشت پاره شده، گفت: این از مکر و حیله‌ی شما زنان است که مکر و حیله‌ی شما زنان، عظیم است!

عزیز مصر با دقت در نحوه‌ی پارگی پی برد که در این ماجرا همسر خودش گناهکار است ولی برای این که از بی‌آبرویی همسرش جلوگیری شود، سعی نمود به نحوی به این قضیه خاتمه دهد؛[۲۴] در نتیجه با تهدید همسرش، یوسف راهی زندان شد.[۲۵]

شفا یافتن یعقوب با پیراهن یوسف

حضرت یوسف علیه السلام در زندان خواب دو زندانی را تعبیر کرد.[۲۶] و سالیان بعد با راهنمایی یکی از آن‌ دو، برای تعبیر خواب پادشاه آن زمان به قصر عزیز مصر راه یافت[۲۷] و با تعبیر درست، توسط پادشاه به منصب خزانه‌داری[۲۸] و پس از آن به حکومت‌داری مصر رسید.[۲۹]

در سالهای خشکسالی که سرزمین کنعان نیز به قحطی سختی دچار شده بود، برادران یوسف برای تهیه‌ی آذوقه راهی مصر شدند.[۳۰] آنها ابتدا یوسف را نشناختند؛[۳۱] اما پس از چند بار مراجعه، یوسف خودش را معرفی کرد و آنها فهمیدند که عزیز مصر همان برادر خودشان است.[۳۲]

یوسف وقتی از وضعیت پدرش مطلع گشت[۳۳] که یعقوب نبی علیه السلام بر اثر گریه‌ی زیاد در فراق فرزند گمشده‌ی خویش به نابینایی مبتلا شده بود.[۳۴] یوسف نبی علیه السلام برای این که پدر را از وجود خود آگاه نماید، پیراهن خود را که از آبا و اجداد خود به ارث برده بود، به یکی از برادران سپرد تا آن را به کنعان برده و به پدر برساند: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِی یأْتِ بَصِیرًا»؛[۳۵] این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می‌شود!

در مورد این پیراهن گفته شده که یوسف آن را از حضرت ابراهیم علیه السلام به ارث برده بود و زمانی که ابراهیم نبی توسط نمرود به آتش انداخته شد، جبرئیل از جانب خداوند این لباس را برای او فرستاد تا از سوختن در آتش در امان بماند.[۳۶] وقتی که برادران یوسف قرار شد خبر سلامتی او را برای پدرشان برسانند، از ناحیه‌ی جبرئیل به او دستور رسید که این پیراهن خود را که بوی بهشت داشت و شفابخش بیماران بود، به سوی یعقوب نبی بفرستد تا او بر چشمان خود مالیده و از نابینایی نجات پیدا کند.[۳۷] این پیراهن به صورت ارث، در بین پیامبران گشت تا این که به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رسید و پس از ایشان ائمه معصومین علیهم السلام آن را به ارث برده و هم‌اکنون نیز در نزد مهدی موعود علیه السلام قرار دارد.[۳۸] یکی از برادران یوسف به نام یهودا که پیراهن خون‌آلود او را نیز به نزد پدر برده بود، از او درخواست شد تا برای جبران گذشته‌ی خویش، لباس را به کنعان برساند و پدر بزرگوارش را شادمان کند.

«فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا»؛[۳۹] هنگامی که بشارت دهنده فرارسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند، ناگهان بینا شد!

حضرت یعقوب با آن پیراهن بینایی خود را بازیافت و علاوه بر آن قوای بدنی او نیز که به خاطر کهولت سن و غم فراق فرزند از دست رفته بود، دو‌باره به بدنش بازگشت. پس از آن یعقوب نبی همراه خانواده و پسرانش برای زندگی مجدد با یوسف، با دعوت ایشان راهی کشور مصر شدند.[۴۰]

پانویس

  1. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر والتنویر، بی‌تا، ج‌۱، ص۴۳۶.
  2. سوره یوسف/۸.
  3. سوره یوسف/۴-۵.
  4. سوره یوسف/۱۰-۱۸.
  5. حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد؛ تفسیر اثنا عشری، میقات‌، ۱۳۶۳ش، چاپ اول، ج‌۶، ص۱۸۳.
  6. سوره یوسف/۱۸.
  7. تفسیر نمونه، ج‌۹، ص۳۴۴.
  8. فیض کاشانی، ملا محسن؛ ‌تفسیر الصافی، ‌تهران، ‌صدر، ۱۴۱۵ق، چاپ ‌دوم، ج‌۳، ص۱۰.
  9. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۵، ص۳۳۱.
  10. مشهدی قمی، محمد بن محمدرضا؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ‌۱۳۶۸ش، چاپ اول، ج‌۶، ص۲۸۸.
  11. فضل الله، سید محمدحسین؛ تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک، ۱۴۱۹ق، چاپ دوم، ج‌۱۲، ص۱۷۹.
  12. تفسیر نمونه، ج‌۹، ص۳۶۶.
  13. طباطبایی (علامه)، سید محمدحسین‌؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ‌قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ‌۱۴۱۷ق، چاپ پنجم، ج‌۱۱، ص۱۲۷.
  14. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۱، ص۱۴۰.
  15. سوره یوسف/۲۵.
  16. راغب اصفهانی، حسین‌ بن‌ محمد؛ المفردات فی غریب ‌القرآن‌، دمشق بیروت‌، دارالعلم الدارالشامیة، ۱۴۱۲ق‌، چاپ اول، ص۶۵۷.
  17. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ‌۱۴۲۰ق، چاپ سوم، ج‌۱۸، ص۴۴۴.
  18. همان.
  19. تفسیر نمونه، ج‌۹، ص۳۸۵.
  20. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۱، ص۱۴۲ و بحرانی، سیدهاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ‌تهران، ‌بنیاد بعثت، ۱۴۱۶ق، چاپ اول، ج‌۳، ص۱۶۰.
  21. سوره یوسف/۲۶-۲۷.
  22. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۱، ص۱۴۲.
  23. سوره یوسف/۲۸.
  24. تفسیر نمونه، ج‌۹، ص۳۸۶.
  25. طوسی، محمد بن حسن؛ ‌التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا، ج‌۶، ص۱۳۴.
  26. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۵، ص۳۵۸.
  27. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۱، ص۱۸۸.
  28. تفسیر من وحی القرآن، ج‌۱۲، ص۲۳۰.
  29. تفسیر نمونه، ج‌۱۰، ص۵.
  30. تفسیر نمونه، ج‌۱۰، ص۱۶.
  31. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‌۶، ص۱۵۹.
  32. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۵، ص۴۰۰.
  33. قرشی، سید علی‌اکبر؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران‌، بنیاد بعثت، ‌۱۳۷۷ش، چاپ سوم، ج‌۵، ص۱۷۵.
  34. صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم‌، فرهنگ اسلامی‌، ۱۳۶۵ش، چاپ دوم‌، ج‌۱۵، ص۱۸۱.
  35. سوره یوسف/۹۳.
  36. حسینی شیرازی، سیدمحمد؛ تقریب القرآن إلی الأذهان، ‌بیروت، دارالعلوم، ‌۱۴۲۴ق، چاپ ‌اول، ج‌۳، ص۴۰.
  37. سبزواری نجفی، محمد بن حبیب‌الله؛ الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت‌، دارالتعارف‌، ‌۱۴۰۶ق، چاپ اول، ج‌۴، ص۸۱.
  38. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج‌۱۵، ص۱۹۷.
  39. سوره یوسف/۹۶.
  40. الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج‌۴، ص۸۳.

منابع